PEZHVAKEIRAN.COM حدود انسان بودن ِ آیت الله خامنه ای
 

حدود انسان بودن ِ آیت الله خامنه ای
مسعود نقره‌کار

پیشگفتار

از قدیمی ترین و در عین حال شگفت انگیزترین نوع اصلاح طلبی در حکومت اسلامی, اصلاح طلبی ای ست که حزب توده ایران مروج و مبلغ آن بود. این نوع اصلاح طلبی این گونه جمعبندی می شد:
"جمهوری اسلامی دارای ظرفیت اصلاح و تغییر و گام نهادن در راه رشد غیرسرمایه داری و در نتیجه پیش رفت به سوی سوسیالسیم است. رهبر جمهوری اسلامی آیت الله خمینی به عنوان یک دموکرات انقلابی, انسانی است اصلاح پذیر و قابل تغییر, که ناآگاهی ها, ندانم کاری ها و تناقض های او را می توان با دانش و تجربه و شهامت حزب طراز نوین طبقه کارگر تغییر داد و از او و پشتوانه ی مردمی اش در راستای دستیابی به سوسیالیسم استفاده کرد. توده ای ها می باید در نبرد "که بر که", که در درون و برون حکومت, و میان "دموکرات های انقلابی" و لیبرال ها و دیگر جریان های وابسته به امپریالیسم جهانی بسرکردگی امپریالیسم امریکا در جریان است, پشتیبان امام ِدموکرات انقلابی باشند و امام و جمهوری اسلامی اش را در مسیر راه رشد غیرسرمایه داری هدایت کنند. بدین گونه به پشتوانه ی حزب طراز نوین و اردوگاه سوسیالیسم شاهد شکوفایی جمهوری اسلامی در عرصه های مختلف, و نیز پای گذاردن جمهوری و جامعه به جهان سوسیالیسم خواهیم بود و..."
علیرغم نادرستی و شکست این "تز", که آیت الله خمینی با قربانی کردن توده ای های حامی اش آن را تکمیل کرد, هنوز جماعتی دست نخورده از همان نوع توده ای ها باقی مانده اند که از تجربه ی شکست اصلاح پذیری جمهوری اسلامی و خمینی درس نگرفته اند و باردیگر بپا خاسته اند تا ضمن اصلاح جمهوری اسلامی, انسانیت را در آیت الله خامنه ای بیدار کنند و سبب تغییر انسانی در او, و در نتیجه تغییر سیاسی, اجتماعی, اقتصادی, فرهنگی و اخلاقی در جامعه شوند, آیت الله ای که ویرانگری ها و جنایت های حکومت اسلامی دستاورد فکر و رفتار ضدانسانی او و همفکران اش است. (برای آشنایی با نظرات این دسته از افراد ر.ک به مقاله های مندرج در تارنمای ایران امروز, به ویژه نوشته های آقای فرخ نگهدار)
بحث امروزین این جنم از اصلاح طلبان, تکرار حدیثی مکرر است و نشانه ی این واقعیت که برای آنان هنوز در بر همان پاشنه می چرخد. بر آن فکر و کرداری که دیروز تز "راه رشد غیرسرمایه داری", یعنی تز توجیه کننده ی حمایت از یکی از ارتجاعی ترین حکومت های تاریخ سرزمین مان, سوار بود, امروز تز "منافع ملی" و تز "تغییر رفتار رهبری" سوار شده است, و به جای "دموکرات های انقلابی" ای همچون آیت الله خمینی و آیت الله خلخالی, بتدریج آیت الله خامنه ای و دارو دسته اش نشانده می شوند. این نوع اصلاح طلبان - که خود تجلی اصلاح ناپذیری هستند - علاوه بر باور و یقین به ظرفیت اصلاح و تغییر جمهوری اسلامی و بازگشت به شکوفایی دوره "امام", بحث توانایی اصلاح و تغییر رفتار ولی فقیه به عنوان "انسانی" که "مثل همه ی انسان هاست" را نیز هدفمندانه مطرح و برجسته کرده اند.

حدود انسان بودن ولی فقیه

همگان می دانند انسان آمیزه ای از حس ها و عاطفه های "مثبت و منفی" و "جمع الاضداد" است, و توانایی تغییر و تسلط بر بسیاری از پدیده های حسی و عاطفی و معرفتی, و رفتارهای ناشی از آنان را داراست. انسان به ذات, می باید حرمت خویش و دیگران بدارد. تاریخ و زندگی اما نشانگر این واقعیت نیز بوده است که انسان هایی وجود داشته و دارند که به دلایل گوناگون مجموعه ای از حس ها و عواطف منفی و بی حرمتی به حقوق طبیعی (و اساسی و شهروندی) دیگران هستند. در تاریخ سی ساله ی اخیر میهنمان دو ولی فقیه و بسیاری از مشابهین شان نمونه هایی از حس ها و عاطفه های منفی و بی حرمتی به حقوق طبیعی, اساسی و شهروندی مردم بوده اند, دو موجودی که ابعاد جنایت ها و بی حرمتی های شان نسبت به انسان و انسانیت فاصله ی آن ها را از ذات انسانی ِ انسان و انسانیت دور و به آنچه بسیاری از روان شناسان و فلاسفه "حیوانیت انسان" خوانده اند, نزدیک کرده است. حدود "انسان" بودن این دو ولی فقیه را ده ها هزار انسان شکنجه و اعدام شده, و سی و یکسال بی حرمتی به حق حیات و کرامت انسان از انسان و انسانیت جدا و مشخص کرده است.
این موجودات به احتمال به دو دلیل روانشناسانه و جامعه شناختی, بیش از آنکه از "انسانیت" انسان بهره مند شده باشند با پاره ی "حیوانیت انسان" و "گرگ وارگی انسان" در آمیخته اند.
۱- "میراث روانی - تاریخی" این دست موجودات "لایه غیرعقلانی" و "خردگریز" ذهن و ضمیری ست که تولیدکننده ی پرخاشگری, خشونت, بی رحمی, درنده خویی و عدم تحمل دیگری ست. ویژگی های درونی شده ی ساختار ذهنی این موجودات بازتاب انگیزه های زیست شناسانه, انرژی های سرکوب شده و واپس زده و انواع اختلال های ژنتیک و بیوشیمیایی ست. در میان موجوداتی از این دست "نیمه فرشته" به شدت تضعیف و "نیمه حیوان" حکم می راند. در ذهن و روان همه ی جنایتکاران علیه بشریت ردپای این ویژگی ها را به تناسب می توان دید.
۲- مذهب تشیع ِ ایدیولوژیک - سیاسی شده به عنوان یقین ِ این حضرات نیز عامل عدم تحمل, خشونت آفرینی و انسان کشی ِ این موجودات شده است. اینان به دلیل آلودگی به پاره های بنیادگرایانه و ارتجاعی ِ تشیع, و نیز پنداشتن خود به عنوان صاحبان و منادیان حقیقت مطلق, رابطه شان با اصلاح و تغییر و تبدیل شدن شان به انسان, رابطه ی جن و بسم الله شده است. تاریخ شهادت می دهد که تاریخ اسلام سیاسی، به دلیل گفته شده, به ویژه در عرصه ی برخورد با دگراندیشان و مخالفان، تاریخی سیاه است, تاریخی سراسر انحصارطلبی، خودبرتربینی، و قشریگریست, تاریخ سرکوب و کشتار دگراندیشان و دگررفتاران و مخالفان عقیدتی ست. حکومت اسلامی ایران، نمونه ی درخشان اسلام سیاسی و حکومت اسلامی و موجوداتی به نام ولی فقیه ست.

واکنش دفاعی – روانی

در نگاه اصلاح طلبی ِ شیفته ی قدرت, و به بهای بهره برداری شخصی و سیاسی, به انسان و رفتار انسانی ویژگی هایی دلخواسته اعطا می شود. برای نمونه در عرصه رفتار اجتماعی و سیاسی همه انسان ها مثل هم می شوند تا بتوان جانی و غیرجانی را "متحدالجنایت" اعلام کرد:
"... این که فکر کنیم آقای خامنه‌ای آلوده به تمام رذایل بشری است همانقدر اشتباه است که او را رهبری فرزانه‌ای بپنداریم که بر دامن کبریاش ننشیند گرد. او هم انسانی است مثل بقیه انسان‌ها.
هر کس بود – اگر ۲۰ سال در قدرت مانده بود – از او همین تصوری ساخته می‌شد. زیاد فرق نمی‌کند که آن فرد آیت الله خمینی باشد، ناصرالدین شاه باشد، استالین باشد، موگابه باشد، یا محمدرضا...." ( فرخ نگهدار, تارنمای ایران امروز , رهبران جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی ایران, مهرماه ۱٣٨٨- اکتبر ۲۰۰۹).

انسان دانستن موجوداتی چون خمینی و خامنه ای, که یکی از اقلام جنایت های شان شکنجه و اعدام ده ها هزار انسان به گناه دگراندیشی و مخالفت است, و نیز طرح این حکم بی ربط که این دو ولی فقیه, "انسان هایی مثل همه ی انسان های دیگر" هستند, توهین آشکار به انسان و انسانیت است. طهارت خود و تطهیر جنایت به این سیاق را نمی توان امری انسان دوستانه, اخلاقی و علمی جازد, این ارزیابی ِ غیر منصفانه و زیانبار واکنشی دفاعی - روانی ست, واکنشی فرافکنانه و توجیه کننده ی خطاست, نوعی سهیم کردن دیگران در جرمی ناکرده است تا از بار جرم خویش کاسته شود. این واکنش و صدور چنین حکمی تلاش برای رهایی از فشارهای روانی و عصبی ِ ناشی از ارتکاب به خطاهای فاجعه باری ست که سبب سازان اش فاقد دانش, شهامت و صداقت پذیرش و تصحیح خطا هستند.   
یش از سی سال است این نوع از اصلاح طلبی با سفسطه و ارعاب و توجیه و آلوده کردن بحث های سیاسی, فلسفی و اخلاقی, و نیز کرداری شایسته ی این بحث ها, در خدمت حکومت اسلامی است, اصلاح طلبی ای که از موانع تحقق آزادی, دموکراسی و مدنیت در جامعه است. این نوع اصلاح طلبی پیش از اصلاح و تغییر دیگران نیاز به اصلاح و تغییر خویش دارد.

منبع:پژواک ایران


مسعود نقره‌کار

فهرست مطالب مسعود نقره‌کار در سایت پژواک ایران 

*ترانه فقط ۱۶ سال و سه ماه داشت" (بخش نخست)  [2012 Jan] 
*خواجه‌ها و نقش ايوان  [2011 Dec] 
*سعيد امامی هنوز زنده‌ست!  [2011 Dec] 
*دو چهره و دو نوع حقوق بشر  [2011 Nov] 
*ژن خشونت  [2011 Nov] 
*چشم عسلیِ قتل‌های زنجيره‌ای  [2011 Nov] 
*و چه قصاب خانه یی ست این دنیای بشریت  [2011 Oct] 
*واژه‌ای چند درباره «تحمل و دگرانديشی»  [2011 Oct] 
*جنبش سبز مرد- زنده باد جنبش سبز  گفت وگوی شهروند با مسعود نقره کار در باره کشتار ۶۷ و جنبش سبز  [2011 Sep] 
*"باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد"  [2011 Aug] 
*می توان چنین جنایتکاری را بخشید؟  [2011 Jul] 
*حمايت از اعتصاب غذا در تناقض با خشونت‌پرهيزی  [2011 Jul] 
*در تدارک تدفين جنازه، مسعود نقره‌کار  [2011 Jun] 
*وهم و خودشيفتگی بالاخره کار دست‌اش داد!  [2011 May] 
*آقای کدیور و حکایت «به درک واصل شدن» مجاهدین خلق  [2011 Apr] 
*سروش و کافرپروری موحدین آدمخوار!   [2011 Feb] 
*تباهی ِ تاريخی: از مجلس مهستان به مجلس اراذل و اوباش  [2011 Feb] 
*تکرار تراژدی (بخش سوم)   [2011 Jan] 
*هنوز هم کاپيتان پرويز!  [2011 Jan] 
* تکرار تراژدی (۲)  [2011 Jan] 
*تکرار تراژدی (بخش نخست)  [2011 Jan] 
*جنايت‌کاران تحصيل‌کرده (بخش دوم)، مسعود نقره‌کار   [2010 Dec] 
*در حاشیه هجمه‌ی «دین خویان» دانشگاهی به آرامش دوستدار   [2010 Oct] 
*عليه فراموشی جنايت‌های «مرحوم خمينی» - بخش پايانی، مسعود نقره‌کار  [2010 Aug] 
*عليه فراموشیِ جنايت‌های «مرحوم خمينی»(بخش نخست)  [2010 Jul] 
*«هرکول فرهنگی» و شرمساریِ تاريخیِ ما  [2010 Jul] 
*طلبه‌های لات و لش و وبش  [2010 Jun] 
*مشاطه‌گریِ چهره و منشِ آيت‌الله خمينی  [2010 Jun] 
*حدود انسان بودن ِ آیت الله خامنه ای   [2010 May] 
*«بوسه بر لبان دريا»  [2010 May] 
*نوعی دیگر از ترور شخصیت  [2010 May] 
*احمدی‌نژاد و زبان ِتوهم  [2010 Apr] 
*ژن ِخودکشی، مسعود نقره‌کار  [2010 Apr] 
*روان‌شناسی اجتماعی جنبش سبز  [2010 Mar] 
*تراژدی رنجی خلاق؟  [2010 Mar] 
*مرگ حسين شريعتمداری، پايان حسين شريعتمداری‌ها نيست  [2010 Mar] 
*اميدی به "اصلاح" آقای هاشمی رفسنجانی نيست!  [2010 Mar] 
*ايرانيان خارج از کشور و جنبش سبز  [2010 Feb] 
*قاتلانِ زيبايی  [2010 Feb] 
*واژه ای چند درباره جنبش روشنفکری و انقلاب بهمن   [2010 Feb] 
*چرا حکومت اسلامی هنوز پا بر جاست؟   [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش پايانی)  [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش نخست)  [2010 Jan] 
*آنان که به خيابان ها آمده اند راه لايروبی " طویله اوژیاس" * را بلدند!   [2010 Jan] 
*دفاع از خود " خشونت" نیست  [2009 Dec] 
*نه، اين مردک درمان‌شدنی نيست!  [2009 Dec] 
*تصویر پاره پاره ی " جنایت"   [2009 Dec] 
*تسامح و تساهل اصلاح طلبانه و "جوان کُشی"های آيت الله خمينی  [2009 Nov] 
*چشم‌هایم را نبندید آفتاب زیباست  [2009 Nov] 
*در باره "تاريخ مصرف" کشتار دگرانديشان  [2009 Oct] 
*" روح آسمانی نیست" در میلاد" ایوان پتروویچ پاولف"  [2009 Sep] 
*اسطوره شاملو: «غباری طاعونی از آفاق برخاسته است»  [2009 Jul] 
*«ندا»، برای زندگی کردن چقدر بايد بميريم؟  [2009 Jun] 
*تا کی به دنبال خط خون و جنون؟   [2009 May] 
*"انتخابات"، توهم و خودشيفتگی  [2008 Mar] 
*"آن که به اندرز خويش عمل نکند!" در حاشيه مقاله علی کشتگر [2007 Dec]