خیزش همهگانی و ستیز الیگارشها
عباس منصوران
این نوشته، بخشی از یک نوشتار تحلیلی در بارهی الیگارشها در ایران، پایگاه مادی ستیز آنها، حضور و نفش سرمایههای چند ملیتی و پایگاه اقتصادی و طبقاتی باندهای حکومتی است . از آنجا که نوشتار طولانی است، بهصورت بخشهای جداگانه، ارائه میشود.
(۱)
ساختار سیاسی سی سالهی حاکمیت طبقاتی سرمایه تا کنون، قالب سیاسی مناسبات حاکم بود، این مناسبات، اینک قالب سیاسی دیگری میخواهد. این، اما تنها سبب بحران کنونی و ستیز جناحها نیست؛ بلکه عوامل زیربنایی، بنیادِ بحران کنونی است. در ارزیابی نهایی، شکاف در لایههای بالایی و شورش در پایین را بایستی در بُردارهای تعیین کنندهی طبقاتی، جستجو کرد. «شرایط اجتماعی موجود»[1]، و به بیانی، مالکیت و سهمبری در توزیع و تصاحب نهایی ارزش افزوده و سود، در ارزیابی نهایی، تعیین کننده روبناها هستند. شرایط مادی زندگی، روابط اجتماعی، پایگاه طبقاتی، نقش و جایگاه در تولید و توزیع، یا به بیانی دیگر، پایگاه و جایگاه طبقاتی در مناسبات، تعیین کننده و پدید آورندهی دولت، فرهنگ، ایدئولوژی و جنگها هستند.
ورود به انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوری در خرداد ماه ۸۸، به ستیز جناح- باندهای حکومتی رنگ دیگری بخشید. زنگ فروپاشی حاکمیت سیاسی نظام استبداد مضاعف سرمایه در ایران به صدا درآمده است. تراکم عملکرد این مناسبات مسلح به اسلام محمدی در یک مجال تاریخی در خردادماه منفجر شد. گسست غیرقابل بازسازی در جامعه و در روبنای سیاسی، پهنا و ژرفا گرفتهاست. آنچه به نام دولت الیگارشها، به معنای ابزار سیاسی طبقه حاکم بود، پارهپاره شده است و باندها، رویاروی هم قرار گرفتهاند. بورژوازی و لایههای بالایی و بخشهایی از لایهی میانی خردهبورژوازی متحد سرمایه در ایران، پیرامون این یا آن جناح از حاکمیت گردآمدهاند. لایههای میانهی رو به پایین، در قوانین بازار آزاد سرمایه، ویران و به لشگر خانهخرابان و بیکاران جویای کار پرتاب شده و میشوند. روند گلوبالیزاسیون سرمایه در ایران به ویژه در پایان دههی ۱۹۸۰ نیز، ورشکستگی لایههای خردهبورژوازی میانه و پایین با همه مقاومتاشان را بیش از پیش شدت بخشید. با این همه، این لایهها میپندارند که رهایی آنان در گرو دوری از طبقه کارگر و نزدیکی اشان به جناح -باندی از بورژوازیست. خردهبورژوازی از نبرد طبقاتی پرولتاریا میگریزد، خواهان همان «جامعه موعود مدنی» است که روزگاری با حسن نیت تمام، افلاتون به اتوپیای خویشاش میخواند، و هگل در فلسفه «دولت عقل» و اینک سوسیال دمکراسی، زیر نام «حقوق بشر» به اسارت اردوی سرمایه میخواندش تا «حقوق انسان» همچنان نقض شود.
گروهبندیهای سیاسی به پیرو دیالکتیک مناسبات طبقاتی در این گردباد، جمع و متراکم شده و در ائتلافهای طبقاتی خود جبهه میگیرند. آنان میکوشند تا در کاستی و کمبود سازماندهیهای طبقاتی انقلابی کارگران و لایههای زیرستم، بخشهای پایینی و میانی خردهبورژوازی و حتی کارگران را به اردوگاههای خود بکشانند. نیروهای کهن گردآمدهاند تا در ایران، با غبار روبی از «مرقد آقا»، مرقدی دیگر برپا کنند. چاه جمکران تونل ظهور آن «حاضر غایبی» میشود تا زنده بهدرآید و در برابر کعبه «حنفی»ها و قبور پراکنده در عراق و شام و عربستان، با کارت «امام» دوازدهم هرگز زاده نشده و پنهان درهراس از خویشان خویش، حرف اول را بزند و ایران اسلامی را مرکز هستی و جهان «پر از عدل» سازد. گاهی در کنار احمدی نژاد مینشیند، درنیویورک «هاله نور» میشود، با او سر یک میز مینشیند و در انتخاب همدستان محمود مشاور میشود. برای آمدن «حضرتش» از جمکران اتوبان کشیده و ستم و فلاکت آفریده میشوند، تا تمامی سببها برای «تعجیل» آن «هادی موعود» آماده باشد. این تزریق تخدیری در ۱۳ سدهی گذشته و در ذهن و مغز تودهها همیشه آمدن فریادرسی انتظاری دیرینه و موهوم بوده است.
باندها با ریسمان سبز و سیاه اهل بیت اینک به ستیز افتادهاند، و هر بخش به فراخور و تعلق، بخشهایی از انبوه میلیونی بهپاخاسته را در یک فراخوان فراطبقاتی به گرد خویش میخوانند. باند حاکم، جز نیروهای سرکوب مزدور، اراذل و اوباش و لایهی واپس مانده و به برداشت نیچه «لشگر گمنام چاندلا» را همراه ندارد. جناح موسوم به «رفرمیستها»! با تمامی تلاش در حال تشکلدهی امواج اعتراضی، در پوششی فراطبقاتی، به سود طبقهی خویش است. اینان بدون همدستی با یکدیگر و درهم ریختن ناهمگونها، نمیتوانند بر نفی نفی خود- پرولتاریا- و نیز رقیب مرحلهای خویش چیره آیند.
در کنار پرولتاریا کسی نیست جز خودِ پرولتاریا[2]
«تنها به نام حقوق یک طبقه عامه است که طبقه خاص میتواند داعیه سلطهی همهگانی داشته باشد و بهعنوان رهاننده و به دست آوردن موضعی برای بهرهبرداری از تمام حوزههای جامعه به نفع حوزه خاص خود»[3] عمل کند.
در انقلاب ۱۷۸۹ در فرانسه، اگر چنین برداشتی در بارهی بورژوازی درست میآمد، در ایران امروز، این طبقه در نقش طبقهی در سرشت استبدادی، جز جنایت بیشرمانه علیه کل جامعه نمیتواند نماد و عملکرد دیگری بیابد. برداشت مارکس نه تنها اکنون، که پس از سلطه رقابت آزاد سرمایه از نیمه دوم سدهی نوزدهم به بعد، تنها در بارهی طبقه کارگر انقلابی، درست میآید.
«خط سبز امیدِ» واهی
اکنون، در کنار «خط سبز امید» به رهبری میرحسین موسوی همه هستند:
مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب مشارکت ایران اسلامی، حزب سازندگی، مجمع روحانیون مبارز، نهضت آزادی، دفتر تحکیم وحدت، حزب اعتماد ملی، طیف مزمن تودهای از جناح حزب توده گرفته تا طیف بورژوایی «اکثریت» با پیشوند و یا پسوند «فدایی»، سازمان مجاهدین خلق ایران، جمهوریخواهان ملی و غیرملی، گرایش هایی از سلطنت طلبان، بخشهایی از ناسیونالیسم کرد جدا شده از کومله، حزب دمکرات کردستان، بخشهایی از روحانیت و حوزههای دینی قم، عناصری و محافلی از نیمه فئودال- نیمه مستمعرهایهای مائوئیست، رسانههای وابسته به جناحهایی از سرمایه جهانی، گرایشهایی از هنرمندان، نویسندگان، سینماگران، وکلا، حقوق بشریها، ان جیاُهای[[4]] داخلی و بینالمللی، در شمار «کمپین یک میلیون امضا»، عفوبینالملل، کمیته جهانی حقوق بشر، «ناظرین حقوق بشر»، بسیاری از فعالین «جنبش فمینیستی»، ووو. اینان تمامی اندوختهها و تواناییهای فکری -سنتی در چارچوب «قانون» سرمایهی خود را بهخدمت گرفته و بهتلاشافتادهاند تا با جابجاییهایی در ساختار سیاسی و نیز دستکاری قانون اساسی، بار دیگر جنبش ضداستبدادی و فراطبقاتی کنونی را در استبداد مضاعف طبقاتی دیگری سر و سامان دهند.
در چنین شرایطی، همگی اما در داخل ایران به اعتصاب عمومی طبقه کارگر چشم دوختهاند؛ زیرا به تجربه دریافتهاند که تنها طبقهکارگر است که این نبرد را همانند سال ۵۷ به سرانجام نهایی میرساند و سپس خود به تولید و بازتولید سرمایه تن میسپارد. طبقهکارگر، باید بدون مُهر و نشان طبقاتی خویش، پهلوان و اسب «ترووای» این میدان باشد، تا همانند قیام بهمن ۵۷ به تولید ارزش افزوده و سود بپرداز و به استثمار تن دهد. در چنین روندی است که شعارها و خواستهای تاریخی پاسخ ناگرفته بیش از یک سده، از مشروطه سال ۱۲۸۵ تا بهمن ۱۳۵۷ و تا خرداد ۱۳۸۸ و اکنون با انباشتگی بیشتری همچنان تولید و بازتولید میشوند. هدف آن است که این چرخهی شوم و فلاکت و اسارت، همچنان به روال کهن و ستمبارتر از پیش، بردوش فروشندگان نیروی کار و ستمبران، ارزش آفرین باشد.
رقبای حکومتی، میکوشند تا با بهرهگیری از پتانسیل اعتراضهای عمومی، الیگارشهای رقیب را از میدان بیرون رانند. جایگاه سیاسی-اقتصادی باند سران سپاه، باید به تکنوکراتهای غیرنظامی واگذار شود تا مناسبات سرمایهداری همچنان مصون ماند، همانگونه که در سال ۵۷ در کنفرانس «گوادولپ» چنین شد. موسویها، اما شعار هرچند پرابهام «جمهوری ایرانی» که نفی جمهوری اسلامی در معنا دارد و از زبان تودههای سازمان نایافته و میلیونی جاری میشود را در این شرایط، نمیپذیرند. آنان به چارچوب قانون اساسی همان «جمهوری اسلامی» وفادار هستند که باید کمی دستکاری شود؛ اما پتانسیل این را دارند که پراگماتیست گردند، و به «مصلحت نظام»، به اعتراض ها وشعارها پیوسته تا در نبود رهبری، به رهبری پرتاب شوند. دراین برهه، روحانیت، این لشگریان مرثیه و جهالت، برای نخستین بار به پیرامون گروهبندیهای سیاسی و نهادهای اقتصادی رانده شده، برخلاف جنبش مشروطه، بسیاری، با چُرتکه و استخاره، به رهبری این خیزش خزیده و در پی و پیرامون آن پَرسه می زنند.
لایههای پایینی خردهبورژوازی از مالکیت جزیی و هستی خویش خلع ید، همانند «رادیکالهای آزاد» در شیمی به سرعت یونیزه شده و به لشگر کارگران میپیوندند. میلیونها جوان ناکاممانده از اشتیاق و شور آموختن و سالها به امیدهای واهی در «دانشگاههای آزاد » غیرعلمی و وابسته به باندها، و دیگر مراکز «آموزشی»، سرگرم شده، پیوسته به خیل بیکاران، دوشادوش میلونها جوان جامعهای که جز جان چیزی برای باختن ندارند، در سراسر ایران به میدان آمدهاند. جمعیت ایران در سه دهه، از سال ۱۳۵۷، افزون بر دو برابر شده است. بیشتر آنانی که پس از سال ۵۷ زاده شدهاند، نه حکومت اسلامی را به رسمیت میشناسند و نه ضدارزشهای انسانی این مناسبات و ایدئولوژی آن را.
آمارها از جمعیت ۵۰ در صدی جوانان ایران گزارش میدهند که 12 میلیون نفر آنان مجردند[[5]] و نزدیک به ۵۰ در صد بیکار. «از مجموع ٢ میلیون و ٤٨٠ هزار بیکار کشور ۱ میلیون و ٧۰۰ هزار نفر را جوانان بین ۱٥ تا ٢٤ سال تشکیل می دهند و در این بین، عمدۀ بیکاران کشور زنان و به ویژه زنان تحصیلکرده کشور هستند،»[[6]] این تنها گوشهای از تصویر فلاکتبارجامعه است. برپایهی مرکز آمار رژیم، «نرخ بيکاري جوانان 15 تا 24 ساله نير حاکي از آن است که در زمستان 1387، ۴/۲۷ درصد از جمعيت فعال اين گروه سني بيکار بودهاند . [[7]] با توجه به تخریب تولید و بیکار سازی و ورشکستگی تولید کنندگان خرد در بخش کشاروزی و صنعت و از سوی دیگر بخش خدمات، و نیز سالانه، افزایش نزدیک به یک میلیون نفر دیگر به جمعیت آمادهی کار، در بهار سال ۸۸ به آستانهی انفجار رسید. این افزایش جمعیت جدا از بینش مذهبی در کنترل جمعیت، بهنوبهی خود، پیآمد تبلیغ افزایش سربازان امام زمانیست که در طول جنگ ۸ سالهی دولتهای ایران و عراق رواج داشت. در آن زمان پدران در لشگر جنگ ارتجاعی گسیل میشدند و اینک فرزندانشان به لشگر بیکاران به خیابانها پرتاب شدهاند. میلیونها نفر در بردارندهی بیشترین بخشهای حکومت شوندگان، در برابر باند سران سپاه، با استفاده از شکاف بین الیگارشها، با شتاب از «خط سبز امید« واهی عبور میکنند و پیوسته به سنگرهای جدیدتر و خواستههای والاتری چشم دوختهاند.
ماندن در چارچوب «امید سبز»، خطر ربایش امیدهای روشن و «نداهای امید»، بر فراز خیزش تودهها در کمین است.
دو ضریب رشد رادیکالهای (عناصر) آزاد، از درون دو اردوگاه الیگارشی حاکم و جنبش عمومی تا مرز معینی، به موازات هم پیش میروند. اما الیگارش سپاه، برای بقاء خویش به ناچار با چهرهی واقعی خود نمایان میشود. آدمکشانِ سلاخخانه کهریزک، اوین و آدمکشان خیابانی چهره واقعی «نظام» بورژوایی- اسلامی میباشند. الیگارشسپاه، بنا بر قانون اساسی برآمده از قرآن با مخالفین، با «تمسک» به آیههای آسمانی، هیچ عمل غیرقانونی-قرآنی انجام نمیدهد. در این سی سال، هیچ یک از اقدامات رژیم خارج از چارچوب قرآن و قانون اساسی برآمده از مذهب و قوانین مذهبی نبوده است. مالکیت، استثمار، چپاول، کشتار ووو همه و همه با برداشت از آیههای قرآن و احادیث پیامبر و امامان و بنا به احکام صادره از «اولیاء» و «علما» به پیش برده شده و به زعم خود آنان تا «ظهور» هادی موعود به پیش خواهند برد. به بیانی دیگر، جنایات و سرکوب همیشه قابل توجیه خواهد بود. هرآنکس که با حکومت الله و «امام زمان» درافتاده، به پشتوانهی همین آیات، زیر نام «بغی»، «کافرحربی» و یا دشمن خدا، جان و هستیاش مباح بوده و می باشد. بنا به نگرهی «مهدویت» است که احمدی نژاد، میلیونها نفر را «خس و خاشاک» مینامد تا نه تنها ارزشهای انسانی اشان را نفی، بلکه همانند خاشاک زیر پا لگد کوب کند. این یک شعار نیست؛ یک بینش ایدئولوژیک است. زنان و دختران اسیر بنا به «نص «صریح» قرآن، غنیمت جنگی شمرده میشوند و تصاحباشان فرمان داده میشود.[8] با برداشت از همین آیات قرآنی است که از همان فردای سرنگونی شاه، و در مرداد سال ۵۸ در فتوای خمینی ه هنگام فتوای هجوم به کردستان و نوروز همان سال به ترکمن صحرا و خوزستان، هر تجاوزی را عین صواب شمردند. به جرم «محاربه با خدا» و «حکومت اسلامی» از آغاز تا اکنون و در خرداد سال ۸۸ نیز به فرمان همان آیهها، زنان و دختران اسیر را در قفس و قیامت قزل حصارها ، کهریزکها و اوینها، در سولهها و دخمهها به شکنجه و تجاوز گرفته و میگیرند. در فرهنگ و ایدئولوژی حکومتگران سرمایه، هر وسیلهای هدف را توجیه میکند. «هدف وسیله را توجیه میکند» ریشه در ادیان ابراهیمی دارد. اصل تقیه در اسلام و «حکم حکومتی» ولی فقیه برآمده از همین اصل، ضد انسانی و تبهکارانهاند.[9] مشروعیتِ تجاوز عمومی و آشکار، امروزه به دختران و زنان در سراسر ایران، نیز الزام «یک حکم حکومتی» است. حفظ حکومت اسلامی، از احکام «ثانویه» نیست بلکه فراتر از واجبات دینی اعلام شده است. بنا به حکم خمینی، میتوان از حج و نماز و روزه سر باز زد و به نجات حکومت اهتمام کرد. دختران و پسران و زنان جامعه، آنانی که درخیابانها و یا پشت بامها و خوابگاههای دانشگاهها و آموزشگاها به چنگ پاسداران و مزدوران نظام میافتند بر پایهی همین احکام، به شکنجه و تجاوز کشانیده میشوند.
نامه آیتالله کروبی که خود از مدیران این نظام بوده و از مدعیان رهبری، نشان دهنده گوشه کوچکی از این فاجعه است. او در بخشی از نامه خود به علی اکبر رفسنجانی که در رهبری «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و مجلس خبرگان نشسته است نامه نوشته و پس از ده روز در سکوت مزورانهی «پدرخوانده»، ناچار به پی گیری و آشکار ساختن نامه میشود. کروبی در بخشی از نامه خود نوشت:
"عدهای از افراد بازداشتشده مطرح نمودهاند که برخی افراد با دختران بازداشتی با شدتی تجاوز نمودهاند که منجر به ایجاد جراحات و پارگی در سیستم تناسلی آنان گردیده است. از سوی دیگر افرادی به پسرهای جوان زندانی با حالتی وحشیانه تجاوز کردهاند به طوریکه برخی دچار افسردگی و مشکلات جدی روحی و جسمی گردیدهاند و در کنج خانههای خود خزیدهاند." و «افرادی این مطالب را به من گفتهاند که دارای پستهای حساس در این کشور بودهاند. نیروهای نام و نشان داری که تعدادی از آنها نیز از رزمندگان دفاع مقدس بودهاند.»[10]
صفحات تاریخ خونبار۱۴۰۰ سالهی اسلام، انباشته از این جنایتهاست. تاریخچهای ۳۰ ساله و کارنامهی حکومت اسلامی ایران، سرشار از جنایت علیه بشریت است. «سپاهیان مقدس» منتسب به مهدی، در زیر گل و لای و لجن نظام سرمایه، پاسداران چنین روندیاند.
۱۵ اوت ۲۰۰۹
a.mansouran@gmail.com
ادامه دارد
[1] مارکس، در هیجدهم برومر لويی بناپارت، ترجمه باقر پرهام، نشر مرکز ۱۳۸۲ تهران.
[2] این مفهوم را از مارکس، در هیجدهم برومر لويی بناپارت، ترجمه باقر پرهام، نشر مرکز ۱۳۸۲ تهران، وام گرفتهام.
[3] مارکس، نقدی بر فسلفه حق هگل.
[4] منظور از انجیاُ، آن تشکلهای غیردولتی است که به ابتکار و پشتوانه سازمان ملل و شعار جامعه مدنی و بانک جهانی و دیگر یارانه پردازان اینگونه نهادها، شکل گرفته و میگیرند. این تشکلها در سرشت و اهداف با نهادهای مستقل مردمی که متاسفانه در ایران به اشتباه نام خاص که تداعی کننده ان جی اُ های مورد نظر سرمایهاند به آنها میدهند، بسیار متفاوت هستند. برای آگاهی بیشتر دراین باره به ارگان کمون شمارههای ۱۹، ۲۰ و ۲۱ سایت شورای کار www.communshoura.com نگاه شود.
[5] خبر گزاری مهر، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷، معاون فرهنگی - اجتماعی سازمان ملی جوانان.
[6] «ايلنا»، معاون مرکز آمار ایران، علیرضا زاهدیان.
[7] فردا نیور، ۲۶ فروردين ۱۳۸۸، http://www.fardanews.com/fa/pages/?cid=80145
[8] وَالْمُحْصَنَتُ مِنَ النِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَنُكُمْ كِتَبَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ سوره نساء آیه۲۴ و نيز زنان شوهر دار بر شما حرام شده اند ، مگر آنها که به تصرف شما، درآمده باشند.
فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ( سورهُ توبه آیه 5).
پس چون ماههاي حرام به سر آمد آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد. و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پاي داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد. كه خدا آمرزنده و مهربان است!! و نیز: سوره معارج آیه29- 30 : والذین لفروجهم حافظون -الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین - وکسانی که شهوت خود را حفظ کنند مگر بر زنانشان و یا کنیزانی که متصرف شده اند که بر آنها هیچگونه ملامتی نیست . سوره الانفال (غنایم جنگی) آیه 12 ، سوره مائده آیه 33، سوره التوبه آیه 29 ، سوره النساء (زنان) آیه 89.
[9] خمینی در روز میلاد محمد، در سال 1361، از شجمله چنین فرمان داد:
". شما آقایان علما، چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه می روید؟ چرا هی آیات رحمت را در قران می خوانید و آیات قتال را نمی خوانید؟ قران می گوید بکشید، حبس کنید.... پیغمبر شمشیر دارد تا آدم بکشد. ائمه همه جندی( نظامی ) بودند. همگی جنگی بودند. شمشیر می کشیدند. آدم می کشتند.... خلیفه می خواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند. با چند سال زندان کار درست نمی شود. این عواطف کودکانه را کنار بگذارید ......"
[10] نامه کروبی به علی اکبرهاشمی رفسنجانی، ۷/5/1388، کمیته گزارشگران حقوق بشر، http://chrr.us/spip.php?article4993. رفسنجانی این نامه را ده روز پنهان کرده بود. کروبی به ناچار آنرا سرگشاده بازتاب داد.
منبع:پژواک ایران