PEZHVAKEIRAN.COM روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت هفتم – قسمت آخر)
 

روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت هفتم – قسمت آخر)
کورش عرفانی

گفتیم که هدف از این پژوهش بررسی امکان های استقرار دمکراسی در ایران بود.[1] برای این منظور در ابتدا باید آخرین نظریات مربوط به دمکراسی سازی در کشورهای استبداد زده را بررسی می کردیم. به همین دلیل نیز کار را با ترجمه مقاله ای در باره دیدگاه های دو اندیشمند جهان سرمایه داری غرب در این باره آغاز کردیم.  در قسمت اول و دوم[2] و سوم[3] ترجمه متن کامل مقاله ای از دو اندیشمند غربی به نام های «رونالد اینگلهارت»[4] و «کریستین ولزل»[5] را ارائه دادیم. در قسمت چهارم[6] بررسی این نوشته را آغاز کردیم و ذکر کردیم که برخلاف آنچه این دو اندیشمند غربی موافق نظام سرمایه داری می گویند روند استقرار دمکراسی طبقاتی در کشورهای جهان سوم به هیچ وجه نه خودکار است و نه بیگناه. برنده ی آن طبقه ی سرمایه دار حاکم و طبقه ای است که به طور بلافصل در خدمت ساختار سرمایه داری قرار می گیرد، یعنی طبقه ی متوسط.

 در قسمت پنجم[7] با مروری بر تاریخ سی سال گذشته ی ایران دیدیم که جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی آگاه بر فرایندی رشدگیری طبقه ی متوسط، در طول سه دهه   ی گذشته این روند تاریخی را به طور عمدی و آگاهانه با اشکال مواجه ساخته است. یعنی شرایط اقتصادی را طوری سازماندهی کرده است که مانع از ظهور یک طبقه ی متوسط گسترده و سازماندهی شده شود. چیزی که جامعه ایران را حتی از دمکراسی ازنوع طبقاتی آن نیز محروم کرده و آن را تحت سلطه ی یک نظام استبداد طبقاتی حفظ کرده است. بنابراین به این نتیجه گیری می رسیم که در ورای خواستن یا نخواستن و تایید یا عدم تایید آن روند دستیابی به دمکراسی درکشورمان از طریق روش مورد پسند جهان سرمایه داری به طور جدی در ایران مسدود است.

بنابراین امید بستن به بروز شرایط برای گدایی کردن یک دمکراسی طبقاتی از رژیم تمامیت گرای مذهبی متشکل از مثلث آخوند-بازاری-پاسدار دور از مقام و شعور انسانی می نماید. اما چنین پرهیزی بلافاصله ما را در مقابل این سوال قرار می دهد: حال که مسیر ترسیم شده توسط سرمایه داری غرب با بن بست روبروست چه راه دیگری برای دستیابی به دمکراسی در ایران قابل تصور است؟ حمله ی نظامی مانند عراق؟ کودتا؟ شورش؟ انقلاب؟

برای ارائه ی پاسخی عینی گرا که در عین حال با ارزش های انسانی مان هماهنگ باشد باید از چارچوب شعارها و رویاپردازی های کهنه بیرون آمده و به برداشت هایی رو آوریم که در خود خصلت عملی بودن و برداشتی عمل گرا دارند.در قسمت ششم نوشته ای را ارائه دادیم از دو فعال سیاسی آمریکایی که خطاب به سوسیالیست های آمریکا نوشته شده و به موضوعات مربوط به این کشورمی پرداخت، انتخاب آن به این دلیل بود که از زوایه ی مسله را نگاه کرده که به نوعی می تواند الهام بخش هر نیروی چپ) باشد. در این نوشتار به طور مختصربه  بررسی این مقاله می نشینیم تا ببینیم چگونه به طور غیر مستقیم راه برون رفت برای جوامع استبداد زده ای مثل ایران تحت جمهوری اسلامی در آن موجود است.

* *

بررسی نکات مهم این مقاله:

 

انتخاب این نوشتار از آن جهت بود که نشان دهیم تمامی نیروهای چپ در جوامع سرمایه داری اعم از کشورهای مرکز (مانند آمریکا) و حاشیه ای (مانند ایران) از یک مشکل رنج می برند: نبود پروژه ی دگرگون سازی. آن چه در این نوشتار نظر ما را جلب می کند این که هر دو جامعه ی آمریکا و ایران در یک بن بست به سر می برند و آن این که هیچ کدام با استفاده از روش های موجود کمترین شانسی برای موفقیت ندارند. مسله ای که نویسندگان به عنوان مسله ی امروز سوسیالیست های آمریکایی/اروپایی معرفی می سازند، یعنی نداشتن هیچ طرح جدی و بنیادین و متناسب با شرایط عینی و جدید موجود، مسله نیروهای چپ ایرانی نیز می باشد. ما، به عنوان چپ ایرانی، در طول دهه های متوالی و تحت تاثیر یک روایت شورویایی ایستا از انقلاب اجتماعی، می پنداشتیم که کافی است فقر مادی در جامعه اوج گیرد، بیکاری و گرسنگی زیاد شود تا مردم قیام کنند و رژیم عامل این شرایط را سرنگون سازند و حکومت مردمی برقرار کنند. درهشت سال اخیر ایران به فقر و گرسنگی و بیکاری بی سابقه دچار شد. اما قیامی به معنای وسیع و برانداز کلمه روی نداد. چرا؟ پاسخ روشن است. زیرا الزامات دیگر قیام وجود ندارد. شرایط اقتصادی قیام فراهم است، اما شرایط اجتماعی آن ناقص است و شرایط سیاسی آن تقریبا ناموجود است.

شرایط سیاسی که برای بالفعل کردن شرایط بالقوه اجتماعی لازم می باشد عبارتند از سازماندهی و حضور یک جایگزین. سازماندهی یعنی فعالیت برنامه ریزی شده، چارچوب دارو هدفمند. اعتراض اجتماعی در ایران سازماندهی ندارد. پراکنده است، چارچوبی ندارد وهدفی استراتژیک را دنبال نمی کند. به همین دلیل نیز متشتت و ضعیف و قابل سرکوب است. هرچند که رشد کمی اعتراضات اجتماعی در ایران فراوان است اما رشد کیفی آن بسیار ضعیف است. شدت سرکوب تنها عامل عدم رشد کیفی آن نیست، علت اصلی آن نبود نیرویی است که بتواند با تاکید عملی بر اصل سازماندهی به نزدیک سازی، هماهنگی و نیز همسوسازی آنها بپردازد تا بتوانند در مقیاس هایی بزرگتر و سرنوشت سازتر عمل کنند. این هماهنگی و همسوسازی البته تا حدی به صورت خودجوش صورت می پذیرد، اما نه کافی است و نه با سرعت تخریب گر نیروهای ضد همبستگی می تواند رقابت کند. به همین دلیل نیز امکان شکل گیری حرکت وسیع، ملی و سرنوشت ساز به صورت خودجوش اگر نه به طور نظری اما به طور عملی به سختی قابل تصور است. سی سال بقای ضد اجتماعی رژیم جمهوری اسلامی گواهی براین مدعاست. در بسیاری جوامع کمتراز نصف این زمان برای برپاسازی یک حرکت اجتماعی وسیع کافی بوده است، از جمله در کشورهای آمریکای لاتین، اما به یک شرط: وجود سازماندهی (نگاه کنید به مثال بولیوی).

امروز می بینیم که در جامعه ایران ما از یک فرمول شسته و رفته که بتواند «انقلاب سوسیالیستی» به ارمغان آورد بسیار دور هستیم. فروپاشی اخلاقی، تشتت اجتماعی، گسترش فقر فرهنگی، نهادینه شدن پایمالی حق و حرمت شهروندان و مسخ اجتماعی انسان ایرانی برخی از موارد جدیی هستند که در کنار عناصر کلاسیک فقر و سرکوب در ایران حضور یافته اند. بنابراین نیاز است که نیروهای چپ برای جامعه ی ایران پاسخی بسیار فراتر از یک مبارزه ی طبقاتی سنتی داشته باشند. به همان ترتیب که دونویسنده ی چپ آمریکایی بر ضرورت داشتن طرحی که، علاوه برتقسیم ثروت ها به محیط زیست و پایداری روشی که قرار است به عنوان جایگزین نظام سرمایه داری ارائه شود اشاره می کنند، ما نیز باید درمورد چپ های ایران به ضرورت های نوینی مانند بازسازی اخلاق اجتماعی، بازسازی تصویر انسان ایرانی از انسانیت خویش و بهبود کیفی روابط میان فردی و اجتماعی میان ایرانیان همت کنیم.

نوشته ی دو فعال چپ آمریکایی در حال نشان دادن راه برون رفت از هر گونه ی سلطه ی ضد مردمی است. این راه نیز نیست مگر همبستگی. اگر این مفهوم را کالبد شکافی کنیم به دو عنصر برمی خوریم: نخست ارزش های اخلاقی که در آن می بایست به مفاهیمی باور عملی آوریم که در آن مقام و حیات انسانی مهم شمرده شده است مانند احترام، اعتماد، صمیمت، صداقت، دوستی، شرافت و دوم انضباط آگاهانه، نظم ارادی محکم و استوار، نظم و انضباطی خدشه ناپذیر. پس، همبستگی از دو عنصر تشکیل شده است: اخلاق و انضباط. وجود این دو در یک انسان سبب می شود که بتواند با سایرین در راستای یک کنش هدفمند با اعتماد و باور و ثبات به فعالیت بپردازد. همبستگی، چنان که در این مقاله آمده است موتور احساسی حرکت است. یعنی اجازه می دهد که بتوانیم با درک درد دیگران و ضرورت احترام به نقش و جان انسان ها به کار مشترک بپردازیم.

وجود همبستگی کار مشترک را ممکن می سازد، همان چیزی که سازماندهی نامیده می شود. سازماندهی یعنی کار جمعی هدفمند براساس همبستگی، یعنی مبتنی براخلاق و انضباط. همبستگی بدون سازماندهی و سازماندهی بدون همبستگی در راستای یک پروژه ی تغییرگرایی معنی ندارد. این راه هم در مقابل سوسیالیست های جوامع سرمایه داری پیشرفته قرار دارد و هم در مقابل چپ های ایرانی و عراقی و افغانی. براین اساس می توانیم به نتیجه گیری پرداخته و با یادآوری دو روش ممکن برای دستیابی به دمکراسی در ایران نظر خود را نیز مشخص سازیم.

 

 

 

نتیجه گیری:

 

سوالی که اینجا مطرح می شود این است که در چنین شرایطی چه راه حلی می توان برای استقرار دمکراسی در ایران سراغ گرفت؟ آیا در این شرایط باید به دنبال تقویت شرایط دمکراتیک بود یا به دنبال تغییر گری انقلابی؟

دیدیم که دو پاسخ در این میان موجود است:

دیدگاه نخستین می گوید:

 تنها راه رفتن به سوی دمکراسی، تغییر تدریجی دمکراتیک است، زیرا در غیر این صورت ما با جامعه ای روبرو می شویم که هنوز درس دمکراسی نگرفته و نمی داند که چگونه باید رفتار کند و این، زمینه ساز استقرار یک دیکتاتوری جدید می شود. چه به صورت مستقیم یا بعد از یک دوره ی آشوب خونین. بنابراین بهتر است که با تقویت اقتصاد عقلایی به سوی آن رویم که طبقه ی متوسط را تقویت کنیم و سپس این طبقه در سایه ی تغییرات فرهنگی خویش به دخالت در عرصه ی سیاسی پرداخته و پس از کسب قدرت توسط نمایندگان این طبقه که با تساهل و مدارا و آزادی آشناست می توان امیدوار بود که وضعیت عمومی جامعه بهبود یابد.

این روند طولانی و پرهزینه است. طرفدارانش می گویند که به جز این راهی نیست. استدلال آنها بر روی این واقعیت جامعه شناختی استوار است که هیچ پدیده ای نمی تواند «اجتماعی» شود مگر آن که مسیر زمانی خود را طی کند، یعنی وقت لازم برای تبدیل خود به یک امر دوام دار و باقی ماندنی رافراهم کند. در این مسیر زمانی، آنچه اتفاق می افتد این است که جمع قابل توجهی از افراد جامعه فرصت این را دارند که به برخی دیدگاه ها، باورها و رفتارها را در خود جا انداخته و آنها را به صورت کردار نهادینه شده در خود درآورند. با نهادینه شدن این باورها و رفتارها در تعداد قابل توجهی از اعضای جامعه نمودها و مظاهر آن در عرصه های خرد جامعه پدیدار شده، تجربه شده، گسترش یافته، تقویت شده، شکل بندی شده، ساماندهی شده و به تدریج به سوی عرصه های کلان جامعه می آید. عرصه هایی که در آن این رفتارها دیگر نه فقط به صورت فردی بلکه به صورت گروهی، جمعی و به تدریج اجتماعی ابراز می شود و ابزارهای لازم برای استقرار نهادینه ی خویش را در جامعه می یابد.

این روند باید روی دهد. اما روی دادن آن به صورت جبری نیست، خطی نیست، بی وقفه نیست، اما به هر حال باید بتواند علیرغم تمامی بالا و پایین رفتن هایش سمت و سوی خود را حفظ کند. یعنی جهت عمومی آن نباید به طور کامل یا اساسی عوض شود. زیرا در این صورت به چیز دیگری و مقصد دیگری ختم می شود، دیگر آن روندی که ما درباره ی آن صحبت می کنیم نخواهد بود، چیز دیگری خواهد شد. به همین دلیل تا زمانی که این روند دارد به سمت تعیین شده، یعنی جا انداختن اجتماعی ارزش های دمکراتیک در افراد پیش می رود باید به آن اهمیت داد و ارزش آن را دانست. تا زمانی که این روند به ضد خود تبدیل نشده است هر چقدر هم که آرام و آهسته و فرعی باشد باید آن را «یگانه» یا «بزرگترین» شانس دستیابی جامعه به دمکراسی دانست.

در مقابل این نظر که می گوید باید زمان لازم را برا ی دستیابی به دمکراسی از این طریق و فقط از این طریق دانست، نظر دومی وجود دارد که این دیدگاه را به عنوان محافظه کار، سازشکار و مصلحت گرا قلمداد کرده و به نوع دیگری از گذر از استبداد به دمکراسی باور دارد. این دیدگاه خواهان راه حلی رادیکال است که اجازه می دهد سریع تر و با شتابی بیشتر استبداد را پشت سرگذاشت و از دست توابع اقتصادی و اجتماعی آن رها شد.

بر اساس دیدگاه رادیکال نیازی نیست ما رژیم استبدادی را تحمل کنیم تا در سایه ی رشد اقتصادی و گسترش طبقه ی متوسط و تغییرات فرهنگی تحت آن در نهایت به دمکراسی دست یابیم، بلکه می توان در همین شرایط استبدادی توده ها را اگاه ساخت، سازماندهی کرد، قیام نمود، رژیم استبدادی را سرنگون کرد و در پس آن یک رژیم دمکراتیک مردمی را برای استقرار آزادی و عدالت اجتماعی در جامعه سوار کرد.

دیدگاه رادیکال می گوید که روند تدریجی دمکراسی تشریح شده در بالا چند اشکال دارد: نخست این که طولانی است و فراموش می کند که در این فاصله میلیون ها انسان در رنج فقر و زجر خودکامگی بسر می برند. در این دیدگاه، درد انسان ها فراموش شده است و یا پرداختن آن به یک آینده ی نامشخص حواله شده است. دوم اینکه این روند می تواند در مسیر خود و بنا به دلایل فراوان مانند جنگ، تهاجم خارجی و غیره ناتمام و بی سرانجام بماند. سوم این که رژیم استبدادی حاکم می تواند با علم بر نتیجه ی به ظاهر جبری این روند، آن را در مقاطع مختلف با سیاست های خاص و هدفمند خویش به شدت مورد حمله قرار داده، متوقف کند، کند سازد، منحرف سازد و غیره. چهارم این که در این روند نقش محوری به طبقه ی متوسط داده شده و سایر اقشار، هر چند می توانند در برگیرنده ی اکثریت جامعه باشند، مورد فراموشی یا غفلت یا بی توجهی قرار گرفته اند.

به دلیل این چهار اشکال، مدافعان نگرش رادیکال می گویند که نه از لحاظ انسانی، نه از حیث عقلایی و نه از جنبه طبقاتی این درست نیست که بخواهیم دهه ها منتظر به ثمر رسیدن این روند شویم. به همین دلیل هم بهتر است که با روندی متفاوت عمل کنیم تا نه درد انسان ها را طول بدهیم، نه منتظر شویم که شاید این روند به انحراف یا توقف کشیده شود ونه این که قشرها و طبقه های محروم بخواهند در حاشیه تحولات اجتماعی قرار گیرند.

اما این راه حل چیست؟

این راه حل با عناوین مختلف و با روایت های متفاوت ارائه می شود. می توان آن را راه حل «انقلابی»، «رادیکال»، «برانداز»، «قهرآمیز» و... نام برد.  تقاوت این نام ها فقط ظاهری نیست، هریک از این عناوین در پشت خود محتواهایی گوناگونی دارند. راه حل انقلابی به انقلاب باور دارد. یعنی سازماندهی طبقه ی کارگر [به معنای خاص یا وسیع کلمه] توسط حزب انقلابی طبقه ی کارگر و سپس قیام از طریق این طبقه و به دست گرفتن قدرت و اعمال قدرت توسط این طبقه برای از میان بردن روابط طبقاتی جامعه و سپردن قدرت به دست شوراهای کارگری- مردمی و در نهایت دستیابی به یک جامعه بی طبقه.

راه حل رادیکال می تواند حکایت گر ضرورت بکارگیری روشی رادیکال برای تغییر رژیم باشد. تاکید خاصی بر حضور این یا آن نیروی اجتماعی ندارد و بیشتر بر جنبه عمل گرای موضوع تاکید دارد. این راه حل بیشتر به مرحله سرنگونی می پردازد تا به بعد از آن. راه حل برانداز بر ضرورت سرنگون ساختن رژیم تاکید دارد. به هر طریقی که می توان چنین کرد.

راه حل قهر آمیز بر این پا می فشارد که باید رژیم را با روش مسلحانه کنار زد و در نبود یک نیروی مسلح نمی توان به سرنگونی امیدواربود.

با مروری خلاصه بر معنای مشخص این واژه ها که به صورت گذرا به آنها اشاره شد می بینیم که جامع ترین نام برای دیدگاه دوم همانا اصطلاح انقلابی است. زیر این اصطلاح سایر نام ها را نیز که بیشتر به روش و بخش تاکید دارند در برمی گیرد. یعنی یک جنبش انقلابی در عین حال رادیکال است، به دنبال براندازی است و در حد لزوم قهر آمیزمی باشد.

اما خصلت مهمی که درباره ی واژه ی انقلابی قابل توجه است برخورداری از همان خصلت جامعه شناختی است که در بالا در مورد روش مسالمت آمیز گذر به دمکراسی نام بردیم. در روند انقلابی گری نیز عنصرزمان حاضر است. نه در روایت چپ روی های کودکانه ی آن، بلکه در روایت عقلایی، واقع گرا و تجربه شده ی آن. به همین دلیل نیز در این روایت انقلابی تلاش بر این خواهد بود که با گذاشتن زمان لازم توده هایی که قرار است به بازیگران اصلی انقلاب تبدیل شوند فرصت کافی برای گذر از روندی را داشته باشند که در آنها خصلت هایی بنیادین را در خود و تشکل هایشان به صورت نهادینه جا می اندازند: انسان محوری، برابری طلبی، آزادیخواهی بی قید و شرط، باور به اهمیت خرد جمعی، رهبری جمعی و... شکل گیری این ارزش ها و باورها، نظریه بندی شدن آنها، آموختن آنها، تجربه کردن آنها، تبدیل شدن آنها به باورهای آگاه داوطلبانه ودرونی شده و در نهایت مدل شدن آنها و عملیاتی شدن این ارزش ها در پندار و گفتار و رفتار فرد انقلابی نیاز به کاری عظیم، منظم و برنامه ریزی شده دارد. در کنار این روند رفتاری-اخلاقی که خود زمانی دراز می گیرد تبدیل شدن به یک فرد انقلابی کارآ در زمینه ی ارتباطات، سازماندهی، تشکیلات سازی، مبارزه گری، کنش گری، مدیریت، تعیین و تدوین استراتژی و تاکتیک و غیره نیاز به دانش و تجربه دارد. همه این ها نیز زمانی طولانی می طلبد تا فردی که ارزش های انقلابی را در خود جا انداخته است پراتیک انقلابی گری را نیز بیاموزد و به آن عمل کند.

بنابراین با نگاهی دقیق می بینیم که این روند انقلابی بسیار طولانی تر، وسیعتر و عمیق تر از روندی است که  در آن قرار است اعضای طبقه ی متوسط علاقمند شوند تا برای ابراز نظرات و خواست های خود به صحنه ی سیاسی پا بگذارند.

حال سوالی که مطرح است این است که این روند انقلابی را چگونه می توان سازماندهی کرد تا بتواند به نتیجه برسد؟ چگونه می توان اطمینان داشت که 1) این روند در جامعه کنونی ایران قابل تصور وقابل تحقق است؟ 2) قرار نیست به یک دیکتاتوری دیگر بیانجامد؟ 3) توانایی اداره ی جامعه ای با پیچیدگی جامعه ی ایران را دارد؟ همان سوالاتی که در نوشتار این دو روشنفکر چپ آمریکایی مطرح است.

در پاسخ به سوال نخست باید بگوییم که شاخص های متعددی در جامعه به ما اجازه می دهد که بدانیم این امر شدنی است: نخست حضور تعداد گسترده ای از افراد تحصیل کرده در میان طبقه ی کارگر و سایر اقشار محروم جامعه. امری که تصور سنتی گذشته را که کارگران و محرومان از سواد و دانش محروم هستند ازمیان می برد. رشد و گسترش کمی آموزش عالی در ایران بعد از انقلاب سبب شده است که تعداد کارگران دارای فوق لیسانس، لیسانس، فوق دیپلم و یا دارای دیپلم دبیرستان کم نباشد. این امر در مورد سایر اقشار محروم نیز صادق است. در اینجا اشاره کنیم که حضور این افراد دارای نتیجه ای خودکار و جبری برای پیش برد مسیر انقلابی نیست، اما بدان معناست که بستر کاری مناسبی برای نیروهای روشنگر وجود دارد. یعنی می توان از این نیرو برای گسترش دانش طبقاتی میان لایه های کم سواد تر طبقه ی کارگر بهره برد.

دوم گسترش بی سابقه وسایل ارتباطی است که سبب می شود این طبقه در دسترس دانش نظری و اطلاعات وسیع و نیز امکان های ارتباطاتی و تماس گیری باشد. به همین خاطر در صورت موجود بودن مواد لازم از یکسو و اراده ی آگاهانه و سازماندهی شده برای اشاعه این دانش در میان طبقه ی کارگر از سوی دیگر، این امکان به صورت بالقوه موجود است که بتوان با سرعتی غیر قابل مقایسه نسبت به گذشته آموزش و روشنگری را در میان توده ها برد و به نتایج آن نیز دست یافت. این بستگی مستقیم دارد به کیفیت محتوایی که تدارک می بینیم و به تلاش سازماندهی جمعی ما برای تسهیل انتشار آن میان توده ها. سوم این که جامعه ی ایران با تکیه بر پویایی خاص خود که ریشه در یک تاریخ پرالتهاب دارد آمادگی خویش را برای جریان های انقلابی نشان داده است. گسترش مبارزات کارگری برای دفاع سازماندهی شده از حقوق خود در بسته ترین و خشن ترین دیکتاتوری جهان به خوبی تمایل بالقوه ی این نیرو برای دستیابی به سطوح بالایی از سازماندهی کارگری و کنش گری انقلابی را – بدون آن که بخواهیم در این باره به اغراق گویی افتاده باشیم – نشان می دهد. به هم چنین رشد ادبیات چپ و انقلابی نیز میان دانشجویان و جوانان خود گویای گرایش جامعه به سوی یک راه حل برابری گراست. از آن سوی نیز فراموش نکنیم میزان بی سابقه ی تولید ادبیات روشنگرانه ی رادیکال را که به همت دهها و صدها قلم به دست متعهد و تولیدگر به منصه ی ظهور رسیده است.[8] امری که نوعی غنای محتوایی را، که در تاریخ تولید نظری چپ در تاریخ ایران بی سابقه بوده است، در این عرصه تضمین می کند.[9]

باتکیه بر این چهار عامل در می یابیم که رفتن به سوی مسیر انقلابی در ایران امری است قابل تصور. اما این که قابل تحقق باشد یا خیر بستگی به هیچ امر ماورالطبیعی ندارد. شرایط طبقاتی جامعه تمایل خود را به سوی راه انقلابی نشان می دهد، زمینه های موفقیت آن نیز موجود است، اما این که آیا به سوی این راه حل برود یا خیر، به درک و شعور و اراده ی تک تک افرادی بسته است که می خواهند در مسیر انقلابی عمل کنند. به عبارت دیگر اگر نیروهای انقلاب گرای جامعه بخواهند و بهای لازم را برای این منظور بپردازند بی شک این مسیر شدنی و ممکن می شود. در این باره یک ضرورت مطرح است و آن همانا ضرورت ساختن یک نیروی انقلابی است که بتواند از توانایی درک موانعی که به دست خود در این مسیر ساخته است برخوردار باشد. یعنی بتواند نخست موانع «خودساخته» را کنار بگذارد و سپس به عبور از موانعی بپردازند که شرایط بیرون از اراده ی آنها در مقابلشان قرار داده است. بنابراین تحول انقلابی با تحول فرد انقلابی آغاز می شود. او با زیر سوال بردن داده های ناشی از حیات طبقاتی خویش و زیر سوال بردن ناخودآگاه طبقاتی اش تبدیل به کسی می شود که خصلت های رفتاری منفی و تخریب گر را در خود حل و فصل کرده و تبدیل به فردی می شود با رفتاری انسان مدار، رفیقانه و سازنده، سرشار از عشق به انسان و بیزار از درد دردمندان و رنج رنجبران. کسی که عدالت و برابری را نه برای ارزش ایدئولوژیک آنها که برای ارزش و بهای انسانی آن می خواهد و در تمام مسیر خویش انسان مداری را مدنظر خواهد داشت.

صد البته چنین فردی می داند که جهان را فقط در عمل می توان تغییر داد. می داند که جز با کنشگری مشخص و عقلایی و با برنامه به نتیجه ای نخوهد رسید. پس فرد انقلابی در عرصه عملی و پراتیک سازماندهی، هوشمندی و مدیریت را تبدیل به الفبای کار خود ساخته و به دنبال آن نیست که مبارزه را از طریق بحث و گفتگو و اینترنت دنبال کند، بلکه همت می کند و به سراغ دیگران می رود و با شجاعت و اراده گرایی به کنش مشخص انقلابی می پردازد. نه دلش را به نوشتن کتاب و مقاله خوش می کند نه به سخنرانی و مصاحبه نوشتن شعر و ساختن فیلم. او کسی است که می داند تغییر انقلابی نیاز به تشکیلات، سازماندهی، میتنگ، تحصن، تجمع، تظاهرات، اعتراض، قیام و مبارزه ی قهر آمیز دارد. بنابراین مبارزه را درعمل معنا می کند نه در کلام و گفتار و تصویر. او در عمل به یاری دردمندان می شتابد نه در قلب و ذهن و رویا.  

نکته ی جالبی که در نوشتار دوم برای برون رفت از سلطه ی سرمایه داری ارائه شده است همان راهی است که در مورد برون رفت ایران از سلطه ی استبدادی و طبقاتی رژیم کنونی لازم است: همبستگی. همبستگی اشاره به عنصر انسانی مبارزه دارد، اما نه در خلاء و به صورت انتزاعی، بلکه به طور مشخص در چارچوب یک مبارزه ی سازماندهی شده در مسیر خودرهاسازی توده ها. نگارنده بر این باور است که  کمبود و گره ی اصلی تاریخ اجتماعی ایران نبود انسان به عنوان ارزش نخست در آن می باشد. بنابراین، رهایی تاریخی جامعه ی ایران با انسان محوری آغازمی شود. با قرار دادن انسان به عنوان محورهمه ی موضوعات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی می توانیم در پی آن باشیم که یک راه برون رفت همه جانبه بیابیم.

 در یک کلام، بهترین روش برای دستیابی به دمکراسی در ایران، به راه انداختن جریانی است انسان مدار که در آن انسان های آگاه و پایند اخلاق به کار عملی سازماندهی شده دست می زنند و در این کار انضباط داوطلبانه و آگاهانه را رعایت می کنند. حرکتی کنش گرا برای رهایی بشر از هر آنچه سبب می شود او از انسانیت خویش دور افتد.

بنابراین آنچه برای جامعه ی ایران لازم است حرکتی سطحی گرا و سرمایه داری پسند برای استقرار دمکراسی طبقاتی نیست، حرکتی است بنیادین و با برنامه که شرایط رهایی انسان ایرانی را از قید فقر مادی و فقر مادی به گونه ای پایدار تامین سازد. [10]

 

* *

www.korosherfani.com

13 Mai 2009

 

 



[1]http://www.korosherfani.com/neveshteha/1388/pajohesh-1.htm

[2]http://www.korosherfani.com/neveshteha/pajohesh-2.htm

[3]http://www.korosherfani.com/neveshteha/pajohesh-3.htm

[4]Ronal Inglehart

[5]Christian Welzel

[6]http://www.korosherfani.com/neveshteha/pajohesh-4.htm

[7]http://www.korosherfani.com/neveshteha/pajohesh-5.htm

[8] این امر دربرگیرنده ی افرادی است که هم از طریق نگارش و تولید و نظریه سازی و هم از طریق نقد و بررسی و یا ترجمه آثار آزادیخواهان و برابری طلبان در این مسیر تلاش می کند.

[9] نگارنده به عنوان یک انسان در بند جامعه ی طبقاتی و به عنوان یکی از آرزومندان رهایی بشریت از بند طبقه، از تمامی افراد شریفی که با تولید فکری در این مسیر گام برمی دارند سپاس و قدرشناسی خود را ابراز می دارد. در اینجا همچنین جا دارد از تمامی کسانی که علاوه بر تولید در مسیر توزیع و اشاعه چاپی یا اینترنتی این دانش توده گرا تلاش می کنند نیز قدرشناسی شود از جمله از کسانی که زحمت سایت هایی مانند گزارشگران، روشنگری، پیک ایران، دیدگاه و... یا نشریاتی مانند آرش و یا سامان نو و... را برعهده دارند قدردانی به عمل آید. 

[10] آنچه آمد قسمت های اصلی یک پژوهش مفصل تر است. نگارنده در آینده ای نا مشخص این مجموعه ی هفت قسمتی نوشتار را براساس اصل پژوهش انجام شده با جزییات وتوضیحاتی بیشتر منتشر خواهد ساخت.

منبع:پژواک ایران


کورش عرفانی

فهرست مطالب کورش عرفانی در سایت پژواک ایران 

*سرانجام: رژيم ايران در دام بحران نهايی خود  [2015 Jun] 
*همزمانی بن‌بست رژيم و اپوزيسيون  [2014 May] 
*رژیم کشتار، اکبر گنجی و مرحوم ماکس وبر (نگاهی به مقاله ی: «جمهوری اسلامی: رژیم کشتار"؟ نقد اکبر گنجی بر نوشته ی اخیرمحمدرضا نیکفر») [2013 Nov] 
*دمکرات نشویم دمکراسی نخواهیم داشت  [2010 Mar] 
*فروپاشی پایگاه اجتماعی رژیم: تضمین پیروزی جنبش   [2009 Dec] 
*نبرد ما با عکس یک مرده نیست، با فرهنگ مرگ است  [2009 Dec] 
*آماده اشتباه آخر رژیم باشیم   [2009 Dec] 
*16 آذر، محرم ، 22 بهمن مراحل منطقی پیروزی جنبش  [2009 Dec] 
*16 آذر فرصتی برای ورود طبقه ی محروم به جنبش   [2009 Nov] 
*گذار طبیعی جنبش به واقع گرایی سیاسی ورود به دوران جمهوری ایرانی  [2009 Nov] 
*پیروزی دور نیست اما هشیاری بسیار می طلبد   [2009 Oct] 
*حفظ نهادینه ی جان و حرمت انسان، بهترین محور وحدت ایرانیان   [2009 Oct] 
*پیوند جنبش غیرساختار شکن و جنبش ساختار شکن   [2009 Oct] 
*چه کسانی به مبرم ترین نیاز جنبش کنونی پاسخ خواهند داد؟   [2009 Oct] 
*قطب نمایی برای جنبش   [2009 Sep] 
*مشکل رژیم ضد انسانی با علوم انسانی   [2009 Sep] 
*نخست حذف تجاوزگران، بعد ریشه کن ساختن تجاوز گری  [2009 Aug] 
*بازخوانی اقتصادی جنبش حاضر   [2009 Aug] 
*پیوند دلایل ریشه ای و مقطعی جنبش کنونی   [2009 Aug] 
*دفاع از انسانیت: هم در تهران هم در اشرف   [2009 Aug] 
*چگونه نظم حاکم را درهم شکنیم  [2009 Jul] 
*تحلیلی بر جنبش اعتراضی اخیر در ایران  [2009 Jul] 
*ورود سپاه به صحنه: سرعت بخشیدن به فروپاشی رژیم  [2009 Jun] 
*درباره ی سازماندهی جنبش داخل کشور  [2009 Jun] 
*هشدار درمورد دخالت ولی فقیه برای حل بحران پس از انتخابات  [2009 Jun] 
*نقش ابزاری انتخابات در بقای نظام  [2009 Jun] 
*زن ستیزی نمودی ازمسخ اجتماعی   [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت هفتم – قسمت آخر)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت ششم)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت پنجم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت چهارم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت سوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت دوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت اول)  [2009 Mar] 
*تهاجم دولت عراق به مجاهدین تهاجم رژیم به اپوزیسیون است  [2009 Mar] 
*زن، آفریدگار بشریت است (به مناسبت روز جهانی زن) [2009 Mar] 
*سه فرضیه در مورد ایران: حمله، تحریم، سازش   [2009 Feb] 
*قدرت، غارت و نقش ما   [2009 Feb] 
*سی و یکمین سال : تحلیلی بر آینده ی نزدیک ایران   [2009 Feb] 
*پیوستن به موج جهانی تحریم علیه اسرائیل   [2009 Jan] 
*چپ نمایی و چپ گرایی (بنیان های نظری برای مبارزه ی چپ در ایران)  [2009 Jan] 
*شکنندگی نظم اجتماعی در ایران   [2008 Dec] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*اوباما، جهان، منطقه و ایران  [2008 Nov] 
*ویژگی نوین بحران سرمایه داری   [2008 Oct] 
*چپ گرایی، روش رهایی انسانیت از انسان نمایی  [2008 Sep] 
*دفاع از حقوق مجاهدین در عراق، مسئولیتی فراسیاسی  [2008 Sep] 
*انقلاب اکتبر، انقلاب ایران و انقلاب اجتماعی  [2008 Feb] 
*آینده ی ایران به چه سمتی می رود؟  [2007 Dec]