"توصیه هایی به دکتر کریم قصیم-2-"
بهروز ریحانی
متأسفانه آقای قصیم بجای یک پاسخگويی و تحلیل مستدل و روشن، در سراسر نوشته اشان به شیوه ای کاملأ شعارگونه، عمدتأ به کارزارهای مختلف مجاهدین و شورا برای حفظ اشرف و گرفتن استاتو در عراق پرداخته اند و با بزرگنمایی مدعی شده اند که این کارزار به مانند "کشف یک سرزمین تازه" که "مطلقأ هیچ نیرو و سازمان مترقی در دنیای معاصر به آنها پی نبرده" و "لذا مجاهدین و شورا به واقع کاشف و به کارگیرنده یک طرح و نقشه نوین فعالیت سیاسی / حقوق بشری در دنیا هستند" ، بدون اینکه قصد نادیده گرفتن تلاش ها و کارزارهای مجاهدین را داشته باشم، یادآور میشوم که در تمامی جنبش ها و انقلابات تاریخ معاصر، نمونه های متعددی را میتوان آورد که هر کدام از آنها در شرایط زمانی خودش، روشها و متدهای کاملأ نوینی بودند که پیش از آن در دنیای آن زمان کشف نشده بودند.
بعد از پیروزی انقلاب اکتبر روسیه، لنین با سیاستی بغایت هوشیارانه و با پوشاندن لباس فراگ بر تن تروتسکی، انقلابی دوآتشه، و فرستادن او به پای میز مذاکرهء اشغالگران آلمانی، از سقوط دولت نوپای بلشویکی جلوگیری کرد. با وجودیکه فاشیسم هیتلری تمامی اروپا را به اشغال درآورده بود، اما سوئدی ها با سیاست های نوین از اشغال کشورشان توسط قوای نازی و همچنین متفقین جلوگیری کردند. مارشال تیتو در یوگسلاوی آن زمان، با "وجود بی تجربگی کامل" و "فقدان یار و راهنما"، اما با متدهای جدید در آن دوران، باعث شد که کشورش به سرنوشت چکسلواکی دچار نشود و از اشغال کشورش توسط شوروی سابق جلوگیری کرد.
آقای مصداقی زنده ماندن مجاهدین تا به حال در عراق را به دلائل معجزه و حمایت و حضور آمریکاییها ارزیابی کرده است و قصیم با کشیدن خط بطلان بر این تحلیل، مدعی "خیانت آمریکایها" و "وادادن آمریکایها" شده است. به عقیده من معجزه ای در کار نبوده. صورت مسئله ساده است. منافع و تضاد مشترک آمریکا و مجاهدین در رابطه با رژیم، اصلیترین دلیل زنده ماندن مجاهدین تا قبل از حمله گزمه های مالکی بوده است. حیرت زدگی آقای قصیم از "خیانت آمریکایها" و "وادادن آمریکایها"، البته ناشی از توهم نسبت به کارکردها و ماهیت سیاست های آمریکا میباشد! وانگهی روابط و مناسبات آمریکا و مجاهدین آنچنان که ایشان در مقاله اشان به آن پرداخته اند، حداقل تا قبل از تحویل حفاظت به دولت عراق ، نبوده است.
بعد از اشغال عراق توسط آمریکا، دولت وقت این کشور (بوش)؛ بدون اینکه سیاست و استراتژی مشخص و روشنی برای بعد از اشغال داشته باشد،آخوندهای مفت خور را به طمع انداخت و در واقع با اشغال عراق باعث شد که ارتجاع و بنیادگرایی، که یک سر اصلی آن نظام ولایت فقیه میباشد، هر چه بیشتر در عراق و کل منطقه خاورمیانه گسترش یابد. دولت آمریکا زمانی که گله گله پاسداران سپاه قدس را در کسوت کربلائی و تاجر و زوار رؤیت کرد، برای پیشبرد بخشی از سیاست هایش در عراق و برای مقابله با هجوم و گسترش حکومت ارتجاعی ایران، به مصداق دشمن دشمن من، دوست من است با مجاهدین در زمینه های مختلف به همکاری پرداخت. در کنار قبول استاتوی قانونی از طرف آمریکا برای مجاهدین، این همکاری در رابطه با دشمن مشترک در مقاطع مختلف اصلیترین دلیل زنده ماندن مجاهدین در عراق بوده است. علیرضا جعفرزاده، سخنگوی سابق شورای ملی مقاومت، به تاریخ 25 دسامبر 2003 در مصاحبه با دری آلکساندر از فاکس نیوز آمریکا میگوید:"طی دو هفته گذشته، ایران مستمرأ خواهان استرداد هزاران اعضای اپوزیسیون آنها در عراق هست که در ضمن همکاری خوبی با ارتش آمریکا دارند. کاری که آمریکا باید انجام دهد این است که .... حمایت از اپوزیسیون ایران را افزایش بدهد و به تغییر در ایران کمک کند."
از طرفی دکتر هزارخانی در سفرنامه مورد استناد اقای قصیم مینویسد:" اشرفی ها که در کسوت ارتش آزادیبخش ، تخصصشان مبارزه مسلحانه است، نیروهای ملی و مترقی عراق را درست هنگامی از ترک میدان مبارزه سیاسی و وسوسه الویت دادن به مبارزه مسلحانه با اشغالگر آشکار(منظور آمریکا میباشد-ن)پرهیز میدادند، که پاره ای از سنی مذهبان مخالف حکومت آخوندنشان، ترک میدان سیاسی و تحریم انتخابات را توصیه میکردند. نیروهای ملی و مترقی عراق ... در پذیرش استدلال و توصیه اشرفیان درنگ نکردندو بدین ترتیب سطح مبارزه مشترک با دشمن را ارتقاء بخشیدند" و در نتیجه "این امر خود زمینه مساعدی را برای تشکیل آنچه بعدأ شوراهای بیداری نام گرفت ، مهیا کرد." (گزارشی از شهر اشرف-صفحه 14)
"شوراهای بیداری" مورد اشاره دکتر هزارخانی با نظارت و تائید کامل نیروهای سیاسی-نظامی آمریکا در عراق شکل گرفت و بعد از آنکه نیازهای مرحله ای دولت آمریکا در زمینه های امنیتی-سیاسی را حل کردند، توسط دولت مالکی و البته باز هم با تائید دولت آمریکا ، این "شوراهای بیداری" منحل گریدند. در عین حال پاره ای از سنی مذهبان یا به قول آمریکایها ،"شورشیانی" بودند که مخالف اشغال نظامی عراق و دست اندازی آخوندهای طماع ایرانی بودند. در آن مقطع ، بطور واقع یکی از بزرگترین معظلات ارتش آمریکا، در کنار بمب های کنار جاده ای که عمدتأ عناصر رژیم کار میگذاشتند، همین شورشیانی بودند که در سفرنامه دکتر هزارخانی به آنها پرداخته است.
به استناد گزارشات تلویزیونی و نوشتاری و تصویری ، مجاهدین بارها گردهمایی ها . جشن های "10 هزار تا 50 هزار نفره" در شهر اشرف برگزار کردند. همین مجاهدینی که به ناحق در لیست تروریستی دولت آمریکا بودند و هستند. آقای قصیم شما که جنبش ها و انقلابات تاریخ معاصر از کمون پاریس تا مجاهدین خلق را مطالعه فرموده اید، بخوبی میدانید که آمریکا چگونه در پایان جنگ ویتنام ، متحدین ویتنامی اش را بی پناه رها کرد و مهمتر از آن در همین عراق ، وقتی پای مصالح و منافعش پیش آمد نیروهای کرد عراقی را در جنگ اول عراق به امان الله سپرد. هر چند که ماهیت مجاهدین با این جریانات متفاوت و متضاد میباشد ، اما دیگر چه جای شکوه و شکایت از "خیانت آمریکایها" میماند؟ آیا فکر نمیکنید شما و متحدینتان قدری زیاد روی وفای آمریکایها حساب باز کرده بودید!
تشکیل جبهه ضد بنیادگرایی که آمریکا را هم شامل میشد ، قدری ناشی از توهماتتان نسبت به سیاست ها و دیدگاه های دولت آمریکا بود. همین آمریکایی که در استقرار و تأسیس دولت فوق ارتجاعی طالبان نقش کلیدی داشت و در بمباران مجاهدین در عراق ، با روی باز، خواسته "پدر خوانده بنیادگرائی" (رژیم ایران) را اجابت کرد. اینکه آن شوراهای بیداری چه مشکلاتی از مردم ایران در رابطه با دشمن مشترک (نظام ولایت فقیه) حل کرد و ماحصل آنهمه صرف انرژی و کارزارهای اجتماعی در عراق چه بود و تا چه اندازه درگیر شدن در مسائل عراق برای فقط "سازمان کار+عزم واراده+ کار و تلاش بی امان" باعث عقب افتادن از تحولات درون ایران شد را آیندگان بهتر قضاوت خواهند کرد.
آقای قصیم جابجا و بصورت مفصل در مورد توانمندهای مجاهدین در کارزارهای بین المللی و همچنین فداکاری ها و جانفشانی های آنها ، نمونه ها و موارد گوناگونی را مطرح کرده اند. هر آنکس که حداقل شناخت را از مجاهدین داشته باشد میداند که آنها در زمینه های تشکیلاتی و سازماندهی بسیار کارآزموده و از قدرت بالایی برخوردارند. هیچ فرد و جریان منصفی فداکاریهای مجاهدین در سی سال گذشته را نمیتواند کم رنگ و یا نفی کند. اما آیا دارا بودن این خصائل مثبت دلیلی بر صحت و سقم خطوط سیاسی-استراتژیک یک جریان میباشد؟ در تاریخ معاصر نیروها و جریانات مختلف با عقاید و ایدئولوژی های گوناگون در جهان وجود داشته و دارند که از قضا در زمینه های سازماندهی ، تشکیلات و فداکاری هیچ کم و کسری از مجاهدین ندارند و چه بسا در این زمینه ها برتر از مجاهدین باشند. اما راه ،روش ، منش و خطوط سیاسی-استراتژیک آنها دارای اشکالات و انحرافات فاحش میباشند.
آقای قصیم از انبوهی مسائل و موارد "ریزودرشت" در مصاحبه مصداقی، اساسأ به مقوله عراق و مشروعیت حقوقی ماندن مجاهدین در عراق میپردازد. ایکاش "لزومی" میدیدند و به موارد مختلف سیاسی-استراتژیک طرح شده در آن مصاحبه هم میپرداختند. البته شاید این انتظار زیادی از ایشان باشد، چرا که اگر فردی سیر جریانات در عراق و همچنین مجاهدین و شورا را در دوران بعد از اشغال عراق دنبال کرده باشد ، متوجه میشود که حداقل نیمی از فعالیتها ؛ تلاشها ؛ کارزارها و اطلاعیه ها.... مجاهدین و شورا معطوف به مسائل عراق ، چگونگی شکل گیری دولت عراق ، انتخابات مجلس عراق ، کارکردهای جریانات و عشیره ها در عراق و .... میباشد. بیش از نیمی از محتوای پیام ها و سخنرانی های مسئول شورا و خانم رجوی و بیانیه های دوره ای و میاندوره ای شورا حول مسائل عراق میباشد.
بعنوان نمونه بیانیه بیست و پنجمین سالگرد تأسیس شورا ، شامل 100 بند میباشد که 47 بند آن با جزئیات به عراق و وضعیت مجاهدین در آنجا میپردازد. البته قصیم در رابطه با ضرورت ماندن مجاهدین در عراق معتقد است که "چنین گنجینه ملی و میهنی را می بایدش به هر قیمت حفظ و فعال –البته اکنون با سمتگیری تهران- نگهداشت و ... به هر قیمت حفظ و کارآمد و دینامیک نگهداشت." لب کلام در همینجاست. آخرین عملیات ارتش آزادیبخش 20 سال پیش در فروغ جاویدان بوقوع پیوست. پرداختن به این 20 سال البته موضوع این مقاله نیست، اما آقای قصیم توضیح دهند که در 7 سال گذشته ، بعد از اشغال عراق ، ارتش آزادیبخش در رابطه با ایران و نه عراق چه کارکردهای عملی داشته است ؟ و راستی چرا اکنون ؟ آیا در 7 سال گذشته به سمتگیری تهران نبوده؟
بیش از شش ماه از انتخابات ریاست جمهوری رژیم میگذرد. چه شد که شما و دوستان شورائی تان بعنوان تنها آلترناتیو دمکراتیک در رابطه با وقایع شش ماهه اخیر به ویژه شروع آن، غافلگیر شدید؟ مسئول شورا و خانم رجوی تا قبل از برگزاری تظاهرات چندمیلیونی مردم ایران علیه نظام ولایت فقیه ، هیچ گونه موضعگیری و عکس العمللی نداشتند و اولین موضعگیری رسمی آنها بعد از تظاهرات میلیونی 30 خرداد 88 بود! آیا فکر نمیکنید درگیر شدن در عراق و مسائل و مشکلات آن ، چنان شما را سرگرم کرد که از وقایع ایران عقب افتادید؟
توجه بفرمایید به بیانیه شورا ،به تاریخ 14 مرداد 1385 ، بخش چالشها و موقعیت در عراق ، بند 29 : "موقعیت کنونی اشرف به مثابه کانون چنگ در چنگ شدن رژیم ولایت فقیه با مقاومت سازمانیافته ، در درجه اول اهمیت قرار دارد." مرور قیامهای شش ماهه گذشته که بنیان نظام ولایت فقیه را به لرزه درآورده است نشان میدهد که تحلیل بالا تا چه اندازه درست و اصولی میباشد؟ نگاهی به هزاران عکس ، فیلم و بنر نوشته شده در جریان قیام های اخیر به اثبات میرساند که متأسفانه شورا و ارتش آزادیبخش نه تنها نقش کلیدی نداشتند ، بلکه آنچه " در درجه اول اهمیت" قرار داشته و دارد همانا مردم و جوانان شوریده در درون ایران علیه نظام جنایتکار هستند و کانونهای چنگ در چنگ شدن با رژیم نه در بغداد و حومه آن بلکه در تهران و شهرهای ایران بوده است.
قصیم مینویسد:" این چه استنباط و درکی است که همه چیز در وجود تفنگ و فشنگ خلاصه میشود؟ پس سازمان کار، اراده رزمی و اعتقاد عمیق به حقوق مبارزه برحق چی؟" این سخن درستی است، اما قبل از هر فرد و جریانی باید از آقای قصیم و شورای ملی مقاومت سئوال کرد که این چه استنباط و درک غلطی بود که شما تا قبل از خلع سلاح ، از مبارزه همه جانبه علیه نظام ولایت فقیه داشتید که هرگونه فعالیت و عمل اعتراضی علیه رژیم را اگر در چهارچوب استراتژی شما نبود ، تکفیر میکردیدو تحت عنوان "سیاسی کاری" و وادادگی شلاق کش میکردید؟ تا زمانی که "سازمان کار" مورد ادعای شما دارای تفنگ و فشنگ بود ، البته عالیترین و متکاملترین شیوه مبارزه ، مقاومت مسلحانه بود؛ اما بعد از آنکه تقنگ و فشنگ را از شمادریغ کردند، راه حل سوم که بقول خانم رجوی انتخابات آزاد تحت نظارت سازمان ملل متحد میباشد ،"تنها راه رسیدن به دمکراسی است". (روزنامه متروی ایتالیا-سایت مجاهدین).
آیا بعد از خلع سلاح ارتش آزادیبخش ، تضادهای بین مردم و رژیم تعدیل پیدا کردند؟ آیا حکومت آخوندی استحاله شده بود؟ آیا شرایط داخلی و وضعیت جوشان و انقلابی جامعه ایران، که بر مبنای آن شورا مقاومت مسلحانه را برگزید، افت پیدا کرده بود؟ آیا فکر نمیکنید که بعد از خلع سلاح ، اساسأ ثقل فعالیتهای "سازمان کار" شما ، از شرایط ایران به شرایط عراق تغییر کرد و به همین علت شما از وقایع و شرایط ایران جا ماندید؟ آقای قصیم در رابطه با مقوله خلع سلاح و وضعیت ارتش آزادیبخش مینویسد:" اگر کسی میخواهد بیغرضانه و منصفانه و فارغ از نظر شخصی ، به ارج و ارزش اشرفیان و درجه کارآمدی و اثربخشی "مجاهد بی سلاح" توجه کند ، برگردد رودیدادهای همین 7 سال اخیر ، دستکم همین 7 ماه گذشته را مرور کند و ..... پیام ضعف صادر نکند. اولأ این که استراتژی جنگ آزادیبخش نوین مدتهاست به استراتژی قیام و ارتش قیام تغییر کرده است ، سالهاست بحث شده و نوشته شده است -(فی المثل نگاه کنید به سفرنامه کوتاه ولی عالی دکتر هزارخانی)- " بنابراین بررسی و تحلیل مشخص از شرایط مشخص ایجاب کرد که استراتژی قیام جای راهبرد قبلی (جنگ آزادیبخش نوین) را بگیرد."
دریک صبح یخبندان اروپا و به استناد یک سفرنامه ، آقای قصیم استراتژی جنگ آزادیبخش نوین را ، که در 30 خرداد 1366 با اطلاعیه آقای مسعود رجوی اعلام گردید، به استراتژی قیام تغییر دادند. فقط معلوم نیست چرا آقای قصیم بجای اینکه این تغییر استراتژی را مستند به بیانیه ها و اطلاعیه های شورا و مسئول آن کند ، به یک سفرنامه ارجاع داده است. این سئوال هم صرفأ از سر خیرخواهی و به دور از "نظر شخصی و غرض" میباشد ، چرا که طبق تمامی اسناد و اسناسنامه های شورای ملی مقاومت ، اعلام علنی و بیرونی مواضع سیاسی-استراتژی شورا ، توسط مسئول شورا و یا طی اطلاعیه های رسمی این شورا، انجام میشده است.
اما ایشان روشن نمیکند که طبق چه تحلیل مشخص از شرایط مشخص ، استراتژی قیام ، و نه جنگ آزادیبخش ، راهبر جدید شورا شده است ؟ آیا فی المثل فعل و انفعالات درون ایران (و نه عراق) ، قبل از اشغال عراق و خلع سلاح مجاهدین ، دچار نوسانات 180 درجه ای شده است ؟ آیا تضادهای حاکمیت ارتجاعی با طبقات مختلف مردم ایران حادتر شده ؟ جنگ آزادیبخش نوین که ابزار آن ارتش آزادیبخش ملی بود ، بر پایه چه تحلیل هایی از شرایط درونی ایران بوجود آمد که حال دیگر آن شرایط موجود نمی باشند و لذا شورا ، راهبرد استراتژی قیام را اتخاذ کرده است ؟
ایکاش شما و آلترناتیو موردنظرتان سکاندار این قیام ها میبودید ، اما واقعیت ها به گونه ای دیگر به وقوع پیوست و تمامی نیروها و افراد آزادیخواه ، از جمله شما و آلترناتیو شورا ، متأسفانه با شگفتی و تعجب نه پیشتاز و پیشرو در وقایع اخیر ، بلکه ناظر و تحلیلگر بودید و هستید. آیا طرح چنین کمبودها و مسائلی ، ساطع کردن و رساندن پیام ضعف میباشد! بدون تردید خیر. آقای قصیم باور بفرمایید اگر به این نکات و مسائل و کمبودها و ضعفها پرداخته نشود ، باز هم یکی از ایلغار همین نظام بر گرده مردم ستمدیده سوار خواهد شدو نسلی دیگر به قربانگاه خواهد رفت. پذیرش شکست و نادرست بودن خطوط سیاسی و استرتژیک دلیلی بر ضعف و ناتوانی افراد و جریانات نمیباشد ، بلکه اوج صداقت و مهمترین عامل راهگشایی و پیشروی میباشد. یاسر عرفات فقید میگفت :"شکستی که کمر من را نشکند ، من را قوی تر خواهد کرد."
البته شما مختارید که از انتقادات و پیشنهادات سازنده ، پیام ضعف بگیرید ، اما حداقل 7 ماه گذشته و شرایط طوفانی وقایع در ایران ، به اثبات رساند که آن فرد و جریانی که میخواهد پیام قدرت برساند، در وهله اول به سیاست ها و دیدگاههای اشتباه خود پی میبرد و بعد در جستجوی رفع آن خطاها بر میآید و در نهایت با عجین شدن به قیامهای مردمی ، راه سرنگونی را هموار خواهد کرد.
بهروز ریحانی
منبع:پژواک ایران