لزوم همراهی اصلاح طلبان با خواسته های اصلی جنبش!
محمود خادمی
جنبش سبز آزادیخواهانه مردم با وجود کشتار وسرکوب وحشیانه آن و به رغم فراز و نشیب های اجتناب نا پذیرش کماکان براه دشوار و پر افتخار خود ادامه میدهد. نارضایتی گسترده 30 ساله مردم از رژیم که تا قبل از انتخابات، کمتر مجال بروز یافته بود و همیشه راههای مقابله با اجحافات و ستم گریهای رژیم را بروی خود بسته می دید، این بار با محمل شرکت در انتخابات به مثابه تنها امکان موجود برای ایجاد تغیرات سیاسی ــ اجتماعی در کشور و با شعار "نه" به احمدی نژاد استارت خورد . معترضین به رژیم حول این خواسته متشکل شدند و آن چنان جنبش مردمی و گسترده ای براه انداختند که در 30 ساله اخیر بی سابقه بوده است . لیاقت ها و شایستگی های مردم و جوانان کشوربرای یک زندگی شایسته تر ، که در این 30 سال سرکوب شده بود، به سرعت فوران کرد و تمام محاسبات رژیم و حتی رهبران اصلاح طلب معترض به نتیجه انتخابات را بهم زد. رژیم مثل گذشته راه سرکوب عریان را برگزید ؛ اما اصلاح طالبان که با ایستادگی یکپارچه مردم و جوانان در اعتراض به نتیجه انتخابات ( که اتفاقا" خواسته آنان نیز بود ) مواجه شدند قوت قلب یافته و خود را با حرکت و مطالبات مردم وفق دادند . این جنبش علیرغم برخی دوگانگی بین خواست ها و مطالبات مردم و رهبران اصلاح طلب آن تاکنون براه خود ادامه داده است . شخصا " معتقدم قیام مردم ایران مانند هر پدیده طبیعی و اجتماعی در مسیر رشد و اعتلای خود در هر مرحله دست به انتخاب های اصلح میزند و عناصر ناهمگون با خود در هر سطح از جنبش را دفع خواهد کرد ونهایتا" برهبری ذیصلاح و شایسته خود دست خواهد یافت. یعنی این که نمی توان و نباید بطور مکانیکی و با هو و جنجال و القا ، برای آن رهبری تراشید. همچنین معتقدم دخالت های خارجی در این روند، پروسه بروز ماهیت عناصر ناصالح در درون جنبش مردم را به تأخیر می اندازد و کار مردم و جنبش اجتماعی را در مسیر دست یابی به پیروزیهای بعدی دچار مشکل می سازد.
اگر چه این جنبش فارغ ازادعاها و تمایلات مدعیان فرصت طلب رهبری – به ویژه در خارج کشور - براه خود ادامه میدهد، با این حال لازم است به پاره ای از این دوگانگی و تفاوت ها بین خواسته ها واهداف مردم و تئوریسین های جنبش سبزدر خارج کشور و تلاش هاشان برای به ثبت دادن جنبش بنام خود اشاره می کنم :
یکم ــ عدم اعتقاد به سرنگونی رژیم
رهبران اصلاح طلب به خصوص افراد و تئوریسین های این جریان در خارج کشور مانند کدیور، سروش، گنجی، مهاجرانی و ..... تلاش می کنند نشان دهند که فجایع مربوط به سرکوب و کشتار و تجاوز، محدود به دوران بعد از انتخابات است و قبل از آن - به خصوص دوران خمینی دجال - ایران بهشت برین بوده است و مردم در صلح و صفا می زیسته و با جمهوری اسلامی مشکلی نداشته اند! آنها می خواهند وانمود کنند که اشکالات موجود اشکالات ساختاری نیست و ربطی به نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه ندارد و بدین ترتیب آنان خواسته جنبش سبز را به اعتراض به تقلب در انتخابات و بیرون کشیدن مجدد احمدی نژاد از صندوق آرا تقلیل می دهند. در عوض تا بخواهید – و البته به حق - از پلیدیها و تبه کاریهای احمدی نژاد و باند وابسته به او سخن سر میدهند . البته این که این آقایان بعضا"خود در گذشته از تئوریسین های سرکوب و مسئولین راه اندازی نهادهای بازجوئی وشکنجه بوده اند و به این خاطر نمی توانند این گذشته را محکوم کنند، حرجی بر آنان نیست؛ ولی حق ندارند با خراب کردن تمام کاسه کوزه ها بر سر احمدی نژاد و باند او، کل نظام را از مهلکه سرنگونی برهانند . تلاشهای مذبوحانه آقایان برای نجات کلیت نظام در حالی است که مردم و جوانان میهن، کنار رفتن احمدی نژاد را گام نخست مسیر سرنگونی تمام عیار رژیم میدانند و می خواهند از آن به عنوان سکوی پرش به سمت سرنگونی استفاده کنند . چرا که مردم به عینه دیده اند دراین 30 سال حکومت آخوندها سرکوب و شکنجه و زندان بی وقفه ادامه داشته آنها دیده اند و میدانند که این اجحافات و ظلم و ستم ها ربطی به این فرد و یا آن فرد ندارد و تا زمانی که این نظام مبتنی بر ولایت فقیه وجود دارد در بر همین پاشنه خواهد چرخید و تنها راه فلاح خود را در سرنگونی تمام عیار این رژیم یافته اند
دوم ــ توجیه ولایت فقیه و نفی نکردن آن
بعد از بر ملاء شدن ماهیت خامنه ای در جریان قیام گسترده مردم و رو شدن دستان جنایتکارش در همه شقاوت های رژیم ، و زمانی که دیگر پرده پوشی فجایعی که او بانی اصلی اش بود امکان نداشت و دفاع از این جنایت کار به مصلحت اصلاح طلبان نبود، آنان بدون آنکه در مذمت و نفی خود تئوری ولایت فقیه کلامی بگویند، شروع به بیان ایرادات و اشکالات خامنه ای کردند. از جمله اینکه او امین وعادل نیست وبه میثاق هایش با مردم وفادار نمانده ، به مردم دروغ گفته و از این قبیل. حد اکثر این که تنها در مذمت "مطلقه" بودن قدرت ولی فقیه اشاراتی کردند و نه نفی نظام مبتنی بر ولایت فقیه. همه میدانیم که اصل ولایت مطلقه فقیه در مهر ماه 1358 توسط مجلس خبرگان رژیم (که به جای مجلس موسسان بر مردم تحمیل شد) تصویب شده است. یعنی از ابتدا، این رژیم قرون وسطائی بر اساس اصل ولایت مطلقه فقیه پی ریزی شده و ولایت خمینی هم از نوع مطلقه آن بود. برهمین اساس هم بود که خمینی به صراحت می گفت چنانچه کاری را بر خلاف اسلام ( که البته اسم مستعار خودش بود! ) ببینم، اگر همه مردم هم بگویند آری، من میگویم نه. ابن آقایان خوب میدانند که با نفی کردن اصل ولایت فقیه شیرازه این نظام قرون وسطائی دینی از هم می پاشد. چیزی که برای همه جناح های رژیم مرز سرخ است . روشن است که مبری داشتن دجال بزرگ از شرارت و پلیدی های این نظام و زیر سئوال نبردن او وچشم پوشی بر جنایت های گذشته نظام به این خاطراست که تداوم این نظام با یک ولی فقیه دیگر میسر گردد .از نظر آقایان ولایت فقیه به خودی خود معضل و مشکل ساز نیست بلکه نحوه اجرای غلط آن است که مردم ایران را دچار این همه مصیبت کرده است.
سوم ــ نفی سکولاریزم وتأکید بر هویت دینی نظام
همه نواقص، دوگانگی ها و اشکالات اصلاح طلبان و به خصوص تئوریسین های آن ها در خارج کشور در ناهماهنگی با جنبش سبز و مطالبات بدنه مردمی و گسترده آن، ریشه درعلائق و وابستگی آنان به اسلام سیاسی دارد . بدون فاصله گرفتن از اسلام سیاسی، نه می توانند خود را با ولایت فقیه ( از هر نوعش ) تعیین تکلیف کنند و نه می توانند اعدام ها وشکنجه های سال 60 و قتل و عام های 67 را به صراحت محکوم نمایند و نه می توانند به نقش خود در استحکام پایه های استبداد دینی در کشور اذعان کرده واز بابت آن از مردم پوزش بخواهند.
اکنون نیز که کوس رسوائی حکومت دینی عالمگیر شده باز هم این آقایان دست بردار نیستند و بیهوده تلاش می کنند تا سودای جمهوری اسلامی دیگری را بر مردمی که در اعتراض به جنایات حکومت دینی بستوه آمده اند ( و جان بر کف برای رهایی خود از شر آن، به میدان آمده اند ) تحمیل نمایند .
حکومت دینی با هر خوانشی که از دین وجود داشته باشد، از آنجا که سرنوشت مردم رابه گروگان ولی فقیه دیگری در می آورد ؛ از آنجا که با مردم سالاری و جمهوریت تضاد ماهوی دارد و از آنجا که مردم را به دو دسته دین دار و بی دین تقسیم می کند واز این طریق تبعیض در حقوق بشررا نهادینه میکند، نمی تواند نوید بخش دموکراسی و آزادی برای مردم باشد .
بنابراین اعتقاد به اسلام سیاسی در در تقابل کامل با سکولاریزم و جدائی دین از دولت است. سکولاریزم تنها بدیل مناسب برای جامعه ایران با فرهنگ های متنوع و مذاهب گوناگون است ودر اعتقاد به سکولاریزم است که طرح تداوم نظام با ولی فقیه دیگری نیز ناکام میماند و این آن چیزی است که این روزها مردم ایران بخاطر آن قیام کرده اند و خواست خود را در شعار پرشور " استقلال ؛ آزادی ؛ جمهوری ایرانی " بیان می کنند .
محمود خادمی ــ 21.08.09
منبع:پژواک ایران