چرا این رژیم آمد و چه خوب شد که آمد
محمود خادمی
برای رفتن اون رژیم ( استبداد سلطنتی ) تلاش و مجاهدتهای بی نظیری صورت گرفت ؛ کار اصلی سرنگونی را چریک ها و روشنفکران و با آرزوی جامعه ای عاری از ستم و استثمار انجام دادند و خمینی دجال فقط در 30 ثانیه آخر وارد گود شد ولی همه دستاوردهای انقلاب در جیب گشاد او ریخته شد و شد رهبربلامنازع انقلاب ؛ اما آنچه مسلم است آنهمه مبارزه و مجاهدت برای آن نبود که این رژیم قرون وسطائی بر اریکه قدرت بنشیند ؛ درآن موقع در میان چریک ها و فعالین سیاسی هیچگونه نظر مثبتی در مورد خمینی و اعتقادات اش وجود نداشت ؛ موج گسترده مردم وهمراهی و هم آوائی آنان با انقلابی که دیگر مهر رهبری خمینی بر پیشانی اش خورده شده بود چریک ها و مبارزین قدیمی را نیز با خود برد و همه ناخودآگاه و بر خلاف باور به رهبری خمینی در پشت سرش براه افتادند ؛ واقعه انقلاب و مشاهدات آن دوران برای چریک ها و مبارزین جوانی که بعد از سالها از زندان آزاد شده بودند چیز جدید و ناشناخته ای بود که در تصورشان هم نمی گنجید .
بهر حال ارتجاع آخوندی که در یکصد ساله اخیر همیشه در کمین پیروزی مبارزات مردم برای غصب رهبری و تصاحب قدرت بود ؛ سرانجام در بهمن 1357 ؛ خمینی خون آشام باهوشیاری ضدانقلابی و دجالیت آخوندی در حالی که هیچ مجالی برای عرض اندام دیگرجریانات و نیروهای سیاسی نگذاشته بود ؛ یک تنه و بدون رقیب قدرت را تصاحب کرد ؛ سر برآوردن این رژیم ازاعماق قرون و اعصار یک واقعه ناگوار در مسیر تکامل جامعه ایران بود ؛ اگر چه این رژیم پاسخ هیچیک از نیازمندیهای آن مرحله از رشد جامعه ایران نبود ولی گویا مقدر بود که بیاید و مردم کشورما را به این روز سیاه بنشاند .
اما این بلای ناخواسته که هیچ تناسبی با رشد فرهنگی جامعه ایران نداشت چگونه بر سر مردم آوار شد ؟ چرا مردمی با سوابق درخشان و طولانی ازفرهنگ و تمدنی کهن این گونه به سادگی فریب این آخوندهای عقب مانده و قرون وسطائی را خوردند ؟ ضمن اعتقاد به عوامل متعددی که تا به حال توسط دیگران به عنوان عوامل موثردر روی کار آمدن رژیم خمینی گفته شده مانند :
1 ــ اعتماد مذهبی مردم به خمینی و آخوندها در جامعه ای که 95% مردم آن مسلمان بودند
2 ــ نا روشن بودن محتوای انقلاب و وعده های کلی خمینی
3ــ استفاده از شبکه گسترده مساجد و ارتباطات آخوندی برای بسیج و تهییج مردم
4ــ استفاده از غیبت انقلابیون ( تا دی ماه 57 هنوز رهبران اصلی سازمان ها و گروه های سیاسی در زندان بودند )
5ــ حاضر و آماده نبودن آلترناتیو دمکراتیک و انقلابی برای کسب قدرت
6 ــ عامل خارجی و کمک کشورهای خارج در ارائه چهره ای کاریزماتیک از خمینی به مردم ایران بطوریکه عکس او را در ماه می دیدند
علاوه بر دلایل بالا و هر دلیلی دیگری که بتوان برای سلطه ارتجاع بر مردم ایران ارائه داد معتقدم رشد فرهنگی جامعه ایران به نقطه ای از بلوغ خود رسیده بود که آماده تعیین تکلیف کردن و تصفیه حساب ؛ آزاد اندیشی با مطلق گرائی دینی بود ؛ به عبارتی دیگر زمان آن فرارسیده بود که مردم ایران این وصله ناجور را از دامن فرهنگ و اندیشه ایرانی بزدایند ؛ برای این منظورابتدا می بایست حاکمیت ننگین آخوندها طی 30 سال تجربه می شد و بعد از اطمینان مردم ازمخالفت رژیم باهر نوع آزادیخواهی وآزاد اندیشی و ضد تاریخی بودن این رژیم تصمیم به نفی حکومت دینی به عنوان مانع اصلی هر نوع آزاد اندیشی و پلولالیزم گرفته میشد ؛ سرانجام 22 خرداد 1388 سرآغازپروسه غلبه و به گور سپردن حکومت دینی و هر تلقی سیاسی از مذهب و آغاز نبرد با دشمنی قدیمی فرا رسید ؛ یعنی 30 سال حاکمیت پلید آخوندها و آنهمه جنایات و ددمنشی باید صورت می گرفت تا مردم پی به ماهیت ضدبشری و پلید آنان می بردند ؛ به همین خاطر این پیدایش نامیمون با تمام معایب و مصیبت هائی که برای مردم بدنبال داشته بطور اتفاقی اسباب تصفیه حساب تاریخی آزاد اندیشی با مطلق گرائی مذهبی که لازمه مسیر رسیدن به دمکراسی است را فراهم کرده است به این اعتبار اگرچه ویرانی ها و خونریزیهای بیشماری بر مردم تحمیل گشته است ؛ ولی مقدم این زورآزمائی مردم و ارتجاع مبارک باشد و آن را باید به فال نیک گرفت .
روحانیون و آخوندها در گذشته همیشه در حاشیه حکومت ها ؛ اما شریک و توجیه گر آنان در همه جنایات و ظلم و ستم ها زندگی انگلی خود را داشته اند ( مذهب و سلطنت در تاریخ همیشه دو روی یک سکه بوده اند ؛ در تاریخ هم یک پادشاه غیر مذهبی وجود ندارد ) و به سرکیسه کردن مردم مشغول بوده اند ؛ بهمین خاطر علیرغم شراکت آنها در همه جرائم و ستمگریهای حکام و سلاطین هیچوقت تاریخ از آنان چهره ای جلاد و ستمگر به ثبت نداده است وبدینترتیب آخوندهای حیله گر توانسته اند با فریب و دجالیت و با سوء استفاده از اعتماد مذهبی مردم برای مدت طولانی سلطه خود را بر اندیشه و روان مردم محفوظ نگه دارند
اما این بار خود مستقیما" به صحنه حکومت کردن آمده اند و دیگر نمی توانند نقش مستقیم خود در تمام جنایات و خونریزیهای 30 ساله حکومت خود را کتمان نمایند ؛ این بار مستقیما" صحبت از ستمگریهای ولی فقیه و سایر متولیان دین است ؛ دیگر این جماعت به عنوان سمبل های جنایت و پلیدی شناخته شده و نمی توانند دست های آلوده به خون خود را مخفی کنند .
به یقین این اولین بار در دوران معاصر در جهان است ؛ که شاهدیم در کشوری حکومتی دینی برخاسته ازدریای درد و رنج مردم ناشی از انقلاب در حالی که قدرت مطلقا" در اختیار متولیان رسمی دین است اینچنین فجایعی بر سر همان مردمی که آنها را بقدرت رسانده اند آورده است ؛ چنین است که یخ های اعتماد و اعتقاد به خمینی و سایر اسلام پناهان ریائی ذوب شده و جای آن را نفرت و بیزاری از ولی فقیه وسایر سردمداران دینی فرا گرفته است و این دست آوردی بزرگ نه تنها برای مردم ایران (در نزدیک شدن به ایده تحقق یک حکومت غیردینی ) بلکه برای تمام کشورهائی که از بنیادگرائی مذهبی رنج می برند می باشد .
بعد از آنکه مردم و جوانان غیور جنبش سبز ایران به خوبی توانستند به یمن استفاده از تکنولوژی مدرن ارتباطی و اینترنت اخبار و تصاویر مربوط به فجایع و جنایاتی که به دستور ولی فقیه و سایر متولیان دین بر آنان رفته را به گوش و چشم مردم جهان و از جمله کشورهای اسلامی برسانند و مردم این کشورها با چشم خود دیدند و با گوشهای خود شنیدند ( در کشوری که خود را ام القرای اسلام و رهبر آن خود را ولی فقیه کل مسلمین جهان میداند ) در این حکومت دینی برسر مردم مسلمان این کشور چه رفته است ؛ دیگر الگوی ایران کسی را نمی فریبد و از این پس در جهان و یا کشورهای اسلامی کسی دیگر خوش بینی های گذشته نسبت به یک حکومت دینی وجود ندارد .
و چنین است که در کشورمان ایران باور به یک حکومت سکولار و غیر دینی میرود به یک باور همگانی تبدیل شود
اما سمت گیری به سوی حکومتی مردم سالار و سکولار با عبور از ولایت فقیه میسر است ؛ سمت گیری که پیشاپیش مردم ایران با شعارهای ,, مرگ بر دیکتاتور ؛؛ بر آن مهر تأیید زده اند ؛ مردم با نفی ولایت فقیه در واقع اسلامیت نظام را نیز هدف گرفته اند ؛ هدفی که در یکصد سال اخیر مستمرا" بوسیله روشنفکران و مبارزین سیاسی ایران پی گیری می شده است ؛ مقاومت و مقابله زنان ؛ مردان و جوانان ایرانی دراین 30 ساله در مقابل قوانین تحمیلی دینی و محدودیت های مربوط به پوشش ؛ حجاب و .... نشان میدهد که رژیم تنها می تواند با ریشه کن کردن قدرت و ظرفیتی که در این یکصد ساله اخیر نسل به نسل در فکر و نحوه زندگی مردم رسوخ کرده به استمرار حکومت دینی ادامه دهد که این نیز غیر ممکن است ؛ بنابراین اسلام به مثابه یک ایدئولوژی با هر شکلی و هر خوانشی در آینده جامعه ایران هیچ جائی نخواهد داشت
منبع:پژواک ایران