PEZHVAKEIRAN.COM «هرکول فرهنگی» و شرمساریِ تاريخیِ ما
 

«هرکول فرهنگی» و شرمساریِ تاريخیِ ما
مسعود نقره‌کار

حمد شاملو عنوان "بزرگترين شاعر معاصرايران" و "يکی از برجسته‌ترين شاعران جهان" بودن را به اعتبارشعرش, و روشنفکر و روشنگربودن اش را به پاس حرمت اش به انسان و فرديت انسانی , خردورزی,عدالت طلبی و نوجويی های بديع و شجاعانه و خستگی ناپذير, و ارزيابی های غيرمتعارف وبه دور از روزمره گی آذين نام و زندگی اش , و فرهنگ وسياست ميهنمان کرده است .
در باره شعر شاملو اهل اش آنچه لايق شعر شاملوست, گفته اند. سيمين بهبهانی ، در باره شعراين "قامتی به بلندی فردا " گفته است:
"...... پيرانه سری زبان فاخر را با انديشه‌يی ژرف و احساسی موثر عرضه می‌کند" . و نمونه می آورد:
" قناری گفت:
کره‌ی ما
کره‌ی قفس‌ها با ميله‌های زرين و چينه‌دان چينی.
ماهی سرخ سفره‌ی هفت‌سين‌اش به محيطی تعبير کرد
که هر بهار
متبلور می‌شود.
کرکس گفت: سياره من
سياره‌ی بی‌همتايی که در آن
مرگ
مائده می‌آفريند.
کوسه گفت: زمين
سفره‌ی برکت‌خيز اقيانوس‌ها.
انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستين اش از اشک‌ تر بود."
در باره ويژگی روشنفکری و روشنگری شاملو از ميان انبوهی کار قلمی و قدمی می توان به ارزيابی او از حکومت اسلامی و توحش خمينيسم , و نيز نگاه اش به دگر انديشی اشاره داشت.
پيش بينی ِ روزهای سياه و پرادبار ی که حاکميت اسلامی بهمره آورده است از نشانه های هوشمندی روشنفکرانه و روشنگرانه شاملوست . " شاعر آزادی " نخستين روز های انقلاب بهمن هجوم توحش خمينيسم به سرزمين مان را بی باکانه هشدار داد و فريادمان را عليه اين نوع توحش و بيدادگری طلب کرد:
"...... روزهای سياهی در پيش است. دوران پرادباری ، که گرچه منطقا" عمر دراز نمی‌تواند داشت ، از هم اکنون نهاد تيره خودرا آشکار کرده است و... نخستين هدف نظامی که می‌کوشد پايه‌های قدرت خودرا به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستين گام‌های خودرا به آتش کشيدن کتابخانه‌ها و هجوم علنی به هسته‌های فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته ، کشتار همه متفکران و آزادانديشان جامعه است.
اکنون مادر آستانه توفانی روبنده ايستاده‌ايم. بادنماها ناله‌کنان به حرکت درآمده‌اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. می‌توان به دخمه‌های سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گريبان کشيد تا توفان بی‌امان بگذرد. اما رسالت روشنفکران ، پناه امن جستن را تجويز نمی‌کند. هر فريادی آگاه کننده است ، پس از حنجره‌های خونين خويش فرياد خواهيم کشيد و حدوث توفان را اعلام خواهيم کرد.... "

ايت الله خمينی در پاريس بر منبر ريا و فريب و دروغ نشانده شده بود که شاملواز " لجنزاری" که ايران را بسوی خود فرا می خواند, سخن گفت , و بی باکانه باشعرش, پژوهش اش, ژورناليسم اش ,ترجمه اش , صدای اش و همه ی توان قلمی و قدمی ِ جسورانه اش برابر خمينيسم ايستاد, و بر آن چه باور داشت جسم وجان گذاشت :
"...... روشنفکری حرفه نيست. آرمان روشنفکر لزوما" آرمانی انسانی ست. خطی است که روشنفکران مردمی را در اين سو قرار می‌دهد و روشنفکران خودفروخته يا کرايه‌ای را در آن سو. اينشتن و کيسينجر را مثل بزنيم. دو روشنفکر اصيل يهودی ، گيرم در دو سوی خط. يکی عاشق‌وار نگران انسان و يکی روسپی‌وار در بستر ابليس ، يکی نگران آينده‌ی زمين و حرمت بشر و يکی خواهان بی‌رحم حاکميت قوم خود به بهای نابودی همه آن ديگران..... " .
و به عنوان روشنفکری مردمی با آنچه در چنته داشت با دگرانديش ستيزی جنگيد:
"....من ده‌ها سال است که با بخش عظيمی از ميراث اجتماعی‌مان درگيرم ، با فرهنگ توده که همه چيز از زشت و بد و خوب و زيباو درست و نادرست و خرافه و خرد تجربی‌ی ناب در آن به هم تنيده و هيچ کسی هم حق کنار گذاشتن يا کاستن و افزون و دستکاری عناصر آن را ندارد. باوجود اين وقتی در آن برمی‌خورم به فرمايشاتی از قبيل "ترک و حديث دوستی قصه‌ی آب و آتش است "از اين که ناچارم اين "بی‌فرهنگی ضدملی" را ثبت کنم عميقا" متاثر می‌شوم. يا هنگام ثبت جمله‌ی "مگر جهود گيرآوردی؟" هرگز به خود اجازه نمی‌دهم چنان به خونسردی از کنارش بگذرم که ماحصل آن تائيد تلويحی حق تحقير و آزردن اقوام ديگر باشد......."
" .....من خويشاوند نزديک هر انسانی هستم, نه ايرانی را به غير ايرانی ترجيح می دهم , نه انيرانی را به ايرانی, من يک لربلوچ کرد فارس ,يک فارسی زبان ترک ,يک افريقايی اروپايی استراليايی امريکايی آسيايی , يک سياه پوست زردپوست سرخ پوست سفيدم که نه تنها با خودم و ديگران کمترين مشگلی ندارم بلکه بدون حضورديگران وحشت مرگ را زير پوستم احساس می کنم. من انسانی هستم ميان انسان های ديگربر سياره ی مقدس زمين که بدون ديگران معنايی ندارم....."

و اينگونه بود که " هرکول فرهنگی" ديارمان خلق شد و به قول رضا براهنی :
" .....ازآن جنم‌های پيغمبران عهد عتيق "هومر" يونانی ، فردوسی طوسی ، ابوالفضل بيهقی ، مسعودی مروج الذهب ، "اوويد"رومی ، "دانته اليگری "ايتاليايی ، "جفری چاسر" و "شکسپير" انگليسی " شد که " مدونان بزرگ تواريخ و قصص و روايات خيالی ملل خويش اند. اين قهرمانان بزرگ فرهنگی به نثر، به شعر و به زبان تاريخ و قصه و مثل و متل جهان‌های مخفی مانده‌ی ملل خويش را درونی کردند، و اگر از خودگذشتگی و فداکاری و غيرت اينان نبود، امروز بخش عظيم فرهنگ جهان در اقيانوس نسيان غرق می‌شد. و چه بسا که بسياری چيزها غرق شده‌اند و ما از آنها هرگز باخبر نخواهيم شد. .... چنين شخصی حق دارد به مدعيان رقابتش حتی پوزخند هم نزند. وقتی که توجهانی را "اطلس وار" با شاهرگ و شانه و گردن و سينه بالا می‌بری ، جزاير و شبه جزاير و حتی درياهای غران و توفان کجا توانند به تو رسيد؟......".
دريغا که هشدار " هرکول فرهنگی " ميهنمان را به جان نخريديم هنگام که هشدارمان داد خود به لجن نيالا ئيم, و مباد از راه انسان بودن و انسان شدن دور بيافتيم و " جنايت و جهالت" خمينيسم را تائيد کنيم .
گوش نکرديم. نفهميديم . نمی خواست شرمسار تاريخ شويم، که شديم.

منبع:پژواک ایران


مسعود نقره‌کار

فهرست مطالب مسعود نقره‌کار در سایت پژواک ایران 

*ترانه فقط ۱۶ سال و سه ماه داشت" (بخش نخست)  [2012 Jan] 
*خواجه‌ها و نقش ايوان  [2011 Dec] 
*سعيد امامی هنوز زنده‌ست!  [2011 Dec] 
*دو چهره و دو نوع حقوق بشر  [2011 Nov] 
*ژن خشونت  [2011 Nov] 
*چشم عسلیِ قتل‌های زنجيره‌ای  [2011 Nov] 
*و چه قصاب خانه یی ست این دنیای بشریت  [2011 Oct] 
*واژه‌ای چند درباره «تحمل و دگرانديشی»  [2011 Oct] 
*جنبش سبز مرد- زنده باد جنبش سبز  گفت وگوی شهروند با مسعود نقره کار در باره کشتار ۶۷ و جنبش سبز  [2011 Sep] 
*"باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد"  [2011 Aug] 
*می توان چنین جنایتکاری را بخشید؟  [2011 Jul] 
*حمايت از اعتصاب غذا در تناقض با خشونت‌پرهيزی  [2011 Jul] 
*در تدارک تدفين جنازه، مسعود نقره‌کار  [2011 Jun] 
*وهم و خودشيفتگی بالاخره کار دست‌اش داد!  [2011 May] 
*آقای کدیور و حکایت «به درک واصل شدن» مجاهدین خلق  [2011 Apr] 
*سروش و کافرپروری موحدین آدمخوار!   [2011 Feb] 
*تباهی ِ تاريخی: از مجلس مهستان به مجلس اراذل و اوباش  [2011 Feb] 
*تکرار تراژدی (بخش سوم)   [2011 Jan] 
*هنوز هم کاپيتان پرويز!  [2011 Jan] 
* تکرار تراژدی (۲)  [2011 Jan] 
*تکرار تراژدی (بخش نخست)  [2011 Jan] 
*جنايت‌کاران تحصيل‌کرده (بخش دوم)، مسعود نقره‌کار   [2010 Dec] 
*در حاشیه هجمه‌ی «دین خویان» دانشگاهی به آرامش دوستدار   [2010 Oct] 
*عليه فراموشی جنايت‌های «مرحوم خمينی» - بخش پايانی، مسعود نقره‌کار  [2010 Aug] 
*عليه فراموشیِ جنايت‌های «مرحوم خمينی»(بخش نخست)  [2010 Jul] 
*«هرکول فرهنگی» و شرمساریِ تاريخیِ ما  [2010 Jul] 
*طلبه‌های لات و لش و وبش  [2010 Jun] 
*مشاطه‌گریِ چهره و منشِ آيت‌الله خمينی  [2010 Jun] 
*حدود انسان بودن ِ آیت الله خامنه ای   [2010 May] 
*«بوسه بر لبان دريا»  [2010 May] 
*نوعی دیگر از ترور شخصیت  [2010 May] 
*احمدی‌نژاد و زبان ِتوهم  [2010 Apr] 
*ژن ِخودکشی، مسعود نقره‌کار  [2010 Apr] 
*روان‌شناسی اجتماعی جنبش سبز  [2010 Mar] 
*تراژدی رنجی خلاق؟  [2010 Mar] 
*مرگ حسين شريعتمداری، پايان حسين شريعتمداری‌ها نيست  [2010 Mar] 
*اميدی به "اصلاح" آقای هاشمی رفسنجانی نيست!  [2010 Mar] 
*ايرانيان خارج از کشور و جنبش سبز  [2010 Feb] 
*قاتلانِ زيبايی  [2010 Feb] 
*واژه ای چند درباره جنبش روشنفکری و انقلاب بهمن   [2010 Feb] 
*چرا حکومت اسلامی هنوز پا بر جاست؟   [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش پايانی)  [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش نخست)  [2010 Jan] 
*آنان که به خيابان ها آمده اند راه لايروبی " طویله اوژیاس" * را بلدند!   [2010 Jan] 
*دفاع از خود " خشونت" نیست  [2009 Dec] 
*نه، اين مردک درمان‌شدنی نيست!  [2009 Dec] 
*تصویر پاره پاره ی " جنایت"   [2009 Dec] 
*تسامح و تساهل اصلاح طلبانه و "جوان کُشی"های آيت الله خمينی  [2009 Nov] 
*چشم‌هایم را نبندید آفتاب زیباست  [2009 Nov] 
*در باره "تاريخ مصرف" کشتار دگرانديشان  [2009 Oct] 
*" روح آسمانی نیست" در میلاد" ایوان پتروویچ پاولف"  [2009 Sep] 
*اسطوره شاملو: «غباری طاعونی از آفاق برخاسته است»  [2009 Jul] 
*«ندا»، برای زندگی کردن چقدر بايد بميريم؟  [2009 Jun] 
*تا کی به دنبال خط خون و جنون؟   [2009 May] 
*"انتخابات"، توهم و خودشيفتگی  [2008 Mar] 
*"آن که به اندرز خويش عمل نکند!" در حاشيه مقاله علی کشتگر [2007 Dec]