تا جهان بیدار شود
(به خاطره ی تابناک جان باختگان تابستان شصت و هفت)
مهناز قزلو
تا جهان بیدار شود
(به خاطره ی تابناک جان باختگان تابستان شصت و هفت)
Iran massacre 1980's
در آن شامگاهانِ ِ هولناک
دستانی مجرم،
پلید،
عقيم
نقش های سبز را از رويای زخمی ميهن دزديد
به فتوايی - آن کلام نامقدس -
"پيرمرد ِ خنزرپنزری قاه قاه می خنديد"
و خلط ِ خون را سر می کشيد
با ولعی گس و متعفن
با نعره هايی که مجالش بود
به کابوسی هراس انگيز
فرمان ِ دار می داد،
شکنجه و اعدام
راستی را که چه رنجی است
به سپيده دمان
گونه بر خاکی ورجاوند ساييدن
بر هُرّه ی بی فروغ ِ چشم
کز کردن
و عشق را با مويه های تلخ
بر گورهاي بي نشان
در برهوتِ بی کران
در برهوت ِ خاوران گريستن
در کشمکش ِ دانه ها و پيچک ها
با پيکرهاشان
حس ِ روشن ِ عصيان را بر می انگيزند
پيچيده در عطر ِ تُند ِ رُستن
چه شورنده - سرشار
بر "افسون شب می خندند"
تا لبهای من
تابوت فرياد نباشد
تا آغوش ِ باز ِ شوق
خفيه گاه ِ دلتنگ ِ فراموشی
ترانه ها يکسرفواره های رنگارنگ ِ پروازباشند
و جهان، چشم بگشايد
بيدار شود
برخيزد
مهناز قزلٌو
Mahnaz_ghezelloo@hotmail.com
منبع:پژواک ایران