PEZHVAKEIRAN.COM روان‌شناسی اجتماعی جنبش سبز
 

روان‌شناسی اجتماعی جنبش سبز
مسعود نقره‌کار

حکومت اسلامی اعتراض های خيابانی ی جنبشی را که می خواهد متمدنانه و صلح جويانه سر آغازی برای برچيدن بساط ستمگری باشد , سرکوب کرد. اين سرکوب وحشيانه اما به معنای پايان دادن به حيات جنبش نيست, جنبش , يعنی خواست آزادی و نفی ديکتاتوری , در ذهن و روان فردی و اجتماعی جامعه سبز تر از پيش و با ريشه هايی عميق تر پا سفت می کند تا در خيزش های آتی سازمان يافته تر و فراگير تر به بار بنشيند , در اين به بار نشستن درس گيری از دستاورد های سی ويک سال مبارزه , به ويژه مبارزات ۹ ماهه ی اخير , اهميت بسزايی دارد. بهمين دليل بررسی , مطالعه و شناخت ويژگی ها ی جنبش و رفتار متقابل و تعامل گروه های اجتماعی شکل دهنده جبش سبز , ونيز بررسی و رفتار اين گروه ها با گروه های مخالف جنبش و با حکومت اسلامی و بالعکس, از منظر روانشناسی اجتماعی می تواند به شناخت بهتر ويژگی ها و مسايل و مشگلات اين جنبش ياری رساند. اين مقاله به اختصار اشارتی به موارد گفته شده دارد.

گروه های شکل دهنده ی جنبش سبز
جنبش اعتراضی ای که در رابطه با رخداد های انتخابات دوره دهم رياست جمهوری حکومت اسلامی با خواست های حق طلبانه و آزاديخواهانه اوجی بی سابقه گرفت و به جنبش سبز موسوم شد, برايند حرکت ها وجنبش ها ی اعتراضی ای ست که نطفه های آن از بدو شکل گيری حکومت اسلامی- و چه بسا پيش تر - بسته شد. حرکت ها و جنبش ها يی که تحت عنوان های دانشجويی , زنان , اهل قلم ,معلمان, کارگران و ساير زحمتکشان, و نوانديشان دينی از نخستين سال های بعد از انقلاب ۵۷ در راه دستيابی به مطالبات صنفی , دموکراتيک و سياسی شان فعال تر و مطرح تر شدند. در حال حاضر در ميان حرکت ها و جنبش های اشاره شده ,دو گروه احتماعی ستون فقرات مطالبات دموکراتيک و سياسی جنبش , يعنی آزادی , دموکراسی و حقوق بشر شده اند: جوانان ( که دانشجويان بخش بزرگ آن هستند) و زنان .

روانشناسی اجتماعی جنبش سبز
۱- ويژگی های جنبش سبز
- جنبش سبز جنبش تحقير شدگان است .حکومت اسلامی با کارنامه ی سی و يک ساله ی تحقير جوانان , زنان , روشنفکران سياسی و فرهنگی, و نوانديشان دينی زمينه های برپايی اين جنبش را فراهم کرد ه است. اين حکومت در خانه , در خيابان , در تفريح گاه , در محل کار و تحصيل و..... هرکجا که توانسته است جوانان و زنان و بخش بزرگی از جامعه را تحقير کرد ه است, تحقيری که از خصوصی ترين عرصه ها تا عمومی ترين ها را در برگرفته است, از روابط فردی و پوشش شان تا ناديده گرفتن رای و حق شان . تحقيرهايی که به اشکال و شيوه های مختلف اعمال شده اند. عوامل تحقير متعدد اند , در حال حاضر دو عامل ِ مهم سلطه ی تحقير در جامعه ی ما سنگواره های نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی هستند.
- جنبش سبز يک جنبش فرا مذهبی ست. جوانان, زنان, روشنفکران سياسی و فرهنگی , نوانديشان دينی , و بخش هايی ديگر از مردم ايران طی سی و يک سال تجربه ی اسبتداد دينی و مذهبی, ترديدی برای شان باقی نمانده است که اسلام سياسی , به ويژه مذهب تشيع در آميزش با حکومت ( و سياست) دستاوردی جز تبعيض و جنون و جنايت بر جای نخواهد گذاشت . به همين خاطر بخش اعظم افراد و گروه های شکل دهنده ی اين جنبش , ضمن محترم شمردن حقوق مردمان دين باور , خواستار بيرون راندن دين و مذهب از حکومت هستند , حتی مسلمانان" آزاديخواه و نوانديش" نيز با قرائت ها و تعابيری متفاوت از سکولاريسم ,خواستار جدايی دين (مذهب) از حکومت شده اند.
- جنبش سبز يک جنبش فراايدئولوژيک است , تشيع ايديولوژی شده و سرمايه سالارانه , همچون بسياری از ايدئولوژی ها سيطره يک نظام عقيدتی بر فکر و رفتار فرد و گروه , و سلطه ی يک طبقه را هدف دارد . به تجربه ی مردم , نظام ها و افکار و رفتاری که خود را برتر و يگانه می پندارند, چه در قدرت و چه برابر قدرت امتحان خود پس داده اند. بهمين خاطر نسل جوان جامعه ما نگاه و تعابير ديگری از اين مفاهيم دارد, مفاهيمی که امر تسلط و کنترل افکار و کردار خود و ديگران را توسط يک نوع سيستم عقايد و نظرات بر نمی تابد.
- از شاخصه های مهم جنبش اين است که نمی توان با متراژ و خط کشی های طبقاتی مترش کرد و به ميل خود آن را در قالبی يکدست و يکرنگ ريخت .در ميان تمامی گرو ه های اجتماعی شکل دهنده ی اين جنبش افرادی ازخانواده ها و گروه های فرادست , طبقه متوسط و فرودست حضور دارند . بسياری از دانشجويان و جوانان فعال در اين جنبش فرزندان خانواده های کارگران و زحتمکشان و فرودستان جامعه هستندو مطالبات اين مجموعه هم بيش از هر چيز حول آزادی , دموکراسی و حقوق بشر دور زده است . از روی قيافه ها و آرايش های زيبا و لباس های مد روز و زندگی در مناطق مرکزی و شمال شهر و يا تمرکز تظاهرات در اين نواحی نيز نمی توان به تحليل های طبقاتی رايج از جنبش دست يافت. فراکسيون تروتمند ترين بازاريان و تجار حکومتی , نه در شمال شهر, که هنوز در خيابان ها و خيابانچه های ميدان خراسان و خيابان زيبا و ميدان شاه سابق و مولوی و شهباز جنونی سابق و دروازه دولاب سابق می نشينند . محله هايی که بسياری از فرادستان بازاری اش هييت های مذهبی اين مناطق را می چرخانند و بزرگترين توليد کنندگان گروه های فشار و کشتار و لباس شخصی ها نيز بوده و هستند.
عدم حضور چشمگير و تعيين کننده ی کارگران و متحدان اش در جنبش سبز از ضعف های اين جنبش است , شايد بتوان کنترل و نفوذ ايدئولوژيک حکومت اسلامی بر بخشی از اين طبقه , و نيز سرکوب فعالان , روشنفکران , حرکت ها و تشکل های مستقل اين طبقه را از دلايل اين عدم حضور دانست. طرح مطالبات مرحله ای اين طبقه ( مطالبات صنفی و طبقاتی) از سوی جنبش سبز نيز جدی و پراهميت تلقی نشده است , اين امر نيز برعدم حضور اين طبقه و پيوندش با اين جنبش نقش داشته است. جنبش سبز بدون حضور و ياری طبقه کارگر و متحدان اش به اهداف اش دست نخواهد يافت.
- جنبش سبز , جنبشی آزادی خواهانه است . بدون ترديد خواست های سياسی و فرهنگی متعدد و مطالبات اقتصادی در اين جنبش سيال مطرح شده است اما آزادی فراگير ترين و بنيادی ترين خواست جنبش است.گروه های شکل دهنده جنبش نشان داده اند که برداشت و شناخت کاملا" يکسانی از مفهوم آزادی و مفاهيمی همچون دموکراسی , حقوق بشر , پلوراليسم , سکولاريسم و جايگاه دين ( و مذهب) ندارند , با اين حال نفی ديکتاتوری با اين برداشت که نخستين گام در راه تحقق و تثبيت آزادی خواهد بود مورد توافق اکثر گروه ها و افراد شرکت کننده در اين جنبش است . حتی شعار روز های آغازين اوج جنبش , شعار " رای من کجاست؟" به نوعی مراد گفته شده را در بطن خود داشت. اينکه چرا خواست اين جنبش آزادی ست, روشن است .حکومت اسلامی با فرادستان و فرودستان شيعه اش, که پول و قدرت و عشق کسب ثواب و جلوس به بهشت هار ترشان کرده , سی و يکسال است که به ذبح شرعی آزادی مشغول است. نه فقظ آزادی های سياسی و اجتماعی , که خصوصی ترين و فردی ترين آزادی ها را از " غير خودی " ها و برخی از" خودی" ها ی معترض نيز سلب کرده اند.
- جوانی اين جنبش شور , جسارت ,شجاعت و دليری چشمگيری به اين جنبش داده است . جوانان خواستار تغيير و شادی و آزادی اند , آنان آزادی های فردی و اجتماعی ای را که حکومت اسلامی بر آنان حرام کرده است فرياد می کنند . زنان نيز آماج ستمگری های چند جانبه هستند , مردسالاری و مذهب در حکومت آنان را به قربانيانی بزرگ بدل کرده است , که بخشی از آنان ساليانی ست , و اين بار به گونه ای وسيع تر در جنبش سبز, به دنبال نفی انواع ستمگری هستند.
عليرغم حضور و وزن سنگين اصلاح طلبان حکومتی در اين جنبش ,آنچه در اين جنبش چشمگير است همنوايی ست و توافق نظر بر روی موضوع هايی که شرکت کنندگان در جنبش, خود به درستی و به ضرورت طرح آن ها دست يافته اند . در اين جنبش در مواردی پيروی از پيشنهاد های چهره ها ی مسلمان جنبش سبز( آقايان موسوی , کروبی و خاتمی) عملی شده است اما اين چهره ها , به ويژه آقای موسوی - خلاف تفويض رهبری جنبش از سوی " رهبران" متعدد جنبش سبز در خارج از کشور به ايشان- هنوز نتوانسته ( و نمی خواهد ) نقش رهبری و هدايت جنبش بر عهده بگيرد , چرا که به گفته ی خودش جنبش از ايشان عبور کرده است. اين چهره ها و ساير اصلاح طلبان حکومتی که بخش بزرگی از فعالين اين جنبش را تشکيل می دهند مخالف طرح شعار " مرگ بر ديکتاتور" و " مرگ بر خامنه ای " بوده و هستند, و اين شعار ها را ساختارشکنانه می پندارند , اما اين شعار ها بيش از همه ی شعار ها, از سوی جنبش فرياد شده و می شود.

۲- جنبش سبز و نقش اصلاح طلبان حکومتی
دو نوع اصلاح طلبی در ايران وجود دارد :
الف - اصلاح طلبانی که می پندارند بحران کنونی ناشی از نقض قانون اساسی حکومت اسلامی توسط دولت " جمهوری اسلامی" ست و " برگشت به کل قانون اساسی" به عنوان "... يک کل منسجم "وتحقق آن را راه گشای مشگلات مردم می پندارند. اين نوع اصلاح طلبان با بخش ولايی قانون اساسی که عامل اصلی مفاسد حکومتی ست مخالفتی ندارند, اينان با طرح پاره ای اصلاحات در بخش " انتخابی" قانون اساسی در واقع حفظ حکومت اسلامی و نظام ولايت فقيه را هدف دارند . محمد خاتمی شخصيت برجسته ی اين نوع اصلاح طلبان حکومتی ست , موسوی و کروبی نيز با تفاوت هايی همين تفکر را دنبال می کنند. اين گروه و هواداران و حاميان شان در داخل و خارج از کشور, که اکثرآ" رانده شدگان از حکومت هستند , تلاش می کنند جنبش سبز را با اسم رمز " ممکنات و مقدورات " در مسير حفظ نظام و حکومتی حدودا" اصلاح شده هدايت کنند. علی رغم اينکه موسوی و کروبی در ماه های اخير بر چند صدايی بودن جنبش سبز و يکدست نبودن آن تاکيد کرده اند, و فعالين شان نيز در خارج از کشور خودشان را به شعار " مرگ بر ديکتاتور" و " مرگ بر خامنه ای" رسانده اند, اما هنوز خواست بخشی از اين جنبش, يعنی نيروهای ساختار شکن را خلاف منافع و مصالح " جمهوری مقدس اسلامی می دانند. اين مجموعه با يکسان معرفی کردن ساختار شکنی با انقلاب و نيز مترادف دانستن انقلاب با خونريزی و خشونت به ترس پراکنی از تغيير های بنيادی در جامعه دامن می زنند. اينان بر اين واقعيت چشم می بندند که حکومت اسلامی عامل اساسی بروز وحشيانه ترين خشونت ها در جامعه بوده است نه انقلاب بهمن , و برای جا انداختن اينکه ديگر به خشونت ستيزی روی آورده اند بر انقلاب های مخملين و انقلاب های بی خشونت , حجاب اصلاح طلبی حکومتی می کشند. اين ترساندن و نگران کردن مردم از تغيير اساسی و بنيادی در نطام سياسی اسلامی در نهايت خدمت به حکومت اسلامی ست. اين مجموعه حتی نگران سلب مشروعيت و مقبوليت از نظام ولايت فقيه و عدم پذيرش صلاحيت اين حکومت از سوی مردم هستند و هنوز سلب مشروعيت و مقبوليت از احمدی نژاد را هدف دارند .برای اين دست اصلاح طلبان پذيرش اين واقعيت سخت است که سنگواره ها ی نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی از موانع اصلی پيشرفت جنبش آزادانديشانه و ازاديخواهانه در ميهنمان هستند .مروجان اصلاح اين نظام و حکومت به اعتماد اجتماعی , رابطه ی اجتماعی و مشارکت و همبستگی اجتماعی برای تغييرهای اساسی و بنيادی لطمه خواهند زد. يک مجموعه تحول گرا و فرهيخته هيچ سنخيتی با حکومت اسلامی نمی تواند داشته باشد .اصلاح طلبان حکومتی برای جلب اعتماد اجتماعی قبل از هرچيز بهتر است ابتدا به اصلاح خود بينديشند و عمل کنند. روند اين نوع اصلاح در برخی ازاصلاح طلبان حکومتی , به ويژه در خارج از کشور آغاز شده است , به همين خاطر اصلاح طلبان حکومتی به دو جناح بدل شده اند, جناحی که اندک اندک می رود تا عطای اصلاح نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی را به لقای اش ببخشد, وجناحی که حفظ نظام اسلامی را هدف دارد و خود رانيز متولی جنبش می پندارد. .
ب - بخشی از جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتا توری , ضمن مبارزه برای انجام اصلاحات و دستيابی به مطالبات مرحله ای, انحلال و بر چيدن بساط نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی و جايگزينی يک حکومت دموکراتيک و سکولار( لاييک) را هدف گرفته است . اين بخش همانگونه که اشاره شد از سوی اصلاح طلبان حکومتی " ساختار شکن" و " انقلابی" لقب گرفته اند و اصلاح طلبان حکومتی با تعاريفی خود ارضا کننده مبنی بر اينکه اينان صاحبان روش " منطقی و عقلانی" نيستند و " خشونت ستيز" هستند در جهت طرد و حذف اين بخش از جنبش سبز که تغيير و تحول بنيادی را هدف دارد , حرکت کرده و می کنند.
( گروه های ديگری از مخالفان حکومت اسلامی وجود دارند که از جنبش سبز فاصله گرفته اند . اينان برای برچيدن بساط ستمگری و بی عدالتی اعتمادی به کارايی جنبش طبقه متوسط و روشنفکران طبقه ی فرو دست و متوسط و فرادست , و نوانديشان دينی ندارند و چشم به راه ناجی بزرگ , طبقه ی کارگر و متحدان اش نشسته اند تا سر رسد و حکومت اش را جايگزين حکومت اسلامی کند. اما اينکه اين غايبان بزرگ و خويشتنداران تعيين کننده چه زمانی به گونه ای وسيع پا به ميدان خواهند گذاشت , هنوز نامعلوم است. پاره هايی از اين گروه ها نيز جنبش سبز را مبارزه ميان دو جناح بورژوازی درون حکومت می پندارند, و آن را جنبش "راست و ارتجاعی ی پسا انتخاباتی" می خوانند.)

۳- جنبش سبز و نقش نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی
نظام ولايت فقيه و حکومت "نا بهنگام" اسلامی, دو موجوديت بيگانه با " تغيير و اصلاح" اند. گريز از آزادی و دموکراسی, و عدم تحمل دگرانديشان سياسی و عقيدتی , و مخالفان از ويژگی های عقيدتی , سياسی وفرهنگی اين نظام و حکومت است , اين دو به ذات ضد آزادی و ضد دموکراتيک , و دگرانديش ستيز و نابردبار اند . به تجربه دريافته ايم که حکومت اسلامی از خشن ترين سلسله ها و دود مان های تاريخ ميهنمان است,حکومتی که توانسته است سرکوبگری و خشونت ايدئولوژيک اش را با غارت " بيت المال" و بر بستر اعتقادات مذهبی و نا آ گاهی ی بخشی از جامعه سازماندهی کند.. چنين نظام و حکومتی طبيعی ست که حتی ظرفيت تحمل اصلاح طلبان حکومتی را نداشته باشد چه رسد به تحمل کسان يا گروه هايی که شکستن ساختارو لايروبی اين نظام و حکومت را هدف گرفته اند.
اين حکومت, در دو جبهه به سرکوب جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری روی آورده است :جبهه جنگ فيزيکی ای نابرابر و جبهه ی جنگ روانی. آنچه که در جبهه ی نخست گله های سرکوبگر اين حکومت کرده اند , پوشيده نيست . توانايی در خشونت آفرينی و اعمال خشونت بيمه ی عمر حکومت اسلامی است .جنگ فيزيکی آشکار و در برابر چشم همگان است , جنگ اما در جبهه ی دوم , يعنی جنگ روانی نهان و پيچيده تر است ,چرا که جنگ با احساس و عواطف انسانی ست , جنگی که ايجاد و گسترش ترس , نوميدی , سوءظن و بی اعتمادی هدف اش است. حکومت اسلامی در اين رابطه نيز سازمان يافته و با برنامه حرکت می کند, قربانی کردن دو جوان بی گناه در آستانه ی مراسم ۲۲ بهمن , دادگاه های نمايشی , دستگيری ها ی گسترده و نحوه ی آزاد کردن ها ی موقتی , ارتباط دادن جنبش سبز به کشور های مخالف حکومت اسلامی و...... نمونه هايی از جنگ روانی حکومت عليه جنبش سبز هستند. اين حکومت بارها با براه انداحتن ترور و ترساندن , يا به زبان خودش " ارهاب" و " ارعاب" و شکنجه و کشتار در جامعه , سياست غلبه ی نگرانی و ترس و وحشت در جامعه را پيش برده است .جنبش سبز نيز از گزند " ياسا" ی خشونت اين حکومت مستثنی نشده است. هدف حکومت اسلامی در جنگ روانی با جنبش سبز, تحميل اين نظر به جنبش و کل جامعه است که جنبش و جامعه به دنبال تغيير و دگرگونی اساسی نباشند و بپذيرند که حکومت اسلامی غير قابل تغيير, ماندگار و جاودانه است. حکومت اسلامی دراين جنگ روانی ايجاد بحران اعتماد و بی اعتمادی نسبت به هر گونه تغييرو تحول , و همنوايی گروهی , قومی و ملی را هدف خود قرار داده است. در جنگ روانی جنگ به عرصه انديشگی و نظر , و نيز " روح جامعه " تسری می يابد , و آداب و رسوم , تصورات , عادات , علايق و ذوق و سليقه ها نيز از سوی حکومت به عرصه ی نبرد کشانده می شوند. جنبش سبز می بايداين جنگ روانی و ناخواسته را که حاکميت و حکومت به جنبش و مردم تحميل کرده اند, افشاء و خنثی کند . البته چنين کار ی ساده نخواهد بود چرا که اصلاح طلبان حکومتی درون جنبش سبز در عرصه هايی عليه جنبش آزادی خواهانه و ضد ديکتاتوری با حکومت اسلامی همسو هستند , و کار افشا و خنثی کردن جنگ روانی حکومت اسلامی عليه اين جنبش را مشگل تر کرده اند . ترس آفرينی ی اصلاح طلبان حکومتی نسبت به تغيير و تحول بنيادی و ساختار شکنانه , و تلاش برای حفظ نظام " مقدس" ولايت فقيه و حکومت اسلامی , يک نمونه است.

 

منبع:پژواک ایران


مسعود نقره‌کار

فهرست مطالب مسعود نقره‌کار در سایت پژواک ایران 

*ترانه فقط ۱۶ سال و سه ماه داشت" (بخش نخست)  [2012 Jan] 
*خواجه‌ها و نقش ايوان  [2011 Dec] 
*سعيد امامی هنوز زنده‌ست!  [2011 Dec] 
*دو چهره و دو نوع حقوق بشر  [2011 Nov] 
*ژن خشونت  [2011 Nov] 
*چشم عسلیِ قتل‌های زنجيره‌ای  [2011 Nov] 
*و چه قصاب خانه یی ست این دنیای بشریت  [2011 Oct] 
*واژه‌ای چند درباره «تحمل و دگرانديشی»  [2011 Oct] 
*جنبش سبز مرد- زنده باد جنبش سبز  گفت وگوی شهروند با مسعود نقره کار در باره کشتار ۶۷ و جنبش سبز  [2011 Sep] 
*"باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد"  [2011 Aug] 
*می توان چنین جنایتکاری را بخشید؟  [2011 Jul] 
*حمايت از اعتصاب غذا در تناقض با خشونت‌پرهيزی  [2011 Jul] 
*در تدارک تدفين جنازه، مسعود نقره‌کار  [2011 Jun] 
*وهم و خودشيفتگی بالاخره کار دست‌اش داد!  [2011 May] 
*آقای کدیور و حکایت «به درک واصل شدن» مجاهدین خلق  [2011 Apr] 
*سروش و کافرپروری موحدین آدمخوار!   [2011 Feb] 
*تباهی ِ تاريخی: از مجلس مهستان به مجلس اراذل و اوباش  [2011 Feb] 
*تکرار تراژدی (بخش سوم)   [2011 Jan] 
*هنوز هم کاپيتان پرويز!  [2011 Jan] 
* تکرار تراژدی (۲)  [2011 Jan] 
*تکرار تراژدی (بخش نخست)  [2011 Jan] 
*جنايت‌کاران تحصيل‌کرده (بخش دوم)، مسعود نقره‌کار   [2010 Dec] 
*در حاشیه هجمه‌ی «دین خویان» دانشگاهی به آرامش دوستدار   [2010 Oct] 
*عليه فراموشی جنايت‌های «مرحوم خمينی» - بخش پايانی، مسعود نقره‌کار  [2010 Aug] 
*عليه فراموشیِ جنايت‌های «مرحوم خمينی»(بخش نخست)  [2010 Jul] 
*«هرکول فرهنگی» و شرمساریِ تاريخیِ ما  [2010 Jul] 
*طلبه‌های لات و لش و وبش  [2010 Jun] 
*مشاطه‌گریِ چهره و منشِ آيت‌الله خمينی  [2010 Jun] 
*حدود انسان بودن ِ آیت الله خامنه ای   [2010 May] 
*«بوسه بر لبان دريا»  [2010 May] 
*نوعی دیگر از ترور شخصیت  [2010 May] 
*احمدی‌نژاد و زبان ِتوهم  [2010 Apr] 
*ژن ِخودکشی، مسعود نقره‌کار  [2010 Apr] 
*روان‌شناسی اجتماعی جنبش سبز  [2010 Mar] 
*تراژدی رنجی خلاق؟  [2010 Mar] 
*مرگ حسين شريعتمداری، پايان حسين شريعتمداری‌ها نيست  [2010 Mar] 
*اميدی به "اصلاح" آقای هاشمی رفسنجانی نيست!  [2010 Mar] 
*ايرانيان خارج از کشور و جنبش سبز  [2010 Feb] 
*قاتلانِ زيبايی  [2010 Feb] 
*واژه ای چند درباره جنبش روشنفکری و انقلاب بهمن   [2010 Feb] 
*چرا حکومت اسلامی هنوز پا بر جاست؟   [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش پايانی)  [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش نخست)  [2010 Jan] 
*آنان که به خيابان ها آمده اند راه لايروبی " طویله اوژیاس" * را بلدند!   [2010 Jan] 
*دفاع از خود " خشونت" نیست  [2009 Dec] 
*نه، اين مردک درمان‌شدنی نيست!  [2009 Dec] 
*تصویر پاره پاره ی " جنایت"   [2009 Dec] 
*تسامح و تساهل اصلاح طلبانه و "جوان کُشی"های آيت الله خمينی  [2009 Nov] 
*چشم‌هایم را نبندید آفتاب زیباست  [2009 Nov] 
*در باره "تاريخ مصرف" کشتار دگرانديشان  [2009 Oct] 
*" روح آسمانی نیست" در میلاد" ایوان پتروویچ پاولف"  [2009 Sep] 
*اسطوره شاملو: «غباری طاعونی از آفاق برخاسته است»  [2009 Jul] 
*«ندا»، برای زندگی کردن چقدر بايد بميريم؟  [2009 Jun] 
*تا کی به دنبال خط خون و جنون؟   [2009 May] 
*"انتخابات"، توهم و خودشيفتگی  [2008 Mar] 
*"آن که به اندرز خويش عمل نکند!" در حاشيه مقاله علی کشتگر [2007 Dec]