آیا انقلاب دیگری در راه است ؟!
محمود خادمی
در آستانه سی و یکمین سالگرد انقلابی قرار داریم که تا زمان کوتاهی قبل از وقوع آن، نه مردم عادی و نه شخصیت ها و سازمان های سیاسی پیشتاز آن زمان ، وقوعش را با آن سرعت پیش بینی می کردند و نه کسی فکر می کرد ؛ در صورت وقوع ، میراث خوار آن خمینی و دار و دسته عقب مانده اش می باشند و نه هیچ تصوری ؛ از اینکه انقلابی که در پیش است یک انقلاب اسلامی است ؛ وجود داشت . بعلاوه به عقل جن هم نمی رسید که مردم ایران ــ که به گواهی تاریخ و شهادت بسیاری از نویسندگان و روشنفکران از آگاه ترین و با فرهنگ ترین مردم منطقه میباشند ــ به قوانین ؛ ارزش ها و فرهنگ عقب مانده ای که این جماعت وحشی و مرتجع بر کشور حاکم خواهند کرد تن خواهند داد .
تا اواسط سال 56 در درون زندان های شاه و در بین زندانیان سیاسی که در واقع قشر اول جامعه ایران بودند، بحث وتحلیل وخبری از سرنگونی شاه ویک انقلاب قریب الوقوع در ایران وجود نداشت . به تبع آن صحبت از رهبری آخوندها هم نبود. به ویژه که زندانیان سیاسی ، آخوندها را - به جزء عده قلیل و انگشت شماری از آنها - داخل آدم نمی دانستند تا چه رسد به رهبری انقلاب ! تا آن زمان همچنین هیچ چشم اندازی برای آزادی زندانیان سیاسی وجود نداشت و زندانیان سیاسی با کفش و کلاه آهنین در جدال با ساواک شاه و زندان بانان ــ خود را برای گدراندن شرافتمندانه حبس های طولانی مدت و کسب آمادگی برای انقلابی که در دراز مدت احتمال وقوع آن را میدادند ــ آماده کرده بودند .
جوانانی که امروزه با تهور و بی باکی قهرمانانه ای ؛ لرزه سرنگونی را بر تمامی پیکره فرتوت نظام پلید آخوندها در افکنده اند در جریان انقلاب 57 هنوز بدنیا نیامده بودند و بعضا" شناخت درستی نیزاز وقایع آن زمان ندارند . شاید امروزه آنان از خبط و سهل انگاری پدران و مادران خود، متعجب و انگشت به دهان مانده باشند که چنین آینده ای را برای آنان رقم زد ه اند! حتی ممکن است این سئوال به ذهن شان متبادر شود که نسل پیش از ما چقدر پخمه وساده بوده اند که فریب آخوندها را خورده و انقلاب را دو دستی به آنان تقدیم کرده اند ؟ مگر نسبت به ماهیت یک حکومت دینی آگاهی نداشتند ؟ اما واقعیت چیست :
نگاه به قیام 57 به عنوان یک معادله خطی و یک مجهولی راه به جائی نمی برد و بهترین نتیجه ؛ آن خواهد بود که تمام کاسه و کوزه های ملا خور شدن انقلاب را بر سر نسلی و آزادیخواهانی بشکنیم که اتفاقا" بیشترین فداکاریها و جانفشانی ها را نثار مردم و کشور خود کرده اند . در باره علت وقوع انقلاب بهمن در این 30 سال باندازه کافی مطلب گفته و نوشته شده است که از تکرار آن خود داری می کنم و فقط به چند نکته اشاره می کنم :
یکم ــ شکل گیری سریع اجماع برای سرنگونی شاه : از آغاز سال 57 و شروع دوره ای برگزاری چهلم ها بیاد شهدا در تهران و سایر شهرهای ایران و با شکستن طلسم اختناق ؛ شعار مرگ بر شاه همه گیر شده وخیلی سریع اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران خواستار سرنگونی شاه شدند . بدین ترتیب اعتراضات مردم در حالی در این مسیر بی برگشت قرار گرفت که مجاهدین و مبارزین پیشتاز هنوزدر زندان بودند وهیچ هماورد جدی برای آخوندها به رهبری خمینی وجود نداشت . آنها با برخورداری از شبکه گسترده نیروئی مساجد و حوزه ها تنها و بلامنازع بر مقدرات امر سرنگونی شاه حکم فرمائی می کردند . آنها با استفاده از این فرصت طلائی , پروسه رهبری خود را ــ بر انقلابی که حاصل مبارزات و جانفشانی قهرمانان در زنجیر بود ــ کلید زدند .
دوم ــ مجهول ,, روحانیت در قدرت ؛؛ : شناخت مردم و انقلابیون از روحانیت یک شناخت ناقص تاریخی بود که از کتاب ها حاصل شده بود ؛ در این شناخت در مورد ولی فقیهی که حکومت کند و قدرت مطلق العنان داشته باشد، هیچ توضیحی وجود نداشت . سرعت تحولات چنان شتابان بود که امکان شناخت میدانی آخوندها و دوست و دشمن هم وجود نداشت . در اواخر سال 56 و بطور خاص درسال 57 شرایط بگونه ای بود که نیروهای سیاسی و مردم ایران محکوم به یک انتخاب و آنهم انتخاب خمینی بودند . این در حالی بود که هیچ کس به روشنی نمی دانست چه مصیبت هائی در پیش است. همه فکر می کردند دیو استبداد و وابستگی میرود و فرشته آزادی و سعادت به در می آید .
سوم ــ دخالت خارجی : پروسه انقلاب 57 یک پروسه و روند طبیعی نبود و با دخالت خارجی و به خصوص امریکا یک نوزاد ناقص و خلق الساعه بنام انقلاب متولد شد . این عامل ، در تمام مراحل تثبیت و استقرار حکومت دینی به خمینی و دار و دسته وی خدمات شایانی بعمل آورد .یعنی قیام بهمن 57 در واقع اوج انقلابی بود که هم کشورهای خارجی ــ و در رأس آنان امریکا ــ و هم دار ودسته مرتجع خمینی می کوشیدند به هر طریق ممکن آن را مهار و سرکوب نمایند . خمینی و آخوند هایش در واقع پاسخ مهار؛ انحراف و پیشگیری از رادیکالیسم انقلاب مردم ایران بودند که در نهایت هم با حمایت و توافقات پشت پرده این کشورها - و از جمله وادار کردن ارتش به اعلام بی طرفی - زمینه را برای ورود بی درد سر خمینی به کشور و استقرار یک حکومت دینی فراهم کردند وسرانجام دیوی بیرون رفت و دیوی به مراتب خونریزتر و جبارتر سر برآورد .
بهر حال، مردم و نیروهای انقلابی با دستان خالی در سایه اتحاد و همبستگی ؛ در انقلابی که رهبرش هیچوقت فتوای جهاد نداد و در کشوری که "جزیره ثبات" نام گرفته بود؛ با ارتشی تا دندان مسلح ــ که در آن زمان پنجمین ارتش قدرت مند غیر اتمی جهان به حساب می آمد ــ چنگ در چنگ شدند و "ژاندارم منطقه" را سرنگون و وادار به فرار از کشور نمودند . آیا ملت رشید ایران ؛ زنان و مردان دلاور و بی باکش می توانند این بار دیکتاتور دیگری را از اریکه قدرت بزیر بکشند و او را به جزای اعمالش برسانند و سایه شوم هر نوع دیکتاتوری را برای همیشه از کشورمان بر افکنند ؟
سوال این است ؛ در حالی که این رژیم به مراتب بیشتر از رژیم شاه در سالهای 56 و 57 مورد خشم ؛ نفرت و اعتراض مردم قرار دارد وهمه روزه نیز شاهد اعتراضات گسترده مردم علیه این رژیم هستیم ؛ آیا یکبار دیگر مردم ایران در مسیر بی برگشت سرنگونی دیکتاتور دیگری قرار گرفته اند ؟
ازمطالعه و نگاهی به قیام 57 روشن می شود ؛ از زمانیکه دو عامل پاره شدن تور اختناق ــ پایان ترس مردم از سرکوب و زندان ــ و رواج شعار مرگ بر شاه ــ به مثابه نشانه گرفتن و تخریب بالاترین و مقدس ترین ارزش نظام ــ محقق شد، سرنگونی شاه به حقیقتی برگشت ناپذیر تبدیل گردید . آیا غیراز این بود از زمانی که شعار"بگو مرگ بر شاه ؛ مرگ بر شاه ؛ مرگ بر شاه " نقل و نبات هر محفل و مجلسی شد و از زمانی که مردم ایران از بزرگ و کوچک بطور گسترده وبی ترس و واهمه از قوای سرکوب شاه به خیابانهای تهران و شهرهای مختلف ریختند، دیگر همه مردم ایران به این یقین حتمی رسیدند که دیر یا زود این رژیم سرنگون می شود .
در جریان اعتراضات اخیرمردم به خصوص اعتراضات عاشورا ما شاهد وقایع مشابه آن سالها در خیابانهای تهران و بعضا" شهرستانها بوده ایم ؛ اکنون نیز مردم بی ترس از تهدید و سرکوب قوای سرکوبگر رژیم، بطور گسترده به خیابانها می آیند . بطوریکه می توان با قاطعیت گفت که خشم و دلاوری مردم به مراتب بیشتر از روزهای بهمن 57 است . این بار هم مردم با شعارهای " مرگ بر دیکتاتور ؛ خامنه ای قاتله ولایتش باطله و ..... " رأس نظام را نشانه میگیرند ؛ شعار مرگ برخامنه ای دیگر به شعار روتین و رایج هرتجمع اعتراضی تبدیل شده است .
در همین جا این توضیح ضروری باید داده شود که در نظام سلطنتی گذشته ؛ مانند همه حکومت های سلطنتی کلاسیک ؛ بقای حکومت در گرو ادامه سلطنت شاه بود و با سرنگونی وی ، نظام دیکتاتوری سلطنتی نیز فرو می ریخت . بنابراین شعار " مرگ بر شاه " در آن مرحله می توانست یک شعار استراتژیک باشد ومردم را به خواست اصلی شان یعنی نفی دیکتاتوری برساند. اما برعکس آن رژیم ؛ حکومت آخوندی یک نظام دینی و ایدئولوژیک است که قدرت باز تولید دارد و با برکناری و سرنگون کردن سمبل منفور نظام (ولی فقیه)؛ کار تمام نشده و مطالبات مردم، یعنی آزادی و حقوق شهروندی محقق نمی شود . زیرا ممکن است استبداد دینی با جایگزین کردن ولی فقیه دیگر به حیات خود ادامه دهد . بنابراین در مبارزه با رژیم ، اگر چه شعار مرگ بر خامنه ای بسیار مهم است، ولی دیگر یک شعار استراتژیک نیست و می بایست شعارهای مبنی بر جدائی دین از دولت و برچیدن حکومت دینی، جای ویژه خود را در شعارها و مطالبات مردم باز کند
به هرحال، نارضایتی و اعتراضات گسترده مردم علیه رژیم در حالی شدت می یابد که بر خلاف رژیم شاه ؛ این رژیم با انبوه مشکلات داخلی و بین المللی نیز مواجه است . رژیم شاه در حالی تسلیم عزم و اراده مردم ایران شد وبه زباله دانی تاریخ پیوست که نه از بحران اقتصادی و تحریم رنج میبرد؛ نه با انزوای گسترده بین المللی مواجه بود و نه دچار اختلاف و چند پارگی در رأس نظام بود .
البته، رژیم، بهتر از هرکسی از سرنوشت قریب الوقوعش اگاه شده است . این که با نزدیک شدن سالروز قیام 22 بهمن به مزدوران خود در صدا وسیما دستور داده است که برخلاف سالهای گذشته ، تصاویر درگیری های مردم با پلیس ونیروی نظامی شاه ؛ شهدای درگیری ها ؛ حمله مردم به اماکن دولتی ؛ پیوستن نیروی نظامی به مردم و نظایر آن در ایام قیام را پخش نکنند – از ترس الگو برداری توسط مردم - به خوبی وحشت و نگرانی خود را بازتاب می دهد
جنبش سبز مردم ؛ روز به روز دارد به انقلاب شبیه تر می شود. این رخداد مبارک و محتوائی را ؛ سرکوبی های شدید رژیم ، تسریع کرد . پس باید آن را به فال نیک گرفت؛ چرا که سریعتر و بهتر، مردم ایران را به مقصد بزرگ آزادی نزدیک می کند .
محمود خادمی
24.01.10
منبع:پژواک ایران