هیچکدام از ما نمی مانیم...
مهناز قزلو
هیچکدام از ما نمی مانیم... رفتن ها همیشه با هم متفاوتند... چقدر هم متفاوت... گویی چون حباب نگران در صاعقه ای بیرحم می پرد از ذهن خاموش یک حسرت ... و فراموش می شود در تاریکی ی ابدی یک حیف...!
مثل دنیای ناچیز یک جغد که بر ویرانه ها آباد می شود. و اما تو با اندوه ات مثل خاطره ای رازآلود و روشن همیشه در آینه های ابهام خیره می مانی.
مثل یک پرسش که باید پاسخ اش را دریافت. رفتنت سرشار از اشارات فصل بیقرار رنج هاست و تازه... به زیبایی یک بغض در خواب آرام و بارانی یک عشق تنیده در هجران.
تو در باورهای نابت به رودخانه های سرگردان، تلنگر می زنی تا دغدغه ی آنانی باشی که برای شنیدن آهنگ با شکوه و لطیف یک قلب، سر بر سینه ی هر رهگذری نسایند. یادمان دادی "یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند، طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم".
مهناز قزلو هفده ژانویه دوهزار و شانزده - استکهلم
منبع:پژواک ایران