چه احساسی
ثریا پاستور
احساسی پرمی زند درون سینه ام
که میبرد مرا
تا نگاه گرم خواهش ها
و در بدری تمناها
تا به آرامش برکه ها
تا آغوش خلسه ها
تا پرتگاه لذت ها
و سقوط پوچیها
تا چراغانی دل
و غبار زدایی اندوه
تا زلالی خون خفته در
جویبارهای بی کرانه ی تن
و تیرباران کبودی های
خفته در روح
احساسی پرمی زند درون سینه ام
که میبرد مرا
تا قلب بنفشههای بهاری
تا قلب خورشید
و من ، با دست هایم
خوشهها خواهم چید از آتش
و دسته دسته گرمی و نور
انباشته خواهم کرد
در آتشکده ی وجود
و بهنگام سرما و زمستان
بسته بسته گرمای تب آلوده
هدیه خواهم کرد
به مردمان دور افتاده
از خورشید
در سرزمینهای یخی
این چه احساسی است که پر میزند
درون سینه ام
ثریا پاستور
منبع:پژواک ایران