PEZHVAKEIRAN.COM منتقد، توهمِ توطئه و تئوریِ پرتاب
 

منتقد، توهمِ توطئه و تئوریِ پرتاب
مهناز قزلو

دموکراسی نیازمند سازمان ها و نهادهای سیاسی قوی و کارآمدی ست که ظرفیت، توانایی و شایستگی آن را داشته باشند تا مردم و شهروندان شان را نمایندگی کرده و در عین حال راهکارها و خط مشی های سیاسی درخور و مناسب در روند مبارزه برای دستیابی به آزادی ارایه نمایند. در غیر این صورت بسیار بدیهی است که به هر اندازه میزان مناسبات دموکراتیک میان افراد یا اعضا و رهبران سازمان ها و نهادهای سیاسی از هم فاصله بگیرد، متعاقب آن از کیفیت و هماهنگی و کنش و واکنش های سیاسی کاسته شده و نیروهایی که مسیر ضد دموکراتیک را پیش می گیرند توسط افراد آگاه و آزادیخواه چه در درون و چه در بیرون از آن تشکیلات، آن را به چالش خواهند کشید. چرا که هر فرد انسانی حق دارد در فرایند حصول به آزادی در تمام زمینه های اجتماعی و سیاسی تشریک مساعی کرده و به انحا طرق در راه نیل به دموکراسی و آزادی اعمال نظر و عقیده نماید.

از این رو هر سازمان سیاسی مانند هر تشکیلات و نهاد دیگری با دو مسئله عمده روبروست: از یک سو نحوه ی مناسبات بین عناصر و اعضای درونی و از سویی دیگر، مکانیسم برقراری روابط با سازمان ها، احزاب یا نهادهای بیرونی. تشکیلات و سازمان های مدعی دموکراسی باید قادر باشند تا فاصله و شکاف بین تئوری و عمل به منشور آزادی را در حد ممکن و ایده آل در هر دو محور به صفر برسانند.

تحلیل و بررسی موشکافانه ی خط مشی یک تشکیلات سیاسی مستلزم نقد و انتقاد و در صورت لزوم تجدید نظر و اصلاح رویکرد/ها، استراتژی/ها و تاکتیک/های آن است که درواقع بدین گونه دینامیزم و تطابق خود را با نیاز و ساختار جامعه ای نوین با گرایش به خردگرایی و اعتقاد به اصول اساسی حقوق بشر تضمین می کند. یک تشکیلات سیاسی دموکراتیک، نهادی است مبتنی بر تساهل و مدارا با مردم به طور عام و با منتقدین و یا حتی مخالفین به طور خاص. خصوصیت غیرقابل انکار چنین نهادی، فرهنگ مسوولیت پذیری و پاسخگویی و ترانسپرنت بودن است که آن را از یک نهاد با باور توتالیتر و الیگارشی متمایز می کند.

اصل نقد و انتقاد و جایگاه منتقد تحت هیچ شرایط و به هیچ دلیل و بهانه و در هیچ برهه ی "خون چکان" یا "غیر خون چکان" انکار نشدنی است.  اگر قائل به این هستیم که مبارزه ای بی امان و "جان فشان!" ما را ذیحق می کند که منتقد و مخالف خود را سرکوب و به لطائف الحیلی خفه  کنیم، جز فریب ناله ای بیش از ته گلو سرفه نفرموده ایم که در این صورت محتاج دوا و شفاییم.

اگر فرد یا نهادی جوهر انتقاد پذیری را در هر مقطع از مبارزه نداشته باشد، اصلی را نقض کرده و یا مورد اغماض قرار داده است که برایش مدعی مبارزه است. این تضادی است که از آن بوی ریا می آید. نمی توان هر پرنسیبی را نقض کرد و وعده ی فردا داد. این تاریخ غم انگیز مگر چند بار باید تکرار شود. سازمانی که بت می سازد، رهبر عقیدتی غایب می سازد، فتوا صادر می فرماید که نگویید بالای چشم ما ابروست، و اگر کسی جرات کرد و دم زد ......در برابرش به واسطه ی موج خروشان چاپلوسان بی دانش که به فرهنگ تملق گویی خو گرفته اند و هرگز حتی یک لحظه فکر نکرده اند که در بخش بالایی اندام خود چیزی به نام مغز وجود دارد و به عنوان انسان، خود حق اندیشه و تفکر دارند (برای اینکه از آنها همیشه مانند ابزار بهره برداری شده)، سیل تهمت زنی و ناسزاگویی را رواج داده و تقویت می کند، به بهانه ی مبارزه ی خونبار، تمامی حقوق دیگران را سلب و نقض و قبض می کند و آلترناتیو بودن را حق انحصاری خود می داند و ..... از هم اکنون فضایی چنان رعب آور و سیاه ترسیم می کند که به راستی باید زنگ هوشیاری باشد. اما.... آی..... به کجا می روید؟! ..... نه.....! بایستید.....! دموکراسی و آزادی به همان میزان که حق شماست، حق دیگران نیز هست. به نظر می آید سخت دچار غرور و نخوت شده اید. خود را منشا بلامنازع قدرت می دانید. این فرهنگ حاکم بر سازمان بی شک برای خودش تباه کننده و برای مردم دلهره آور است. چرا باور ندارید قدرت بدون نظارت و بدون نقد و انتقاد و منتقد ویران گر است. روندی که پیش گرفته اید با مولفه های سیستم دموکراتیک همخوانی ندارد و بطور وضوح با اصول دموکراسی در تعارض و تناقض است.

ضروریات جامعه ی مدنی مدرن را باید پذیرفت. نقد و انتقاد به عنوان هشداری در مسیر اجتناب از خطا و انحراف، امری است که در فرایند تکامل هر فرد، نهاد و ارگانی ضرورتی مسلم تلقی می شود و  مختص به زمان خاصی نیست، چه در روند مبارزه و چه در حیات قدرت سیاسی. چه بخواهید و چه نخواهید منتقد نقش و جایگاه آگاه گر خود را ایفا می کند و نهادهای مدعی مبارزه را در معرض نقد قرار داده و به چالش می کشد و قطعن هر سازمان متعهد، بدور از هرگونه شائبه و هراس شایسته است که متناسب و با تکیه بر فرهنگ و باور تشکیلاتی و با احترام به نقد و نقدپذیری به عنوان اصلی دموکراتیک پاسخ گو باشد. شما به جای پذیرش مسوولیت و پاسخگویی، متاسفانه به موضع ناسزاگویی، تهمت زدن، و آسمان و ریسمان کردن و لشکرکشی یک عده افراد فاقد دانش که طوطی وار صرفن عبارات کلیشه ای را بی آنکه قادر به دفاع از آن باشند بسیج کرده و یک تلقی مضحک، نازل و غیررایج در سطح عوام از یک سازمان مدعی "تنها الترناتیو" ارایه داده اید. تکرار "توطئه و تئوریِ پرتابِ منتقدین" بیشتر "به تِ تِ پِ تِ افتادن" می ماند تا پاسخگویی مستدل یک نهاد دموکراتیک در دنیای مدرن امروز.

اندیشیدن و پرسشگری از ویژگی های انسان آگاه است که تاکنون موجب آفرینش آموزه های اخلاقی، هنری، حقوقی و غیره در هر زمینه را فراهم آورده و همچنین موجب تداوم جریان خلاق رشد روحیه ی نقادی و انتقاد معطوف به بهبود امور و پویایی جامعه ی بشری در سیر تغییر و تحولات تاریخ شده است. اما رویگردانی از نقد، خود سیمپتوم آسیبی در ساختار آن موضوعی است که به نقد کشیده شده که بوضوح نشانگر ماهیت گریز از شکوفایی و تمایل به تحجر و ایستایی دارد. هگل و مارکس و فلاسفه ی دیگر مدتهاست تعاریف جدیدی از نقد بدست داده اند. نقد پیش فرض و قضاوتی منفی نیست، بهتان نیست، پارادکسیکالی مخرب نیست. برعکس معطوف به بهبود مورد نقد است همراه با استدلال و سند و مدرک.

توهم توطئه و تئوری پرتاب دیگر چیست که دستاویزی شده برای به سکوت کشاندن منتقدین؟ این تئوری و توهم بیشتر به مانند یک نوع هذیان مفرط و بدبینی مزمن و پارانوئید است. آیا در جهان دو قطبی شما به راستی همه در تلاش دسیسه و توطئه علیه سازمان می باشند؟ البته به نظر می رسد این از عارضه های انحصارطلبی و قدرت خواهی باشد. از این دست توهمات در تاریخ ثبت است که منجر به قتل دگراندیشان و منتقدین و مخالفین و یا حتی جنگ های خانمان سوز شده است. یک نمونه اش جنگ های پلوپونز است. دشمن تراشی و توطئه گر پنداری خود راهکاری برای توجیه عدم شایستگی و فقدان کارایی در رهبری یک نهاد سیاسی است. این روند و رویه ایده ی مناسبی در مسیر آزادیخواهی و دموکراسی نیست. مهمترین راهکار و رویکرد شاید پیشگامی شما در احترام و پذیرش عملی حق نقد و انتقاد و ایجاد فضای آرام و مساعد برای طرح آنان است. دیدگاه منطقی در خصوص جایگاه منتقد و نقش نقد پرهیز از ورطه های تنگ نظری و دگماتیسم است. اگر این انتقادات که شما را شتاب زده هراس کرده اند، براستی ادعا/هایی بیش نیستند، بگذارید دیگران هم بدانند. با آن روبرو شوید و به پیشگاه و نظاره ی همگان علنی اش کنید. به خرد مردم احترام بگذارید و اعتماد کنید. سنجش اعتبار آن را به قضاوت مردم وابگذارید.  

 مهناز قزلو

پنجم ماه جولای دوهزار و سیزده - انگلیس

 

 

منبع:پژواک ایران


مهناز قزلو

فهرست مطالب مهناز قزلو در سایت پژواک ایران 

*خیانت مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزی مجاهدین بعد از سی خرداد  [2020 Jun] 
*کرونا و پساکرونا‎  [2020 Apr] 
*من و هوای استکهلم  [2019 Nov] 
*من از رنج هاى بسيارى گذشته ام   [2019 Aug] 
*نهاد قانونگذاری بریتانیا و اتهامات غیرحقوقی شادی صدر   [2019 Feb] 
*«گل بس»  [2019 Jan] 
*همه شکنجه شده‌ایم  [2019 Jan] 
*یلدا   [2018 Dec] 
* دادخواهی، به مثابه ضرورت گذار به دموکراسی  [2018 Sep] 
*پاسخ به نوشته‌ی شادی صدر  [2018 Jul] 
*در سالمرگ خمینی؛ اهریمن تاریکی   [2018 Jun] 
*عدالت برای ایران و «فیلتر» آزادی بیان در خارج از کشور   [2018 Jun] 
*خانم شادی امین هر چقدر هم تلاش کند قادر نیست گوی سبقت از سازمان مجاهدین خلق برباید!  [2018 May] 
*«تعارض»  [2018 Jan] 
*هولوکاست دهه شصت  [2017 Aug] 
*کاربرد نظریه میان برشی در جنبش کوئیر  [2017 Jul] 
*تجاوز به کودکان و ضرورت واکاوی زیرساخت ها  [2017 Jul] 
*به بهانه ی انتشار تصویر «محمد مقیسه‌ای» بازجوی جنایتکار من در اوین  [2017 Jul] 
*سهم زنان از قدرت در ایران ‏ ‏‎   [2017 Apr] 
*جایگاه جامعه ی انسانی کوییر در روز جهانی زن  [2017 Mar] 
*وضعیت زنان ایران در سال 2016‏   [2017 Jan] 
*روز جهانی کودکان دختر   [2016 Oct] 
*هیچکدام از ما نمی مانیم...  [2016 Jan] 
*مسعود رجوی، این نخل ناخلف تبر شده!  [2016 Jan] 
*چراغهای قرمز سرد  [2015 Nov] 
*زخم های جناس ناقص  [2015 Oct] 
*آتشفشان مچاله ي درد  [2015 Oct] 
*یک اتفاق خوب  [2015 Oct] 
*رنج تَرَك خورده  [2015 Oct] 
*هیاهوی زوال  [2015 Oct] 
*ماهیت معطوف  [2015 Oct] 
*تشویش تلخ  [2015 Oct] 
*شوکای ناآرام  [2015 Oct] 
*اي كاش  [2015 Aug] 
*مرباي آلبالو در اوين (خاطرات زندان)  [2015 Aug] 
*ایکس های تفکر انتقادی  [2015 Jul] 
*جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی  [2015 May] 
*لي لي  [2014 Jun] 
*عقربه هاي شكسته  [2014 Jun] 
*روايتي متفاوت!  [2014 Apr] 
*دامن مادربزرگ  [2014 Apr] 
*اهل زمين  [2014 Apr] 
*«سرِ راهِ خودت نایست»  [2014 Apr] 
*دلم آتش مي گيرد  [2014 Mar] 
*آتش فریاد  [2014 Mar] 
*در آغوش روياهايم  [2014 Mar] 
*سکوت شکسته  [2014 Feb] 
*گوگوش و ترانه ی بهشت - همجنسگرایی در هنر  [2014 Feb] 
*باران  [2014 Feb] 
*«انکار»  [2014 Feb] 
*عاشقانه  [2014 Feb] 
*«كانزرواتيو ديسكاشن» conservative discussion (بحث های محتاطانه) [2014 Jan] 
*فرانرم گرايان - قوانين حكومتي و تابوهاي فرهنگي جامعه به بهانه ي مصاحبه با يك همجنس گرا [2014 Jan] 
*حوالی فردا  [2014 Jan] 
*در پاسخ به سخنان چندش آور ابراهیم نبوی  [2014 Jan] 
*زمزمه‌های ابر  [2014 Jan] 
*«نفرت» در هنرِ! تنزل يافته ي مجاهدين خلق  [2014 Jan] 
*کلاغ های قبرستان  [2014 Jan] 
*زر می اندوزی با نام یارانم  [2013 Dec] 
*بگذارید حرف بزند  [2013 Dec] 
*پفيوزها!  [2013 Dec] 
*پرسه های رویایی  [2013 Dec] 
*يك گزارش و يك استمداد بشردوستانه   [2013 Dec] 
*«یوگیاکارتا» و «فرانرم گرایی»  [2013 Dec] 
*هراس  [2013 Nov] 
*آقای رجوی! شما مسوول مرگ خاموش اعتصابيون در ليبرتي هستید  [2013 Oct] 
*مجال نگراني  [2013 Oct] 
*خشونت و قدرت – صحنه ی اعدام در کتاب های کودکان  [2013 Oct] 
*قانونگذاری مبتنی بر قوانین شریعت بر ضد کودکان در حکومت اسلامی ایران  [2013 Sep] 
*آبی گرمترین رنگ هاست (برنده جایزه ی نخل طلای فستیوال کن در سال ۲۰۱۳)   [2013 Sep] 
*آقای رجوی.... متوقف نشده اید، سقوط کرده اید!  [2013 Aug] 
*نامه به کودکانی که متولد شدند! «کودکان زندان» [2013 Aug] 
*تا جهان بیدار شود (به خاطره ی تابناک جان باختگان تابستان شصت و هفت) [2013 Aug] 
*آقای رجوی، منصور قدرخواه «مزدور» است، نه من  [2013 Aug] 
*آقای رجوی شما با جهل خود بیعت کرده اید  [2013 Jul] 
*رهبر عقیدتی مجاهدین و مسئله ی غامض دموکراسی  [2013 Jul] 
*فیس بوک و فرهنگ   [2013 Jul] 
*منتقد، توهمِ توطئه و تئوریِ پرتاب  [2013 Jul] 
*رهبران و مقوله ی نقد  [2013 May] 
*"شريعت" و شكنجه در زندانهاي جمهوري اسلامي  خاطرات زندان - قسمت ششم  [2009 Dec] 
*خاطرات زندان (قسمت ششم)  [2009 Nov] 
*صداي من نبودي... صداي من نيستي...  [2009 Sep] 
*ستیزه  [2009 Aug] 
*"انتخابات"!، مرده متحرك و اپوزيسيون   [2009 Jun] 
*حلقه هاي يك زنجير، قطره هاي يك دريا  [2009 May] 
*روايتي از زندانهاي جمهوري اسلامي ايران خاطرات زندان (٥)  [2009 May] 
*شريعت و حقوق بشر   [2009 Mar] 
*زنان در گذرگاه مبارزه  [2009 Mar] 
*ني لبك هايي كه انسان را سرودند - قسمت چهارم  [2009 Mar] 
*شب دلواپس نيلوفراني است كه تا ماه قد مي كشند به بهانه تخريب گلزار خاوران  [2009 Feb] 
*نقض حقوق بشر و محاكمه جنايتكاران جمهوري اسلامي   [2008 Dec] 
*من يك زنم، يك انسان  [2008 Nov] 
*ني لبك هايي كه انسان را سرودند روايتي از زندانهاي جمهوري اسلامي ايران  [2008 Nov]