PEZHVAKEIRAN.COM قاتلانِ زيبايی
 

قاتلانِ زيبايی
مسعود نقره‌کار

نگاه کن، چه چشم‌هايی دارد اين دختر، شيرين را می‌گويم. چه گردن کشيده و قشنگی داشت آرش، طناب شقاوت و آن خال زيبا. ندا و اشکان و سهراب و امير و حسن هم زيبا بودند، گورزادها سی‌ويک سال است در اين سرزمين به دار آويخته شده، زيبايی بر دار کرده‌اند!

داشتم به عکس های اشکان سهرابی نگاه می کردم , عکس های "عزيز دل ايران" که سی ژانويه روز تولدش بود, فيلم مراسم جشن تولدش , که بر مزارش برگزار می شد اما کار خودش را کرد , بغض ترکاندم , سی و يک سال نعش عزيزان کشيدن , حتی بارها در تشيع جنازه خود شرکت کردن برای عادی شدنِ اين مرگ ها کافی نيست ؟ .
" جا کشای بيرحم "
اما نه , نه, چرا توهين به جاکش ها ؟ جاکش ها را نياز و فقر و بيکاری به اين کار کشاندشان و اقلا" در بساط شان لذت تن و همخوابگی پيدا می شود , اينها جز رهب و رعب و نفرت و جنايت چه در بساط دارند ؟ نه ,مقايسه ا ی بی انصافانه بود.
پدر کيک سالگرد تولد بر مزار فرزند گذاشت , و رو سوی آسمان کرد.
کجائيد خدايان يونان , که زيبا ترين و شريف ترين خدايان بوديد, چرا که انسان گونه بودبد. کجائيد تا ببينيد گورزاد های خدای يکتا با زيبا ترين فرزندان شما چه کرده اند؟
و کنارگور زانو زد:
ايکاش می توانستيم پيکرشان به " اولمپ" هديه کنيم تا " زئوس " و " هبه" در کنارشان , تا به دور از چشم و گوش آفريننده شدگان خدای يکتا, فرشتگان شعر و موسيقی برايشان آواز بخوانند و " فوبوس" چنگ بنوازد , کجائيد زيبا ترين و شريف ترين خدايان ؟ زيباترين و شريف ترين فرزندانتان را بر دار کرده اند.
" باز که داری با خودت حرف می زنی پدر"
لای در سبز شد. صورت به سويی ديگر گرداندم .
روبروی ام نشست
" چرا گريه می کنی پدر ؟"
" گريه نمی کنم "
" اما من صدای گريه ت رو شنيدم . و اين اشک ها ؟ "
کنارم نشست .چشم اش به صفحه ی کامپيوتر افتاد:
" اين کيه پدر ؟ "
" اشکان"
" وای ی ی , چقدر خوش تيپ و خوشگله . بازم عکس داره ؟ "
" آره"
به عکس ها خيره شد.
۱۶ساله است اشکان من , پسرم اميد را می گويم , بيشتر امريکايی ست تا ايرانی , اهل ورزش است و موسيقی , از وقتی صحنه ی مرگ ندا را در تلويزيون ديد بيشتر به سياست و ايران فکر می کند و در باره ايران حرف می زند.
" اين عکسش شبيه الويس پريسلی ست , الويس ۲۰ ساله. راستی اشکان چند ساله بود ؟ "
" ۲۰ ساله"
دست های اش را روی شانه ام انداخت و به عکس های اشکان خيره شد.
" چرا حکومت ايران فقط جوان های زيبا و خوش تيپ و خوشگل رو می کشه ؟ ندا خيلی خوشگل و خوش تيپ بود , سهراب وامير هم خوش تيپ بودند , آرش ام که عکسشو نشونم دادی و گفتی دارش زدن خيلی خوش تيپ بود , چه گردن کشيده و قشنگی داشت اين پسر , اون خال روی گردنش محشر بود , همه ی عکسايی که به من نشون دادی همه شون زيبا و خوش تيپ بودن , عکس اون دختر که گفتی اسمش شيرينه ومی خوان اعدامش کنن هم زيبا ست , چه چشم های عجيبی داره اين دختر . می دونم باز به من ميگی زيبايی و خوش تيپی مهم نيس آدم بايد قلب و فکرش زيبا و خوش تيپ باشه, می دونم باز ميگی زيباترين چيز آزاديه و همه ی آزاديخواها زيبا هستن , من حرف تورو قبول دارم پدر , اما اين جواب هميشگی ی تو ربطی به اين سؤال من نداره "
چيزی نگفتم:
" پدر , چرا خيلی ها از زيبايی نفرت دارن , حتی از زيبايی ای که هميشه بداشتن اش نصيحت ام می کنی ؟ "
" نمی دونم , نمی دونم"
بلند شد که برود, چشم ام به گردن اش افتاد , کشيده و قشنگ با خالی بر بلندای آن. فوبوس ( آپولون) را به ذهن ام کشاند.
شاخه ای از درخت زيتون که ميوه داشت بر گردونه اش بستم ,گردونه ای که مرغان غو(قو) آن را می کشيدند . می دانم بهار برخواهد گشت , از سرزمين های بالای شمال که در آنجا آفتاب هميشه می تابد, با آرش وندا و سهراب و امير , و با فوبوس ,خدای آفتاب با سيمای جوانی زورمند و زيبا و نگاهی فروزان, با تاجی از گل و عودی در دست, دختران زئوس و الهگان چشمه سارها , رقصان و هلهله کنان پای خواهند کوبيد و خدای آفتاب با آن ها عود خواهد نواخت .
بهاربر می گردند , از سرزمين های بالای شمال که در آنجا آفتاب هميشه می تابد , با گردونه ای که مرغان غو آنرا می کشند

منبع:پژواک ایران


مسعود نقره‌کار

فهرست مطالب مسعود نقره‌کار در سایت پژواک ایران 

*ترانه فقط ۱۶ سال و سه ماه داشت" (بخش نخست)  [2012 Jan] 
*خواجه‌ها و نقش ايوان  [2011 Dec] 
*سعيد امامی هنوز زنده‌ست!  [2011 Dec] 
*دو چهره و دو نوع حقوق بشر  [2011 Nov] 
*ژن خشونت  [2011 Nov] 
*چشم عسلیِ قتل‌های زنجيره‌ای  [2011 Nov] 
*و چه قصاب خانه یی ست این دنیای بشریت  [2011 Oct] 
*واژه‌ای چند درباره «تحمل و دگرانديشی»  [2011 Oct] 
*جنبش سبز مرد- زنده باد جنبش سبز  گفت وگوی شهروند با مسعود نقره کار در باره کشتار ۶۷ و جنبش سبز  [2011 Sep] 
*"باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد"  [2011 Aug] 
*می توان چنین جنایتکاری را بخشید؟  [2011 Jul] 
*حمايت از اعتصاب غذا در تناقض با خشونت‌پرهيزی  [2011 Jul] 
*در تدارک تدفين جنازه، مسعود نقره‌کار  [2011 Jun] 
*وهم و خودشيفتگی بالاخره کار دست‌اش داد!  [2011 May] 
*آقای کدیور و حکایت «به درک واصل شدن» مجاهدین خلق  [2011 Apr] 
*سروش و کافرپروری موحدین آدمخوار!   [2011 Feb] 
*تباهی ِ تاريخی: از مجلس مهستان به مجلس اراذل و اوباش  [2011 Feb] 
*تکرار تراژدی (بخش سوم)   [2011 Jan] 
*هنوز هم کاپيتان پرويز!  [2011 Jan] 
* تکرار تراژدی (۲)  [2011 Jan] 
*تکرار تراژدی (بخش نخست)  [2011 Jan] 
*جنايت‌کاران تحصيل‌کرده (بخش دوم)، مسعود نقره‌کار   [2010 Dec] 
*در حاشیه هجمه‌ی «دین خویان» دانشگاهی به آرامش دوستدار   [2010 Oct] 
*عليه فراموشی جنايت‌های «مرحوم خمينی» - بخش پايانی، مسعود نقره‌کار  [2010 Aug] 
*عليه فراموشیِ جنايت‌های «مرحوم خمينی»(بخش نخست)  [2010 Jul] 
*«هرکول فرهنگی» و شرمساریِ تاريخیِ ما  [2010 Jul] 
*طلبه‌های لات و لش و وبش  [2010 Jun] 
*مشاطه‌گریِ چهره و منشِ آيت‌الله خمينی  [2010 Jun] 
*حدود انسان بودن ِ آیت الله خامنه ای   [2010 May] 
*«بوسه بر لبان دريا»  [2010 May] 
*نوعی دیگر از ترور شخصیت  [2010 May] 
*احمدی‌نژاد و زبان ِتوهم  [2010 Apr] 
*ژن ِخودکشی، مسعود نقره‌کار  [2010 Apr] 
*روان‌شناسی اجتماعی جنبش سبز  [2010 Mar] 
*تراژدی رنجی خلاق؟  [2010 Mar] 
*مرگ حسين شريعتمداری، پايان حسين شريعتمداری‌ها نيست  [2010 Mar] 
*اميدی به "اصلاح" آقای هاشمی رفسنجانی نيست!  [2010 Mar] 
*ايرانيان خارج از کشور و جنبش سبز  [2010 Feb] 
*قاتلانِ زيبايی  [2010 Feb] 
*واژه ای چند درباره جنبش روشنفکری و انقلاب بهمن   [2010 Feb] 
*چرا حکومت اسلامی هنوز پا بر جاست؟   [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش پايانی)  [2010 Jan] 
*در باره خشونت و راه های مقابله با آن (بخش نخست)  [2010 Jan] 
*آنان که به خيابان ها آمده اند راه لايروبی " طویله اوژیاس" * را بلدند!   [2010 Jan] 
*دفاع از خود " خشونت" نیست  [2009 Dec] 
*نه، اين مردک درمان‌شدنی نيست!  [2009 Dec] 
*تصویر پاره پاره ی " جنایت"   [2009 Dec] 
*تسامح و تساهل اصلاح طلبانه و "جوان کُشی"های آيت الله خمينی  [2009 Nov] 
*چشم‌هایم را نبندید آفتاب زیباست  [2009 Nov] 
*در باره "تاريخ مصرف" کشتار دگرانديشان  [2009 Oct] 
*" روح آسمانی نیست" در میلاد" ایوان پتروویچ پاولف"  [2009 Sep] 
*اسطوره شاملو: «غباری طاعونی از آفاق برخاسته است»  [2009 Jul] 
*«ندا»، برای زندگی کردن چقدر بايد بميريم؟  [2009 Jun] 
*تا کی به دنبال خط خون و جنون؟   [2009 May] 
*"انتخابات"، توهم و خودشيفتگی  [2008 Mar] 
*"آن که به اندرز خويش عمل نکند!" در حاشيه مقاله علی کشتگر [2007 Dec]