پیراهنی که آید از او بوی یوسفم (قسمت ششم)
محمدرضا روحانی
خروسبازی
در میهن ما، بعضی از مصرفکنندگان قند پارسی (۱)، سپیدهدم را خروسخوان یا خروسخون مینامند. خروسی هم که بی موقع میخواند و مردمان را نابهنگام از خواب میپراند خروس بی محل میخوانند.
برخی از مردم خروس بی محل را بد یُمن میدانند و سر این حیوان بخت برگشته را میبرند و گوشت این قربانی شوم را میخورند.
غالب خروسهای این بخش از قاره قدیم (۲) که «ما از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم»، مشکل «جیم» دارند و برخلاف عقیده عمومی در سالنهای بزرگ مرغداری زندگی میکنند. دور از آدمیان هستند و معمولاً در همانجا که از تخم درمیآیند زندگی و رشد میکنند.
در همان محل هم ذبح، پرکنده و بستهبندی میشوند و مردم آنها را لخت و عریان در یخچالهای فروشگاهها میبینند.
به این ترتیب من بعنوان یک پناهنده ایرانی سالهاست چشمم به جمال یک خروس زنده نیافتاده است نه آنکه بجا میخواند و نه آنکه نابهنگام.
...
بدبختانه به همت دشمنان رژیم ولایت فقیه تا بخواهید خروس جنگی بیمحل در تبعید پرورده شده و سرنخ لشکری از آنها در دستان آقای رجوی است.
زحمت کشیده به سایتهای گوناگون و تلویزیون وابسته به مجاهدین و شورا بنگرید. در شش ماه و نیم گذشته کار عمده این خروسهای جنگی بیمحل شده است تهمت زدن، لجنپراکنی، دروغپردازی، فحاشی، شایعهپراکنی و تهدید دو مستعفی که در نهایت ادب و احترام خداحافظی کردند.
رهبر عقیدتی، میدانهای پر از دار و قتل و شکنجه، زندان و تجاوز و غارت علیه ۸۰ میلیون ایرانی را به طاق نسیان کوبیده تا دستپروردگان او برای اعضای شورا آخر عاقبت حرف نشنیدن را روشن کنند.
...
بر این عقیده هستم که دخالت خدا و ادیان در امور دنیا بهویژه در سیاست فتنهانگیز است اما امروز گریزی و گزیری ندارم از آنکه در این مورد خاص دست به دامن خدای آقای رجوی شوم که
همیشه جنگ و جدال کار تاجداران است
خدا تمام کند این خروسبازی را
دردسر
نگارنده در برابر هجوم «متمدنانه» این لشکر انبوه و کفبرلب «تن بیسپر» است و سکوت و نظاره را بهترین پاسخ میداند.
من هیچیک از این توده بزرگ خروسجنگیهای بیمحل را طرف حساب نمیدانم. مسئول شورای ملی مقاومت ایران از حیث حقوقی، سیاسی و تاریخی، تنها پاسخگوی همه این بیدادگریها و ستمهای آشکار است. او صاف و پوستکنده علیه ما زور عریان را بهکار میبرد.
همه امکانات عیان و پنهان برای تولید و پخش انبوه ناسزا، اتهام، توهین، پاپوشسازی و شایعات و تهدید، در مقیاس گسترده توسط دستگاه تبلیغاتی آقای رجوی طی شش ماه و نیم گذشته علیه ما دو مستعفی بهکار گرفته شده است.
سهم بزرگی از این مظالم کتبی و شفاهی نصیب دکتر کریم قصیم شده و بخش کوچکی از آن به من رسیده است.
گفتهاند ظلم بالسوّیه عدل است اما مسئول شورا در پخش مظلمه هم تبعیض قائل میشود. شاید همولایتی بودن رهبر عقیدتی با دکتر قصیم موجبات این ترجیح بلا مرجح را فراهم آورده است.
این رجحان نزد مسلمانان هم زشت و ناپسند است ولی «غیر تسلیم و رضا کو چاره ای»
...
آقای رجوی در بین ایرانیان در پی خلق دشمنان جدیدی است. طی شش ماه و نیم گذشته روزی نبوده است که خلعتهای فراوانی به پاس ۳۲ سال همراهی و همکاری توسط عوامل خود به نشانی ما نفرستاده باشد.
هرچند مسلمانان رد احسان را گناه میدانند. چه میتوان کرد. ولی من همه عطایای ایشان را به لقایشان میبخشم. همه کسوتها، صفتها و القاب مرحمتی ایشان را مسترد میدارم. شایسته شأن خودشان است و بیخ ریش صاحبش. من و ما رقیب ایشان نیستیم. دردسر دارد.
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در آن درج است
کلاهی دلکش است اما به دردسر نمیارزد
اقبال، اعتبار و شهرت
چرا مسئول شورا به خود اجازه هرگونه تعدی و تجاوز به حقوق و حیثیت ما را میدهد؟ چرا همه عوامل و عناصر را تجهیز میکند؟ نویسنده بارها تأکید و تصریح کرد که یکهزارم امکانات رهبر عقیدتی را ندارد. این جنگ ظالمانه و نابرابر چه سودی برای او دارد؟
یکی از دوسنان که احکام غیابی و سفارشی آقای رجوی را به دقت خوانده به من توجه داد که آقای رجوی ما را دستپرورده و بالاکشیده خود و بالنتیجه نوچهای میپندارد که رویش را زیاد کرده و باید شاخ و شونهاش را شکست. شگفت زده شدم.
مرا به بند دهم حکم غیابی تفصیلی مورخ ۶ و ۷ تیر ارجاع داد که مینویسند: «...درحد مافوق حوصله و تصور به تمام فرمایشات و خردهفرمایشات دو نفر مستعفی، گوش فرا داده و به مراتب بیشتر از اغلب اعضای شورا، برای آنها نوبت و امکان اظهارنظر و سخن گفتن و تریبون فراهم کرده اند. قضاوت در این باره که هر یک از آقایان به چه میزان، اقبال، اعتبار و شهرت خود را مدیون همین شورا و مایهگذاری مجاهدین هستند به خود آنها واگذار میکنیم.»
...
دوست من توصیه کرد که ما دو نفر باید پیشینه خود قبل از آشنایی با مجاهدین را بیش از آنچه در استعفانامه نوشتهایم را روشن کنیم. من اینکار را خلاف فروتنی میدانستم. از طرف دکتر قصیم هم اختیاری نداشته و ندارم.
کارنامه ناقابل مبارزاتی من در برابر عظمت فداکاری همرزمانی که بخشی از آنان جان بر سر سودای آزادی گذاشتند دستاوردی قابل عرضه نیست. بههرحال بخشی از آن در مجاهد چاپ شده است.
یک مصالحه
دکتر قصیم و نگارنده نسبت به آقای رجوی و بسیاری از یاران ایشان پیشکسوت محسوب میشویم. پنجاه و دو سال پیش زمانی که آقای رجوی مدرسه میرفتند من نیز مثل پایه گذاران سازمان، عضو جبهه ملی بودم و در دانشگاه تهران، تکالیف وجدانی خود را تا حد لیاقت انجام میدادم. تا امروز هم در اشکال گوناگون در سازمانهای مختلف سیاسی و حرفه ای به اجرای وظیفه مشغول هستم.
مسلمانان آیه ۱۰۰ سوره توبه را میدانند.
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ...
پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است...
من اهل معامله و مذاکره هستم اما نه با نامهنگاری برای خامنهای و رفسنجانی. بهرحال سهام و امتیازات الهی خود را که مربوط به سابقه مبارزاتی ام هست از جمله آن بهشت و باغ و آبی که در آیه مزبور آمده است، همه را به مسئول شورا بطور ابدی واگذار می کنم.
انشَاء اللَّه به اتفاق «دوست بلشویک» خودشان به جبران سختی هایی که در این دنیای فانی کشیدهاند در عالم بقا خوش بگذرانند.
آمین یا رب العالمین
مشروط بر آنکه با دمیدن دائم در آتش دوزخ تبعید، برای پناهندگان بیپناه، تنشآفرینی نکنند و ملت را عذاب ندهند. ما را به خیر تو امید نیست.
ادامه دارد.
۲۷ آذر ۱۳۹۲
۱- اشاره به زبان پارسی است و با استعانت به حافظ که فرمود:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند فارسی که به بنگاله میبرند.
مرحوم جمالزاده هم نام رمان خود را که «فارسی شکر است.» از همین بیت برگرفته است.
۲- آسیا، اروپا و آفریقا را قاره قدیم مینامند در برابر آمریکا که قاره جدید است. ایرانیها آمریکا را ینگه دنیا مینامیدند. این ترکیب را از ادبیات اداری عثمانی گرفتند. ینگه در ترکی به معنی دور است.
منبع:پژواک ایران