PEZHVAKEIRAN.COM تا کی به دنبال خط خون و جنون؟
 

تا کی به دنبال خط خون و جنون؟
مسعود نقره‌کار

معرکه انتخابات برای چندمين بار شهادت می دهد که "گربه های مرتضی علی" عرصه سياست روی سوی هر قدرتی دارند، دخيل بر هر قدرتی می بندند، حتی قدرتی که ياران شان را ذبح کرده باشد.

حزب توده پرسش پيشاروی جنبش روشنفکری و روشنگری ميهنمان است. پرسش اين بوده و هست که حزب توده چگونه پديده ای ست؟ پديده ای ست اجتماعی، سياسی و ايدئولوژيک يا مجموعه ای ست انسانی - بيولوژيک که روابط خونی، ژنتيک، عاطفی و خانوادگی تداوم حيات اش را سبب شده اند.

اين پديده ی لايتغير و قابل انتقال که با سرايت به ديگران آنان را نيز هم شکل، همفکر و منجمد در قواره ی خود می سازد، چيست؟ چرا اکثريتی ها و اهالی حزب دموکراتيک مردم ايران و تحليل گران سياسی شان با ابزار فلسفيدن و تحليل های مشعشع سرانجام در کردار سياسی تکرار حزب توده می شوند؟ اگر اين تکرار مکررات حکايت نوعی انتقال ژنی و يا نوعی رابطه ی خونی و قبيله ای و عاطفی نيست، پس چيست؟ اگر اين حزب و زوايدش فرقه، سکت و يا قبيله نيستند، پس چيستند؟ مگر می شود به عنوان يک پديده ی اجتماعی و سياسی پس از اين همه فراز و نشيب، و اين همه فاجعه، اينگونه حيرت انگيز در جا زد و هر از گاهی دست در سوراخ ماری برد که بارها نيش زهرآگين اش را در جسم و جانت نشانده باشد؟

معرکه های انتخابات حکومت اسلامی شهادت می دهند که اينان سی سال است که در عرصه سياست به لطايف الحيل از خط امام، خط خون و جنون، حمايت می کنند و مصيبت پشت مصيبت می آفرينند، سی سال است که به عنوان "حاج سيد جلال يک کلام"های عرصه سياست با حراج تحليل های تکراری، کليشه ای و فاجعه آفرين بازار ارتجاع را رونق بخشيده اند، بی آن که ذره ای تکان و موتاسيون نشان داده باشند. سی سال است منتقدين خود را تربچه های پوک و عوامل امپرياليسم خوانده اند، و يا اين سنتی ترين چپ های جهان، منتقدين خود را چپ سنتی ناميده اند.

قصد من مقايسه ی ارزيابی های امروز حزب توده و اکثريت و زوايد و تحليل گران شان با ارزيابی های سياسی اين مجموعه در سال های اول به حکومت رسيدن حاکميت اسلامی نيست، يگانگی ماهوی اين تحليل ها بر خواننده ی غيرسياسی هم آشکار است چه رسد به اهل سياست. سخن بر سر شناخت اتيولوژی يا علت شناسی و نشانه شناسی ی پديده ای به نام "حزب توده" است، پديده ای که طی سی سال گذشته ضرباتی جانکاه و کاری به جنبش روشنفکری و روشنگری ايران و جنبش چپ وارد ساخته است و در حد خود نيز سبب ساز تحکيم و تدوام سلطه ی حکومت اسلامی بر ميهنمان شده است. سخن بر سر تشخيص و تشخيص های افترافی ست! و يافتن اين که تفاوت ماهوی رهبران اين جريان ها و تحليل گران شان با موسوی و کروبی در چيست؟ چه فرقی ست ميان اين جماعت و مجاهدين انقلاب اسلامی ها و مشارکتی ها و اعتماد ملی ها و امثالهم؟

آن چه در معرکه های انتخاباتی رو شده، اين است که خط همان خط است، خط امام، و حزب توده و اکثريت و زوايدشان هم همان هستند که بودند، مجموعه ای مسلح به "مشی سنجيده"ی پيروی بی چون و چرا از خط امام. اين را اگر توده ای ها و اکثريتی ها و ديگر زوايد و تحليل گران "نحبه"شان کتمان کنند روی حرف نخست وزيران شان حرف زده اند، نخست وزيران شان ميرحسين موسوی يا شيخ کروبی بارها و بارها با صدای رسا فرياد زده اند که "آی ايهاالناس، ما پيرو خط امام راحل هستيم و ذره ای از خط امام تخطی نخواهيم کرد."

آن روزها با فلسفيدن و تحليل های مزين به " فکت"های آسمانی ترين کتاب ها تلاش می کردند ثابت کنند جنايت پيشه ترين رهبر سياسی و مذهبی تاريخمان، يعنی خمينی، ايران را به سوی آزادی و برابری و برادری، به سوی سوسياليسم می برد، و امروز نيز با راه افتادن به دنبال رهروان همان امام تراژدی را تکرار می کنند!

سقوط در مغاک دريوزگی و آستان بوسی ارتجاع نه در عرصه سياست، در پهنه ی مناسبات انسانی نيز نشانه های خود را بر پيکر زنان و مردان اين قبايل نشانده است. رهبران و اهالی اين "قبايل" چه پاسخی برای رهبران و ياران ذبح شده شان به دست خط امامی های ديروز و امروز دارند؟ امامی که با فتاوی اش صدها توده ای و اکثريتی، يعنی صدها حامی و هوادارش را، پس از وحشيانه ترين شکنجه ها تيرباران کرد و يا به دار آويخت.

می دانم کشکول اينان هميشه پر پاسخ برای هر پرسشی است، آنان که قادر باشند خط خون و جنون و جنايت را به جای راه رشد غيرسرمايه داری و آغازی برای رسيدن به سوسياليسم قالب کنند، برای سؤال های ياران قربانی شده شان نيز پاسخی خواهند يافت.

اما خانم ها و آقايان! مباد که بار ديگر به عشق قدرت، ياران خود و فريب خوردگان شعارهای تان را به مسلخ و مذبح حکومت اسلامی بکشانيد، مباد!

ــــــــــــــــــــ
* از تکرار اين "انتفاد از خود" خسته نخواهم شد که بگويم سياه ترين دوران فعاليت سياسی من دوران کوتاه هواداری ام از مشی سياسی رهبری اکثريت در ايران بود.

منبع:گویا نیوز


مسعود نقره‌کار

فهرست مطالب مسعود نقره‌کار در سایت پژواک ایران 

*ترانه فقط ۱۶ سال و سه ماه داشت" (بخش نخست)  [2012 Jan] 
*خواجه‌ها و نقش ايوان  [2011 Dec] 
*سعيد امامی هنوز زنده‌ست!  [2011 Dec] 
*دو چهره و دو نوع حقوق بشر  [2011 Nov] 
*ژن خشونت  [2011 Nov] 
*چشم عسلیِ قتل‌های زنجيره‌ای  [2011 Nov] 
*و چه قصاب خانه یی ست این دنیای بشریت  [2011 Oct] 
*واژه‌ای چند درباره «تحمل و دگرانديشی»  [2011 Oct] 
*جنبش سبز مرد- زنده باد جنبش سبز  گفت وگوی شهروند با مسعود نقره کار در باره کشتار ۶۷ و جنبش سبز  [2011 Sep] 
*"باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد"  [2011 Aug] 
*می توان چنین جنایتکاری را بخشید؟  [2011 Jul] 
*حمايت از اعتصاب غذا در تناقض با خشونت‌پرهيزی  [2011 Jul] 
*در تدارک تدفين جنازه، مسعود نقره‌کار  [2011 Jun] 
*وهم و خودشيفتگی بالاخره کار دست‌اش داد!  [2011 May] 
*آقای کدیور و حکایت «به درک واصل شدن» مجاهدین خلق  [2011 Apr] 
*سروش و کافرپروری موحدین آدمخوار!   [2011 Feb] 
*تباهی ِ تاريخی: از مجلس مهستان به مجلس اراذل و اوباش  [2011 Feb] 
*تکرار تراژدی (بخش سوم)   [2011 Jan] 
*هنوز هم کاپيتان پرويز!  [2011 Jan] 
* تکرار تراژدی (۲)  [2011 Jan] 
*تکرار تراژدی (بخش نخست)  [2011 Jan] 
*جنايت‌کاران تحصيل‌کرده (بخش دوم)، مسعود نقره‌کار   [2010 Dec] 
*در حاشیه هجمه‌ی «دین خویان» دانشگاهی به آرامش دوستدار   [2010 Oct] 
*عليه فراموشی جنايت‌های «مرحوم خمينی» - بخش پايانی، مسعود نقره‌کار  [2010 Aug] 
*عليه فراموشیِ جنايت‌های «مرحوم خمينی»(بخش نخست)  [2010 Jul] 
*«هرکول فرهنگی» و شرمساریِ تاريخیِ ما  [2010 Jul] 
*طلبه‌های لات و لش و وبش  [2010 Jun] 
*مشاطه‌گریِ چهره و منشِ آيت‌الله خمينی  [2010 Jun] 
*حدود انسان بودن ِ آیت الله خامنه ای   [2010 May] 
*«بوسه بر لبان دريا»  [2010 May] 
*نوعی دیگر از ترور شخصیت  [2010 May] 
*احمدی‌نژاد و زبان ِتوهم  [2010 Apr] 
*ژن ِخودکشی، مسعود نقره‌کار  [2010 Apr] 
*روان‌شناسی اجتماعی جنبش سبز  [2010 Mar] 
*تراژدی رنجی خلاق؟  [2010 Mar] 
*مرگ حسين شريعتمداری، پايان حسين شريعتمداری‌ها نيست  [2010 Mar] 
*اميدی به "اصلاح" آقای هاشمی رفسنجانی نيست!  [2010 Mar] 
*ايرانيان خارج از کشور و جنبش سبز  [2010 Feb] 
*قاتلانِ زيبايی  [2010 Feb] 
*واژه ای چند درباره جنبش روشنفکری و انقلاب بهمن   [2010 Feb] 
*چرا حکومت اسلامی هنوز پا بر جاست؟   [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش پايانی)  [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش نخست)  [2010 Jan] 
*آنان که به خيابان ها آمده اند راه لايروبی " طویله اوژیاس" * را بلدند!   [2010 Jan] 
*دفاع از خود " خشونت" نیست  [2009 Dec] 
*نه، اين مردک درمان‌شدنی نيست!  [2009 Dec] 
*تصویر پاره پاره ی " جنایت"   [2009 Dec] 
*تسامح و تساهل اصلاح طلبانه و "جوان کُشی"های آيت الله خمينی  [2009 Nov] 
*چشم‌هایم را نبندید آفتاب زیباست  [2009 Nov] 
*در باره "تاريخ مصرف" کشتار دگرانديشان  [2009 Oct] 
*" روح آسمانی نیست" در میلاد" ایوان پتروویچ پاولف"  [2009 Sep] 
*اسطوره شاملو: «غباری طاعونی از آفاق برخاسته است»  [2009 Jul] 
*«ندا»، برای زندگی کردن چقدر بايد بميريم؟  [2009 Jun] 
*تا کی به دنبال خط خون و جنون؟   [2009 May] 
*"انتخابات"، توهم و خودشيفتگی  [2008 Mar] 
*"آن که به اندرز خويش عمل نکند!" در حاشيه مقاله علی کشتگر [2007 Dec]