این روزها بیش از گذشته در طبیعت قدم میزنم... بیشتر به موسیقی گوش میدهم.... بیشتر به فکر فرو میروم و مانند همه، زندگیام تحت تاثیر شیوع ویروس کوید ۱۹ قرار گرفته. به این تنهایی جمعی فکر میکنم و به ترمهایی که ویروس کرونا به فرهنگ واژگانیمان اضافه کرده. "فاصله اجتماعی" که البته بیشتر به "فاصله فیزیکی" میماند چون معنای ارتباطات اجتماعی امروزه تغییر کرده.
همیشه یک روند تغییر بطور آهسته در تمامی جنبههای زیست انسان در حال وقوع است اما گاه یک حادثه یا یک بحران ناگهانی همه یا بخش قابل توجهای از مناسبات را به یکباره بهم میریزد و دگرگون میکند. مدتها بود که به جهانی شدن و تاثیر آن فکر میکردم. اینکه مثلن وقتی حادثهای در ایران اتفاق میافتد کمتر از دقیقهای، فیلم و خبرش در شبکههای اینترنتی منتشر میشود. اینکه میتوانیم با کسی در یک نقطه دیگری از زمین در گذشته در دیروز یا با کسی در آینده در فردا تماس بگیریم و حتا گفتگوی ویدئویی همزمان داشته باشیم.
ظرف همین چند ماه چقدر ساختار زندگی تغییر کرده. خیابانهایی که در غروبی کشدار تا افق ادامه دارند و در غیاب رهگذران در خود فرو رفتهاند. آواز پرندگان هم نزدیکتر به گوش می رسند. همین دیروز گلههایی هر چند کوچک از گوزن و آهو را در مسیر عبورم با قطار درون شهری دیدم.
راستی دیگر در دیدارهامان دست نمیدهیم و درآغوش نمیکشیم. حالا بیشتر از نگاه و لبخند و اشارات نظر برای تبادل احساس بهره میگیریم. تمرکز بیشتر بر گفتگو با چشمهاست درست مانند وقتی که عاشق میشویم. آیا حس یا حسهای دیگری به حواس قبلی ما افزوده خواهد شد؟ این فاصلههای فیزیکی که ملزم به رعایت آن هستیم آیا نمادی از اهمیت بیش از پیش حوزه خصوصی فرد نیست؟ توصیه میشود کمی از هم فاصله بگیریم، فاصله (مرزهای) از همدیگر را رعایت کنیم، تردد (دخالت) غیرضروری نکنیم.
کرونا مثل رنساس شده است: پیش از رنسانس و پساکرونا! تردید ندارم که هنجارها و نٌرمهای تازهای شکل خواهند گرفت. میگویند ممکن است این پاندمیک تا دو سال طول بکشد... اما فکر میکنم حتا اگر یکسال هم طول بکشد تا چه اندازه میتواند بر مناسبات ما آدمها تاثیر بگذارد. چه چیزها که ارزشمند میشوند و یا برعکس، چه چیزها که معیار ارزششان تغییر میکنند. کرونا، تاکنون از چهره هولناک برخی پدیدهها پرده برداشت که مقدس مینمودند. نظم فعلی و ساختار مناسبات قدرت به نارسایی خود کم و بیش پی برده.
"ناقلان بیعلامت حامل ویروس"! چه عبارت هراس آوری! مثل لباس شخصیهای وزارت اطلاعات که به ما نزدیک میشوند و ما را مبتلا میکنند. به عوارض حاد تنفسی دچار میشویم. نفس کم میآوریم. خفهامان میکنند.... خفقان.... سطح اکسیژن خونمان پایین میآید. "کادر پزشکی" و "طب سنتی"؛ این عبارات مثل "اعتماد" و "بیاعتمادی" به سیستم حاکم میماند.
آیا انسان از ظرفیت فعالیتهای فیزیکی فاصله میگیرد؟ و نیروی فکر، اندیشه و جریان ذهن به عنوان یک تِرِند، جایگزین خواهند شد؟ آیا فلسفهی هوش، برتری موهوم تن را کنار خواهد زد؟ آیا سیستم قدرت، اولویت قوانین مغز انسان را خواهد پذیرفت که قادر است چند میلیون داده را در هر ثانیه پردازش کند؟ آیا مکانیسم زورِ عضله به عنوان توهمِ نمادِ قدرت، منسوخ خواهد شد؟ آیا طیف گستردهتری از تکنولوژیهای سه بعدی در زندگی جا باز خواهند کرد؟ مگر نه اینکه طبیعت دیجیتالیِ فتوپلیمر در معرض نور با طول موج معین، قابلیت پردازش هر تصویر پیکسلی را در قطعه نهایی جامد دارد.
اما... هنوز درمانی برای کرونا نیست پس مکانیسم درمان میتواند متفاوت باشد. تنهایی جمعی... حرکت جمعی... در خانه ماندن... به پای صندوق رای نرفتن... تن ندادن....! پزشکی که مبتلا به کروناست به دوست پزشکش پیامک میفرستد که "دکتر از تنگی نفس مٌردم... یک کاری بکن". کادر درمانی را خسته و فرسوده نکنیم. شاید بتوانیم نه چندان دور کسی که میتوانستیم یا میخواهیم باشیم را ببینیم.
مهناز قزلو
آوریل 2020