شكايت از برادر مسعود به امام حسين(ع) ٢
محمدرضا روحانی
ناسوتى و لاهوتى
انگيزه نگارنده از مرجع تظلم قرار دادن امام سوم شيعيان نه اسلامى پناهى است ونه ريا كارى وعوام فريبى، در زندگى سياسى نا سوتى ام و بر اساس اصل حاكميت ملى معتقدم كه «قواى مملكت ناشى از ملت است. طريقه استعمال ان قوا را قانون اساسى معين مى نمايد » (۱). ناسوتىها مردم سالارند. من اين واژه را از كلمات لائيك وسكولار گويا تر مى دانم.
هر ناسوتى «با تصريح بر اين نكته كه ضمن احترام به همه اديان ومذاهب، هيچ دين ومذهبى رابه هيچ عنوان، داراى حق وامتياز ويژه اى نمى شناسد وتبعيض در ميان پيروان اديان و مذاهب گوناگون را مردود مى شمارد.(٢)
ناسوتى مشتق از ناس لغتى است عربى و به معناى انسانى،دنيوي وطبيعى. به نظرم نزديك ترين واژه آن در ادبيات سياسى امروز ايران لغت مردمى است. گزینش كلمه مردمى در مفهوم آن حكومتهائى «آراى عمومى را به عنوان اساس مشروعيت نظام... »(۳) به رسميت نمى شناسند، دولتهاى تك حزبى، ايدئولوژيك، فاشيست وامثالهم را از شمول مصاديق خود خارج ميكند.
لغت متضاد ناسوت لاهوت است كه ان هم از زبان عربى به فارسى آمده است. مرحوم عميد آنرا در اصل عبرى مى داند.در معنا به آنانی اطلاق مى شود كه معتقد به ماورا الطبيعه وعالم غيب هستند. عوالم الهى و اوامر ربانى را مبناى تنظيم روابط واساس حاكميت وحقوق در حيات مادى مردم مى دانند. تئو كرات ها يا خداسالاران اصحاب ولايت مطلقه فقيه و داعشى ها از اين دسته اند.
ميوه مصلحت گرائى ها
بيست ونه سال بيش ، در آبان ۱۳۶۴ اقاى مسعود رجوى به عنوان مسئول شوراى مقاومت ايران تصويب «طرح شوراى ملى مقاومت ايران در باره رابطه دولت موقت جمهورى دمكراتيك اسلامى ايران با دين ومذهب» به اطلاع مردم رساندند. بعد جشن بود و هلهله.
نويسنده در جلسات بررسى، رسيدگى و تدوين مواد اين طرح شركت داشت. جزئيات و گزارش دقيق بحث ها، كه با مخالفت هاى جدى لاهوتى ها و پافشارى و بردبارى ناسوتىها بهرحال به تصويب طرح در شورا انجاميد را تنها در گزارشهائى مى توان يافت كه در اختيار و تصرف اقاى مسعود رجوى است. دو كلمه نامناسب «دموكراتيك اسلامى» كه از لحاظ مفهومى حامل تضاد روشنى بود و از حيث سياسى دافعه شديدى عليه شورا ايجاد مى كرد، مورد اختلاف شديد بود. آقاى رجوى اصرار داشت كه اين دو قيد را بر دست و پاى جمهورى ببندد. او استدلال مى كرد كه جمهورى ساده شمشير تكفير خمينى جلاد را تيزتر خواهد كرد. بقيه اهل حوزه، كه ترسخورده و «خفه خون» گرفته اند را از حجره ها و منابرشان عليه ما به ميدان خواهد كشاند. گوشت ما زير دندان خمينى است با دهها هزار زندانى در سراسر كشور بهتراست در شرايط فعلى براى او بهانه نتراشيم . دندان گرگها را تيزتر نكنيم. او قول داد كه در اولين فرصت به نحو روشنى نسبت به رفع اين ايراد، انتقاد يا تضاد ماهيتى اقدام خواهد كرد.
طرح بعدى كه مطرح شد طرح شوراى ملى مقاومت ايران در باره آزاديها و حقوق زنان بود. من در جلسات بررسى، رسيدگى وتدوين اين طرح هم شركت داشتم. دوباره همان مشكل به ميان آمد. يك بار دیگر در مقدمه باز هم آن طرح «رهنمون عمل دولت موقت جمهورى دموكراتيك اسلامى ....» شناخته شد.(۴)
ملاحظات سياسى، تفكيك مسائل مبارزاتى به اصلى و فرعى، به تقدم تاكتيك ها بر استراتژى منجر شد. اين مصلحت طلبى ها كه همراه حسن نيت و البته اعتماد به قول آقاى رجوى بود، آهسته آهسته و طى دهها سال، با تضعيف بخش ناسوتى شورا كار را به آنجا رسانيد كه صاحب اين قلم امروز براى داد خواهى از بيداد هاى برادر مسعود ناگزير و در كمال نااميدى و براى حل مشكل زندگان مزاحم رفتگان، نوه دخترى پيامبر اسلام، امام سوم شيعيان شود. زيرا برادر مسعود براى حل مشكلاتى كه با آن دست به گريبان است به جاى گره گشایی، راهنمائى از طريق خرد جمعى و در قالب اسناد شوراى ملى مقاومت ايران روز عاشورا در اوج غليان عواطف مذهبى بطور علنى با «پرچم » خود ساختهاش متوسل به امام حسين شده است. اين مراسم عبادى سياسى همراه فتواى قتل مخالفان ومنتقدان او از رسانه هاى عمومى در معرض ديد همگان قرار گرفت. رسوائى عالمگیر شد. (۵)
اين اعمال، عهدشكنى و زير پا گذاردن همه قراردادها و تعهداتى است كه برادر مسعود شخصاً مسئول و ضامن اجراى آن است. اين بدعت ها پيشنماز و پس نماز را به ياد نمى آورد؟ پيشنماز كه قوز كند پس نماز چلقوز كند. در باره توسل برادر مسعود به امام حسين آقاى اسماعيل يغمائى مطلبى نوشته كه خواندنى است.(۶)
پيوست بخش اول اين شكوائيه پيام عاشوراى برادر مسعود را عيناً آورديم . هنگامى كه اظهارات او با عنوان «عهد پرچم در ليبرتى وابلاغيه جراغ خاموش» پخش شد مصادف بود با چاپ جزوه «عهد پرچم». (۷)
ناسوتى ناگزیر
ما ناسوتى هائى كه براى آراء مردم احترام قائليم بر خلاف آن بخش از اهل لاهوت كه خود را مالک انحصارى بنگاه توليد، بهره بردارى و توزيع كل حقايق دو جهان مى دانند، براى حل مشكلات واختلافات به آسمان متوسل نمى شويم. براى واجب الوجود، پيامبران اولوالعظم، ائمه اطهار، امامزادگان و قبور متبركه زحمت نمى آفرينيم، فرياد وجزع وفزع نمى كنيم، اشک نمى ريزيم، پيراهن نمى دريم، هياهو به راه نمى اندازيم، جيغ و فرياد نمى كشيم، شعر و نوحه نمى خوانيم، چهره بر خاك نمى سائيم، خاك وكاه بر سر نمى پاشيم، بر سر وسينه دست ، برپشت زنجير ، وبرفرق خود قمه نمى زنيم، نذورات پخش نمى كنيم،علم وكتل به دوش كشيده به نمايش نمىگذاريم، كارد بر حلقوم گوسفند قربانى نمىكشيم، خشمگين نمىشويم، راست، چپ، و ميانه را تهديد به قتل نمىكنيم، فتواى انتقام جوئى وكينه ورزى نمى دهيم و بالاخره براى استمرار خشونت عريان به وصيت توسل نمىجوئيم. پناهندكان، زندانيان جان به در برده را عليه يكديكر سازماندهى نمى كنيم. كاريكاتور، شعر، نثر، آهنگ، نوازنده، خواننده، نويسنده، ورزشكار، ديپلمات، آيت الله معمم، بلشويك جديد الاسلام، ورزشكار سابق، تلويزيون، سايت هاى گوناگون، تظاهرات، تحصن ها، راهپیمائى ها، اجتماعات، انجمن ها، اعتصاب غذا را با رسيدگی هاى فورى وغيابى ، توسط قضاتى كه خدا را بنده نيستند و رهبر عقيدتى دارند و بالاتفاق در همه قاره ها آماده امضاى انواع احكام مورد نياز هستند، استعمال نمیکنیم. (٨- ٩)
و بالاخره پچ پچ، شايعه پراكنى، پرونده سازى، جعل اسناد، را همراه تهديد به «بند از بند جدا كردن» پیش انداختن پرچم دار خوش نام. «من اشرفى هستم» - (۱۰) را كه بعد از روابط با سعيد اسلامى و تبديل به استاد حقوق شدن در انگليس، مى تواند يك جنگ روانى، با همه امكانات پيش گفته را به اجرا در آورد، را بسيج نمى كنيم تا يك قلم در عرض ١٢ ماه، چهار صد و پنجاه مقاله براى پيشبرد سياست «النصر بالرعب » را عرضه كنيم . صورت مختصرى از آنها به همت آقاى ايرج مصداقى فراهم امده است. (۱۱)
مهدى باطنى (آقاى ابريشمچى) ومهدى ظاهرى ( آقاى سامع ) همراه توده اى با نام، بى نام، ناشناس، سرشناس، و البته آدم هائى كه از فرط خوش نامى حتى در ميان «خودى» ها نمى توانند سر بلند كنند، را به خط نمى كنيم تا زير دست شاگرد سعيد اسلامى براى خدمت گزارى در يك جنگ مستمر روانى كار كنند.
اين ها فهرست مختصرى از انواع تلاشهائى است كه برادر مسعود براى رژيم مالى منتقدين خير خواه به كار مى برد تا ترس و سكوت را بر ديگران تحميل كرده وبازار چاپلوسان بی مقدار را رونق بيشترى بخشد . آنچه صاحب اين قلم را به خوددارى وبى اعتنائى نسبت به تجاوز هاى مستمر برادر مسعود دعوت مى كرد شرايط بسيار آسيب پذیر پناهجویان ليبرتى بود. اعتقاد داشتم كه اين مانور هابراى گسترش غوغا سالارى در اين زمينه است ورفتن به چنين ميدانى احتمالاً مى تواند زيانهائى به جريان انتقال محصورين در كشتاركاه ليبرتى وارد آورد . اما پیام برادر مسعود در روز عاشورا و توسل او به آسمان و زمين و امام حسين بود تا بگويد «امشب من آمده ام كه ابلاغيه چراغ خاموش بدهم تا هر كس كه اهل جنگ نيست برود.... خبر جان بدر بردن ٢٣٣ نفراز «جنگ» پس از ابلاغيه برادر مسعود در عاشورا مرا ناگزير كرد تا براى دفاع از حق حيات پناهجويان از همان روش و مستنداتى بهره گیرم كه برادر مسعود به كار مى برد. يعنى شكايت وتوسل به امام حسين (ع)
اهل جنگ
برادر مسعود پیامى مى فرستد كه يك بار پخش مى شود تا بين پناهجويانى كه «اهل جنگ» هستند سربازگیرى كند و بقيه در خاموشى چراغ در بروند.
آيا شبيه سازى شرايط پناهجويان ليبرتى با اسراى محصور كربلا عمل درستى است ؟ آنجا قطعاً اين امكان وجود داشت كه در صحراى تاريك كربلا آنکه اهل جنگ نبود برود آیا در كشتارگاه ليبرتى چنين امكانى وجود دارد؟ چگونه بروند و كجا؟
آیا امام حسين «اهل جنگ» بود كه به صحراى كربلا رفت ؟ آیا اين اخبار كه امام حسين تمام تلاشهاى ممكن را براى فرار از جنگ كرد درست است يا اينكه هيچ مسئوليتى نسبت به جان... همراهان خود نداشت ؟ برچسب های مرگ پرستی، از جان بيزارى و به اصطلاح شهادت طلبى.... در واقعه كربلا پايه و اساسى دارد؟ و اگر ندارد چرا برادر مسعود مردم بى اسلحه و محاصره شده را به ماندن در كشتارگاه فرا مى خواند ؟ آیا حفظ امنيت خود و خاندان هدف امام حسين در خروج از مدينه بوده است ؟ يا براى جنگ و بدست آوردن قدرت از مدينه خارج شده است؟
معرفى عريضه نويس
خوشبختانه برادر مسعود معروف خاص وعام است . شايد تنها خواجه حافظ شيرازى است كه نام ايشان را نشنيده است.
وقتى او به امام سوم شيعيان متوسل مى شود معلوم است كه نوه پيامبر هم ايشان را به جا مىآورند . وقتى آقاى رجوى را در لباس احرام مى بينم كه به زيارت خانه خدا رفته است ، زمانى كه به پابوسى على ابن ابيطالب مشرف مى شود، روزى كه در حرم امام حسين يا در چاه سامرا زيارت نامه مى خواند را به ياد مى آوريم، لابد امام حسين هم از احوالات ايشان با خبر است. اما شايد در مورد نگارنده بعيد العهد شده باشند. اجازه مى خواهم مراتب ارادت و ارتباط قديمى خود را ذكر كنم. اين روابط مدتها ست قطع شده است. حالا هم در دهه هشتاد زندگى شايد فرصتى براى تجديد روابط موجود نباشد. گزارش سوابق ارادت نویسنده به اسلام عزیز در ایام کودکی و نوجوانی را نوشتهام و در پیوست آمده است. اگر وقت اضافی دارید بخوانید. اگر نخواندید ضرری نمیکنید. این مطلب جزو مستندات است. به این امید که برای مرجع تظلم معرفی شاکی باشد .
كار من در طرح شكايت از برادر مسعود، نزد امام حسين (ع) دشوار است. او حدود ۴۷ سال است که بطور رسمی عضو سازمانی است با اعتقادات اسلامی . بنابر این طبیعی است که مفاهیم دینی و قرآنی را بداند.
بر سر آنم كه در حد اطلاعات خود از قرآن، سنت نبوى و زندگى امام حسين بگويم. شايد ثابت شود كه اين رهبر عقيدتى با نقد ستيزى وخردگريزى آشكار به بيراهه و استقبال از جنگى خونين كه نتيجه آن «سفك دما مسلمين» است مى رود. شايد شكايت مؤثر افتد و مرجع تظلم ما او را به راه راست هدايت كند. امين يا رب العالمين .
جنگ در قرآن
دوست ندارم، حساسيت دستگاههاى امنيتى كشور هاى گوناگون را برانگيزم . متاسفانه سياست مماشات با تروريست هاى حاكم بر ايران جهان ما را آلوده بنا بر اين از مراجعه به «اينترنت» براى مطالعه و پژوهش در باب اصول جنگ در اسلام خود دارى مى كنم . اين دستگاهها براى حفظ امنيت شهروندان خود وصلح جهانى نا گزيرند «جهادى» ها، امكانات عينى ومنابع نظرى آنان را تحت كنترل دائم داشته باشند. اگر مرا در زمره مشتريان چنين اطلاعاتى بيابند و ناچار به تحقيق شوند وقت آنها تلف مى شود. خوشبختانه قرآن در قفسه كتابهاى خانه يافت مى شود. مى توانم در بيان درد نزد مرجع تظلم به آن استناد كنم. که بسیار سادهتر است.
در قرآن مسلمان در حالت جنگى و براى حفظ جان خود از اجراى كامل عبادت معاف شد و مىتواند نماز را كوتاه (مقصوره) به جاى آورد مثل مسافران. نقل به معنا از آيه ١٠٠سوره نسا. در آيه بعدى ( آيه ١٠١) اجراى همين نماز كوتاه، براى پيامبر مقيد به تكاليفى از طرف خدا شده است. ترجمه آن به شرح زير است.
«هنگامى كه نزد آنان بودى و خواستى براى آنان اقامه نماز كنى بايد گروهى از آنان با تو (به نماز ) بر خيزند و سلاحهاى خود را نيز برگيرند . چون به سجده رويد گروه ديگر در پشت شما ( ايستاده) باشند. و سپس گروه ديگرى كه هنوز نماز نخوانده اند پیش آيند وهمراه تو نماز گذارند واحتياط خود را حفظ كنند وسلاحهاى خود را همراه داشته باشند ( چرا كه) كافران خوش دارند كه كاش شماها از سلاحها وساز وبرگتان غافل باشيد تا به ناگاه با يك حمله بر شما بتازند. بر شما گناهى نيست كه اگر از باران (يا موانع ديگر) در رنج يا بيمار بوديد سلاحهايتان را بر زمين گذاريد.» (۱۲)
اگر برادر مسعود، رهبرعقيدتى هنوز خدا و پيامبر او را به رسميت مى شناسد بايد پاسخ گويد كه ساكنان كشتارگاه ليبرتى كه در ادبيات مجاهدين گاه زندان و گاه رزمگاه خوانده مى شود وبه قول او «پس از دوازده سال بمباران و حبس خانگى وشكنجه دائمى با عبور از هفت حمام خون و ٢٧ حمله مسلحانه و غير مسلحانه.... » (۱۳) بايد به ماندن در آن قتلگاه، زندان يا رزمگاه باقى بمانند.
برادر مسعود وضع رزمندگان خود را در ليبرتى (با هر قيدى مثل كشتارگاه، زندان يا رزمگاه ) در شب عاشورا اعلام مى كند كه در بين اين دو هزاروسيصد نفر ٨٠٠ بيمار و در صف انتظار نوبت ايستاده اند. پنجاه نفر در معرض از دست دادن بينائى خودشان هستند از ٢٠١٢- ٢٠١٣- ٢٠١٤ تا امروز ١٤٣ نفر كماكان در نوبت آزمايش«M.R.I. با ٢١ شهيد صديق محاصره ضد انسانى ....» داروئى و پزشكى. آمار نشان مى دهد كه در حملات قبلى بيش از صد نفر كشته و هفت گروگان گرفته شدند با قريب ١٤٠٠ مجروح، مصدوم و معلول . عمر متوسط اين محصورين بيش از ۶۰ سال است . جمع كشته شدگان، گروگانها، قربانيان محاصره داروئى ودرمانى، آسيب ديدگان (مجروح، معلول، مصدوم) بيماران در صف و نيازمندان به آزمايش هاى پزشكى در ميان آنها ۲۴۶۳ نفر است، با اين وصف ، به اتكاى چه عاملى فرمانده كارزار شعار مى دهد «مثل هميشه مى گويم بجنگ تا بجنگيم»؟
دعوایی که روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شروع شد، شعارش «امسال سال خون است خمينى سر نگون است» بود، حالا پس از سى وسه سال خطاب به باقيمانده افراد خلع سلاح شدهی محصور (وصف ۲۴۶۳ نفر از آنها را در بالا وبه نقل از آمار مسئولين مجاهدين داده ايم.) اعلام مىكنيد كه «بزرگترين هديه تاريخى و استراتژيكى ما به خلق برادر عراق » داده شد چون مالكى با «قتل عام در اشرف وبا آن برانگیختگی جهانى » ، «حكم مردوديت سومين دور نخست وزيرى مالكى را درست يكسال پيش در كاخ سفيد » به دستش دادند. راستى مگر سی و سه سال قبل قرار نبود که ما با اتکا به قدرت ملت ایران نظام فاسد و خيانتكار خمينى ساخته را به زير بكشيم. حالا باید خون ایرانیان پناهجوی بی اسلحه در غربت به خاک بریزد تا «بزرگترین هدیهی تاریخی و استراتژیکی ما به خلق برادر عراق» شود، تا کاخ سفید ایام خدمت مالکی تمدید نکند؟
محمدرضا روحانی
پانويس
١- اصل ۲۶ متمم قانون اساسى مشروطيت مصوب ۱۲۸۶
٢- طرح شوراى ملى مقاومت ايران در باره «رابطه دولت موقت جمهورى اسلامى با دين ومذهب »مصوب ٢١- آبان
٣- همانجا
٤-آقاى رجوى شخصاً در اين جلسات نبود ولى سر نخ هدايت مذاكرات را توسط نمايندكان مستقيماً در دست داشت .
و «آنچه استاد ازل گفت همان..» مى گفتند.
٥- http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=204
٦- http://darichehzard.blogspot.se/2013/11/blog-post_16.html
٧- http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=200
٨- http://porsyar.com/detail/643984/article/3
١٠- http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-494.html
١١- http://www.pezhvakeiran.com/pfiles/g92_list_Maghalat_Siteha.pdf
١٢- قرآن خانه من از آقاى مهدى قمشه اى بود. به نظرم ترجمه اش زبان دار نبود. به دو تن از همرزمان سابق برادر مسعود تلفن كردم تا كمكم كنند.هر دو با محبت خواهش مرا اجابت كردند. ترجمه هاى بهترى برايم فرستادند. ترجمه اى كه رساتر ديدم ومربوط به آقاى بها الدين خرمشاهى است را در اينجا نقل كردم. از آن دو دوست براى سپاسگزارى نامى نمى برم. براى انقلابى ها كار مى تراشم تا به آنها فحش دهند. رهبر عقيدتى قادر است آنها را به اتهام كمك به من سنجاق كند به آقایى كه هم قربان على ميرود وهم نژادش به حسين مى رسد. اميدوارم بخش امنيت رهبرى پرونده مترجم عربى قرآن آقای بهاءالدین خرمشاهی را به پروندهی مترجم خودشان ضمیمه نکنند. بعون الله تعالى
١٣- پيام عاشورائى برادر مسعود مرده مال شد. آنرا قايم مى كنند. بايد از آقاى همنشين بهار سپاسگزار باشم كه زحمت پياده كردن نوار را كشيدند. با قبول اين زحمت بار از دوش برادران برادر مسعود كشيده شد. البته به پاداش اين قبيل خدمات آقای همنشین بهار زندانی شاه و شیخ و از یاران سابق مجاهدین مورد مرحمت رهبر عقیدتی قرار گرفت. این مرد را با این سوابق در ایام بازنشستگی به استخدام وزارت اطلاعات در آوردند. به حق حرفهای نشنیده.
پیوست:
همه قبيله من
نگارنده در خانوادهاى روحانى بزرگ شده و نام خانوادگى من بى مسما نيست. طى دو قرن گذشته «همه قبيله من عالمان دين بودند» خانهی پدرى ما در زادگاهم، سارى، مقابل تكيه حاجى آباد قرار داشت. يادم مى آيد مردى معروف به ملا در زير زمين كوچک آن تكيه ظروف چينى و قورىهاى شكسته را بند مى زد. نگهبان تكيه هم على خان بود. مردى نحيف، لاغر وعينكى كه بساط كوچك ميوه وسبزى فروشى را روزها جلو تكيه پهن مى كرد. بهر حال موقعيت جغرافيائى آن خانه و سوابق خانوادگى، نگارنده را از كودكى با مقوله ديندارى، عبادت و به ويژه تماشا و شركت در سوگواريها هنگام ايام فراغت آشنا كرد. شركت در روضه خوانى، مراسم احيا و سوگوارى دائم سرگرمى ممكن ومطلوب ايام كودكى ما بود. علاوه بر شصت روز در ماه محرم وصفر كه تكيه رونق ویژهای داشت به منظور بهره بردارى مطلوب از اوقات بيكارى و براى خدمتگزارى، تقسيم چاى،غذا ، پهن كردن سفره وشستن استكان، ونعلبكى و ظروف در مراسم روضه خوانى در منزل دائى جان، مرحوم حاج عزيزالله غفارى ساروى وخانه عمو جان حاج ابوالحسن روحانى حاضر مى شديم.
راه انداختن دسته
با انباشت تجربه كار بالا گرفت. خودمان در منزل مرحوم عمه جان مرضيه، همسر مرحوم حاج ذكريا يحيى زاده با همكارى مجدانه احمد آقا پسرعمه گرامى بساط عزادارى و دسته اى كودكانه با پرچم وعلم به راه انداختيم. حدود ده كودك از بين همسايه ها، پسر ودختر هاى فاميل در خلوت كوچه باريك ودراز عماديان قناد سوگوارى مى كرديم. من به مقام نوحه خوانى رسيدم . پسرها جلوى صف سينه مى زدند و دختر ها با چادر پشت آنها حركت مى كردند ومن نوحه مى خواندم . آرزويم بوده پيرى تو عصاى من بگيرى - كى گمانم بوده اكبر ١٨ ساله بميرى. وووووووو البته سينه زنى ٤-٥ پسر وگريه سفارشى ٣-٤ دختر صحنه را مرغوب تر مى كرد. يادش بخير.
يادم مى آيد كه ارباب نورى، پسرانش آقا رضا، فريدون و مجتبى، همسر و دخترشان مشترى تماشاگر ما بودند. ما را خوشحال مى كردند. البته اگر همگى لبخند بر لب نداشتند ما بيشتر جدى مى شديم. من بلند تر نوحه مى خواندم، پسر ها بهتر سينه مى زدند و دخترها جدى تر مويه مى كردند. شيخ نصرالله خليلى روضه خوان لاغر اندام وسر شناس ساروى هم در همان كوچه زندكى مى كرد. ابراز رضايت شيخ از تظاهرات ما سوگواران خرد سال مثل نمره بيست معلم زير ورقه ديكته كيف آور بود. بر غرور و افتخار ما مى افزود. آن زمان مراسم شام غريبان در آن كوچه تاريك با كودكانى شمع به دست كه روى زمين دنبال اجساد شهدا مى گشتند ومن نوحه مى خواندم كه: اى زنان آل هاشم از حرم بيرون بيائيد وووو اوج كار بود. راستى راستى قضيه آنقدر جدى مى شد كه خودمان هم به گريه مى افتاديم.
بازگشائى مسجد
پيشرفت صاحب اين قلم در مدارج عبادت سرسام آور شده بود. ديگر نماز را در خانه نمى خواندم. در مسجد، نماز جماعت خدا پسندانه تر بود. در سالهاى اول دبيرستان متوجه شدم كه اى دل غافل اين مسجد متروكه كه در چهار راه برق ومقابل نانوائى مرحوم ذهبى و پشت خانه قدرت الله خان مدانلو قرار داشت. روزى روزگارى پر رونق بود. در قديم جد ما آشيخ محمد آنجا نماز جماعت مى خواند. غيرت دينى وخا نوادگى مخلوط شد. با چند بچه مؤمن از فاميل، دوستان وهمكلاسى ها و به قول علماى امروز «نيروهاى ارزشى» به كار با ارزشى دست زديم . خلاصه آن كه مسجد را شستيم، روفتيم و گرد وخاك آنرا زدوديم. حصير خريديم. فرش كرديم. براى بازگشائى مسجد، اگر اشتباه نكنم، آخوند لاغر اندام وفروتنى كه محترم بود ومشهور نبود، برگزيديم . تا براى ما نماز جماعت بخواند. باز هم اگر حافظه ام درست كار كند اين مرد كه براى راه انداختن مسجد ما فايده زيادى داشت را آقاى مفيدى مى خواندند. ديگر كار ما گرفته بود. در رقابت با محمد دنيوی كه در تكيه اصفهانى محله نوحه مى خواند، من هم مؤذن مسجد شدم . اين محمد دنيوى از بچه هاى همدوره ما بود. بعد ها با استعداد وعلاقه اى كه داشت و پشتيبانى و راهنمائى عماد جان (رام) از خوانندگان سر شناس آوازهاى مازندرانى شد و به پيشرفت اين بخش از فرهنگ بومى ايران خدمت كرد. او سالها ست كه از اين جهان رخت بر بسته است يادش به خير.
الگوى فلسفى
رقيب نوحه خوان من محمد دنيوى آهسته آهسته از «پرده عصمت بدر افتاد ...» رفت دنبال نى، مزقون، ضرب وووو خلاصه آنكه «پيكارى» شد. رقيب رفت. ميدان مجاهدت گسترده ترى پيش چشم قرار گرفت.
آن زمان محمد تقى فلسفى واعظ بى همتائى بود والگوى من. آقاى خزائلى معلم انشاى ما ترجيح مى دادند كه من انشا را از روى نوشته نخوانم بلكه بدون نوشته در باره موضوع حرف بزنم. منهم از خدا مى خواستم. باحتمال زياد او متوجه تقليد من از سبك سخنرانى فلسفى شده بود و انرا مى پسنديد. غيرت دينى و خانوادگى، پيشرفت در مرام سوگوارى ونوحه خوانى، ارتقا به مقام مؤذنى سخنرانى در دبيرستان وساير مدارج عاليه مرا به سوى «حوزه علميه» پرواز مى داد. فصل عربى خواندن فرا رسيده بود . با اين اميد كه شايد روزى جاى خالى اجداد خود، آشيخ محمد رضا، آشيخ محمد را در شهر سارى پر كنم. جوان بودم و جوياى نام .
عربى و جامع المقدمات
شادروان پدرم از اينكه من علاوه بر درس دبيرستان مى خواهم بيشتر بخوانم و بدانم خوشحال بودند اما بشرطها وشروطها. براى يادگيرى عربى از مراجعه به مساجد واهل لباس منع شدم. در عوض ايشان از بهترين معلمين سارى يعنى مرحوم آقاى نوبر (معروف به پاكى) كه شاعر واديب سرشناس شهر بود خواهش كردند كه به من افتخار شاگردى خود را بدهند. آن زمان بچه هاى «معقول» «فضولی» نمى كردند و دليلى نمى خواستند. بطور طبيعى اطاعت امر شد. من شروع به خواندن جامع المقدمات كردم. آن زنده ياد مرا از لانه «تزوير وريا» وشاگردى مكتب دين پيشكان وصاحبان عمائم دين فروش بر حذر داشتند. اين مقدمات نفسگیر را آوردم تا نزد مرجع تظلم، امام حسين ( ع ) ناشناس نمانم. تصريح مى كنم كه در خانوادهاى شيعه، آشنا به مسائل عمومى مذهبى، به دنيا آمده ام. بدون قصد عوام فريبى و ريا كارى به عقايد همه مردم دين دار و بى دين، احترام مى گذارم. از آنان كه دين وديندارى را براى كسب زر وزور و تزوير، ابزار كرده اند، تبرى مى جويم. هر چند كمى عربى وقران وفقه خوانده ام اما اطلاعات من از اسلام شناختى است عمومى و ساده. به دلیل لاهوتی بودن بین همکلاسها، اقوام و آشنایان، نمونهی نوجوانی عاقل و کامل بودم. اما شانس آوردم و انشعابی و ناسوتی شدم که آن خود قصهی دیگری است.
منبع:پژواک ایران