PEZHVAKEIRAN.COM رهبران و مقوله ی نقد
 

رهبران و مقوله ی نقد
مهناز قزلو

رهبران و مقوله ی نقد

در زمانه ی تغییر و تحول زندگی می کنیم تحولات تکنولوژیک، ارتباطات، ساختارها و سیستم های سیاسی و اجتماعی و روش های رهبری و.....این بار این رهبران اند که با این پرسش روبرو هستند: آیا می توانید کشتی ی که بر آن هستید هدایت کنید؟ آیا قادر به تطابق با تغییر و تحولات نو هستید؟

امروزه نحوه ی رفتار رهبران، ارتباطات آنان، نحوه ی تصمیم گیری، الهام بخشی و ایجاد انگیزه در دیگران به یکباره به زیر ذره بین نقد و تحلیل است. یکی از کلیدهای بزرگ تشخیص رهبران شایسته بستگی تنگاتنگ با کیفیت روبرو شدن آنان با مقوله ی انتقاد دارد. مانند هر جنبه ی دیگر از زندگی ی هماره دیگرگون که در آن بسر می بریم این بار انگشت اشاره به سوی روش ها و کارکردهای رهبری است که به طور خاص با این سوال دشوار روبرو هستند که تا چه حد کارآمد بوده و هستند. گاه به جای گفتمانی روشنگر، آن را تبدیل به یک نبرد یا یک عقب نشینی شرم آور می کنند. برای پرهیز از هرگونه عواقب ناخوشایند، رهبران باید متقاعد شوند که سکوت، عقب نشینی یا حمله، ابزار موثری نیستند و تاثیر خود را مدتهای مدیدی است که از دست داده اند. برخلاف انتظار، تاریخ در برابر مسئولیت و مسئولیت پذیری بسیار بی رحم و سخت گیر است.

رهبران، امروز به سادگی در معرض پرسش قرار می گیرند و این بدان معنی است که ناچار از مواجهه با انتقاد هستند و بخش طبیعی ی نقش آنان رویکردی مثبت در برخوردی مسئولانه و پاسخگو است. رهبری یک مسئولیت بزرگ است. با پاداش های چشمگیر همراه است. مردم به شما اعتماد می کنند، از شما پیروی می کنند تحسین تان می کنند، از شما الهام می گیرند. به همان اندازه گاه با ترس و تبعیت بی اراده ی آنان می آمیزد و به تعبیری به دم تکان دادن سگ ها از صاحبانشان تغییر ماهیت پیدا می کند.

روبرو شدن با انتقاد بسته به نوع تفکر و باورهای درونی، کنش و واکنش های بیرونی متفاوت است. گاه برای توجیه اعمال به واکنش دفاعی روی آورده می شود که به طور قطع ره به جایی نمی برد. بلکه قبل از هر چیز درک عمیق و آگاهانه از آنچه خود کرده و می کنید را می طلبد و به دنبال آن اگر پیوسته ارتباط خود را با دیگران در سطحی هشیار و در تراز و تساوی نگاه داشته اید به آسانی از برداشت ها، تعابیر، تمایز و تعاملات عناصر درونی و بیرونی و همچنین دور و نزدیک بهره خواهید برد. البته شاید آنقدرها هم آسان نباشد چرا که پیمودن جاده ی برآورد خود از خود بیشتر به مانند پیمودن راهی دشوار و سنگلاخ است که باید توانش را اساسن به عنوان یک رهبر داشته باشید. در غیر این صورت فقدان این عنصر بنیادی اصل شایستگی رهبر بودن را خودبخود منتفی می کند. با فرض این قابلیت، چنین برآیندی ارمغان بهبود و پیشرفت در امور در کوتاه و بلند مدت پیش رو خواهد گذاشت.

خود را فریب ندهید. هنگامی که نحوه ی رهبری یا عملکردهای شما مورد انتقاد قرار می گیرد سعی کنید به آسانی آن را بشنوید، مرورش کنید. توجیه نکنید، دفاع نکنید بلکه در خلوت خود صمیمانه بر آنچه کرده اید به قضاوت خود بنشینید. بی شک خود شما بهتر از هرکس دیگر می دانید که چه کرده اید بنابراین وسوسه نشوید که تنها مورد ستایش قرار گیرید. تمجید و سایش های مجیزگونه تاکنون نشان داده است که  راه به شکست برده اند. بپذیرید که پاسخگو باشید. برای دستیابی به موفقیت به انتقاد بیش از تمجید نیازمندیم شاخص درک گسترده از شکست و موفقیت، بررسی انتقادات و در نهایت انتقاد از خود است. واقعیت این است که انتقاد صمیمانه از خود بسیار دشوار و پیچیده است. اگر قادر به انجام آن نیستید شایسته ی رهبری نیستید با خود تعارف نکنید، به آنانی که به شما اعتماد کرده اند هم خیانت نکنید.

از انتقاد به عنوان وسیله ای برای بهبود و ترمیم استفاده کنید. نقد آن جایی آغاز می شود که تغییر لازم است. رهبران نالایق از نقد همجون سلاحی علیه خود در هراس و وحشت فرو می روند و احساس ناتوانی آنها را به جای گزینش اصلاح به صدور احکام ماورا تعقل و طبیعت می کشاند. ارتباط با خدا، خداگونگی، ولایت، پاسخگویی به خداو... که همه ی این ها فقط در یک قالب می گنجد....فریب، خزعبلات غیرعقلانی و عدم مسئولیت پذیری. امروز خود خدا را به زیر کشیده و مورد خطاب و عتاب قرار داده اند و عاجز از اثبات خود است، شما در برابرش چه کاره هستید؟

پذیرش نقد و پاسخگویی بدان یعنی توقف خطا، آغاز تحول و مشارکت و تعامل در بهبود.  هر اندازه نقد تلخ، تند و گزنده باشد، دقت و تعمق بیشتری می طلبد. بررسی درست و به جای نقد و انتقاد و احساس مسئولیت برای پاسخگویی به آن بی شک منجر به بهره مندی و نوآوری خواهد شد. اگر در برابر نقد و انتقاد احساس سرخوردگی کردید و یا آن را نادیده گرفتید به خاطر داشته باشید که فاقد اراده به عمل به تعهدات انسانی در برابر جامعه ی امروز و فردا هستید. رهبران حقیقی آنانی هستند که به ایده ها و آرمان های جامعه باور دارند و هر نقدی را هر چند تلخ، واقع بینانه می پذیرند.

وجه تمایز انتقاد با تخریب بسیار واضح و روشن است پس آن را منحرف نکرده و بی اعتبارش نسازید. همیشه حتی به اندازه ی یک نقطه جای خالی بگذارید که به نقد و انتقاد با خوشرویی تعارف کنید. نقد همنشین جدی و اخمویی است اما صداقتش از مجیزگویی ی پوزه  دریده که یک نوک پا از رهبری افتادید گازتان می گیرد مهربان تر است. از نقد و انتقاد نترسید. تجربه اش کنید. حتی در جایی که اختلاف نظر دارید با آن روبرو شوید. اشتباه کرده اید؟! شهامت داشته باشید. بدان اعتراف کنید. بگذارید واقعا قهرمان شوید. امروز دیگر معنی قهرمان و قهرمانی تغییر کرده، به روز شوید.

به اشتباهات خود اذعان کنید. بگذارید دیگران واکنش شما را در برابر نقد و انتقاد ببینند. موثر باشید در تغییر خود، در تغییر تاکتیک ها و استراتژی هایی که به نفع مردم است. اگر کسی با شهامت دست به انتقادی تحلیل گرانه و پرسش گرانه می زند از آن استقبال کنید شاید این نقد بسیار کسان دیگر هم باشد. رویکرد مطالبی که به عنوان نقد به نحوی خردمندانه مطرح می شوند باید الگویی فرهنگی برای جامعه ی ایرانی شود چه از نظر اجتماعی و سیاسی و چه در روابط عمومی و خصوصی. این استبدادزدگی و نیاز به مجیز و ستایش شدن تا به کی؟ این قبای مندرس به طرز غمگنانه ای بر تن روشنفکران مدعی آوانگارد زار می زند. باور کنید این مدل، تبدیل به یک خلقت بیمار گردیده که از تک سرفه های هیستریک آن نسل نو بشدت عاصی است.

جای خالی یک تحول، یک تغییر به شدت احساس می شود. این نیاز به پرستش مسخ گونه و خداگونه از کجا نشات می گیرد و جامعه  و فرهنگ ما را آنقدر در عمق تکرار مالیخولیایی یک نت سرسام آور فرو می برد که حتی از خمود و گسیختگی خودمان بی خبر می شویم. دینامیزم از دل نقد بیرون می آید نه از یک تبعیت احمقانه ی مسخ گونه که دیگر مدتهاست مثل یک مرض عصرش گذشته. یک سودای سوخته که سر به تباهی و ترس می کشد در لایه های درونی و پنهانی باورها در یک صحنه ی تاریک که لزوم یک رهبر خداگونه و اسطوره ای را می طلبد تا مردم را به سوی یک فریب هدایت کند. عصر تاریکی و خداگونگی گذشته آنقدر شعاع نورانی زیاد است که نیاز به قهرمان مشعل به دست نیست تا دیگران نیاز داشته باشند دائم برایش هورا بکشند. اگر کسی هنوز نیاز به پرستش دارد شایسته ی رهبری و هدایت نیست. امروز این دیگر معنای قهرمانی ندارد بلکه بیشتر به یک پلیدی فریبکارانه می ماند.

 هر پدیده ای به ویژه یک سازمان با چالش های سیاسی اگر نخواهد خود را با این اصل منطبق کند، تبدیل به یک فسیل واره می شود. اینکه سکوت کنیم بی شک ما را به هیچ کجا آباد هدایت می کند. باید آغاز کنیم تا بی هراسی از آنچه تصور می کنیم نادرست است سخن بگوییم، پرسش کنیم و یاد بگیریم مسئولیت بپذیریم و پاسخگو باشیم. نقد و انتقاد را شخصی تلقی نکنید. تنها مسئولیت خود را برای ایجاد، تسهیل، تشویق و آغاز راه حل و نقش خود را به عنوان یک رهبر برای روبرویی با شرایط جدید بپذیرید. 

رهبران بزرگ از انتقاد به عنوان محرکی برای بهبود و پیشبرد بهره می گیرند. در برابر آن مقاومت نمی کنند. تغییر در حال وقوع است چه بخواهیم و چه نخواهیم. اگر از آن به عنوان یک فرصت بهره گرفتیم بهبود و پیشروی تسهیل می شود وگرنه چشم اندازی ناخوشایند پیش رو خواهد بود. یک رهبر لایق باید از درک بالایی از پیچیدگی های تغییر در موقعیت های متفاوت برخوردار باشد. نقد را به سوتفاهم و برداشت های غلط ناشی از پیچیدگی شرایط تعبیر نکنید. از ظرافت و ارتباط اجزا و عناصر شرایط اگاه بوده و در مورد واقعیت در تعمیم ساده و تقسیم سیاه و سفید پرهیز کنید.  از آنها به عنوان توجیهی برای اقدامات خود استفاده نکنید. اینکه همه ی منتقدان نادان، تبهکار، خائن و توطئه گر باشند به نظر امری محال و غیرمنطقی است چرا که هیچ چیز کامل و بی نقص نیست. برعکس باید در جهت غلبه بر چالش ها از منتقدان دعوت به تبادل اندیشه، تجربه و ایده های نو نمود. باید با ارزش ها به صراحت به عنوان اصول، ارتباط برقرار کرد به ویژه هنگامی که در برهه ای از تصمیم گیری قرار می گیریم تا از عواقب ناخوشایند بحران جلوگیری کنیم.

شایسته است به اشتباهات خود اعتراف کنید وگرنه اعتماد مردم را از دست خواهید داد و تنها تبعیت بخشی از آنانی را خواهید داشت که مجیزگویی و ستایش گری بت وارشان همچون زهری مدام به رگ رهبری تزریق خواهد شد. البته اعتراف به اشتباه افتخار نیست که شهامت می طلبد. با منتقدان تعامل داشته باشید. آنچه ما را رشد می دهد انتقاد است نه مجیزگویی. منتقدان در فرایند تغییر ما را به چالش می کشانند و ایده های نو را به سادگی در دسترس قرار می دهند. رهبران بزرگ از انتقاد نه تنها پرهیز نمی کنند بلکه از آن استقبال می کنند.

مهناز قزلو

هفتم ماه می هزار و سیصد و سیزده

Mahnaz_ghezelloo@hotmail.com

منبع:پژواک ایران


مهناز قزلو

فهرست مطالب مهناز قزلو در سایت پژواک ایران 

*خیانت مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزی مجاهدین بعد از سی خرداد  [2020 Jun] 
*کرونا و پساکرونا‎  [2020 Apr] 
*من و هوای استکهلم  [2019 Nov] 
*من از رنج هاى بسيارى گذشته ام   [2019 Aug] 
*نهاد قانونگذاری بریتانیا و اتهامات غیرحقوقی شادی صدر   [2019 Feb] 
*«گل بس»  [2019 Jan] 
*همه شکنجه شده‌ایم  [2019 Jan] 
*یلدا   [2018 Dec] 
* دادخواهی، به مثابه ضرورت گذار به دموکراسی  [2018 Sep] 
*پاسخ به نوشته‌ی شادی صدر  [2018 Jul] 
*در سالمرگ خمینی؛ اهریمن تاریکی   [2018 Jun] 
*عدالت برای ایران و «فیلتر» آزادی بیان در خارج از کشور   [2018 Jun] 
*خانم شادی امین هر چقدر هم تلاش کند قادر نیست گوی سبقت از سازمان مجاهدین خلق برباید!  [2018 May] 
*«تعارض»  [2018 Jan] 
*هولوکاست دهه شصت  [2017 Aug] 
*کاربرد نظریه میان برشی در جنبش کوئیر  [2017 Jul] 
*تجاوز به کودکان و ضرورت واکاوی زیرساخت ها  [2017 Jul] 
*به بهانه ی انتشار تصویر «محمد مقیسه‌ای» بازجوی جنایتکار من در اوین  [2017 Jul] 
*سهم زنان از قدرت در ایران ‏ ‏‎   [2017 Apr] 
*جایگاه جامعه ی انسانی کوییر در روز جهانی زن  [2017 Mar] 
*وضعیت زنان ایران در سال 2016‏   [2017 Jan] 
*روز جهانی کودکان دختر   [2016 Oct] 
*هیچکدام از ما نمی مانیم...  [2016 Jan] 
*مسعود رجوی، این نخل ناخلف تبر شده!  [2016 Jan] 
*چراغهای قرمز سرد  [2015 Nov] 
*زخم های جناس ناقص  [2015 Oct] 
*آتشفشان مچاله ي درد  [2015 Oct] 
*یک اتفاق خوب  [2015 Oct] 
*رنج تَرَك خورده  [2015 Oct] 
*هیاهوی زوال  [2015 Oct] 
*ماهیت معطوف  [2015 Oct] 
*تشویش تلخ  [2015 Oct] 
*شوکای ناآرام  [2015 Oct] 
*اي كاش  [2015 Aug] 
*مرباي آلبالو در اوين (خاطرات زندان)  [2015 Aug] 
*ایکس های تفکر انتقادی  [2015 Jul] 
*جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی  [2015 May] 
*لي لي  [2014 Jun] 
*عقربه هاي شكسته  [2014 Jun] 
*روايتي متفاوت!  [2014 Apr] 
*دامن مادربزرگ  [2014 Apr] 
*اهل زمين  [2014 Apr] 
*«سرِ راهِ خودت نایست»  [2014 Apr] 
*دلم آتش مي گيرد  [2014 Mar] 
*آتش فریاد  [2014 Mar] 
*در آغوش روياهايم  [2014 Mar] 
*سکوت شکسته  [2014 Feb] 
*گوگوش و ترانه ی بهشت - همجنسگرایی در هنر  [2014 Feb] 
*باران  [2014 Feb] 
*«انکار»  [2014 Feb] 
*عاشقانه  [2014 Feb] 
*«كانزرواتيو ديسكاشن» conservative discussion (بحث های محتاطانه) [2014 Jan] 
*فرانرم گرايان - قوانين حكومتي و تابوهاي فرهنگي جامعه به بهانه ي مصاحبه با يك همجنس گرا [2014 Jan] 
*حوالی فردا  [2014 Jan] 
*در پاسخ به سخنان چندش آور ابراهیم نبوی  [2014 Jan] 
*زمزمه‌های ابر  [2014 Jan] 
*«نفرت» در هنرِ! تنزل يافته ي مجاهدين خلق  [2014 Jan] 
*کلاغ های قبرستان  [2014 Jan] 
*زر می اندوزی با نام یارانم  [2013 Dec] 
*بگذارید حرف بزند  [2013 Dec] 
*پفيوزها!  [2013 Dec] 
*پرسه های رویایی  [2013 Dec] 
*يك گزارش و يك استمداد بشردوستانه   [2013 Dec] 
*«یوگیاکارتا» و «فرانرم گرایی»  [2013 Dec] 
*هراس  [2013 Nov] 
*آقای رجوی! شما مسوول مرگ خاموش اعتصابيون در ليبرتي هستید  [2013 Oct] 
*مجال نگراني  [2013 Oct] 
*خشونت و قدرت – صحنه ی اعدام در کتاب های کودکان  [2013 Oct] 
*قانونگذاری مبتنی بر قوانین شریعت بر ضد کودکان در حکومت اسلامی ایران  [2013 Sep] 
*آبی گرمترین رنگ هاست (برنده جایزه ی نخل طلای فستیوال کن در سال ۲۰۱۳)   [2013 Sep] 
*آقای رجوی.... متوقف نشده اید، سقوط کرده اید!  [2013 Aug] 
*نامه به کودکانی که متولد شدند! «کودکان زندان» [2013 Aug] 
*تا جهان بیدار شود (به خاطره ی تابناک جان باختگان تابستان شصت و هفت) [2013 Aug] 
*آقای رجوی، منصور قدرخواه «مزدور» است، نه من  [2013 Aug] 
*آقای رجوی شما با جهل خود بیعت کرده اید  [2013 Jul] 
*رهبر عقیدتی مجاهدین و مسئله ی غامض دموکراسی  [2013 Jul] 
*فیس بوک و فرهنگ   [2013 Jul] 
*منتقد، توهمِ توطئه و تئوریِ پرتاب  [2013 Jul] 
*رهبران و مقوله ی نقد  [2013 May] 
*"شريعت" و شكنجه در زندانهاي جمهوري اسلامي  خاطرات زندان - قسمت ششم  [2009 Dec] 
*خاطرات زندان (قسمت ششم)  [2009 Nov] 
*صداي من نبودي... صداي من نيستي...  [2009 Sep] 
*ستیزه  [2009 Aug] 
*"انتخابات"!، مرده متحرك و اپوزيسيون   [2009 Jun] 
*حلقه هاي يك زنجير، قطره هاي يك دريا  [2009 May] 
*روايتي از زندانهاي جمهوري اسلامي ايران خاطرات زندان (٥)  [2009 May] 
*شريعت و حقوق بشر   [2009 Mar] 
*زنان در گذرگاه مبارزه  [2009 Mar] 
*ني لبك هايي كه انسان را سرودند - قسمت چهارم  [2009 Mar] 
*شب دلواپس نيلوفراني است كه تا ماه قد مي كشند به بهانه تخريب گلزار خاوران  [2009 Feb] 
*نقض حقوق بشر و محاكمه جنايتكاران جمهوري اسلامي   [2008 Dec] 
*من يك زنم، يك انسان  [2008 Nov] 
*ني لبك هايي كه انسان را سرودند روايتي از زندانهاي جمهوري اسلامي ايران  [2008 Nov]