آقاى بهمن كشاورز چهل سال پيش ، در ايام جوانى يكديگر را از نزديك مى شناختيم . در راهروهاى كاخ دادگسترى يا كانون وكلا يا جلسات گوناگون سلام وعليكى داشتيم . در زمان «طاغوت» تلاش مى كرديم تا هر كدام در حد لياقت خويش و در اجراى رسالت شريف وكالت يعنى دفاع از حقوق و آزادى مردم شايستگى خود را براى بر تن داشتن كسوت افتخارآمیز وكالت نشان دهيم. دريغا كه درعصر ياقوت وسلطه ارتجاع شمايان پاى از راه بيرون زديد. اينك در نامه نوشتن به شما براى من امكان به كار بردن عنوان همكار محترم و تجديد مراتب احترام وجود ندارد . ديگر من شما را نمى شناسم تا مخاطب «سلامى جو بوى خوش آشنایی» باشيد.
لابد از خود مى پرسيد كه به اين ضد انقلاب فرارى چه هيزم ترى فروخته ام كه از شش هزار كيلو مترى بى هيچ سلامى به عتابى چنين عريان پرداخته است در حاليكه عنوان «رئيس اتحاديه سراسرى كانون هاى وكلاى دادگسترى ايران» را در صدر نامه اش آورده است . من پاسخ اين سؤال مقدر را از افاضات شما اتخاذ سند كرده ام كه نوشته ايد كه در ايام ياقوت «گروه عظيمى از كارمندان كشورى و لشكرى وامنيتى...» قانوناً به كانون تحميل شده اند .
شما مشغله زيادى داريد لابد باشتاب هر چه به قلم شما بيايد روى كاغذ را سياه مى كند .
آدم گرفتار فراموشكار هم مى شود. شما نام نمايندگان «ادوار» مجلس آخوندها ، سى در صديها، جانبازها، ايثارگران را به طاق بلند نسيان سپرديد ؟
البته «نبايد فراموش كرد كه اعضاى كانون وكلا تنها تشكيلاتى هستند كه سه بار تصفيه شده اند»
باز هم آن ۱۶ سالى كه كانون را به نمايندگان لاجوردى ها سپردند بيادتان نيامد، به خاطرتان خطور نكرد كه اعضاى هيئت مديره كانون و رئيس انتخابى كانون را سالها به زندان كشاندند . شادروان دكتر دامغانى ، حسن نزيه، عبد الحميد اردلان را نمى شناختيد ؟ خانم بتول كيهانى ، دكتر هادى اسماعيل زاده، جهانگير مستوفى ، دكتر مصطفى رحيمى را چطور؟
خبرى از پيش كسوتها ، جنابان صارم الدين صادق وزيرى ،على شاهنده، دكتر هدايت متين دفترى، عبدالكريم انوارى نداشتيد ؟
از انتحار دلخراش منوچهر كلانترى، اعدام منوچهر مسعودى، ترور طواق واحدى، صديق كمانكر وعبدالرحمن برومند بى خبر مانديد ؟
و از تصفيه فيزيكى دكتر ضياء «مدرس»، دكتر مجذوب ، منوچهر قائم مقامى، دكتر امين امينى وووو چطور ؟ صد ها زندانى، وضع جسمى همكاران ما مصطفى دانشجو ، سيف زاده، وبقيه وكلاى زندانى تحت تعقيب وفرارى، تبعيدى خانمها مهر انگیز كار خيران، شيرين عبادى وووو هم به شما گزارش ندادند؟
شما که خوشبختانه از تصفیههای فیزیکی، زندان، تصفیههای سهگانه «قانونی» جلادان قسیالقلب مسلط بر میهنمان جان به در بردهاید و در خانه ماندهاید چه میکنید؟
سکوت تأیید آمیز سالیان دراز شمایان اینک به همکاری تنگاتنگ و مستقیم با دستگاه سرکوبی ولی مطلقه سفاک تبدیل نشده است. رای خلاف قانون و شرافت شعبه دوم دادگاه انتظامی «وکلا» علیه همکار دلیر نسرین ستوده را میبیند و دم نمی زند؟
همکاران سرافراز ما که مبارزه آن ها باعث سربلندی همه وکلا در همه جهان است در زندانهای نظام اسلامی خمینی ساخته ، با مرگ دست به گریبان هستند و شمایان خفه خون گرفتهاید؟ نگران جانهای عزیز همکاران ما جنابان دانشجو، سیف زاده و سلطانی نیستند؟
در شبستانهای دوداندود در این معبد
گر چراغی به می نمیافروزی
ای زائر
کورسوی شمع رفتگان را
پا منه سرنهانی
امروز و فردا در کرمان همایش اتحادیه سراسری کانونهای و کلای دادگستری ایران را برپا میکنید، آیا جرأت دارید که به ننگ ابطال پروانه وکالت خانم ستوده اشاره کنید. شمایان که جرأت مقابله ندارید چرا استعفا نمیکنید. سکوت شما را تبدیل به همکاری بیمزد و مواجب نمیکند؟ این باعث شرمندگی و شرم نیست؟
آقای بهمن کشاورز
من پدر بزرگوار شما و پدر سرافراز همسر شما را میشناسم. از شما توقع ندارم که مانند آنها نام نیک به جای بگذارید. تلاش کنیدتا با کنارهگیری از «ریاست»، ننگی از شما به یادگار نماند.
با توشه بیمقدار ذوق و ادبی که به جامانده و در یاد است تصرفی جسورانه در شاهکار شیخ شیراز میکنم تا بدانید
«ترسم از عمامه جلاد نیست
طعنه تیرآورانم میکشد»
محمدرضا روحانی
منبع:پژواک ایران