ایدئولوژی کشتار و تروریسم در غزه
عباس منصوران
نوار ساحلی غزه، از شمال و شرق به وسیله اسرائیل و در غرب، دریای مدیترانه و از جنوب به وسیله مصر محاصره شده است. غزه در کرانهی دریای مدیترانه بیش از دوهفته است که شبانه روز در میان آتش و خون میسوزد. این باریکه، نزدیک به ۴۱ کیلومتری با پهنایی بین ۶ تا ۱۲ کیلومتر در نوسان، با مساحتی نزدیک به ۳۶۰ کیلومتر مربع، مجموعه اردوگاهای کوچکی است که با یک و نیم میلیون انسان، پرجمعیتترین منطقه مسکونی جهان را تشکیل میدهد. آوارگان، کارگران و زنان و کودکان ستمبر در غزه در آتش تروریسم گرفتار آمدهاند. بیش از ۷۰٪ مردم این باریکه، نسل اندر نسل در اردوگاهایی همانند، شهرکِ «غزه»، «زیتون»، «خان یونس» و مانند اینها آوارگی، فقر و ستم طبقاتی را برگرده داشتهاند. در سال ۲۰۰۵ که ارتش اسرائیل، از غزه خارج شد و در پیرامون آن به نظاره نشست، حماس بهنام «نیروی مقاومت» به قدرت رسید.
حماس شاخهای از اخوان المسلمین است که در سال ۱۹۶۸در اردن و سپس در بین اردوگاههای آوارگان از جمله در غزه برای اخلال در توان جنبش فلسطین و ناتوان سازی چپ الفتح به ویژه پس از کشتار فلسطینیان در سپتامبر سیاه (۱۹۷۰) فعال شد. اخوانالمسلمین از آن زمان در اردوگاه «الشیوخ» در اردن اجازه آموزش و فعالیت یافت تا همچنان در دفاع از ملک حسین، شاه اردن و جنایاتاش در سرکوب رزمندگان فلسطینی کارساز باشد.
آغاز فعاليت هاي حماس به پیش از اعلام موجودیت آن در سال ۱۹۸۷ باز میگردد. هستههای اولیه حماس در نيمه سال ۱۹۸۴ با تلاش شيخ احمد ياسين، دكتر ابراهيم مقادمه، صلاح شحاده و جمعي دیگر شکل گرفت و در سال ۱۹۸۶به فرماندهي شيخ صلاح شحاده يك گروه نظامي تشكيل داد كه به نام "مبارزان فلسطيني" شهرت یافت. بعد از قیام انتفاضه سیاست رسمی اسرائیل تقویت حماس در برابر "سازمان آزادیبخش فلسطین" بود.
حماس برای نخستین بار، با سرازیر شدن کمکهای حکومت اسلامی در سال ۲۰۰۴ در انتخابات محلاتِ فلسطین شرکت کرد و در برابر الفتح وابسته به عرفات، به پیروزیهایی دست یافت. این تشکل مذهبی اکنون، به رهبری «خالد مشعل» از یاران حکومت اسلامی در ایران، هدف خود را ایجاد حکومت اسلامی در سراسر منطقه فلسطین میشناسد تا همانند حزبالله در لبنان حکومت اسلامی وابسته به محور ایران-عراق- افغانستان را بهوجود آورند.
حماس پس از مرگ «یاسرعرفات» و افزایش فساد در تشکیلات دولت فلسطین با برخورداری از کمکهای مالی- تسلیحاتی و سیاسی حکومت اسلامی ایران، در انتخابات ۲۵ژانویه ۲۰۰۶توانست ۷۴ کرسی از ۱۳۲کرسی پارلمان فلسطین را به دستآورد و با کسب اکثریت، دولت فلسطین را به نخستوزیری «اسماعیل هنیه» تشکیل دهد. در پی این غلبه بود که در تابستان ۲۰۰۷ به رقیب خویش، نیروهای الفتح، به رهبری محمودعباس درقدرت سیاسی یورش برد و بیش از ۲۰۰ تن از نیروهای مسلح این جناح را کشت و صدها تن را زخمی کرده و یا به اسارت گرفت. ضرباتی که تا کنون حماس به جنبش فلسطین وارد آورده است، کمتر از ضربات ارتش اسرائیل به این جنبش نبوده است. این همان هدفی بود که اسرائیل پس از خروج از غزه در سال ۲۰۰۵ چشم به راه آن به نظاره نشسته بود.
دو سوی «جنگ» کنونی، همانگونه که در ماه اوت ۲۰۰۶ در جنوب لبنان با حزبالله، اکنون در غزه رقابتی تروریستی است بین حکومتهای اسرائیل و ایران. در این درگیری، که تودههای بیپناه و بیدفاع قربانیان اصلی آنند، در یک سوی دولت اسرائیل و در سوی دیگر حکومت اسلامی ایران قرار گرفته است. حماس تنها، یک نیروی محلی مسلح حکومت اسلامی است که اینک در غزه به محاصره افتاده است. برای هردو سوی این جنگ ارتجاعی، این بهترین مجال بود. استراتژیستهای این جنگ ارتجاعی در آخرین روزهای جابجایی مجریان قدرت سیاسی در ایالات متحده آمریکا، و نیز در اسراییل درگیری در غزه را بهترین مجال به سود حاکمیت خویش به شمار آوردند.
در رهبری سیاسی آمریکا نه «جورج بوش» بدنام و ورشکستهی سیاسی پاسخگو میباشد و نه حزب جمهوریخواه وی و نه رقیب سیاسیاش «برک اوباما» و دمکراتهایی که جز سکوت و خرید وقت برای کشتار مردم هیچ مسئولیتی نمیپذیرند.
از سوی دیگر حزب «کادیما» به رهبری «اهود اولمرت» نخست وزیر کنونی و «زیپی لیونی» وزیر امورخارجه که در سپتامبر ۲۰۰۸ به جای وی به رهبری این حزب برگزیده شد و در آستانه نخستوزیری نشسته است، حمله به غزه را شعار و تبلیغ انتخاباتی خود قرار دادهاند.
جناحهای سرمایه در آمریکا، ایران، اسراییل، در گیراگیر جابجاییها و تعطیلات سال نو میلادی بهترین مجال را یافتند. «اهود باراک» وزیر دفاع اسرائیل و رهبر «حزب کارگر»، رقیب «لیونی» در این شرایط فرصت یافت تا آتش جنایتبار ارتش را زیر نام یورش «آهن گداخته» به نام موسی فرمان دهد. ارتش تروریستها در اسرائیل، با سه نیرو از زمین و هوا و دریا به «کارنامهای» از کشتار در دو هفته دست یافت که دستکم ۴۰ ٪ آن جنازههای پارهپارهی ۳۰۰ کودک است. رهبران حماس در پناهگاههای خود پشت سپر انسانیِ بیپناهان در غزه و نیز در ایران، مصر و سوریه در امان از گزند گلولهها، مردم را به ایستادن در برابر تانکها فرامیخوانند. تابوتها و دود و آتش و ویرانهها، خواه و ناخواه، در جهان افکار عمومی را به سوی حماس و اسلام میکشانند. پرچمها و تبلیغات و پیامهای حکومت اسلامی به هزینه این همه انسانهای به خون کشانیده شده، مجال خودنمایی مییابند. این بحرانآفرینی و آتش نیز، دستاوردی بزرگ برای حکومت اسلامی در ایران و نظامیان و شبه نظامیان مسلح وابستهای همانند حزب الله، جهاد اسلامی، حماس، ووو به بار میآورد، تا سرانجام و بی شک، بحرانی دامنگیر فرا رسد تا خود این جانیان را در خود فروبلعد.
ایدئولوژی برگرفته از تلموذ و تورات([1]) و نیز اسلام، کشتار و شهادت را نه تنها زیانبار و محکوم نمیشمارد، بلکه عین موهبت و «رحمتی الهی» و رهایی و«جواز بهشتی» میشمارد و میستاید، اما مرگ «برای دیگران» و نه موعظهگران و حکومتگران و فرزندانشان. آنان در پناهگاههای امن، با ردیف محافظان مسلح و آدمکش در پناه دیوارهای ضد گلوله غنوده و «فیض شهادت» را به مغز ستمکشان تزریق میکنند. برای فرافکنی بحران و ستیز دیرینه ایدئولوژیک و جنگ قدرت بین رهبران حماس و اسراییل و حکومت اسلامی در ایران چه کجراههای آسان تر از غزه و آوارهگان فلسطینی! اینک بنا به باور تورات و قرآن، «چشم در برابر چشم» و «دندان در برابر دندان»، کشتار انسانها حقانیت مییابد. اینک آنچه در برابر جهانیان در این برههی تاریخی میگذرد به پشتوانه مذهب ژرفا و شعله میگیرد.
از آغازگاه حمله به غزه در شامگاه ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸میلادی تا کنون، بیش از ۱۵ روز است که بر سر و روی ستمبران، از زمین و دریا و هوا، بمب و موشک و فسفر آتشزا میبارد. از یکسوی با بمبافکنهای اف شانزده، هلیکوپترهای آپاچی و توپدار، رزمناوها، پیاده نظام و فراخوانی نیروهای ذحیره ارتش، اسرائیل به پشتوانهی امپریالیسم، در سوی دیگر «موشکهایی» اسلامی تنها برای بهانه که هرچند به فشفشه میمانند، اما ترکش آنها آنقدر هست که انسان بیپناهی در شهرکی یهودی نشین در تیررس خود، از پای درآورند. آتشبازی فشفشهها، هرچه که نباشند، اما این بهانه را به دست میدهند تا فاجعهای انسانی در غزه آفریده شود و سرزمینی با آوارگان خویش، با خاک یکسان گردد. این کودکان، مادران، و مردان آواره و شهروندانی هستند که در این کینهتوزی کهنهی ایدئولوژیک، می سوزند و پرپر میشوند.
عباس منصوران
۱۲ ژانویه ۲۰۰۹
a.mansoura@yahoo.com
[1] در دین یهود از دو تورات نام برده می شود: توراتِ کتبی که همان انجیل عهد عتیق یل همان اتجیل عبری و تورات شفاهی که در برگیرنده تلموذ است. به باور رهبران دین یهود،تورات دستورات كتبی موسی و تلموذ فرمانهای شفاهی اوست كه برای يوشع بازگو شده است . پس از یوشع، این «پیامبر» یهودی، نسل اندر نسل به دیگر رهبران واگویه شده است. گفته میشود که تلمود از دید تاريخی 1500 سال پس از «موسی» نگاشته شده است.
منبع:پژواک ایران