فتواهای سایت آفتابکاران و گردانندهی آن
بهروز ریحانی
خمینی یک نام بود و هست با ۱۴۰۰ سال پیشینهی سیاه مملو از لوش و لجن که از اعماق تاریک تاریخ ایران و اسلام سر برآورد. راه، روش، مرام و منش او متأسفانه دامن طیفهایی از مخالفین و منتقدین او را گرفت. در حیطهی رسانهای دروغ، تهمت، افترا، ریا، جعل، و در یک کلام تهیکردن ارزش غایی کلمات از محتوا جز لاینفکی از فرهنگ او و بازماندگانش میباشد. دست پروردهی نظام جهل و جنایت، بازجو و شکنجهگر بدنام حسین شریعتمداری به همراه سعید امامی معاون وزارت اطلاعات دولت هاشمی رفسنجانی با ترتیب دادن برنامهی تلویزیونی تحت عنوان «هویت» قصد بیاعتبار کردن روشنفکران، نویسندگان، شعرا و مترجمین را داشتند. آنها با تئوریزه کردن جنایت در آن برنامه و بر مبنای فتواهای صادره به وسیلهی امثال آخوند مصباح یزدی، تعدادی از مخالفین و منتقدین خود را به قتل رساندند که در تاریخ حکومت جمهوری اسلامی به قتلهای زنجیرهای شهرت یافت. اما رسوایی و آوازهی آن جنایتهای ضدانسانی دامن یار غار شریعتمداری یعنی سعید امامی را گرفت و رفقای سابق او را واجبی خور کردند. باشد که در یک نظام دمکراتیک و دادگاه صالحه امثال حسین شریعتمداری مورد محاکمه و مجازات قرار گیرند. بر آن اراذل و اوباش حکومتی حرجی نبوده و نیست و از کوزه همان برون تراود که دراوست.
اما، در فضای آشفتهی اینترنتی و سیاسی خارج کشور ، عدهای و سایتی گویا برآنست بدون ریش و عمامه، همان راه نسقگیری را با ادعای «مقاومت» پیشهی خود سازد و هر گونه انتقاد و مخالفتی به ساحت مبارک و مقدس را با بسیج نویسندگان و ردیهنویسان در نطفه خفه کند و منتقدین خود را د رعالم وهم و خیال منزوی و طرد و بیاعتبار گرداند و در نهایت با صدور فتواهای آخوندی و با تاکتیک فرار به جلو آی دزد آی دزد، خود را تنها و تنها مخالف جدی و استوار نظام ضدبشری جلوه دهد. مردم و افکار عمومی نوع برخوردها، شیوهها و روشها را مورد قضاوت و داوری قرار میدهند نه ادعاها را.
سایت آفتابکاران! و گردانندهی آن، حسین توتونچیان مصداق بارزی از همین یقهگیری و بستن بیمحابای تهمت و افترا و توهین به منتقدین سیاستهای مجاهدین خلق میباشد. در حالی که وزارت اطلاعات رژیم با راهاندازی دهها سایت جانبی و تابع توسط تعدادی از جداشدههای مجاهدین که به خدمت این نهاد جهنمی درآمدهاند، شبانه روز برای پیشبرد سیاستهای امنیتی رژیم، جولان میدهند، سایت آفتابکاران! به جای افشای مزدوران به خدمت گرفته شده، رسالت اصلی و اولیهی خود را مقابله و خنثیکردن دو عضو مستعفی شورا، قصیم و روحانی و دو عضو و هوادار سابق مجاهدین، اسماعیل وفایغمایی و ایرج مصداقی میداند. این سایت «وزین» با کینهتوزی و به عمد برخلاف گذشته، حتی از چاپ عکسهای دستکاریشدهی کریم قصیم و محمدرضا روحانی ابایی ندارد. همان عمل زشت و کریهی که مزدوران جدا شده از مجاهدین در سایتهای وزارت اطلاعات با عکسهای آقای مسعود رجوی و خانم مریم رجوی انجام میدهند. در واقع این یک چشمروشنی به مجاهدین هم میباشد که در بیانیه تفصیلی و مجامع و تریبونهای مختلف، سایت آفتابکاران! وگردانندهی آن را حلوا حلوا میکنند.
گردانندهی سایت آفتابکاران! حسین توتونچیان، در مورد دوران زندان خود و تجارب حاصل از آن مینویسد: »به بازجو گفتم از تو بیشتر متنفرم... بلند شد رفت. بعدها فهمیدم یکی از مقامات رژیم پشت پروندهی من است و تلاش میکند من را نجات دهد.
۱۹ ماه زیر بازجویی بودم که ۱۷ ماه آنرا در انفرادی گذراندم. هیچی بهشون ندادم حتی یک اسم. تو اوین گفتم «سلاح متعلق به من و ... بود. آنها (بازجویان) برای به اعتراف کشاندن من نقشهی رذیلانهای کشیده بودند که در تاریخ زندانهای خمینی یک استثنا بود. پروژه زندان از مقولهایست که تاثیرش را تا آخر عمر بر زندانی میگذارد. هیچ راه گریزی از آن نیست. اگر خراب کرده باشی تا آخر عمر مغموم در خود و شرمنده هستی»
فرض میگیریم تمام خاطرات زندان و تعریف و تمجیدهای تاریخی ایشان از خودشان واقعی و درست باشد و ابدا شک نکنیم در سال ۶۰، اوج مقاومت مسلحانه که پاسداران افراد را به دلیل پوشیدن کفش کتانی و همراه داشتن پول خرد دو ریالی برای استفاده از تلفن عمومی بازداشت و بعضا اعدام میکردند، چگونه و چطور بازجویان وحشی و جلاد زندان اوین، زندانی (توتونچیان) را که اعتراف میکند «سلاحها متعلق به من است»و رو در روی همان بازجو به او میگوید: «از تو متنفرم» را میگذارند راست راست تا سالها بعد زنده بماند و بعد هم آزاد گردد! اصلاً همه قهرمانیهایی که حسین توتونچیان مدعی است را پذیرفتیم. با این وجود چند سؤال پیش پا افتاده و ساده به ذهن خطور میکند.
آقای توتونچیان، شما که آن همه قهرمانی و مقاومت در جهنم اوین داشتهاید، چرا بهشت اشرف را تحمل نکردید و در اوج سختیها و جنگ اول خلیج فارس و بدترین شرایط مجاهدین را رها کردید تا به همراه خانواده محترم در کشور آرام و دمکراتیک نروژ سکنی گزینید؟
آیا به یاد میآورید که به دلیل همان پشتکردن به مجاهدین و تنها گذاشتن آن ها در صحنههای جنگ نابرابر، آقای مسعود رجوی شما و امثال شما را خائن و کوفی قلمداد کرد؟ عنایت بفرمایید برای بینندگان تلویزیون ماهواره ای مجاهدین و بازدید کنندگان سایت آفتابکاران! توضیح دهید که دلیل جدایی شما در آن مقطع حساس زمانی از مجاهدین، ضعفهای فردی و خصلتی بوده یا عدم همخوانی و نپذیرفتن مناسبات و اصول ایدئولوژیک سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین؟ مگر شما در تلویزیون مجاهدین تهدید نکردید که «از ایرج مصداقی پروندهای رو خواهم کرد که هرکس که تا به حال به او سلام کرده خجالت بکشد. وای به حال اونایی که شعر گفتن.» خوب آقای محترم حتما تا آن جا که در توان دارید به اسماعیل وفا یغمایی، مصداقی ، محمدرضا روحانی، کریم قصیم بتازید. اما مقدمتاً گوشههایی از پرونده مبارک را هم بدون «خجالت» بازگو کنید. مختصراً جهت آگاهی افکار عمومی و مخاطببین خود روشن گردانید که اگر دلایل شما برای جدایی و ترک مجاهدین ضعفها و خصلتهای فردی و غیرانقلابی بوده آن هم در درون «بهشت اشرف» و مناسبات مجاهدین، چگونه مدعی میشوید که شرایط جهنم زندانهای رژیم را بدون سستی و وادادگی پشت سر گذاشتهاید؟
حسین توتونچیان به نقل از گالیندوپل خطاب به ایرج مصداقی مینویسد: اگر شما (مصداقی) اینطور که ادعا میکنید بودید محال بود که رژیم شما را زنده نگهدارد» آقای توتونچیان فکر نمیکنید این مسئله به طریق اولی در مورد شما صدق میکند. راستی شما که مدعی هستید در مقابل بازجوی جنایتکار، آنچنان بلبلزبانی کردهاید، محال بود که رژیم شما را زنده نگهدارد. به ویژه این که اعتراف به داشتن و مخفی کردن سلاح هم گویا کردهاید!
حسین توتونچیان در اولین نوشتهی خود بعد از انتشار نامهی سرگشادهی مصداقی به مسعود رجوی در مقالهای تحت عنوان «تواب شرمگینی که مدعیالعموم شهدا و زندانیان سیاسی شده» خطاب به ایرج مصداقی نوشته است «به نظر من بعنوان یک شاعر و نویسنده شما چهره یک مبارز داشتید. «من نمیگویم مزدورید و یا پول میگیرید یا چیزهای دیگر از این قبیل»
اما گویا مجاهدین بعد از این مقاله، توتونچیان را شیرفهم میکنند و ایشان بفاصلهی کوتاهی بعد از نگارش این مقاله کشف میکند که اصلاً ایرج مصداقی مادرزاد مزدور وزارت اطلاعات بوده است!
آقای توتونچیان خودت باش نه آنکه میگویند باش!
اما در مورد ادعای مزدوری ایرج مصداقی از طرف مجاهدین و امثال توتونچیان؛
اولاً، تا کنون سابقه نداشته است که مجاهدین به صورت مستمر و بیوقفه با بهکارگیری تمام ارگانهای اینترنتی و ماهوارهای یک عضو مزدور شناخته شدهی وزارت اطلاعات به طور مثال مسعود خدابنده، کریم حقی و ... را افشا کنند و یا روزانه بر علیه او در حال جمعآوری امضاء و مقاله باشند. این به وضوح نشان میدهد که مجاهدین در نهان به این مارک مزدوری مصداقی اعتقادی ندارند، کما این که در گذشته با نمونه های متعدد کمیسیون ضدتروریسم شورا و یا یکی از مسئولین مجاهدین با صدور حداکثر یک یا دو اطلاعیه و مقاله ، مزدوران به وزارت اطلاعات پیوسته را افشا میکردند و غائله را در ذهن هواداران و افکار عمومی تمام و حل شده تلقی میکردند .
ثانیاً،طبق آموزشهای مجاهدین خلق هر پدیده ای سوخت و ساز دارد و در حیطهٔ تشکیلاتی و مبارزاتی این فعل و انفعالات باعث جذب و دفع اشخاص میشود، آقای توتونچیان در گذشته این دگردیسی را با شکست به اتمام رساندند، لذا از مناسبات مجاهدین کنار گذاشته شد ، حال، ایشان برای عبرت و آموزش دیگران توضیح دهند که جذب دوباره ناشی از زینت مجالس میباشد یا انگیزههای مبارزاتی؟ در عین حال مجاهدین بر حسب نیاز، او را با در اختیار داشتن یک سایت سرگردان، همراه با اتهامات رکیک و بیپایه بر علیه به قول خودشان چهارتا «خائن» روانه میدان کارزار اکاذیب کردهاند.
الحق و انصاف سایت مربوطه و حسین توتونچیان با فتواهای جنسی ، حیثیتی، خانوادگی و سیاسی وظیفهی محوله را تمام و کمال به مرحلهی اجرا میگذارد.
فتوای جنسی
حسین توتونچیان خطاب به شاعرهی آزاده، مینا اسدی مینویسد: »پس بگذارید به آن موی سرخ کردهی بیهویتی که گمشدهاش را در وجود چنین انساننمای حیوان صفتی (ایرج مصداقی) میبیند، بگویم ما از شما، از نوشتههایتان از شعرهایتان... نفرت داریم»
شاعرهی مردمی مینا اسدی طبق گفتهی خودش بارها در حمایت از مجاهدین ساکن اشرف و لیبرتی در تظاهرات اعتراضی شرکت کرده است. سرودهها و ترانههای بیشماری در رثای مقاومت زنان ایران زمین نگاشته است. زن آزادهآی که از ظلم و ستم خمینی و اعوان و انصارش بناچار جلای وطن کرده است. آقای توتونچیان که مدعی اسلام و شریعت هستید، به قول امام حسین اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، آیا مینا اسدی کوچکترین قرابتی با نظام ضد زن آخوندی دارد که شما از او «نفرت دارید»! وانگهی با نگاه و دید «انقلاب ایدئولوژیک درونی» مجاهدین که ادعا دارند در جهت احقاق حقوق زنان و برعلیه دیدگاه جنسی آخوندها میباشد آیا «موی سرخ کرده» مینا اسدی آنچنان شما را غیرتی کرده است که از ضدیت این شاعره مردمی با رژیم غافل میمانید و برای شما اهمیتی ندارد؟ کجا رفت آن آموزشهایی که گرفتید و میگفتید نباید زن را با دید جنسی نگریست، این نگاهی آخوندی است. این قرابت و تطابق ایدئولوژیک شما با آخوندهای زن ستیز ناشی از چیست؟ راستی چگونه میشود که شکل «موی سرخ کردهی» یک زن شما را از محتوای ضد رژیمی او برحذر دارد؟ و روشن فرمائید این رنگ مو چه ربطی به هویت انسانها، به ویژه زنان دارد؟
پیشنهاد خیرخواهانه من به شما این است که از مجاهدین بخواهید برای زدودن زنگارهای جنسی، روح و روانتان را در «دیگ» جوشان انقلاب درونی فروبرند، شاید بعد از آن،مینا اسدی را به گونهای دیگر بنگرید.
فتوای ناموسی و اخلاقی
حسین توتونچیان خطاب به همنشین بهار (محمد جعفری) مینویسد: «آیا به خاطر میآوری که دختر ۱۸ ساله آن خانواده را با همین آیات قرآن و شریعت و نقل قول از مشاهیر فریفتی و به او تجاوز کردی؟ این درد را به کجا باید فریاد زد»
حقیقتاً به اینجا که رسید، من، بازجو حسین شریعتمداری را بیاد آوردم. آنجا که در برنامهی «هویت» بعضی از نویسندگان را مجبور میکرد و یا تهمت میزد که به انحراف جنسی و تجاوز به عنف اعتراف کند؟
آیا شرم آور نیست که گردانندهی یک سایت اینترنتی مدعی مقاومت در درون زندانهای خمینی که بازجویانش امثال همین حسین شریعتمداری بودهاند، از همان روشها و شیوههای بازجویان برای بیاعتبار کردن مخالفین خود استفاده میکند؟ راستی اینقدر کفگیر درگیری و جدل قلمی و ذهنی به ته دیگ خورده است که به مسائل اخلاقی و اتهامات ناموسی متوسل میشوید؟ توتونچیان آه و ناله سرداده است که « این درد را به کجا باید فریاد زد؟
آقای محترم! احتیاج به فریاد و گلوپاره کردن نیست. امثال حسین شریعتمدای با قلم شما از تنهایی در آمدند و افکار و عقایدشان روزانه در سایت مبارکه! فریاد زده میشود.
فتواهای خانوادگی و خویشاوندی
گرداننده سایت آفتابکاران! ،خستگیناپذیر، به همسر برادر ایرج مصداقی متوسل شده است. ایشان از آن خانم بیگناه طی یک فتوا خواسته است و حکم داده که «پذیرایی از او (ایرج مصداقی) حتی به اندازهی یک استکان چای حرام است، هرچند که همسر برادرش میباشید». البته نوهی محترم آیتالله گلزاده غفوری برای فتوای توتونچیان تره هم خرد نکرد. اما ایشان قصد داشت با داستانسرایی آن خانم محترم را بر علیه ایرج مصداقی به موضعگیری بکشاند. آقای توتونچیان شما میدانید که رژیم به ویژه در سال شصت پیگیرانه تلاش میکرد که اعضای خانوادهها را به زور شکنجه، تهدید و تطمیع برعلیه هم بکشاند، رژیم جنایتکار حتی از پدر و مادر پیر و سالخورده مسعود رجوی نگذشت . آیا شرافتمندانه است که یک خانم محترم (همسر برادر ایرج مصداقی) را که هیچگونه تمایل و فعالیت سیاسی ندارد را به بازیهای خود و مجاهدین خلق بکشانید؟ آیا این روش انسانی میباشد؟ مگر شما مرجع تقلید هستید که استکان چایی را بر دیگران حرام اعلام میکنید؟ آیا آنچنان که در نوشتهتان آوردهاید صرف نوشتن یک نامه سرگشاده به مسعود رجوی آنهم از طرفه کسی که شما حتی بعد از نگارش نامه، اعتراف کردید که انسانی مبارز بوده است، شما را وامیدارد که احکام اولیه و ثانویه دینی و حرام و حلال صادر کنید؟
فتوای سیاسی – تاریخی
حسین توتونچیان در یک حکم غیابی، دو عضو مستعفی شورای ملی مقاومت کریم قصیم و محمدرضا روحانی را شلاق کش میکند و از آنجایی که کاسه داغتر از آش میباشد خطاب به آنها میگوید «هم به دلیل طرز رفتنتان و هم به دلیل استعفایتان در تاریخ ایران به عنوان خائنانهترین استعفا ثبت شده است.»
آقا جان! کوتاه بیایید. گویند پادشاهی همراه با داروغه خود در شهر گشت میزد، گویا کاسب خلافکاری را میبیند، لذا به داروغه فرمان میدهد که این پدرسوخته را هزار شلاق بزنید، داروغه که خود شلاق زن کارکشتهای بود به عرض ملوکانه میرساند که حضرت اشرف یا نمیدانید ۱۰۰۰ چند است یا این که نمیدانید شلاق چیست. حال حکایت حسین توتونچیان میباشد ایشان بهتر است اول تعریف روشنی از خائن و خائف ارائه دهد و بعد هم تاریخ با قدمت ایران را مرور کند. حضرت والا، این فتوا و حکم «خائنانهترین استعفا» را از کدام صفحهی تاریخ ایران بیرون کشیدهاید؟ چه خبرتان است؟کمرمان از این تاریخدانی شما شکست! صورت مسئله بسیار ساده است، دو شخص از شورای ملی مقاومت استعفا دادهاند، نقاط اتحاد و افتراق خود را، درست یا غلط، اعلام کرده و دیگر نمیخواستند عضوی از آن نهاد سیاسی باشند. آیا این گناه کبیره و خائنانهترین عمل و استعفا میباشد که شما با بیپروایی بر علیه آنها فتوای «مرتد» بودن صادر میکنید؟
آن دیگری ، دیپلمات ساکن کافه گراند- اسلو، آقای پرویز خزایی، که خدا میداند در چه حال و هوایی بوده، بر علیه دو متحد و رفیق سابق حکم صادر میکند که «کریم قصیم و محمدرضا روحانی یا تن به خواری دادن و یا به دامان خامنهای برگشتن. شرایط سخت شده است و برای جان بدربردن به چاک زدهاید» آقای سفیر سابق چنان از شرایط سخت مینویسد که انگار ساکن کافه گراند- شعبه زندان لیبرتی و اشرف میباشد و از آنجا به مزه پرانی لری- نروژی میپردازد. اما از یک سیاستمدار با تجربه بعید مینمود که در زمانی که رئیس جمهور برگزیده مقاومت، خانم مریم رجوی امسال را « سال سرنگونی» اعلام کردهاند آنرا «شرایط سخت» ارزیابی و تحلیل کنند! آن هم آنچنان شرایط سختی که دو عضو با سابقهی شورا فرار را بر قرار ترجیح دهند تا حفظ جان کرده باشند.
آخر آقای دیپلمات که ادعا دارید دم به دم در ملاقات، نشست، گفتگو با دهها سیاستمدار، مفسر، تحلیلگر و دیپلمات بوده و هستید، هنوز نمی دانید که اگر «سال سرنگونی» اعلام شده، دیگر نمیتواند «شرایط سخت» وجود داشته باشد. شرایط سخت در ابتدای راه و یا در ضعف و انزوا میباشد نه بعد از ۳۵ سال و در«سال سرنگونی»! . به بیان دیگر در «سال سرنگونی» اشخاص و متحدین هرچه بیشتر و با ارادهای استوار در حال دست افشانی برای برداشتن گام آخر میباشند و رژیم در سراشیب سقوط و سخت! .
آقای توتونچیان که مدال تاریخدانی به خودتان اهدا کردهاید، بد نیست قدری از چگونگی شکلگیری جنبشها وسرنگونی حکام دیکتاتور برایسفیر سابق بازگوکنید. این کار دو حسن دارد یکی این که دیپلمات سابق میفهمد که جوانمردانه نیست که رفقا و متحدین گرمابه و گلستان سابق را بدون دلیل و سند به «دامان خامنهای» حواله دهد، دیگر این که ایشان ادعا کردهاند کریم قصیم و محمدرضا روحانی با دهها سال سابقهی سیاسی و مبارزاتی، با یک نیش قلم به دامان ناپاک خامنهای پرتاب میشوند. از قضا این پتانسیل بازگشت به دامن رژیم ، بالقوه، در آقای خزایی به دلیل سوابق شغلی بیشتر میباشد، چرا که قصیم وروحانی تا آنجایی که من اطلاع دارم سابقهی اشتغال در نهادهای حکومتی به ویژه وزارت خارجه رژیم را نداشتهاند. آقایان گردانندهی سایت آفتابکاران! و دیپلمات لر و امثالهم، مواظب آخر و عاقبت خود باشید! امروز را که در تلویزیون و سایتهای وابسته به مجاهدین حلوا حلوا میشوید را نبینید و گمان نبرید به اتکای امکانات گستردهی تبلیغاتی و بدون ارائه مدرک میتوانید هر تهمت و افترایی را بر علیه منتقدینی که خواهان سرنگونی رژیم ضدبشری هستند رواج دهید. چه بسا آرزویی که برای متحدین و دوستان سابق خود در سر دارید در مورد خودتان جامه عمل بپوشد. لذا غره نشوید. حکیم عمر خیام را به یاد آورید که
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند ز استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک درآمدیم و برباد شدیم
بهروز ریحانی
منبع:پژواک ایران