چاقو دسته خودش را نمی برد
بهروز ریحانی
انتخابات ریاست جمهوری در ایران باعث رسوایی های بزرگ در داخل و خارج ایران، برای جمهوری اسلامی شده است. با وجود اینکه هر چهار کاندیدای "انتخابات" از صافیهای شورای نگهبان و ولی فقیه گذشتند و همه آنها ملتزم به اصل "ولایت مطلقه فقیه" هستند و بنابراین نافی رأی نهایی مردم می باشند ، اما جناح حاکم حکومت به همین شرایط هم تن نداد.
مناظره های تلویزیونی که قرار بود نمادی از "جامعه دموکراتیک" را به جهانیان نشان دهد و از این طریق سر ملت را شیره بمالند ، به فحش های خواهر و مادر و جدآبادی کشیده شد و از همین مناظره ها همگان فهمیدند که : گر حکم کنند که مست گیرند ، در شهر هر آن که هست گیرند.
اختلاف اساسی کاندیداهای جمهوری اسلامی نه بر سر منافع مردم و خفقان و سرکوب است ، بلکه بر سر چگونگی پیشبرد و حفظ "نظام ولایت فقیه" میباشد. حتی بعد از سرکوب گسترده مردم به پا خاسته توسط نیروهای انتظامی و پاسداران ، موسوی تأکید کرد که "ما بعنوان کسانی که به جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن پایبندیم اصل ولایت فقیه را یکی از ارکان نظام میدانیم" .
جهت یادآوری و آگاهی افرادی که برای آزادی و علیه سرکوب و خفقان قیام کرده اند ، "قانون اساسی" مورد تأکید آقای موسوی ، که البته ایشان یکی از تدوین کنندگان و در کسوت نخست وزیر به مدت هشت سال مجری آن در سیاهترین دوران حکومت ایران بوده اند ، زنان عضو درجه دو جامعه محسوب میشوند ، حق قضاوت ندارند ، در ارث و شهادت نصف مردان جامعه محسوب میشوند و ..... سنگسار ، قطع دست و پا و از حدقه درآوردن چشم تحت عنوان قصاص بخشی از همین قانون اساسی مورد نظر آقای موسوی میباشد . و بالاتر از همه اینکه چنانچه خمینی به تأکید می گفت و خامنه ای آن را مو به مو اجرا کرد ، "ولایت مطلقه فقیه" رأی و نظرش بالاتر از رأی ملت میباشد . حال باید از آقای موسوی سؤال کرد ؛ تأیید بلافاصله نتیجه به اصطلاح انتخابات توسط خامنه ای و تبریک به قول شما به "دروغگو" و "شعبده باز" بزرگ (احمدی نژاد) دیگر چه جای گله و شکایت دارد ؟
موسوی شکایت "قانونی" خودش را به نتیجه "انتخابات" نزد "شورای نگهبان" میبرد که در اطلاعیه اش تأکید دارد "امیدی به آن " ندارد . شورای نگهبانی که منتسب "ولی فقیه" همین "نظام" و "جمهوری اسلامی" ای است که موسوی از پایه گذاران و تئوریسین های آن محسوب میشود .
دهه 60 شمسی شاید سیاهترین دوران حکومت جمهوری اسلامی میباشد. در این دهه هزاران انسان بیگناه اعدام گردیدند ، دهها هزار جوان و پیر به سیاهچال های رژیم افتادند ، شعار "یا روسری یا توسری" شعار محوری حکومت در رابطه با زنان بود ، جنگی خانمانسوز باعث کشته و معلول شدن بیش از یک میلیون نفر گردید.
حکومت حتی رنگ لباس مردم به ویژه زنان را در ملاء عام کدبندی میکرد. پایه های وزارت اطلاعات (لباس شخصی های کنونی) ، سپاه پاسداران ، گروه ها و نیروهای حزب اللهی چماقدار همه در همین دهه پی افکنده شده و آقای موسوی و دوستان مشارکتی ومجاهدین انقلاب اسلامی ایشان طراحان و مجریان آن بودند . آیا این حضرات حتی یکبار بطور ریشه ای حاضر شدند که به آن دهه سیاه بپردازند ، آن را نقد کنند و به مردم ایران پاسخ دهند که در آن دوران چه مناصبی داشتند و مسئولیتشان در آن دهه دهشتناک چه بوده ؟
موسوی در این چند روزی که مردم به جان آمده با تظاهرات و خشم و خروش خودشان پایه های نظام اهریمنی ولایت فقیه را به لرزه درآورده اند ، جا به جا به ریشه های عقیدتی ، اجتماعی و تاریخی خودش و متحدین سیاسی خود ارجاع میدهد. حتی تحصن و نهایت اعتراض خود را نه در پیشگاه ملت بلکه به قبر خمینی و جماران میخواهد بکشاند. همان خمینی که بنیانگذار و بانی همین سیاه روزی است که حتی ادامه دهندگان راه خودش (امثال دوستان مشارکتی و دوم خردادی موسوی) در حکومت دست سازش امنیت ندارند و شبانه دستگیر و حبس میشوند. دعوت به سکوت و آرامش مردم در برابر حکومتی که تا دندان مسلح میباشد و اعتراضات و تظاهرات مردم را به خاک و خون میکشاند ، خوابگاههای دانشجویان را به صحنه های جنگ تبدیل کرده ، آشکارا در برابر دوربین های بین المللی و خبرنگاران مردم را به گلوله ، باتون و چماق میبندد ، خیانت به خواست های مردم میباشد.
وقتی که نیروهای حکومتی تظاهرات مسالمت آمیز مردم را به گلوله میبندد و رسانه های حکومتی اعتراف به کشتار مردم میکنند ، شعار مردم این است : میکشم ، میکشم ، آنکه برادرم کشت . اما موسوی و حامیان مشارکتی و دوم خردادیش اعلام تظاهرات "سکوت" میکنند و این نشاندهنده این است که امثال موسوی مسئله اصلی شان نه خواسته های مردم که محور آن "آزادی" میباشد ، هست بلکه چگونگی حفظ همین "نظام" میباشد. اگر جز این است باید از موسوی و امثالهم خواست به سؤالات زیر پاسخ دهند :
آیا حکومتی که مبنایش "ولایت فقیه" میباشد ، مردمی است ؟
آیا چنانچه شما ريیس جمهور میشدید ، فیلترهای شورای نگهبان و ولی فقیه را نفی میکردید ؟
آیا در صورت "انتخاب" شما ، مردم از مینیمم های آزادی مانند پوشش برخوردار میشدند ؟
آیا در صورت "انتخاب" شما ، حقوق زنان ایران در زمینه های قضايی ، شهادت ، ارث به تساوی شناخته میشد؟
آیا مطبوعات ، رسانه ها و نویسندگان در حکومت فرضی شما حقوقشان رعایت میشد ؟
و دهها سؤال دیگر . گذشته آقای موسوی در 8 سال نخست وزیری و 8 سال دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی ، متحد اصلی موسوی ، نشان میدهد که به قول خودشان خوف و ترس از بر باد رفتن تمامیت "نظام جمهوری اسلامی" اصلی ترین عاملی بوده است که اینان را به صحنه کشانده است .
به همین دلیل چاقوی موسوی دسته نظام را نخواهد برید ، بلکه آن را صیقل خواهد زد تا "نظام جمهوری اسلامی" بتواند صباحی دیگر بر گرده مردم سوار شود.
بهروز ریحانی
behroozreyhani@yahoo.com
منبع:پژواک ایران