PEZHVAKEIRAN.COM گفت وشنود با بصیر نصیبی در حاشیه برنامه پرویز قلیج خانی در زاربروکن( آلمان)
 

گفت وشنود با بصیر نصیبی در حاشیه برنامه پرویز قلیج خانی در زاربروکن( آلمان)
جمهوری اسلامی مار-بروکن!! 

بصیرنصیبی

س: مارا چه می شود؟ چطور می شود باور کرد زاربروکن که از سالهای دور یکی از مراکز فعال فعالیت های سیاسی بود  اینقدر بی تفاوت شده باشد. قتل، کشتار ،زندان، شکنجه ،تجاوز به زنان حتا مردان وبچه ها در زندانها ، افزایش  فقر وبدبختی، فحشا،اعتیادو... و... هیچ واکنشی در این شهر بر نمی انگیزد. دریغ از یک خط اطلاعیه در حمایت از ایستادگی مردم زحر کشیده ایران در برابر ظلم وستم ملایان. ایا رژیم چنان وحشتی آفریده که حتا در خارج از حیطه قدرتش هم اثر گذاشته است؟ این یک سئوال نبودطرح یک درد بود برای گشایش گفتگو.

ج: این وضعیت که تومیگویی ويژه زاربروکن نیست بلکه هر کجا بروی دنیا همین رنگه. رژِیم جمهوری اسلامی تشکیلات امنیتی بسیار آگاه وکار کشته ای داره. میدانیم که بعد از سقوط پهلوی دوم ساواک شاه را همین رژیم بازسازی کرد وبه خدمت گرفت ، البته اوایل انقلاب تعدادی از ماموران شناخته شده را دستگیرو چند تایشان راعلیرغم میل باطنیش اعدام کردواین در شرایطی بود که احسان نراقی مشاور دربار به افتخار مشاور بارگاه خلیفه مفتخر شد.

البته در آن جو هر کس که چنین شهرتی داشت درست ویا نادرست از انتقام محلی مصون نماند .مردم متوهم وتحریک شده حتا به پاسبانان گشت هم رحم نکردند با چوب وچماق به جانشان افتادند خانه شان را غارت کردند آنها را جلوی چشم بچه وفامیلشان تکه، تکه کردند . بعد سر وصدا ها خوابید خود رژیم از این امکان برای بستن زبان مخالفان بهره می گرفت. در حالیکه کارمندان مطیع ساواک را به تدریج به کار بر می گرداند هر مخالفی که تن به سازش نمی دادچنین مهری بر پیشانیش می کوبید برای نمونه ,وقتی پژوهشگر اندیشمند و برجسته سعیدی سیرجانی به خواستشان تن در نداد، برعلیهش پرونده سازی کردند وهر اتهام کثیفی را به او وصل کردند و باشقاوت وبیرحمی او را به قتل رساندند/ اما   هفت ، هشت هزار کارمند رسمی ساواک چه شدند؟ جمع محدودی که شاه برایشان اعلیحضرت بود ووفادار بودند خب ترسیدند وبه اروپا وبیشترامریکا پناهنده شدند،اما بقیه که برایشان فرقی نمی کرد وبا هر سیستمی کار می کردند به خدمت فرا خوانده شدند. بعد خود آخوندها به تدریج تجربه عملی کار را آموختند. آمیزه این دو یعنی ساواک شاه و ساواک خمینی یک سازمان امنیت کار آزموده ای را ساخته است. این حرف درستی است که سازمان امنیت خمینی تا رختخواب مردم هم پیش می رود اما اگر متهم به اقراق گویی نشوم  همین وضعیت در خارج از کشورهم حکم فرماست یعنی ما هم همه رفتارمان زیر کنترل است یک همراه حکومتی می تواند زیر نام مغازه دار،( مقدمات ترور فرخزادرا یک مغازه دار مقیم بن فراهم کرد ،بعد غیبش زد) یک بازرگان ،یک دانشجو، یک فعال سیاسی،یک پژوهشگر،مدیر یک آژانس مسافرتی(فراهم آوردگان تور های زیارتی برای مکه و...) {این بدان مفهوم نیست که هر مغازه داری یا دانشحویی ویا ...حتما چنین وظیفه ای را پذیرفته است بلکه یکسر ی فاکت ها و علایم هست که می شود به دان توجه کرد که به بحث اینبار ما مرتبط نیست منتها خوب به واژه هایی که من به کار میبرم توجه کنید.نروند باز بگویندنصیبی به همه دانشجویان وهمه مغازه دار ها و همه ... اتهام زد } ظاهر شود. پس ما اینجاهم راحت وآسوده نیستیم. هر لحظه با تهدید مواجه هستیم. منتها شکل وشیوه اعمالش گاه فرق می کند وگاه عینا مثل داخل است.

س: می شود بگویی چراباید با برخورد با کسانی که ارتباط مادی با ج. اسلامی دارند محتاط بود؟

ج: این را من فقط نمی گویم ،تو خودت خوب می دانی که ده ها مطلب در این زمینه نوشته شده. مسئله خیلی ساده است. همه کسانی که با ج. اسلامی کار می کنندعاشق چشم وآبروی آخوند ها که نیستند شاید هم  بعضی هایشان در ته دلشان از هر چه آخونده نفرت داشته باشند اما به اقتضای منافع مادیشان مجبور به تمکین هستند. مردم داخل ایران چاره ای ندارند چون اسیرند ما باید به آنها در راه رهائیشان کمک کنیم نه اینکه به زخمشان نمک بپاچیم. ما اینحا هیچ اجباری نداریم که ملاحظه آخوند را بکنیم اما کسی که به زندگی معمولی قانع نیستت حتا دوست دارد در ویلا زندگی کند وهر کدام از اعضائ خانواده ش ماشین جداگانه داشته باشند.نوش جانمش. همینجا هم می تواند  با بهره از امتیاز های سرمایه داری غرب بدون ایجاد ارتباط با ج. اسلامی کارش را گسترش دهیدواز زندگی لوکس لذت ببرد. اما اگر باز هم قانع نبود ونفع بیشتر می خواست  وصلاح دیدبا حکومتی کار کند که هیچ حساب وکتابی ندارد وهمه اموراتش با رشوه و دزدی وزد وبند می گذردآنوقت سر وکارش با یک سیستم مافیایی است. آخوند یک قرون بدون توقع به کسی نمی ده. پس شرط عقل اینست که همانطورکه رژیم بسیار آکاهانه برنامه ریزی می کند ما هم هوشیار باشیم. الان خوداینها یک فیلم به شکل کارتون درست کرده انددارند در صدا وسیمای خودشان پخش می کنند واز مردم دعوت می کنند که کار امنیتی بکنند. خب خمینی هم میخواست لشکر 20 ملیونی امنیتی تشکیل دهد. چون اینها اعتقاد دارند کمک به شناسایی مخالفین نظام یاری به بقای اسلامی است که ج. اسلامی مدعی پاسداریش هست و بهشت در انتظار امت مسلمانی است که همراه اینان می شود.با این حیله وبا بهره از مردم متوهم به مذهب هزاران جوان مبارز را به دام انداخته اند . ایا این سخنان من نا درست است؟ مسئله ای نیست، بنویسید- نکات نادرست آن را بشکافید وتاثیر حرفهای من را به صفر برسانید- یعنی توی این شهر یک ایرانی مخالف اندیشه های من نیست که بتواند با منطق و با بهره از همان شیوه ای که من با مسایل برخورد می کنم، با نام واقعیش جوابگوی ادعا های من باشد؟ اما فقط یک را ه را می شناسند آنهم بهره از شیوه کیهان ج.ا.؟لا اقل شریعتمداری تراوشات ذهن آلوده اش را روی کاغد می آورد وبا اسم خودش منتشر می کند. اینجا که واکنش ها از پج پچ در محافل خصوصی ویا یادداشت نویسی زیر مطلب روی سایت هابا اسم مستعار ( یکی دوتا از زاربروکن زیر مطلب من در سایت ها با اسم قلابی کامنت می گذارند) و... فرا تر نمی رود.

س: تو خودت خوب می دانی که همه برخورد هایی که باتو می شود به دلیل آشتی ناپذیریت در برابر ج. اسلامی به خصوص رسوا کردن شگرد های فرهنکی/ هنری و...آخوندهاست . خیلی ها تو شهر در باره اون آقای معامله گر عین حرفهای تو را میزنن اما چرا کسی حاضر نیست به صراحت وبا بی پروایی نظرش را اعلام کند؟و چون این واکنش ها از نقل در محافل خصوصی فراتر نمی رود همه فشار ها روی تو ست. اصلا وقتی تو آمدی اینجا فعالیت های فرهنگی، هنری ، سینمایی ی حرفه ای وجود نداشت همه این حرکت ها به همت تو در این شهر شکل گرفت. یعنی مردم این شهر در این حد نا سپاسند؟.

 ج:البته این بخش از مصاحبه ما سئوال وجواب نداشت وتو نظر خودت را ابراز کردی منتها من اضافه می کنم که من برای انجام کارهایم تنها نبوده ام بلکه جمعی طی سالها صادقانه یار وهمراه من بوده اند. بدون همدلی آنان کاری ازپیش نمی رفت. که در کارنامه من در سایت سینما ی آزاد نامشان قید شده است. مردم را هم من ناسپاس نمی دانم برای مردم عادی نه برای شبه روشنفکران تهی وپر مدعا احترام قایلم وجو سکوت وسکون امروزی دلایل متفاوت دارد که جای شکافتنش در این گفتکو نیست. البته توی شهر های دیگه هم همین بساطه یه عده ای توی زمان شاه فریز شده اند اما وقتی نوبت تامل در رفتار گذشته کسانی می رسد که در بافت رژیم جمهوری اسلامی رشد کرده اند، در جنایت رژیم حاکم سهم داشته اند همه مدعیان مبارزه با شاه برمیگردند به زمان حال،اما بخشنده می شوند که هیچ ،گنجی ،بهنود چند چهره ،هوشنگ اسدی (بیشترین ستایش از کتاب شوکت راهمین آقا که سوابقش را ایرج مصداقی برملاکرد  در سایت روز اون لاین حافظ کلیت سیستم ج.ا مرتکب شد ) علی افشاری،شمس الواعظین،حجاریان و...را ارج می گذارند. در حالیکه خودشانرا به این در اون در میکوبند که مدرکی علیه رفتار های 30 سال پیش کسانی که موی دماغشان شده اند جور کنند. به فیلمسازانی چون رخشان بنی اعتماد ومجید مجیدی ،تهمینه میلانی که چند ماه پیش به حضور رهبر جنایتکاران جهان شرفیاب شدند افتخار می کنند وبه عباس کیارستمی که با کیمیایی ومهر جویی وانتظا می ، سر قبر خمینی سینه زده اند میبالند.

ُس: خوب این رفتار ها را تو در یک عنوان جذاب گنحانیده ای «مقابله با شاه معامله با خمینی». همین عنوان خیلی ها را توی این شهر که سالهاست حتا یک اعلامیه خشک وخالی علیه جنایت های روزانه جمهوری اسلامی صادر نکرده اند . می آزارد هر نوشته توآینه ای یست که آدمهارا وامیدارد که در آن چهره غبار گرفته خود را ببینند، منتها به جای اینکه به خود آیند میخواهند آینه را بشکنند.

ج: برخی اصلا قصد وهدف مرا ازنگاشتن آن مطلب نگرفتند به همین دلیل ممکن است تعجب کنند که مثلا فلانی که با من خوب بوده چرا من علیهش مطللب نوشته ام. اصلا متوجه نشدند این مقاله له و علیه کسی نیست وباجسم آدمها کاری ندارد بلکه تفکر انسانها را نشانه گرفته است. این اسامی را جا بجا کنید به جای حمید شوکت بگذارید مبید موکت،mabide mokat) (یا اسم مجید و هوشنگ را با هر نام دیگر که میخواهید عوض کنید فرقی نمی کند/ من* یک مائو ئیست،یک پیکاری ویک سلطنت طلب( هر سه سابق) را به عنوان نمونه وسمبل انتخاب کرده ام و در حد توانم موقعیت وشرایط وسقوط ذهنی هرکدامشان را شکافته ام و پیش رفته ام معلوم است که نوشتار من از رفتار های آدمهای شهر وپیرامونم مایه گرفته است وقتی مشخصات یک تفکر در شخصی عیان تر است او به خودش میگیرد و واکنش نشان می دهد.

 الان یک طرح دارم برای یک قصه- البته من قصه نویس نیستم واین کار هم یک طرح قصه گونه است-وتمام آدمهای شهر ،خودم ، فامیلام ، دوستام ودشمنام توی این طرح حضور دارند، سعی کرده ام صادق باشم وتصویر درستی از آدمها بسازم دراین شهرخیالی کم، کم ج. اسلامی نفوذ می کند حتا ادارات را تصاحب می کند ، وزارت ارشاد واداره سانسور هم علم می شود ، زنان هم در حجابند. خلاصه به تدریج شهر تسلیم ج. اسلامی می شه واسمش را می گذارند مار-بروکن. خب اگر این طرح را تمام کنم که باید وسط میدان شهر به دارم بکشند.

س: اما انگیزه گفتگوی من با تو شرکتت در جلسه ای است که برای سخنرانی پرویز قلیج خانی ترتیب داده شده بود. من آنجا بودم البته بعدازاتمام برنامه تو را دیدم تعجب کردم چون تو اصلا به جلسات گاه وبیگاه شهر نمی آیی.

ج:بله درست میگویی من البته خودم میخواستم یادداشت کوتاهی بنویسم و در این مورد توضیح بدهم چون چند تا ایمیل هم از زاربروکنی هایی که توی سایت سینمای آزاد می آیند در یافت کردم که همین سئوال را داشتند منتها تو کار منو راحت کردی ویا شاید هم مشکل!

ج:اول اینکه کسی که از من دعوت کرد فریدون بود که از دیدگاه  من نسبت به کلیت جمهوری اسلامی مواضع قاطع دارد . این برای من بسیار مهم است حتا اگر هم مخالف اندیشه من باشد که نیست باز هم برای او احترام وارزش قایل بوده وهستم .آنچه من در این گفتگو از مشاهدات خودم میگویم مربوط به زمان غیبت اوست. اما دیگران که آن اطراف بودند که مثلا میخواستند نظم برقرار کنند خود بر هم زننده نظم بودند. اصلا به من مربوط نیست در اختلافات ورزشی هر کدامشان در چه سمت وسویی هستند؟ ولی در برخوردبا من بی طرف نبودند اما نمیدانم این طرف بودند ویا آن طرف ویا هر دو !طرف. خود اصل قضیه هم برایم جالب است در زمان شاه توی این شهر اگر هم جنگ وجدلی بود دعواهای سیاسی بود که کدام حزب وکدام جریان به منافع خلق خدمت می کنند ویا خیانت. حالا ...؟بگذریم.

 من گفتم که از شرکت در جلسات شهر پرهیز می کنم چون در این برنامه ها با کسانی برخورد می کنم که حضورشان آزارم می دهد. همان ها که سالها خودشان را مبارز رژیم شاه می دانستند اما به هنگام حکومت خمینی وبعد از اینکه رژیم برای بی اعتبار کردن معنا ومفهوم تبعید در رحمت را برویشان گشود بسوی دارالخلافه پر کشیدند وحالا من وما را که می بینند شاخ و شانه هم می کشند وطلبکار هم هستند. به هرحال من قصد نداشتم به این جلسه هم بروم. اما صبح روز قبل ار برنامه، قلیچ خانی به من تلفن کرد وگفت باید در مورد مسئله ای با من صحبت کنند انگار از تعللم دانست که تمایلی به حضور در جلسات شهر ندارم چون من دوست نداشتم درباره این جلسه حرفی بزنم که بوی مخالفت بدهد. گفتم سعی می کنم سری بزنم این بود که ساعتی بعد از شروع برنامه رفتم به محل برگذاری برنامه (سینما هشت ونیم) چون هنوز برنامه تمام نشده بود بیرون سالن صبر کردم تا برنامه تمام شود. بعد رفتم داخل سالن سراغ قلیچ خانی را گرفتم. پیدایش نکردم باز آمدم بیرون تا برادرم صدایم کرد وگفت قلیج خانی توی سالنه وقتی دیدمش وبعداز احوالپرسی های متداول دستم را کشید و روی صندلی ای نزدیک پرده نمایش یا صحنه سخنرانی نشستیم هنوز مسئله ای را که میخواست با من در میان بگذارد شروع نکرده بود که دیدم یک باره وناگهانی مجید نامی که از سالهای دور گفته می شد که سمپات پیکاربوده خودش را به ما نزدیک کرد. حرف من وقلیچ خانی را قطع کرد وگفت:   " آقای بصیر نصیبی! "

 گفتم:من بصیر نصیبی هستم نه آقای بصیر نصیبی. الان هم دارم با میهمان برنامه براساس قرار قبلی صحبت می کنم؟ بعد از صحبتم با ایشان می بینم شما چه می گوئید؟ اما او بدون توجه به اخطار من بدون اینکه لااقل حرمتی برای میهمان شهر خودشان قایل شود شروع کرد به فحاشی هر چه شکر درچنته داشت به اطراف پراکند. 

س: قبل از اینکه سئوال هایم را ادامه دهم می پرسم چه حد وحدودی را باید درنوشتن مقاله رعایت کرد.

ج:ببینید اینحا اصلا نوشته کسی قبل از انتشار کنترل نمی شه، خب هر نویسنده مسئول نوشته خودش هست. اجازه بده مثال را از خودم شروع کنم- اگر مطلبی علیه من نوشته شود. مطلب را به دقت می خوانم ممکن است اصلا چنین تشخیص دهم بهر دلیلی نمیخواهم جوابی به مطلب بدهم که هیچ ویا تصمیم می گیرم جواب مقاله را بدهم که چنین می کنم ومطبوعات و سایت های اینترنتی  می بایستی جواب مطلب را با همان شکلی که خود مطلب را چاپ کرده اند منعکس کنند ویا اینکه فکر می کنم در محتوای مطلب مواردی هست که من اتهام ارزیابیش می کنم خب علیه نویسنده شکایت می کنم که اگر رای دادگاه به نفع من صادر شود نتیجه رای دادگاه را می توانم منتشر کنم ونویسنده اعتبارش آسیب می بیند. من هم اگر تصور میکردم به آبرویم لطمه ای رسیده ، خب موقعیت سابقم را بدست می آورم. درباره هر کسی که دستی در نوشتن دارد همین روش رعایت می شود. راههای دیگر راه هایی از نوع ج. اسلامی است، ضرب وشتم نویسنده،فحاشی به نویسنده، تهدید ناشر یا نویسنده، مزاحمت برای نویسنده وانتشار شبنامه های بی نام ونشان،جعل عکس وسند، همه مغایر با قانون است و قابل تعقیب. همان روشهایی که گروههای فشار ج. اسلامی اعمال می کنند.

س: خوب برگردیم به آخرین سئوال چرا به او فرصت دادند که به شیوه حزب اللهی ها به تو فحاشی کند.

ج:اون به من فحاشی نکرد. بلکه به همه انسانهایی که رو در روی این رژیم ایستاده اند توهین کرد .من با کسی دعوای شخصی ندارم جنگ من با کسانیست که با اعمال و رفتارو همراهیشان به گمان من به بقای جمهوری اسلامی یاری رسانده اند( ممکن است معیار های من غلط باشد منتها دادکاه صالح حق تشخیص دارد نه افراد ) یک مثال از داخل بزنم وقتی مهاجرانی وزیر ارشاد خاتمی میخواست با کمک محمود دولت آبادی یک سمینار در کیش بگذارد جمعی ار نویسندگان شجاعانه جلوی این طرج ایستادند. علی اشرف درویشیان سمینار را به سفره خونینی تشبیه کرد که رژیم گسترده است. دولت آبادی جا زد وسمینار شکست خورد. خوب دولت آبادی با سیستم ج. اسلامی کار می کند واین نظر درویشیان یک نظر سیاسی است. اما اگر کسی اینجا بطور مثال بگوید که کسانی که با رژیم معامله می کنند( چه اقتصادی وچه فرهنگی) از نان آغشته در خون تغذیه می کنند باید به دارش آویخت؟ واصلا اتهام یک معنای مشخص ندارد. ممکن است سخنی که برای من اتهام تلقی می شود برای دیگری افتخار باشد. ابراهیم نبوی شبه طنز نویسی که چماقدار سروش در انقلاب فرهنگی بود افتخار می کند که خاتمی سرورش بوده ومن اگر چنین حرفی در باره ام گفته شود این را توهینی بزرگ به خودم محسوب می کنم . من پاسپورت پناهندگی ام را حفظ کرده ام و هزگز پای در سفارت جمهوری اسلامی نگذاشته ام .خوب هر کس بگوید که وضعیت پرونده من غیر از این است ، دروغ گفته واین اتهام است. اگر کسی دارد با جمهوری اسلامی دادوستد می کند خب دارد معامله می کنداین که اتهام نیست. حالا چه نوع معامله ای؟ حد وحدودش چقدر است؟در چه شرایطی ج. اسلامی کسی را که میخواسته است سرنگونش کندرا عفو می کند به خصوص کسی را که به چپ گرایش داشته که از دیدگاه آخوندها نجنس است و کوچکترین تماس اتفاقی با وی نیاز به غسل !دارد؟ چه وظایفی عفو شدگان معامله گر در برابر رژیم دارند؟اینها مسئله دیگریست، اگر شهرمشتاق هست بداند من حاضرم در حد توانم استنباط خودم را در اختیارش بگذارم. من فقط این را می دانم که برای نمونه رژیمی که موسویان که سفیرش بوده ودر قتل کافه میکونوس شریکش، را حذف می کند ،همیطوری بی حساب وکتاب حمید شوکت را در آغوش پر مهر خود نمی پذیرد آنهم در دوران احمدی نژاد که آخوند کروبی هم با صراحت اعلام می کند دو لت کنونیشان طالبانی ، امنیتی،( با معیار های من ، جمهوری اسلامی همیشه همین بوده که الان هست) است و خانم مرکل صدر اعظم آلمان اورا یک هیتلر کوچک دانسته است.

 وظفیه من آکاهی رسانیست نه معلمی و راهنمایی حالا هر کس خود داند که در مورد انگل هایی به شهر چسبیده اند چه تصمیمی بگیرد اینها که با رژیم مشکل ندارند چرا نمی روند بطور دایم بمانند آنجا /چرا خانواده شان رابرای اقامت دایم به ایران نمی برند؟ یعنی پول آخوند خوبست خودش اخ .

در اینجا تو محافل خصوصی  ممکن هست به ولی نعمتشان ناسزا هم بگوید.اما وقتی میروند خدمت آخوند آنوقت ار محاسن تا نعلینش را می بوسند. این نحوه رفتار کسانی است که میخواهند میان صندلی بایستند یعنی هم اینجا خودشان را اپوزیسیون قالب بزنند هم از لقمه نانی که آخوند ها با حقارت جلویشان پرتاب می کنند سیراب شوند. معروف ترین دوزیستیان از این نوع حمید شوکت است که قبل از من منوچهر صالحی طی مقاله ای با عنوان هم از توبره هم از آخور. ماسک از چهره اش برداشت. 

س:من وقتی این آقا به تو فحاشی کرد ،رفته بودم توی رستوران ساختمان. خب این جماعت همان طور نشسته بودند وتماشا میکردند؟

ج:دخالت کردند منتها به چه شکلی ؟ اگر بخوام شرحش را بدم ،گفتگو بی دلیل طولانی میشه ،من از خودم هم انتقاد می کنم که چرا اصلا ایببار هم  رفتم به جلسه ای در شهر. اصلا وقتی من برای قبول دعوت به سخنرانی انقدر دقت وسواس دارم  و 80در صد دعوت ها را رد می کنم. چرا انقدر  به جومسموم کنونی بی توجه بودم ؟

 اون شب ،یکی ازهمانهایی که  من اصلا از سلام وعلیک معمولی هم با او حذر می کنم -  چند سال هم اصلا زیارتش نکرده بودم -برای ما شده بود داور ویا مثلا ناظم.  من ابایی ندارم که این حرفها را در حلسه ای جلوی روی خودشان وبا صراخت بگویم اگر مایلند روز وساعتش را تعین کنندتا بیایم. آنجا برایشان توضیح میدم چرا،وقتی شخصی آنهم با وضعیتی که در شهر دارد میخواهد با قلدری وفحاشی وتهدیدوبه شیوه چماقداران حزب الهی در جلسه ای سد راه آزادی قلم وبیان شود باید بدون تعلل اخراجش کرد .

باز هم حاشیه رفتم اما راستی آن آقای مهاجم وقتی کارش تمام شد دادمیزد علیه من شکایت می کند. توجه کن، هم فحش می دهد هم اتهام میزند هم تهدید می کند و هم شکایت. یعنی د مکراسی سرمایه داری غربی را با چماقداری ج. اسلامی در هم می آمیزد .نمی دانم باید تهدیدش را جدی بگیرم یا فقط این جملات را گفته تا ترس ایجاد کند ومن از ترس تهاجم او فا ش گوئیم را متوقف کنم .

 ج: فکر نمی کنید به نوعی قصد برهم زدن برنامه هم بوده است؟

ببینید من نه کار آگاهم نه متخصص تشخیص جرم ،اول اینکه من باز تکرار می کنم اصلا نمیدانم فوتبالیست های شهر چند تا هستند کی با کی بده؟ کی به کدوم سمت رفته؟، من اصلا از فو تبال خوشم نمی یاد( اگر به این دلیل شایسته چند فحش آبدارنباشم) و روزهای مسابقات جام حهانی عزا می گیرم که کجا بروم که از این هیاهو ها دور باشم. وارتباط من با قلیج خانی هم مربوط به انتشار نشریه آرش است. چند نکته مبهم در ارتباط با این تهاجم برای خود من هم مطرح هست که برایت باز گو می کنم دیگر تشخیص آن با من نیست. اصلا گفته شده این آقا در برنامه نبوده ، پس اگر نبوده کسی به او حضور مرا اطلاع داده که خودش را رسانده است به برنامه،اگرهم بوده و قصدش صرفا شرکت در برنامه بوده چرا مسایل برون را به درون سالن کشاند؟ اگر مانده بود تا در بحث شرکت کنند چرا بعد از انجام وظایفش !سالن را ترک کرد؟ مقاله من 10 ماه پیش نوشته شده بود چرا عکس العمل به مطلب را آقای مهاجم تا برنامه قلیچ خانی به تاخیر انداخت؟ با اینکه همان 10 ماه پیش به من اطلاع دادند که آقاقصد شکایت دارد( چه واکنش متمدنانه ای، آفرین!) اما 10 ما ه چشمم به در خشکید و خبری از رویت برگه شکایت نشد.

س: من بازهم باید از جو یکی دو روز اخیر شهر برایت بگویم چون شایع شده که آقای ....که از توده ای های دو آتشه هست در طراحی نقشه ای سهم داشته اند که برای فحاشی تو تنظیم شده بود.

ج: دیگه کار رو خیلی دارین بزرگش میکنین من فکر کنم باید این رفتار را در همان حد حمله گروهای فشار ج. اسلامی بهش بها داد نه بیشتر. خودم هم میانه ای با شایعه های شهری ندارم. من وقتی نوشتن علیه یک رژیم مافیایی را آغاز کردم پیه خیلی از عواقبش را هم به تن مالیده ام واین ساده ترینش بود. شاید اگرطراحانی هم بوده اند ناخواسته به من کمک کردند تا هوشیار تر با شم.البته من به یادم مانده چند سال قبل برای دوره مخصوصی کانون ایرانیان مقیم زارلندکه از خط سازمان اکثریت پیروی می کردندایجاد شد وپنهان هم نمی کردند که برای تقویت باند خاتمی کار می کنند. یک ویترین تبلیغاتی هم داشتنددر سیتی بازار که مبلغ بخش خوب رژیم ( خاتمی چیان) بود. یک بار در باره ی برنامه رادیویی آنها که ادعا می کردند سیاسی نیست. مطلبی نوشتم اما هیچگاه چنین برخوردی که بوی چماقداری بدهد از آنها ندیده ام.الان هم فکر می کنم بایدمنتظر بررسی دقیق تر مسئله بمانیم .

 س: مسئله به اینجا تمام نشد شخص دیگری میخواست نگذارد تو سوال طرح کنی اصلا تو چطور بعد از  صحبت با  قلیچ خانی برای طرح سئوال ها ماندی؟

 اون آقا که نگذاشت صحبتی شروع بشه و جالب است بدانید که من اصلا در باره این یکی  آقا چیری ننوشته ام .او ن کاری نمی کنه، مثبت و یا منفی که من بخواهم واکنشی نشان بدهم. منتهااگر بخواهیم ارتباط ایشان را با شوکت در نرم ترین واژه  بیان کنیم   شیفته این موجود 7 خط است  این اواخر هم که من مقاله مقابله با شاه معامله با خمینی را نوشتم که دیگر شده است دشمن خونی من.

وچرا من ماندم که دلیلش معلوم بود چون میخواستم بفهمم پرویز با من چکار داشت که کشوندم به اونجا؟ ( سرانجام هم نفهمیدم) گفتم لابد برنامه حد وحدودی داره حالا که آمده ام یک ساعتی هم بمانم. اما خب همینطور که نمی توانستم مثل چوب خشک بنشینم یک سئوال که جنبه کلی داشت را مطرح کردم . که این دفعه این آقا که گویا میخواسته آرامش برقرار کنه خودش شد وسیله تشنج .با همه این مسایل اتفاق دوم یک اتفاق کم اهمیت وفرعی است .اسلحه من قلم من است و چشم تیز بینی دارم حتا گوشه ها وزاویه ها را هم می بینم وبدون رودر بایستی از احدی تا وقتی زنده هستم تا وقتی دستم توان دارد که قلمم را نگهدارد خواهم نوشت،

 ج:خب وقتی آن نا سزا ها را آقای مهاجم نثار تو کرد در لحظه اول ناراحت شدی؟

خب کسی نیست از فحاشی خوشش بیاید اما من خودم می دانم که در قلمم نیشی هست که کج راهان رامی سوزاند ،من اگر چیزی بنویسم که واکنشی برنیانگیزد شک میبرم به خودم که نکند نوشته ام مایه نداشته واثر نگذاشته. اما وقتی خشم وعصبانیت طرف را دیدم متوجه شدم که این حرفها اثر گذاشته دیگر فحاشی ی او برایم عادی جلوه می کرد وکاش این تاثیر تکانش می داد به خاطر امکانات بهتر مالی به هر آخوند شپشویی تعظیم وتکریم نمی کردو به خود ش می آمد. آخر آقای عزیز تو وقتی داری با آخوند معامله می کنی هیچگاه به یاد ت نمی آید در سالهای 60 همین آخوند 1000 ها ذهن بیدار ومتفکر را که جمعی از آنان هم به ادعا ی خودت هم فکر تو بوده اندرا در محاکمه یک دقیقه ای کشت ودر گور دسته جمعی قرار داد این بار که رفتی به دیدار آخوندها یک سری به گلزار خاورا ن همان جایی که آخوند ها بهش میگن لعنت آباد بزن شاید به خود آیی.

 س: بعداز این حمله چماقداری چه می کنی دیگز مسایل شهر را به حال خود می گذاری ، چون داری با جا ن خودت بازی می کنی؟

ح:خب این قضیه را از دو زاویه می شود رویش تامل کرد دلیل این گونه برخورد را شکافت

 اول این ظن را مطرح کنیم که این آقا به خاطر قدرت نمایی این برنامه را به این شکل پیاده کرد که مثلا در جمع بگوید دیدید چطوری فلانی را به فحش بستم جیک هم نزد؟ خب من کی گفتم که با کسانی که از دیدگاه من باید به رفتارشان معترض بودبرخورد فیزیکی می کنم یا در یک زد وخورد شکم طرف را سفره می کنم .من حرفها ونطرم را می نویسم وبا صراحت با مردم مطرح می کنم اما ادعا دارم که اینها قدرت مقابله ومجادله قلمی با من را ندارند. نه به خاطر قدرت من بلکه به دلیل ضعف خودشان. اگر غیر از این بود چرا ایشان جواب من را کتبی نداد؟ اگر خودش توانایی دو خط نوشتن ندارد، ایشان تقریر میفرمود ویکی دیگر تحریر.

 ظن دیگر من اینست که با این شیوه برخورد میخواست دیگران را بترساند که اگر معترض دیگری خواست صدای اعتراضش را بلند کند از ترس مقابله فیزیکی و امنیت جانی سکوت کند. یکی از بستگانم بعد از حمله این آقا به من توصیه کرد برای حفط جانم گزارش این اتفاق را ننویسم. من قصد نداشتم که دیگر در این مورد چیزی بگویم من وقتم محدوده، الان دوسه مقاله ناتمام دارم که باید آماده اش کنم وسایت سینمای آزاد را باید ماهی دوبار به روز کنم همه کارهایم را متوقف کردم تا این گفتکو با تو انجام وتنطیم شود فقط به یک دلیل ،شکستن جو سانسور وخفقان/ وقتی کاریکاتوریست دانمارکی کاریکاتوری کشید که متهم به توهین به پیامبر شد از ترس فرستادگان ج. اسلامی تحت پوشش پلیس قرار گرفت اما با یک اقدام هماهنگ همه مطبوعات اروپایی کاریکاتور مذکور را چاپ کردند چون اگر کوتاه میآمدنددیگر باید هر بار که میخواهند کاریکاتوری چاپ کنند از مراکز اسلامی کسب اجازه کنند. من البته کارم مشکل تر است چون انگار مسجدی که قرار بود یکی از ایرانیانی که قبلا ادعا داشت حامی بنی صدر است ،متولیش !بشود هنوز ساخته نشده . کی وزارت ارشاد زاربروکن رسما افتتاح می شود تا مطا لبمان را برای بررسی تقدیمش کنیم؟ چون جو برای حضور علنی ج. اسلامی آماده شده است.

مژده اینکه کاروان سفر حج عمره زاربروکن هم آماده خدمت شده است. بشتابید تا پشیمان نشوید.  

 *بعضی وقتا برای رفع هر نوع سوء برداشت مجبورم توضیح بدم که بسیاری از کسانی که در سازمان های سیاسی در دوران شاه فعال بوده اند ممکن است که ار پیوستگی سازمانی جدا شده باشند اما انسانهایی مستقل وآزادیخواه مانده اند ونسبت به جمهوری اسلامی مواضع قاطع دارند. من سال گذشته میهمان گردهم آیی زندانیان سیاسی سابق درشهر کلن بودم و یکی از بهترین سخنرانیهایم رابرای این جمع 300 نفره داشتم ،مدتی بعد از پایان صحبت هایم این انسانهای مبارز علیه رژیم جمهوری اسلامی واکنش نشان میدادند( متن این سخنرانی در آرش 100 چاپ شده است)/ همچنین یکی ازاعضای بالای کادر کنفدراسیون جابر کلیبی یکی از نزدیک ترین وصمیمی ترین دوستان من است،جابر همچنان نسبت به جمهوری اسلامی وشگردهایش روش آشتی ناپذیر دارد. ،مقایسه اش کنید با بهمن نیرومند آرایشگر باند دوم خرداد ج. اسلامی ومبلغ خاتمی شارلاتان/.پس وقتی از سازش افراد مرتبط با سازمانها صحبت می کنیم منظورمان آنهائیست که وا داده اند نه آنها که ایستاده اند. سلام وستایش من وما نثار درخت های ایستاده باد.

منبع:سینمای آزاد


بصیرنصیبی

*من هم با آنها که از خاموشی فروزان متاثر شدند همراهم!.. وچرا؟  [2016 Feb] 
*نوید کرمانی، خبرنگار دفتر اروپایی شهروندکانادا، کلیسای پاولوس و…  [2015 Nov] 
*جمهوری اسلامی، نمایشگاه جهانی فرانکفورت، فستیوال های جهانی فیلم، سلمان رشدی و …  [2015 Oct] 
*نسرین ستوده ،جعفر پناهی وخیمه شب بازی اتمی  [2015 Sep] 
*طنز نوروزی ؟! دعای تحویل سال،همراه با بانوی اول ،میشل اوبام  [2015 Mar] 
*خرس طلایی را چگونه سوار تاکسی کنیم!  [2015 Feb] 
*بار دیگر پیشگو شدم!  [2015 Feb] 
*بصیر نصیبی: بار دیگر اسلام گرایان فاجعه و جنایت آفریدند!  [2015 Jan] 
*سینمای جمهوری اسلامی، از مک کارتیسم تا خمینیسم  [2014 Aug] 
*(کارنامه سينمايی احمد شاملو)  [2014 Jul] 
* وداع با دوربین !  [2014 Jun] 
* ۲۰۱۳ سال خوبی نبود!  [2014 Jan] 
*دریغا که فقر چه به آسانی احتضار فضیلت است!   [2013 Dec] 
*ژیلا مهرجویی را جمهوری اسلامی سالها قبل کشته بود!  [2013 Dec] 
*بعد از ۲۲ سال گزارشی از یازدهمین جشنواره ی بین المللی سینمای در تبعید سوئد/ گوتنبرگ  [2013 Nov] 
*احمدی‌نژاد دستور داد اسکار بگیریم، ما لابی کردیم، فرهادی اسکار گرفت  [2013 Feb] 
*ترور کافه میکونوس،نخل طلای کن به طعم گیلاس کیارستمی و آزادی زود هنگام کاظم دارابی به مناسب سالگرد جنایت در کافه میکونوس برلین [2012 Sep] 
*دیپلمات گروگان گرفته شده در سفارت امریکا هم برای سینمای جمهوری اسلامی دلالی می کند!  [2012 Jan] 
*نخستین فیلم تجربی، ضد قصه،آغاز سینمای دیگر در ایران!  [2011 May] 
*سفارشنامه یا شناحتنامه اسماعیل جان خویی برای بهمن جان!؟  [2011 May] 
*ازمروارید های خونین میدان لو لوی بحرین تا ضد انقلاب های فتنه گر میدان انقلاب تهران!  [2011 Apr] 
*3سال زندان به چه جرمی؟!  [2011 Mar] 
*حرف ها وسوالهای یک تبعیدی به بهانه انتشاراعلامیه رسانه« ایران ندا»  [2010 Nov] 
*درباره‌ی یک پیشنهاد، بستن سفارت خانه های جمهوری اسلامی!  [2010 Nov] 
*کارنامه بصیر نصیبی به اختصار  [2010 Nov] 
*30 سال سینما در جمهوری اسلامی ( قسمت آخر )  [2010 Apr] 
*هشداری دیگر به فیلمسازان سینمای جمهوری اسلامی  [2010 Mar] 
*30 سال سینما در جمهوری اسلامی (5)  [2010 Mar] 
*30 سال سینما در جمهوری اسلامی( 4)  [2010 Feb] 
*جشنواره گرم سینمای مقاومت ایران در تبعید، روزها وشب های سرد برلین!!  [2010 Feb] 
*۳۰ سال سینما در جمهوری اسلامی(۴)  [2010 Jan] 
*استقلال سینمای جمهوری اسلامی درمعرض خطر است! شوخی نمی فرمائید ؟  [2009 Nov] 
*سیستم بدل ساز و سینمای زیر زمینی ایران  [2009 Oct] 
*اولین و آخرین جواب در ارتباط با جواب من به بیانیه رخشان بنی اعتماد  [2009 Oct] 
* زیر پوست شب چه میگذرد؟  جواب به بیانیه رخشان بنی اعتماد [2009 Sep] 
*دولت دست نشانده نوری المالکی و پایگاه اشرف   [2009 Jul] 
*جواب به مقاله ی درباره ی حضور مخملباف در پارلمان اروپا و نامه ی منتقدین   [2009 Jul] 
*صدای پای انقلاب، آغاز پایان   [2009 Jun] 
*آیا می شود برای رفاه شهرزاد کاری کرد؟  [2009 Mar] 
*مجموعه دروغگو ها*  شبه نمایشنامه در ۳ پرده  [2009 Mar] 
*خداوند خود داور جشنواره فجر بود!  [2009 Feb] 
*«یک لحظه برای آزادی» یک اثر فوق العاده ویک سند تکان دهنده!  [2009 Feb] 
*«یک لحظه برای آزادی» یک اثر فوق العاده ویک سند تکان دهنده!   [2009 Feb] 
*فیلمبردار در غربت،غریبانه خاموش شد!  [2009 Feb] 
*فرموده و افزوده یک بار گولم زدی شرم برتو، بار دوم گولم زدی شرم برمن (یک ضرب المثل امریکایی) [2008 Nov] 
*سانسور فيلم در ايران (۱۳۷۸_۱۲۸۳) آغاز سانسور فیلم در ايران- ۱۲۸۳ [2008 Nov] 
*حسن داعی وشبکه گسترده لابی ها  [2008 Oct] 
*حسن بنی هاشمی، چهره درخشان جنبش سینمای آزاد ایران  [2008 Oct] 
**شهرزاد وسینمای آزاد  [2008 Sep] 
*دريغا که فقر چه به آسانی احتضار فضيلت است!  (کارنامه سينمايی احمد شاملو)  [2008 Jul] 
*مدیر روابط عمومی جشنواره یکی بود و یکی نبود، یا آرتیست مستقل و خلاق تئاتر؟!  [2008 Jun] 
*مسعود بهنود، کتاب سوزان هیتلر، فیلم سوزان خمینی  [2008 Jun] 
* آش یک ملیون دلاری  حرفهایی در باره جشنواره ی یکی بود ویکی نبود در کانادا [2008 May] 
*چگونه هوشنگ توزیع از شعار به شعور رسید!  [2008 May] 
*زیر ذره‌بین  [2008 May] 
*گفت وشنود با بصیر نصیبی در حاشیه برنامه پرویز قلیج خانی در زاربروکن( آلمان) جمهوری اسلامی مار-بروکن!! [2008 May] 
*کوروساوا، گودار، عمرشریف و سینمای جمهوری اسلامی درجواب آقای ارژنگ بامشاد [2008 Mar] 
*سینمای سیاسی، زندان وسینمای ایران در تبعید  با یادهادی حسین زاده عضوگروه سینمای آزاد مشهد که در سال ۶۰ اعدام شد وهمه جانباختگان راه رهایی . [2008 Feb] 
*پرسپولیس، ونسان پارونو- مرجان ساتراپی وموفقیت های دیگر ...   [2008 Feb] 
*نامه سرگشاده به مدیر جشنواره ی جهانی فیلم برلین  [2008 Feb] 
*عشق من، جمهوری اسلامی! در باره شرکت کارگردان «عشق من وین» در برنامه تبلیغاتی احمدی نژاد  [2008 Jan] 
*من اگر جای تو بودم!  [2007 Dec]