PEZHVAKEIRAN.COM نه، اين مردک درمان‌شدنی نيست!
 

نه، اين مردک درمان‌شدنی نيست!
مسعود نقره‌کار

احمدی‌نژاد درمان‌شدنی نيست. او با انکار بيماری تشديد و وخامت بيماری‌اش را سبب شده‌است. اختلال‌های روانی احمدی‌نژاد بر اطرافيان او نيز تاثير سوء گذاشته‌است. رحيم مشايی و "دولت توهم" نيز بر پرونده‌ی بيماری احمدی‌نژاد سنجاق شده‌اند

رحيم مشايی, رييس دفتر احمدی نژاد, که نشانه های ابتلاء به" اختلال های روانی و عصبی احمدی نژادی" بروز می دهد , در سفر اخير احمدی نژاد به دانمارک ادعا کرده است:
" ايران امروز طلبکار جامعه جهانی است . جهان مديون ايران است؛ چرا که ايران از مهم‌ترين پايه‌گذاران جامعه‌ بشری بوده است و مدنيت در ايران شکل گرفته و ايران سهم بارز و برجسته‌ای در کاهش دامنه بربريت و جهل و تباهی در تاريخ دارد. با ظهور اسلام ايرانيان به عنوان يک ملت غيرعرب در نشر اسلام گوی سبقت را از عرب‌ها ربودند و سهم ايرانيان در پايه‌گذاری تمدن اسلامی بی‌نظير است و...... احمدی‌نژاد جلوه‌ی تمام نمای يک ايرانی آگاه، پرشعور و پرشور است."
مکثی براين توهم ها داشته باشيم :

۱- حکومت اسلامی و کاهش " بربريت و جهل و تباهی " در تاريخ ايران.

بربرها " هرزه خويان بی فرهنگ " تعريف شده اند , موجوداتی که سبب ساز ,نماد و نشانه ی ترس ودهشت و جنگ و خونريزی بودند. گمان زده می شد اين هرزه خويی ِ بی فرهنگی با بربريت کلاسيک خاتمه يابد اما تاريخ خلاف اين را نشان داد ه است . در ميهن خودمان صفويه و قاجاريه و حکومت اسلامی سه نمونه از همين " هرزه خويان بی فرهنگ " اند که قرن ها پس از بربرها , بخشی از بربريت جديد را خلق کرده اند.
اينکه ايران به ويژه پس از حمله ی اعراب و اشغال اين سرزمين سهم بارز و برجسته ای در کاهش دامنه بربريت وجهل و تباهی داشته است ادعايی نا دقيق وغيرواقعی است. لازم نيست راه دوری برويم , صفويه دودمان عقب مانده ای که قاجاريه و حکومت اسلامی نوزادان عجيب الخلقه اش هستند, فاتحه خوان های ادعای آقای مشايی اند. ترديد دارم بررسی های مفصل تاريخی - تحليلی کمکی به فهم مطلب از سوی آقای مشايی و همفکران و همقطاران اش بکند , به همين خاطر به نمونه هايی از اسناد بربريت اسلامی در اين سه سلسله و دودمان بسنده می کنم .
الف : صفويه : "شيخ حيدر" شيعه ی اثنی عشری و پدر شاه اسماعيل است. "فضل الله روزبهان خنجی" از قول افراد موثق درباره شيخ حيدر می نويسد:
«او در اردبيل برای آسيب رساندن به مخالفانش به هر وسيله ای متشبث می شد، از جمله سگ زنده را آلوده به نفت می کرد و آن را شب هنگام که همه در خواب بودند در سرای مخالف رها می کرد و آتش می زد. سگ که در ميان شعله های آتش زنده می سوخت، از شدت سوزش به هر طرف خانه می دويد و شعله های آن، خانه را به کام آتش می کشيد و هستی فرد مخالف را به نابودی می کشاند."
او بنيان گذار دودمان صفوی است، دوره ای که تعصب، قشری گری,تنگ نظری وعدم تحمل و کشتار دگرانديشان جزيی از فرهنگ غالب و آداب و رسوم رايج شد، دوره شاه اسماعيل ها و ملامحمد باقر مجلسی ها. عصری که هدايا و آذين نوروزی شاهان و شيخان اش سرهای بريده مخالفين شد، عصری که شا ه اسماعيل اش: «بدعت آدم خواری را با کباب کردن بدن زنده مراد بيک آق قويونلو پسر جهانگير که به حسين کيای چلاوی پناه برده بود آغاز کرد و آن را در دودمان صفوی مرسوم کرد.»
پادشاهی که فرمود تا «جسد بی جان و بی سر شيبک خان که با خاک و خون آغشته بود، قورچيان کثيرالاخلاص و ملازمان کثيرالاختصاص پاره پاره کنند و بخورند و آنان نيز برای خوردن گوشت انسان مرده چنان ازدحام کردند که بر روی يکديگر شمشير کشيدند» و «کاسه سر شيبک خان نصيب شاه اسماعيل شد، که دستور داد از آن جام باده ساختند، آن را به گوهرها آراست و تا پايان عمر در آن جام شراب نوشيد.»
شاه اسماعيل از همان آغاز سلطنت اش بر آن شد تشيع را دين رسمی کشور کند، دينی که دين اقليت مردم بود. به او گفتند اهل تسنن اکثريت جامعه اند، گفت: «بتوفيق الله تعالی اگر رعيت حرفی بگويند شمشير می کشم و يک کس را زنده نمی گذارم»، و سلطان شيعه، با چنين روشی اکثريتی را به اقليتی کوچک بدل کرد."
قتل عام مردم تبريز يکی ديگر از کشتارهای بزرگ دگرانديشان در ايران است. شاه اسماعيل به قزل باشان اش دستور داد که هر که را نسبت به مذهب شيعه بی علاقگی نشان می دهد بی پروا بکشند، «حتی زنا ن آبستن را با جنين هايشان شکم دريدند».
ب :قاجاريه : دوره فتحعلی شاه، که روحانيون شيعه قدرت بيشتری گرفتند نابردباری نسبت به اقليت های مذهبی و دگرانديشان و مخالفان بيشتر شد. فتحعلی شاه که خوشگذرانی هايش " تاريخی" بود، نماز و روزه اش ترک نمی شد و اعتقاد راسخی به خرافات و اوراد و دعانويسی داشت. برباددهنده ی بخش های مهمی از خاک ميهنمان، «يک روز دستور داد عموم بستگان اعتمادالدوله، که ياور او در به سلطنت رسيدن بود را دستگير کنند، برخی از آن ها را کشتند، جمعی را کور کردند و خود او را نيز کور کرده و زبانش را بريدند».
در "عصر" ناصرالدين شاه، او و روحانيون دور و برش نابردبارانه ترين رفتاررا با اقليت های مذهبی سازمان دادند، به ويژه با يهوديان، شيخيان و بابيان.
" .... سال ۱۲۶۶ ناصرالدين شاه و ميرزا تقی خان امير کبير چنين انديشيدند که تا باب زنده است پيروانش از پا نخواهند نشست ......سه تن از ملايان فتوی به کشتن ايشان نوشتند .... باب را با ميرزا محمد علی( که پايداری شگفت از خود می نمود) به سربازخانه کوچک برده با ريسمانی آويزان کردند و يک فوج نصرانی را که برای اين کار آماده گردانيده بودند, دستور اتش دادند ...گلوله به ريسمانی که باب بسته به آن می بود خورده پاره گردانيد, وباب رها شده از ترس جان خود را به يکی از اتاق های آن پيرامون انداخت . چون دود تفنگها فرو نشست مردم نگاه کردند و باب را نديدند , ويکی از سرکردگان او را جسته ودرآن اتاق يافته بيرون کشيد که بار ديگرآويزانش کردند و بار ديگر بسربازان دستور آتش دادند....."
وبه فتوی آقا سيد محمد مجتهد، «... هر جا تنی از حضرات شيخيه را به چنگ آوردند با انواع حرب های قتاله از پای درآورده و چون از عطش غش می نموده و به جرعه ی آبی ملتمس می گشتند نفت به گلو و بدنش ريخته و آتش می زدند".
کشتار بزرگ بابيان که در اين دوره رخ داد، آغازی شد برای آزار و اذيت و شکنجه و کشتار پيروان باب تا به امروز.
«تنها در يک روز ۸۰ نفر از بابی ها را در تهران سلاخی کردند»، و ميرزا آقا خان کرمانی در اين باره گزارش کرده است:
«در سفر سابق که من در تهران بودم، چهار صد نفر از سران بابی را دستگير کرده رؤسای آنان را در ملأ عام با نوک خنجر سوراخ سوراخ کردند. صدراعظم سيصد نفرشان را به طبقات مختلف سپرده و ملايان با "مقراض صحافی" گوشت بابی می بريدند.».
ج : حکومت اسلامی
آيت الله خمينی سياهه ای از " فرمايشات " و فرامين بربرمنشانه دارد که از آن ها کتاب ها, و البته شکنجه گاه ها و گورستان ها نيز , ساخته اند . يکی از اين فرمان ها, جنايت کارانه ترين فتوی تاريخ است که او در سال ۶۷ صادر کرد.
" بسم الله الرحمن الرحيم
از آنجا که منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه ميگويند از روی حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسيک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاريهای حزب بعث عراق و نيز جاسوسی آنان برای صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکيل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و ميکنند محارب و محکوم به اعدام ميباشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با رای اکثريت آقايان حجه الاسلام نيری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماينده ای از وزارت اطلاعات می باشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندان های مراکز استان کشور رای اکثريت آقايان قاضی شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع ميباشد، رحم بر محاربين ساده انديشی است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامی است، اميدوارم با خشم و کينه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد. آقايانی که تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و ترديد نکنند و سعی کنند [اشداء علی الکفار] باشند. ترديد در مسايل قضايی اسلام انقلابی ناديده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا ميباشد. والسلام.
روح الله موسوی الخمينی"
اصل اين فتوی , با دست خط خمينی در کتاب خاطرات آيت الله منتظری آمده است ,و در تارنما های مختلف نيز منتشر شده است . اين فتوی حتی برای نزديکان خمينی هم ناباورانه بود .احمد خمينی در پشت فتوی از پدرش می پرسد :
" بسمه تعالی
پدر بزرگوار حضرت اما مد ظله العالی
پس از عرض سلام، آيت الله موسوی اردبيلی در مورد حکم اخير حضرتعالی درباره منافقين ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه سوال مطرح کردند:
۱ – آيا اين حکم مربوط به آنهاست که در زندان ها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغيير موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آن ها اجرا نشده است، يا آنهايی که حتی محاکمه هم نشده اند، محکوم به اعدامند؟
۲ – آيا منافقين که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم کشيده اند ولی بر سر موضع نفاق ميباشند محکوم به اعدام ميباشند؟
٣ – در مورد رسيدگی به وضع منافقين آيا پرونده های منافقينی که در شهرستانهايی که خود استقلال قضايی دارند و تابع مرکز استان نيستند بايد به مرکز استان ارسال گردد يا خود ميتوانند مستقلاً عمل کنند؟"
و خمينی با شقاوتی کم نظير در زير نامه می نويسد:
" بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر کسی در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سريعاً دشمنان اسلام را نابود کنيد. در مورد رسيدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
روح الله الموسوی الخمينی"
به دنبال اين فتوی جنون آلود حدود ۵ هزار زندانی سياسی و عقيدتی طی کمتر از دو ماه قتل عام شدند, و اين يکی از کشتارهای ششگانه حکومت اسلامی بود , کشتار هايی که هر کدام به تنهايی نشانه ی بربرمنشی و بربريت اند. کشتار ها در کنار سنگسارها و قطع دست ها و پا ها و در آوردن چشم ها و شکنجه ها ودارزدن ها در ملاء عام بخشی از " سهم بارز" حکومت اسلامی در خلق بربريت جديد هستند.

۲- احمدی نژاد جلوه ی تمام نمای ايرانی آگاه , پرشعور و پرشور.

در قاموس آقای رحيم مشايی می بايد واژگان و مفاهيم گونه ای ديگر تعريف شده باشند. در " فرهنگ" ايشان خرافه پرستی و عقب ماندگی يعنی آگاهی , اختلال روانی و عصبی و رفتاری يعنی شعور و شارلاتانيسم و دروغگويی و عوامفريبی و وقاحت پيشگی يعنی شور.
آگاهی و شعور و شوری که در "پيشگويی" های احمدی نژاد در باره انتخات شدن های اش,در نقش امام زمان و چاه جمکران و روزه گرفتن ها و وضو ساختن ها و دعا ها و صلوا ت فرستادن ها در اين انتخاب ها , درسخنرانی اش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال۱٣٨۴ و ماجرای " هاله نور" و جذابيت شگفت انگيز و مات و مبهوت شدن رهبران جهان به هنگام نه فقط آن سخنرانی که در همه ی سخنرانی های اش , در گزارش های بيمار گونه از سفرهای اش به شهر نيويورک و کشور های ديگر , در ارتباط اش با خدا و الهام هايی که از خدا به او می رسد, در خود بزرگ بينی ها و گنده گويی ها ی چندش آور, درموعظه ها ی هذيانی و توهم آلودش , درخود شيفتگی های بدخيم اش , در فرافکنی های اش ,درمردم فريبی و عوامفريبی و دروغ گويی های وقيحانه اش تجلی يافته است.
" آگاهی و شعور و شور"ی که حتی سبب نگرانی پزشکان و روانپزشکان و روانشناسان داخل کشور شده است , نگرانی ای که بی مورد نبوده و نيست.
سخنرانی ها و مصاحبه های اخير احمدی نژاد نشان از وخيم تر شدن حال اودارد ,هذيان ها و توهم هايی که نشانه ها ی لاعلاج بودن بيماری او می توانند باشند:
" ايران مهم ترين کشور دنيا ست ", " آزادی در ايران هست "( مصاحبه کانال ۴ انگليس با احمدی نژاد / دوم دی ماه ۱۳۸۸ ) و" ... تقا ضا های بسياری از سوی سران کشور های مختلف از ما می شود تا کسی را برای ساماندهی اقتصاد و فرهنگ آن کشور ها بفرستيم.."(خبر گزاری مهر , دوم دی ماه ۱۳۸۸)
رحيم مشايی با نسبت دادن صفت ها ايرانی آگاه ,پرشعور وپرشور به چنين موجودی به ايرانيت و ايرانی , و به مفاهيم آگاهی و شعور و شور اهانت کرده است , او درعين حال با خوش رقصی با" دستمال ابريشمی" اش خبر از اوج گيری چاپلوسی و چاچول بازی در دولت توهم و تبديل آن به روش و خواست اين دولت ( و حکومت ) دارد.

***********
منابع:
۱- ايسنا/ گويا ۲۷ آذر۱۳۸۸
۲- پارسا دوست، منوچهر: شاه اسماعيل اول، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، سال ۱۳۷۱.
۳- فرزو، جيمز: اخلاق فتحعليشاه، ترجمه حسن خواجه نوری، نيمروز، شماره ۶۷۸، ۲۴ اسفند ۱۳۸۰.
۴- حميد، حميد: فقهای شيعه و فاجعه ی شيخيه کشان همدان، مهرگان، شماره ۱، سال چهارم، بهار ۱۳۷۴.
۵- کسروی , احمد :بهاييگری , چاپ چهارم , تهران ۱۳۳۵, چاپ مرد امروز
۶- مشهوری، دلارام: رگ تاک، گفتاری درباره نقش دين در تاريخ اجتماعی ايران، جلد يکم، ص ۲۷۱-۲۷۰، انتشارات خاوران، چاپ چهارم، بهار ۱۳۸۱ (۲۰۰۳)
۷- خاطرات آيت الله منتظری
۸- احمدی‌ نژاد: ما برای جهانيان الگو هستيم! ، ايسنا/ گويا ۲۷ اذر ماه ۱۳۸۸

منبع:پژواک ایران


مسعود نقره‌کار

فهرست مطالب مسعود نقره‌کار در سایت پژواک ایران 

*ترانه فقط ۱۶ سال و سه ماه داشت" (بخش نخست)  [2012 Jan] 
*خواجه‌ها و نقش ايوان  [2011 Dec] 
*سعيد امامی هنوز زنده‌ست!  [2011 Dec] 
*دو چهره و دو نوع حقوق بشر  [2011 Nov] 
*ژن خشونت  [2011 Nov] 
*چشم عسلیِ قتل‌های زنجيره‌ای  [2011 Nov] 
*و چه قصاب خانه یی ست این دنیای بشریت  [2011 Oct] 
*واژه‌ای چند درباره «تحمل و دگرانديشی»  [2011 Oct] 
*جنبش سبز مرد- زنده باد جنبش سبز  گفت وگوی شهروند با مسعود نقره کار در باره کشتار ۶۷ و جنبش سبز  [2011 Sep] 
*"باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد"  [2011 Aug] 
*می توان چنین جنایتکاری را بخشید؟  [2011 Jul] 
*حمايت از اعتصاب غذا در تناقض با خشونت‌پرهيزی  [2011 Jul] 
*در تدارک تدفين جنازه، مسعود نقره‌کار  [2011 Jun] 
*وهم و خودشيفتگی بالاخره کار دست‌اش داد!  [2011 May] 
*آقای کدیور و حکایت «به درک واصل شدن» مجاهدین خلق  [2011 Apr] 
*سروش و کافرپروری موحدین آدمخوار!   [2011 Feb] 
*تباهی ِ تاريخی: از مجلس مهستان به مجلس اراذل و اوباش  [2011 Feb] 
*تکرار تراژدی (بخش سوم)   [2011 Jan] 
*هنوز هم کاپيتان پرويز!  [2011 Jan] 
* تکرار تراژدی (۲)  [2011 Jan] 
*تکرار تراژدی (بخش نخست)  [2011 Jan] 
*جنايت‌کاران تحصيل‌کرده (بخش دوم)، مسعود نقره‌کار   [2010 Dec] 
*در حاشیه هجمه‌ی «دین خویان» دانشگاهی به آرامش دوستدار   [2010 Oct] 
*عليه فراموشی جنايت‌های «مرحوم خمينی» - بخش پايانی، مسعود نقره‌کار  [2010 Aug] 
*عليه فراموشیِ جنايت‌های «مرحوم خمينی»(بخش نخست)  [2010 Jul] 
*«هرکول فرهنگی» و شرمساریِ تاريخیِ ما  [2010 Jul] 
*طلبه‌های لات و لش و وبش  [2010 Jun] 
*مشاطه‌گریِ چهره و منشِ آيت‌الله خمينی  [2010 Jun] 
*حدود انسان بودن ِ آیت الله خامنه ای   [2010 May] 
*«بوسه بر لبان دريا»  [2010 May] 
*نوعی دیگر از ترور شخصیت  [2010 May] 
*احمدی‌نژاد و زبان ِتوهم  [2010 Apr] 
*ژن ِخودکشی، مسعود نقره‌کار  [2010 Apr] 
*روان‌شناسی اجتماعی جنبش سبز  [2010 Mar] 
*تراژدی رنجی خلاق؟  [2010 Mar] 
*مرگ حسين شريعتمداری، پايان حسين شريعتمداری‌ها نيست  [2010 Mar] 
*اميدی به "اصلاح" آقای هاشمی رفسنجانی نيست!  [2010 Mar] 
*ايرانيان خارج از کشور و جنبش سبز  [2010 Feb] 
*قاتلانِ زيبايی  [2010 Feb] 
*واژه ای چند درباره جنبش روشنفکری و انقلاب بهمن   [2010 Feb] 
*چرا حکومت اسلامی هنوز پا بر جاست؟   [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش پايانی)  [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش نخست)  [2010 Jan] 
*آنان که به خيابان ها آمده اند راه لايروبی " طویله اوژیاس" * را بلدند!   [2010 Jan] 
*دفاع از خود " خشونت" نیست  [2009 Dec] 
*نه، اين مردک درمان‌شدنی نيست!  [2009 Dec] 
*تصویر پاره پاره ی " جنایت"   [2009 Dec] 
*تسامح و تساهل اصلاح طلبانه و "جوان کُشی"های آيت الله خمينی  [2009 Nov] 
*چشم‌هایم را نبندید آفتاب زیباست  [2009 Nov] 
*در باره "تاريخ مصرف" کشتار دگرانديشان  [2009 Oct] 
*" روح آسمانی نیست" در میلاد" ایوان پتروویچ پاولف"  [2009 Sep] 
*اسطوره شاملو: «غباری طاعونی از آفاق برخاسته است»  [2009 Jul] 
*«ندا»، برای زندگی کردن چقدر بايد بميريم؟  [2009 Jun] 
*تا کی به دنبال خط خون و جنون؟   [2009 May] 
*"انتخابات"، توهم و خودشيفتگی  [2008 Mar] 
*"آن که به اندرز خويش عمل نکند!" در حاشيه مقاله علی کشتگر [2007 Dec]