اعتراف به خطاهای گذشته بدون تبری جستن از خمینی اعتماد برانگیز نیست
محمود خادمی
رودکی سمرقندی شاعر بزرگ قرن سوم هجری در شعری می گوید :
اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگ مردی و سالاری
این شعر وصف حال اصلاح طلبان در وضعیت ایران امروز است ؛ جریانی که خود طی سالهای طولانی گذشته ؛ شریک و همدست رژیم در همه جنایات و سیاه کاریهای آن بوده است وامروزه به عنوان مخالفین همان رژیم زندانی شده ؛ مورد بدترین شکنجه های جسمی و روحی قرار می گیرند ویا با حبس های طولانی مدت مواجه می شوند .
کسانی که درگذشته خود از بانیان و بعضا" اعمال کنندگان این نوع رفتارها با زنان و مردان آزادیخواه کشور در زندان ها بوده اند ؛ اکنون خود طعم شرایط طاقت فرسای زندانهای قرون وسطائی رژیم را تجربه می کنند .
اما تهدیدات و شرایط سخت اعمال شده بر آنان درزندان و بیرون باعث شده است که آنان با صرافت و صداقت های بیشتری به گذشته خود نوربیاندازند و به گوشه ائی از جرائم و جنایات گذشته رژیم ــ که مستقیما" در آن دست داشته و یا خود با مشارکت سایر جناح های رژیم مرتکب شده اند ــ اعتراف نمایند و به خاطر این شراکت و همدستی از پیشگاه مردم ایران ــ و تمام کسانی که باشکال مختلف در اثر این عملکردها صدمه ؛ آسیب و رنج دیده اند ــ عذر تقصیربخواهند .
مصطفی تاج زاده عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مقاله ای بنام,, پدر؛ مادر ما باز هم متهمیم ؛؛ به تاریخ 24 خرداد 1389 که از زندان به بیرون ارسال کرده است باین مسئله پرداخته است . این اقدام گرچه با تأخیرو بسیار ناقص و نارسا صورت گرفته ولی نخستین قدم خیر و است که می تواند ــ در صورت استمرار و با ابراز جسارت بیشتر دراذعان به گناهان گذشته ــ راه را برای رسیدن نیروهای سیاسی مخالف رژیم به یک وفاق وهمبستگی ملی ــ برای پیشروی در امر مبارزه با رژیم حاکم ونجات کشور از چنگال اهریمنان ــ هموار نماید .
این اقدام را باید به فال نیک گرفت و آن را از دستاوردهای بسیار با ارزش جنبش مردم دانست که علیرغم سرکوب وحشیانه رژیم از طرفی پویا و زنده است و از طرف دیگر نشان ازپرسشگری و کند و کاو نسل در گیر مبارزه با رژیم ــ در مورد سوابق و عملکرد گذشته کلیه مدعیان ــ دارد یعنی برخلاف نسل گذشته این نسل قبل ازاطاعت بی چون و چرا اول می پرسد ؛ چرا که می خواهد بداند چه تصمیمی بگیرد .
اما واقعیت این است که دراین یکساله ای که از عمر جنبش می گذرد ؛ علیرغم نقش غیر قابل انکار اصلاح طلبان در خیزش و استمرارقیام مردم ؛ بدلیل نقش وعملکرد گذشته آنان و حضور در سرکوب آزادیها و سایر جرائم رژیم ؛ نیروهای سیاسی کشورمان به آنان همواره با دیده شک و تردید نگریسته اند و دررابطه با حضور گسترده و تمام عیار آنان در اعتراضات علیه رژیم ــ علیرغم سرکوب و فشارهای گسترده وارده به آنان از طرف رژیم ــ در بهترین صورت در کادر جنگ و دعوای جناح های رژیم تعبیرو قضاوت شده اند ؛ ومعیار داوری و خواسته به حق آنها از اصلاح طلبان همواره این بوده که صداقت شان در مخالفت با رژیم را با اعتراف به نقش خود در جنایات گذشته و انتقاد از آن اثبات نمایند .
اما برخورد اصلاح طلبان با این گذشته که به منظور ترمیم و جلب اعتماد مردم نسبت به آنان صورت گرفته ؛ برای اینکه برای آنان علاوه بر جلب اعتماد حاوی درس آموزی از تجارب تلخ گذشته نیز باشد باید یک برخورد محتوائی بوده که در برگیرنده موارد زیر باشد :
یکم ــ تبری از خمینی :
در پشت تمام جنایات هولناکی که در دهه 60 در ایران صورت گرفته بدون استثناء دستور ؛ فتوا و یا حداقل رضایت و سکوت خمینی وجود داشته است چیزی که متاسفانه آقای تاجزاده سعی کرده است آن را لاپوشانی نماید .
تاجزاده می نویسد : من در محضر نسل جدید شهادت می دهم نظامی که ما برای برپائی آن انقلاب کردیم و به قانون اساسی آن رأی دادیم غیر از نظام نظامیانی است که می کوشند آن را ملک طلق خویش نمایند و ....... من هر گز نتوانستم در این آینه مخدوش ؛ سیمای رهبر فقید انقلاب و یاران واقعی اش و سیمای درخشان شهیدان و آرمان آنان را ببینم .
یا در جای دیگر از نوشته اش می خوانیم : اگر مدعی دفاع از گفتمان ,, تعیین سرنوشت این نسل به دست همین نسل هستیم ؛؛ باید شرایط تحقق عملی کلام رهائی بخش نوفل لوشاتو و بهشت زهرای امام را فراهم کنیم .
یعنی اینکه ؛ آقای تاجزاده هنوز هم دل در گرو خمینی و گفتمان رهائی بخش نوفل لوشاتو و یا بهشت زهرای !! وی را دارد ؛ غافل از اینکه خود خمینی در سخنرانی 9 شهریور 1361 در جماران به صراحت گفته بود : من اگر صلاح بدانم امروز یک حرفی می زنم ؛ فردا اگر صلاح دیدم مخالفش را می گویم ؛ بنابراینپیشاپیش تکلیف کسانی که به گفته های نوفل لوشاتو یا بهشت زهرا وی حواله خواهند داد را از قبل روشن کرده استو اما در باره تمام جرائم و گناهانی که آقای تاجزاده از آنها به عنوان خطاهای اصلاح طلبان در دهه 60 یاد کرده است رد پای خمینی پلید را به سادگی می توان مشاهده نمود . به مواردی از این دست اشاره می کنم :
20 اردیبهشت 1358 دفتر خمینی با انتشار بیانیه ای نوشت : امام فرمودند از این پس من روزنامه آیندگان را نمی خوانم ........... و مطالب مندرج در آن هر گز مورد تأیید من نیست ؛ اظهارات خمینی در باره روزنامه آیندگان اسم رمز حمله به دفاتر این روزنامه در تهران و شهرستانها بود
در ابتدای انقلاب که محاکمات و اعدام های غیر قانونی خلخالی در دادگاههای انقلاب حتی صدای اعتراض خیلی از مقامات خود رژیم را بلند کرده بود ؛ خمینی در نطقی در جماران از خلخالی و اعدام های اوایل انقلاب پشتیبانی کرد ؛ خمینی در سخنرانی جماران گفت : اینها مجرم بوده اند ؛ محاکمه لازم نداشته اند ؛ تنها احراز هویت کافی بوده است .
خمینی در مورد تعطیلی روزنامه ها و سرکوب نویسندگان مطبوعات گفت : اگر ما از روز اول انقلابی عمل کرده بودیم ؛ قلم تمام مطبوعات فاسد را شکسته و تمام مجلات فاسد را تعطیل می کردیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و ...... دادستان انقلاب موظف است مجلاتی که بر ضد مسیر ملت است را تعطیل و نویسندگان آنها را محاکمه کند .بعد از این دستور خمینی شکار مطبوعات مستقل با سرعت بیشتری شروع شد و تنها در سال 60 بیش از 40 نشریه مستقل تعطیل شدند .
در مورد دست اندازی و تجاوز به حریم مراجع از جمله منتظری و شریعتمداری و رفتارهای شنیع و ضد انسانی با آیت الله شرتعتمداری باید گفت با توجه به شأن و منزلت شریعتمداری و اینکه از بالاترین مراجع تشیع در آن زمان بود کسی جز خمینی جرأت توهین و تهدید به حریم او را نداشت و سرانجام به دستور شخص خمینی بود که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شریعتمداری را از مرجعیت خلع کردند و خمینی در تجلیل از این اقدام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت : مگر همان ها نبودند که وقتی یک روحانی به ظاهر در منصب مرجعیت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت او را به مردم معرفی کردند .
در مورد منتظری هم ازهمان سال های اول معرفی وی به عنوان ولیعهد خمینی اختلاف نظرهائی در باره عملکرد منتظری در تنظیم و مخالفت با بعضی اقدامات مسئولین و مقامات دولتی وجود داشت ؛ بعد از اعتراض منتظری به قتل عام زندانیان سیاسی بود که خمینی دیگر نتوانست وی را تحمل کند ودستورعزل وی را از مقام قائم مقامی صادر کرد ؛ رفسنجانی در کتاب خاطرات خود می نویسد : امام چند بار صریحا" در جمع سران نظام نظرشان را در باره وضعیت منتظری ابراز داشتند که از طرف ما با اظهار نگرانی از نتایج آن مواجه شد ؛ سرانجام قاطعیت امام وارد عمل شد که نتیجه آن عزل منتظری از منصب قائم مقامی رهبری بود
در باره نهضت آزادی و رهبران آن ؛ وقتی که در 30 بهمن سال 60 محتشمی وزیر کشور وقت از خمینی طی نامه ای در باره نهضت آزادی کسب تکلیف می کند ؛ خمینی در جواب به وی می نویسد :پرونده نهضت آزادی و همین طور عملکرد آن در دوران دولت موقت شهادت می دهد که نهضت آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور به امریکا است ...... رهبران آنها باعتبار اینکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف می کنند ....... ضررآنها از ضرر گروههای دیگر حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان بیشتر و بالاتر است ..... باید با آنها برخورد قاطعانه شود و نباید به رسمیت شناخته شوند .
فتوای خمینی در سال 67 در مورد قتل عام زندانیان سیاسی نیز که معرف حضور همه است ؛ بدین ترتیب روشن می شود که سرنخ اصلی تمام جنایات و فجایع دهه 60 مستقیما در دست خمینی بوده است .
تأکید بر نقش خمینی به عنوان عامل اصلی فجایع دهه 60 به معنای بی گناهی مجریان و پیش برندگان دستورات و فتاوی این روح پلید نیست ؛ تأکید برنقش خمینی برای ریشه یابی فجایعی است که امروز نیز ادامه دارد ؛ خامنه ای ادامه طبیعی منویات ضد بشری خمینی است و هیچ کس بیشتر از وی به خط امام نزدیک نیست ؛ آنچه امروزه اتفاق می افتد یعنی زندان ؛ شکنجه ؛ تجاوز ؛ اعدام و ... عین خط امام و دستورات امام است و خامنه ای در حال اجرای مو به موی فرامین و دستورات خمینی است .
شاید خمینی همان دجال ضد بشری باشد که به جای آنکه در آخر زمان بیاید اشتباها" در آخر قرن بیستم بر سر مردم و کشور مرز پرگهر فرود آمده و باندازه تمام دنیا ؛ کشور و مردم ایران را غرق در خون و خرابی نموده است ( مطابق روایات و متون مذهبی شیعه در آخرالزمان و در آستانه ورود امام دوازدهم شیعیان موجودی بنام دجال ظاهر و در دنیا دریای خون براه می اندازد ) .
نتیجه اینکه ؛ اصلاح طلبان به جای جانبداری از خمینی با معرفی وی به عنوان عامل اصلی همه فجایع و جنایات دهه 60 و با تبری جستن و محکوم کردن وی است که می توانند اندکی درد و رنج مردم را التیام ببخشند و از زمینه چینی ها برای تکرار جنایات و فجایع گذشته جلوگیری نمایند و در اینصورت است که عذر خواهی آنان بخاطر گذشته مورد قبول و استقبال مردم قرار میگیرد .
یعنی نفی و نفرین بر خمینی شرط کافی برای شرط لازم اعتراف و پذیرش جرم و جنایات گذشته از طرف اصلاح طلبان است
دوم ــ فاصله گیری اصلاح طلبان از خط امام :
جوانان غیورو شرافتمند ایران که با گوشت و پوست خود مصیبت ها و تضیقات وارده در اثرحاکمیت ,, خط امام ؛؛ بر کشور و مردم را لمس و تجربه کرده اند ؛ دگر بهیچوجه گوش به خزعبلات کسانی که می خواهند با آرایش چهره کریه خمینی از کرامات خط وی دفاع کنند نمی دهند ؛ خط امام یعنی استمرارهمین وضعیت فاجعه بار کنونی که اتفاقا" به نحو شایسته ای بوسیله خامنه ای و دار و دسته سرکوبگرش پاسداری و نمایندگی می شود .
اتفاقا" همان وظیفه اخلاقی و ملی که آقای تاجراده بر آن تأکید می کند حکم می کند که اصلاح طلبان عطای خط امام را به لقای آن بخشیده و آن را ارزانی خامنه ای و دار و دسته اش بنمایند تا در آینده ای نه چندان دور به همت خلق قهرمان ایران و با فداکاری زنان و مردان دلیرش بهمراه خامنه ای و آخوندهای دربار وی و سایر دلباختگان ولایت فقیه به زباله دانی تاریخ سپرده شود .
بدون چنین گزینشی ــ و به گل گرفتن درب دکان خط امام ــ اصلاح طلبان نه تنها نمیتوانند گناهان گذشته خود را جبران نموده و در راستای کسب اعتماد از مردم توفیقی بدست آورند ؛ حتی از اطمینان دهی به مردم در مورد عدم تکرار گذشته نیز عاجز خواهند بود .
سوم ــ استفاده از جرم و جنایت به جای کلمه خطا و اشتباه :
جنایاتی که در دهه 60 و بعد در ادامه حکومت آخوندها صورت گرفته بعضا" در ردیف جنایات جنگی محسوب شده و آمران و عاملان آن مستحق شدید ترین مجازات ها هستند ؛ همدستی و یا سکوت در مقابل جنایت کاران در پروژه اعدام های سالهای اول انقلاب و در ادامه آن قتل و عام زندانیان سیاسی ؛ همراهی و یا سکوت در سرکوب و تبعیض علیه زنان ؛ سرکوب و فشار علیه دگر اندیشان ؛ اغماض و سکوت در برابر حصر خانگی و فشارهای وارده به آیت الله منتظری و هزاران جنایت بی شمار دیگر ؛ شراکت در جنایت است . استفاده از کلمه خطا برای این جنایات ؛ خطائی است در ردیف خطاهائی که در گذشته نیز به وفور از جانب آقای تاجزاده و دوستان اصلاح طلب او صورت گرفته است .
خطا ؛ لغزش و اشتباه محصول عدم آگاهی و اشراف فاعل نسبت به فعل صورت گرفته است و بر فاعل چنین اشتباهی چندان حرجی نیست چون درست آن را نمی دانسته است . لذا فاعل چنین خطائی هم مشمول تنبیه و سرزنش شدید نمیگردد و بهای زیادی برای اشتباه انجام گرفته نمی پردازد . بعلاوه و مهمتراینکه این خطا حاوی درس آموزی چندانی برای مرتکبین آن نیز نمی شود .
نتیجه اینکه ؛ هیچ تضمینی هم برای تکرار مجدد خطائی که چندان عقوبت جدی برای مرتکبین آن در پی نداشته باشد وجود ندارد .
آقای تاجزاده اگر صادقانه میخواهد از گذشته خود درس بیاموزد ؛ در قدم اول باید عمق جنایات وفجایعی که ــ با همدستی و یا سکوت دوستان وی ــ بر مردم و کشور ما در آن سالها رفته است را با جان دل بفهمد و قبول کند ؛ تا بتواند در کنار مردم ایران و با یاری آنان عاملین اصلی این جنایات را برای همیشه از صحنه کشور عزیزمان ایران محو نماید .
محمود خادمی
19.06.2010
منبع:پژواک ایران