در آغوش روياهايم
مهناز قزلو
در من زنی زندگی می کند
که خود، آزادی ست
در من زنی زندگی می کند
که خود، عشق است
در من انسانی ست
که زنانه هایش را
تنها عشق می سراید
با زیباترین لبخندی که در آفتاب طلوع می کند
گاهي تلخ
گاهي روشن چون صبح
عطر موهايم،
آواي دختراني ست
كه روي شاخه هاي نفرين شده
گل ندادند
سايه هاي مبهم جادويي
رقص مرا پاييدند
بوسه هايم را بر قطرات بلورين باران
آسمان بيقراري ام را تاب نياورد
مهتاب، آشفته شد
بهار... اما در آغوش روياهايم
گل داد
پنج مارس دوهزار و چهارده - استكهلم
منبع:پژواک ایران