نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۴)
اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن 

عباس منصوران

در محکمه‌ی سرمایه، «جرمی» از این سنگین‌تر که  مارکس  هشدار می‌دهد تا حکومت‌شوندگان به ویژه طبقه کارگر، فریب بیماری پارلمانتاریسم سرمایه‌ را نخورد. مگر در دمکراتیک‌ترین پارلمان‌های کشورهای اروپایی،‌ دولت‌ها با تبلیغات سرسام آور، وعده‌های دروغین و فریب، آراء چند درصد از حکومت شوندگان  را به دست می‌آورند؟ در خوش بین‌ترین گمان، کمتر از ۲۰ درصد! زیرا که بیش از ۵۰ در صد از شهروندان در این رای گیری‌ها شرکت نمی کنند و ۵۰ در صد باقی مانده بین چندین  حزب و سازمان تقسیم شده و تنها درائتلاف حزب‌هاست که اکثریتی شکننده با اختلاف دو سه درصد، دولت ائتلافی سه یا چهار حزبی تشکیل می‌دهند تا دوره‌ای دیگر و فریبی دیگر. تازه مگر بیشترین درصد این رای‌ها جز با فریب و وعده‌های دروغین از راه دیگری به دست ‌آمده‌اند؟ پارلمان، ویترین طنازی استبداد سرمایه‌ است. استبداد مظاعف همانند حکومت اسلامی سرمایه در ایران،  تن پوش بدن نمای طنازی را به دور افکنده و ردای روحانیت به تن کرده است.

 روی سخن‌  مارکس با کودتاگر پوپولیستی به نام بناپارت سوم است؛ آن هم در فضایی که جنگ و تبلیغات دروغین و نظم کودتایی امپراتوربناپارت یعنی سردسته لمپن‌های «ده دسامبری»، حاکم است! مارکس باید به سان وجدان بیدار انسانیت هشدار می‌داد. مارکس به ‌سان فیلسوف پرولتاریا برآن است که ذهن جامعه نباید به دغل‌کاری‌‌ها و فریب‌‌های سرمایه‌داران و دولت‌‌ها، دل بسپارد؛ مبادا «هرگونه هوش، هرگونه خاطره و هر نوع درکی از جهان سرسخت واقعی را از وی  سلب» کنند! گنجی در دفاع از لویی بناپارت جنگ افروز  که هوای امپراتوری در سر دارد (خمینی‌وار و هوای برپایی حکومت اسلامی در جهان) را پس از بر کناری سلطنت طلبان اورلئانیستی با وعده و فریب، قیام کنندگان را  می‌فریبد  و آن گونه دولتی را برپا می‌سازد که به ظاهر در یک جامعه طبقاتی، دولتِ «هیچ طبقه‌ای»‌ نیست. لویی، «بناپارتیسم» را به نمایش می گذارد؛ اما همین دولت به ظاهر «فراطبقاتی»‌ به‌راستی درارزیابی نهایی، منافع طبقاتی بهره‌کشان و سرانجام، فرادستان برگرده فرودستان نشسته ‌را نمایندگی می‌کند. مارکس ایده‌ی بیدار و آگاه انسان است. مارکس از همین روی در می‌یابد که جمهوری لویی، «جمهوری قزاقی» ‌است، چیزی همانند جمهوری اسلامی با پوپولیسم خمینی که هنوز گنجی مدافع آن است و ما از همان آغاز در کنار طبقه کارگر و هم زبان با مارکس و انگلس در برابر آن بودیم و هستیم. به احتمال زیاد اگر مارکس حکومت اسلامی خمینی و پیروانش را به چشم می‌دید،‌ بناپارتیسم را  «جمهوری خمینیسم»‌می‌نامید. بورژوازی فرانسه به این قزاقان پیوست، بورژوازی ایران به اوباشان. گنجی همچنان همانجا ایستاده است، ‌در کنار خمینی و مدافع بناپارتیسم فاسد و مورد عنایت بنیادهای فاشسیت پرور فریدمن‌ها.

گنجی نقل قول دیگری را به مارکس نسبت می‌دهد که دستکاری شده‌ی خود گنجی است: "... آلمان را مکانی نمی یافت که شمشیرکشی زبانی را برتابد"،

 اما در «مجموعه‌ ‌آثار» مارکس، این فراز چنین است: "من تا آخر این ماه وارد پاریس خواهم شد چرا که فضای اینجا آدم را به بندگی وامی دارد. در آلمان هیچ حوزه‌ای برای فعالیت آزاد نمی یابم. درآلمان همه چیز به زور سرکوب شده است؛ هرج و مرج فکری و قلمرو بلاهت فرمانروا است. زوریخ تابع برلن است. بنابراین هرچه بیشتر آشکار می‌گردد که برای ذهن مستقل و اندیشمند می‌بایست کانون گردهمایی نوینی [پاریس] را جستجو کرد."[1]

می‌بینیم  که شمشیر کشی و زبانی را خود گنجی افزوده است. مارکس در جستجوی کانون نوینی است، ‌دور از حکمرانی بلاهت. در محکمه سرمایه اما،‌ این جرم است.

مارکس نوشت: «روزی که ردای امپراتوری، سرانجام بردوش‌های لویی بناپارت بیفتد، مجسمه مفرغی ناپلئون در میدان واندم سرنگون خواهد شد.»

گنجی این بیان را نشانه دیگری از «زبان شمشیری» مارکس و جرم دیگری برای صدور حکم به «ابطال» مارکس می‌آورد. گنجی ناتوان از خوانش سه کتابِ ۱۸ برومر مارکس، مبارزه طبقاتی در فرانسه و جنگ داخلی در فرانسه، از زندگی نامه نویسی به این جمله از مارکس دست‌ یافته است و از آنجا که از آن چیزی درنیافته، می‌پندارد  «کسی به کسی نیست، دراین بازار مسگری، چیزی پرتاب می‌کنیم»!

 مگر بیست سال بعد، لویی در سال ۱۸۷۱ در هنگام تسلیم به بیسمارک، با چندین ارتش جهانگشای خویش، در حاشیه‌ی پاریس، با اشغالگران پروسی،  به رهبری بیسمارک برای سرکوب  کمون پاریس از اسارت رها نشد تا دهها هزار کارگر و انترناسیونالیست‌ انقلابی، ‌زنان ومردان کمون،‌ آن انسان‌های آزاده را قتل عام کند! مگر به یاری کمون،‌ ستون واندوم ساخته شده از مفرغ،‌ این نماد امپراتوری و جهانگشایی بناپارت اول، نشانه‌ی قدرت ناپلئون و ارتش نوین بورژوازی و استعمار، به دست کموناردهای انقلابی به نشانه‌ی یک عمل انقلابی وانترناسیونالیسم برداشته نشد! ردای ناپلئون سال‌هاست که برداشته شده. تیغ ارتش لویی و بورژوازی یا زبان مارکس، کدام برّاتر است و کدام خشونت‌بارتر؟ زبانی که مبانی طبقاتی این کشتارها را آشکار می‌سازد و انسان را به خودآگاهی و آزادگی رهنمون می‌کند یا ارتش لویی و استادان سیاسی و مشاورین پینوشه و ریگان و بوش و جنایتکاران حاکم بر جهان کنونی را!

نقد دین، ‌پیش شرط نقدهاست

جرم دیگر مارکس به بیان گنجی چنین است؛ او از قول مارکس می‌نویسد: «مارکس در مقاله‌ی «درباره‌ی مسأله‌ی یهود» می‌نویسد:

 «مذهب غیر دنیوی یهودیت چیست؟ نیاز عملی، نفع شخصی. مذهب دنیوی یهودی چیست؟  کاسبکاری؛ خدای دنیوی او چیست؟ پول ... پول خداوند رشک ورز اسرائیل است که هیچ خدای  دیگری تاب مقاومت در برابر آن را ندارد. پول، تمام خدایان انسان را به پستی  می‌کشاند و آن‌ها را به کالا تبدیل می‌کند ... خداوند یهودیان، دنیوی گشته و به  خدای جهان تبدیل شده است. خداوند واقعی یهودیان اسکناس است. خدای او چیزی نیست جز  پنداری از اسکناس»!

مارکس در کتاب «در باره‌ی مسئله‌ی یهود»،‌ در نقد دیدگاه‌‌های هگلیست‌‌های چپ، به ویژه برادران «باوئر»، به برداشت برونو باوئر، آزادی یهودیان آن برهه در آلمان که کمترین حقوق انسانی در جامعه نداشتند را  مشروط به آن می‌دانست که یهودیان باید از مذهب خود دست بردارند تا با مسیحیان به عنون شهروند برابر شده و پذیرفته شوند. برونو باوئر برآن است که یهودیان آلمان آزادی می‌خواهند، اما چه نوع آزادی؟ آزادی سیاسی یا مدنی؟

خود وی پاسخ می‌گوید:

یهود اگر آزادی سیاسی می‌خواهد هیچ کس در آلمان از نظر سیاسی آزاد نیست.

یهود اگر آزادی سیاسی می‌خواهد باید مانند یک شهروند، تمام وظایف شهروندی خود را انجام دهد مثلا" روز شنبه به جای رفتن و پرداختن به مراسم  مذهبی در مجلس نمایندگان حاضر شود.

به باور باوئر اگر مذهب از دولت جدا شود، یهودیان نیز می‌توانند آزاد شوند. یهودی باید از تعصب مذهبی خود دوری کند، ‌نه اینکه چشم به آن داشته باشد که دولت آلمان یا فرانسه یا هر کشور مسیحی که یهودی ساکن آنجاست از دین مسیحیت دوری جسته و یهودیت را به عنوان دین برتر بپذیرد. مارکس می‌‌گوید خود مسیحیت نه به فرمان شاه، بلکه بی سر وصدا از ترکیب الهیات شرقی (ابراهیمی) و به ویژه عبری با فلسفه‌ی مبتذل شده یونانی (فلوتینی) و به ویژه رواقی پدید آمد. و سپس مذهب دولتی می‌شود.

مارکس می‌نویسد که در برهه‌هایی از تاریخ، مذهب به عنوان ایدئولوژی [آگاهی دروغین] در خدمت جنبش‌ها و اعتراض‌ها مردم نیز قرارمی‌گیرد. پروتستانیسم در خدمت بورژوازی انقلابی، علیه کاتولیسیسم فئودالیسم کهنه، در سده‌ میانه سال‌های ۱۶۰۰رفرماسیون کالون در هلند و ژنو در برابر اسپانیا، پرچم جمهوری خواهی به پیش می‌برد. در انقلاب فرانسه به جای پروتستانیسم،‌ آزاد اندیشان غیرمذهبی، کلوب تشکیل می دادند و سیاست را به پیش بردند.

مارکس در برابر دیدگاه غیرعلمی باوئر برآن است که:

برای ما مهم نیست که یهودی روز شنبه را بررسی کنیم بلکه باید یهودی هرروزه در رابطه با مناسبات و نقشش در تولید را  بررسی کرده و نه باورها و مناسک دینی اش.

مارکس نقد دین را پیش شرط هر نقدی می‌داند، اما دگرگونی  پیشرفت جامعه را پی آمد و در گرو دگرگونی دین نمی‌یابد.

 «رنج مذهبی، هم بیان رنج واقعی و هم اعتراض علیه رنج واقعی ست. مذهب آه‌ِ مخلوق ستمدیده، قلب جهان بدون قلب، درست همانند روحی برای شرایطی بی روح و جان است. مذهب افیون توده هاست.»‌([2])

در مذهب،  ‌سنت محافظه کاری و بنیادگرایی و فناتیسم شدیدی در کار است و با خود به ارث می‌برد و ‌حفظ می‌کند. این تغییرات در روبنا، پی‌آمد مناسبات طبقاتی یعنی مناسبات تولیدی است. هرچند باورهای کهنه و برخی از نمادهای کهن همانند آنچه به شکل پادشاهی در انگلستان و برخی کشورها هنوز باقی مانده است، به گونه‌ای ماندگار می شود. مارکس در اینجا در زمانی که تجارت، بانکداری و نزولخواری،‌ با یهودیت تداعی می‌شد «یهودی» و «یهودیت» را به‌سان «نماد» به کار می‌برد و با نگرش طبقاتی خویش جامعه‌ی یهودی را نیز جامعه‌ای طبقاتی می‌شمارد. برونو بائر باور داشت که یهودی‌های آلمانی بدون آزادی از یهودیت قادر به کسب آزادی سیاسی نیستند؛ اما مارکس علیه چنین نگرشی می‌ایستد.

مارکس اعلام می دارد که ما حق نداریم حق آزادی سیاسی نزد گروهی از شهروندان را در گرو ترک باورهای مذهبی آنان بدانیم، گذشته از این، آزادی سیاسی هنوز از آزادی کامل انسان بسیار دور است، زیرا «دولت می‌تواند دولتی آزاد باشد، بی آنکه انسان، انسانی آزاد باشد.» و « آزادی یعنی بر گرداندن جهان انسان به خود انسان». یهودی به‌سان نماد ثروت اندوزی در عقاید دینی یهودیت سرچشمه ندارد همانگونه در ژنتیک آنان برنمی‌آید. مارکس آزادی سیاسی را از آزادی انسان از هرگونه قید و بند جدا ‌می‌داند:

«آزادی سیاسی یهودیان،‌ مسیحیان و بشر مذهبی، به طور عام، عبارت است از آزادی دولت از  یهودیت، مسیحیت، و مذهب به طورعام. » ‌

یعنی رها شدن دولت از مذهب، یا همان سکولاریسمی که گنجی کمتر به زبان می‌آورد. گنجی،‌ «با تمام جان، همان اصول امام خمینی» را سرلوحه‌ی باورهای طبقاتی- عقیدتی خود قرار داده و در دفاع از سهم اسلام در حکومت آینده‌ خویش پافشاری دارد:

«تحول دموکراتيک، علی‌الاصول، با تفسير و قرائت تجددگرايانه   (modernistic) از  اسلام سازگاری کامل دارد و از اين رو اين جنبش، در جناح دينی و مذهبی‌اش، طرفدار  اسلام تجددگرايانه است.»( [3])

مارکس در نقد دیدگاه باوئر بر آن است که «آزادی سیاسی آزادی محدودی است،‌ کاستی دارد، آزادی بدون تضاد نیست، زیرا دولت می‌تواند دولتی آزاد باشد بی آنکه انسان، ‌خود انسانی آزاد باشد»  مارکس ویژگی این دولت سیاسی آزاد را اینگونه تکمیل می کند« دولت سیاسی کامل، بنا به ماهیت‌اش، عبارت است اززندگی نوعیِ‌انسان در برابر زندگی مادی او».

«‌تمام پیش شرطه‌های این زندگی خودپرستانه، در جامعه مدنیِ‌ بیرون قلمرو دولت، به ‌سان کیفیت‌های جامعه‌ی مدنی،‌ به موجودیت خود ادامه می‌دهند... زندگی فرد در جامعه مدنی که در آن، آدمی چون فردی خصوصی عمل می کند،‌ انسان‌های دیگر را وسیله می‌داند، خود را تا حد یک وسیله تنزل می‌دهد به ناچار به‌ بازیچه‌‌ای در دست نیروهای بیگانه تبدیل می‌شود. رابطه‌ی دولت سیاسی با جامعه‌ی مدنی به همان اندازه غیرمادی است که رابطه آسمان با زمین. دولت سیاسی به همان گونه در تقابل با جامعه‌ی مدنی قرار دارد و به همان طریق بر آن مسلط می شود که مذهب بر محدودیت‌های دنیای غیر مذهبی چیره می گردد، یعنی با اجبار بر تایید همیشگی آن و با بازسازی آن و بت پذیرش انقیاد خود، توسط آن.»

 نیروهای بیگانه، آن مناسباتی هستنند که زندگی او را رقم می‌زنند. طبقه سرمایه‌دار، دولت، قوانین و روابط خارج از کنترل وی  و حاکم بر مناسبات طبقاتی، آن نیروهای بیگانه با وی هستند.

با این بیان و دریافت، انسان با راندن مذهب به قلمرو خصوصی، تنها ‌از نظر سیاسی خود را از زنجیر مذهب آزاد می سازد، مذهب دیگر در این شرایط روح دولت نیست؛ مذهب نه اساس گروهبندی انسان در یک جامعه مفروض، بلکه اساس اختلاف است،‌ نماد و سرچشمه اختلاف و جدایی انسان از سرشت اشتراکی و همه‌گانی انسان است.  دولت اسلامی،‌ نفی دولت از جانب اسلام است. همانگونه که مارکس در باره دولت مسیحی می‌‌نویسد. مذهب وسیله‌ای است برای این دولت ریاکار، این دولت نمی تواند مذهب را رها کند یا از مذهب رها شود. گنجی بیهوده می کوشد در گوش ها فروکند که دولت دلخواه خط سبز موسوی معتقد به ولایت فقیه و اصول بینادیان حکوکت اسلامی سال‌های ۵۷ آزادی می‌آورد.  سی سال گذشت تا توده‌های مردم به تجربه و با پرداختی کلان دریافتند که پی‌آمد و سرانجام این مذهب، احمدی نژاد است. مارکس پیش از این نقل قول نیمه و ناکامل گنجی از مارکس، می‌گوید «یهودیت نه بر خلاف تاریخ که به سبب آن حفظ شده است. جامعه مدنی پیوسته یهودیت را از بطن خود می زاید.  بنیان آشکار و پنهان مذهب یهود چه بود؟  نیاز عملی، خود پرستی » ‌مگر جز این است.  یگانه پرستی و توحید یهودیت و اسلام به بیان مارکس  در واقع در چندگانه پرستی نیازهای پرشمار است. «که حتی مستراح هم به موضوع قانون الهی تبدیل می‌کند»  بر مبنای  یهودیت و اسلام  تنها پوشش و کاریکاتور مذهبی اخلاق و حقوق بی پایه و اساس و پرابهام و تفسیربردار به طور کلی می‌بینیم.  در دنیای موهومات، در اسلام «بهشت زیر پای مادران است»، ‌اما در دنیای واقعی ومادی، زنان را از حقوق انسانی محروم می‌سازند. به بیان مارکس، پروتستانیسم،‌ایدئولوژی بورژوازی نوزا، بردگی بر اساس اعتقاد را جایگزین بردگی بر اساس زهد کرد. این ورسیون جدید مسیحیت، کشیش بیرونی را به کشیش درونی  تبدیل کرد. آقای گنجی می داند که روح فریدمن و بنیادش از شمشیر کشیدن بر علیه مارکسی که گنجی از به زبان راندن آن به راستی به لرزه می‌افتد، را شاد می‌سازد.

«‌ پرولتاریا با انحلال نظم موجود جهان،‌ صرفا ‌راز هستی خویش را به‌پا می‌کند،‌ زیرا او به راستی مظهر زوال این نظم جهانی است. پرولتاریا با درخواست نفی مالکیت خصوصی، ‌صرفاً اصلی را برای جامعه وضع می‌کند که همان جامعه به عنوان یک اصل برای او وضع کرده است. رهایی پرولتاریا، رهایی بشریت است.»

 گنجی اسارت پرولتاریا و اسارت بشر را موعظه می‌کند. از این روی  در سال ۲۰۱۰ جایزه ۵۰۰ هزار دلاری «میلتون فریدمن موسسه کیتو» برای «پیشبرد آزادی» به وی داده می‌شود. «پیشبرد آزادی» نام رمز «دکترین شوک» یا به بیان دکتر نائومی کلاین «برآمد اقتصاد فاجعه»[4] است.

عباس منصوران

۱۶ ماه می ۲۰۱۰

a.mansouran@gmail.com

ادامه دارد


 



[1] کارل مارکس، کلیات اثار، جلد۳، ص ۱۴۲.

[2] در باره مسئله یهود، کارل مارکس، برگردان مرتضی محیط ، نشر سنبله –هامبورگ خرداد ۱۳۸۰.

[3] مبانی جنبش تحول دموکراتيک در ايران، تزهای پيشنهادی، اکبر   گنجی سه شنبه 20 تیر 1385.

 

[4] The Rise of Disaster Capitalism.

منبع:پژواک ایران


عباس منصوران

فهرست مطالب عباس منصوران در سایت پژواک ایران 

*فراخوان دفتر روابط بین‌الملل حزب کمونیست ایران برای پشتیبانی از جنبش جاری در ایران  از خیزش ستمدیدگان برای نان، ‌کار،‌ آزادی! پشتیبانی کنیم [2022 May] 
*اورآسیا، دکترین دوگین و نئوتزاریسم پوتینی در جبهه‌ی اکراین  [2022 Mar] 
* جنبش آموزگاران و فرهنگیان و دانش آموزان، یک برآمد صنفی صِرف نیست  [2022 Jan] 
*از شوراگرایی تا شورا و اشاره به یک آسیب شناسی   [2021 Sep] 
*طرح امنیتی «پایپینگ» برای مهار اعتصاب سراسری کارگران  [2021 Jul] 
*در محکومیت اخلال در محاکمه‌ی یکی از عاملین کشتار ونسل کشی در ایران  [2021 Jul] 
* بخوان به نام کمون! به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد کمون پاریس!   [2021 Mar] 
* جعل تاریخ و جعل ماهیت و اهداف سیاهکل در خدمت نئولیبرالیسم   [2021 Mar] 
*از ناسیونالیسم تا دولت های شب پا تبیین ریشه های بحران از نگاه انحلال طلبان در رهبری خودبرگزیده ی کومه له  [2021 Mar] 
*مهدی کوهستانی نژاد بازهم ورودی دیگردر آلوده سازی جنبش کارگری و برآمد سیاهکل در ایران  زیر نام « تاثیر جنبش کارگری بر جنبش سیاهکل...»(۲) [2021 Feb] 
*مهدی کوهستانی نژاد بازهم ورودی دیگردر آلوده سازی جنبش کارگری و برآمد سیاهکل زیر نام « تاثیر جنبش کارگری بر جنبش سیاهکل...»(1) [2021 Jan] 
*هوشنگ عیسی بیگلو‌، نماد آزادیخواهی، مقاومت و منش انسانی   [2015 Jan] 
*اکراین جبهه اروپایی رویارویی دو بلوک سرمایه داری جهانی  [2014 Mar] 
*«غریبه ای به نام کتاب»  [2014 Feb] 
*بحران سازی هایی که هنوز هم نادیده گرفته می شوند  [2014 Feb] 
*بیعت در وحدت، در لانه ی کرکس ها  [2014 Jan] 
*لغو«اعدام» یا توهم زایی لغو  [2013 Dec] 
*آگاهی طبقاتی  [2013 Dec] 
*رفیق صدیقه حائری،زنی از گردان انقلاب   [2013 Dec] 
*حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی  [2013 Dec] 
*حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی (۲)  [2013 Nov] 
*حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی (۱)  [2013 Nov] 
*«خدایان نجاتم نمی‌دادند» (۱) حکومت ایران،‌ قاتل مجاهدین [2013 Sep] 
*استبداد حاکم بر سازمان مجاهدین  [2013 Jun] 
*تناقض‌های حکومت باندها و بمب‌ موعود عجله ‌فرجه  [2013 Jun] 
*اتحادیه های سنتی، بستری برای رفرمیسم  [2013 Mar] 
*اقدام مستقیم کارگران، گامی به‌سوی پالایش جنبش کارگری  [2013 Mar] 
* هوشنگ عیسی بیگلو‌، نماد آزادیخواهی، مقاومت و منش انسانی  [2013 Feb] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (6)  [2012 Dec] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (5)  [2012 Dec] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (۴)   [2012 Nov] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (۳)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۸)  [2012 Nov] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (2)  [2012 Nov] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (۱)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری(۱۷)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۶)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۵)  [2012 Oct] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (14)  [2012 Oct] 
*آب را گل بکنید! علیه تریبونال دادخواهی   [2012 Sep] 
*«ایدئولوژی آلمانی»[1]،دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۹)  [2012 Aug] 
*«ایدئولوژی آلمانی»[1]،دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۶)  [2012 Jun] 
*پایان دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابی‌های نوین  [2012 May] 
*دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابی‌های نوین ضرورت روی کرد طبقاتی پرولتاریا به سیاست (بخش دوم) [2012 May] 
*دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابی‌های نوین  [2012 Apr] 
*آلترناتیوِ بازتولید فرهنگی استبداد شرقی و تقویم برهنگی ها  [2012 Apr] 
*«ایدئولوژی آلمانی»[1]، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۶)  [2012 Apr] 
*«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی  [2012 Mar] 
*«ایدئولوژی آلمانی» ، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۴)  [2012 Feb] 
*حکومت یا دولت؟ هیاهوی انتخابات حکومتی تحریم، روی دیگر سکه‌ی ترمیم و شرکت  [2012 Feb] 
*«ایدئولوژی آلمانی» ، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۳)  [2012 Feb] 
*نظام بحران، بحران تحریم، بحران تغییر  [2012 Jan] 
*«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۲)  [2012 Jan] 
*در بیان کرکس ها و فداییان!  [2012 Jan] 
*«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۱)  [2012 Jan] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۳)  [2012 Jan] 
*آدونیس های زمینی، چکامه سرایان سوریه  [2011 Dec] 
*پرستو در باد، روایتی از مبارزه، عشق و بازنگری بینش چریکی  [2011 Nov] 
*گزارشی از مرگ کارگر گمنامی که در ۲۲ تیر ۱۳۷۸ به دست جنایت‌کاران جمهوری اسلامی کشته شد  [2011 Nov] 
*چشم‌انداز تغییر نظام در ایران و مداخله‌ی خارجی  [2011 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۱)  [2011 Oct] 
*بازگشایی مدارس و آموزشگاه‌ها  [2011 Sep] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۰)  [2011 Sep] 
*بحران فراگیر سرمایه، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۹)  [2011 Aug] 
*یونان به چند پول می ارزد؟! بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۷) [2011 Jun] 
* جنایت کشتار در اردوگاه اشرف، جنایت علیه بشریت است  [2011 Apr] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۷)  [2011 Mar] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه داری (۶)  [2011 Mar] 
*اعتصاب سراسری کارگران، تنها سلاح در برابر نسل کشی  [2011 Mar] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه داری   [2011 Mar] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه داری (۴)  [2011 Feb] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ با خوانش مارکس (۳)  [2011 Jan] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ با خوانش مارکس (۲)  [2011 Jan] 
*بحران ساختاری سرمایه‌ با خوانش مارکس (۱)  [2010 Dec] 
*یادِ بسیارانِ اسیر  [2010 Dec] 
*قتل‌های حکومتی و حکومت قاتل‌ها  [2010 Dec] 
*براي كشورما نمي‌شود خط فقر تعريف كرد   [2010 Nov] 
*از شهلا جاهد باید دفاع کرد  [2010 Nov] 
*کابوس نئوفاشیسم، ناسیونال مهدویسم  [2010 Aug] 
*دکترین شوک یا فاشیسم اقتصادی میلتون فریدمن (۱)  [2010 Aug] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۱۰)  [2010 Jul] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۹)  [2010 Jul] 
*نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۴) اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن [2010 Jun] 
*نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۳)  [2010 Jun] 
*جایزه‌ی نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (2) اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن  [2010 May] 
*جایزه‌ی نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۱) اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن [2010 May] 
*نان و خون نه!‌ نان و گل سرخ!  [2010 May] 
*ضرورت سازمان‌یابی شوراهای بیکاران  [2010 Apr] 
*منافات حقوق بشر با حقوق انسان  [2010 Apr] 
*پیمان شوم و «روحانیت کمپرادور»  [2010 Mar] 
*تعیین حداقل دستمزد،‌ چالش شديد کار و سرمایه  [2010 Mar] 
*پیامی بر پیکر علی کروبی، با امضا کبود ومُهر ولایت  [2010 Feb] 
*برای کار ، نان و آزادی  [2010 Feb] 
*بودجه بحرانی و بحران زای حکومت نظامی ۸۹  [2010 Feb] 
*یاد سازمانده اعتصابات و جنبش شورایی نفتگران گرامی‌باد  [2010 Feb] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها  [2010 Jan] 
*همصدایی هراسناکان قیام  [2010 Jan] 
*طبقه کارگر ایران، در سالی که گذشت  [2010 Jan] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها  [2009 Dec] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها(۷)  [2009 Dec] 
*۱۶ آذر، پیوستار اعتراض‌ و جنبش در پیوند  [2009 Dec] 
*قطعنامه چهارم شوراى حكام آژانس بين‌المللى انرژى اتمى و روانپریشی الیگارش‌مهدویون  [2009 Dec] 
*بحران حاکم و حاکمیت بحران   [2009 Nov] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۶)  [2009 Nov] 
*هدف فوری و استقلال طبقاتی کارگران  [2009 Nov] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۵)  [2009 Oct] 
*نشست وین گام دیگری در مرداب مشروعیت بخشی   [2009 Oct] 
*انرژی هسته‌ای، چماق ارتجاعی!  [2009 Oct] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۴)  [2009 Oct] 
*پیرامون شعارها  [2009 Sep] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۳)  [2009 Sep] 
*«سبد» سرکوب و راه‌کار حاکمیت کودتا  [2009 Sep] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۲)  [2009 Aug] 
*«نه زیستن، ‌نه مرگ»، «دوزخ روی زمین» و گزمه‌گان دوزخ  [2009 Aug] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها  [2009 Aug] 
*شکاف مرگ آور و کودتای باندهای حکومتی در برابر قیام حکومت شوندگان   [2009 Jun] 
*انتخاب متجاوز  [2009 May] 
*ایدئولوژی کشتار و تروریسم در غزه  [2009 Jan] 
*طرح موازی یک موضوع یا پنهان‌داشتن منبع و مرجع اشاره‌ای‌ به مقاله‌ «باور به معاد: ایمان به شکنجه» و کتاب «دوزخ روی زمین» [2008 Dec] 
*آسیب‌شناسی «هشدار» زرافشان  [2008 Nov] 
*محمود درویش قلب بیدار فلسطین   [2008 Aug] 
*این امیرحسین فطانت همان شکارچی دانشیان و گلسرخی‌ست؟  [2008 Jan]