کشتار مجاهدین خلق، سکوت سبزهای وطنی
بهروز ریحانی
خروش مردم ایران برعلیه ستمگران حاکم در سال ۸۸ و جنبش و قیام ناشی از آن که به بهانهی انتخابات ریاست جمهوری، اما در اصل برای آزادی و عدالت شکل گرفت، عاملی شد تا جریان و جناحی در صحنهی سیاسی ایران ظهور کند که سران و سردمداران آن خود را «جنبش سبز» نامیدند. این جنبش البته با تحولاتی که طی چهار سال گذشته رخ داد، دیگر وجود عینی فعال ندارد. اما اشخاص و جریاتات اخراجی تحت لوای همان نام، کمابیش در رابطه با مسائل و تحولات ایران موضعگیری و فعالیت میکنند. این سبزهای وطنی، عمدتاً در چارچوب حفظ نظام جمهوری اسلامی و در جهت اصلاح و اعتدال آن حرکت میکنند. بخشی از سخنگویان آن، در گذشته جزو مسئولان همین حکومت بودهاند و لذا در تصمیمگیریها و سیاستهای مختلف نظام دست داشتهاند و یا حامی آن بودهاند .
اینان که در مقاطعی مغضوب نظام شدهاند، به مقولهی حقوق بشر و انسانی که میرسند تا آنجایی برایشان قابل احترام است که به حریمشان دستاندازی شود، در غیر این صورت براحتی چشمان خود را بر روی هر تجاوز یا جنایت و اجحافی میبندند. تظلم و دادخواهی خود را نه به پیشگاه ملت ایران بلکه به حضور همان ظالمی (دستگاه ولایت فقیه) میبرند که باعث و بانی تمامی فجایعی میباشد که بر ایران و ایرانی رفته است.
با یک عطسهی شیوخ اصلاحات و اعتدال، رفسنجانی، خاتمی، روحانی، دچار خلسه و نئشگی میشوند. به همین دلیل به راحتی برای کسب قدرت بیشتر و سهمخواهی از حاکمیت فقیه با قاتلین ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی و ... معامله میکنند. آنها را تبرئه کرده و یا جرم و جنایتشان را زیر سبیلی، کم رنگ نشان میدهند.
با روی کار آمدن حسن روحانی، یکشبه خواهان وفاق ملی با وحوش ولی فقیه میشوند. ولایت فقیه را نفی و طرد نمیکنند، بلکه از ولی فقیه میخواهند سلطنت کند نه حکومت. امثال اردشیر ارجمند، محسن کدیور، عطاءالله مهاجرانی، عبدالکریم سروش، محسن سازگارا ، اکبر گنجی، ابراهیم نبوی، و ... و جریانی تحت نام شورای متحد سبز و امثالهم که در این طیف سینه چاک آزادی و حقوق بشر هستند، مصداق بارز یک بام و دو هوا میباشند.
حقوق بشر برای اینان، دکانی است که فقط شامل خود و خویشاوندان و همفکرانشان هست، آزادی را میتوان در محضر ولی فقیه و نظامش، مثله کرد تا از آن بهرهای نصیب خود کرد. فرزندان مردم ایران، در زندانهای کهریزک و اوین، شکنجه و سلاخی شدند، اما اینان در خارج کشور نانشان را میخورند و جوایزش را از دست ارباب نانمروت دنیا دریافت میکنند.
محسن کدیور، آخوندی که علیرغم خوش خدمتیهای فراوان به ولی فقیه، در مقطعی مورد عضب قرار گرفت، در آستانهی خروج نام مجاهدین خلق از لیست تروریستی آمریکا، با وقاحتی باورنکردنی دست به دامن هیلاری کلینتون وزیر خارجهی وقت آمریکا شد تا از خروج نام آنها جلوگیری به عمل آورد. معلوم نیست چرا عرق اسلامی و ضد تروریسماش ، هنگام قتلعام و کشتار وحشیانهی مجاهدین ساکن اشرف، به یکباره ته نشین میشود. تعدادی از سران و مسئولین این جریان (سبزهای وطنی) ، بعد از وقایع سال ۸۸، به وسیله جناح غالب به زندان افتادند. از آن زمان تا کنون بخش خارج کشور اینان ، یک در میان ، اطلاعیه و هشدار صادر میکنند که :
* میر حسین موسوی، امروز تب بالای ۴۰ درجه داشت (نخست وزیر ۸ ساله نظام)
* مهدی کروبی ، چندین روز گذشته از نیم ساعت هواخوری روزانه محروم شد (رئيس سابق مجلس)
* دیسک کمر تاجزاده، هنگام نشستن دردآور میشود (معاون وزارت کشور دولت خاتمی)
* عرب سرخی، یک هفته میباشد که اجازه فیزیوتراپی جهت درمان کتف به ایشان ندادهاند. (معاون وزارت بازرگانی در دولت خاتمی)
* رمضانزاده، دچار بیماری پوستی میباشد و زندانبان از معالجه او جلوگیری به عمل آورده (سخنگوی دولت خاتمی)
اما همین هایی که امروزه ساکن کشورهای اروپایی و آمریکایی هستند و عناوین فعال حقوق بشر و سیاسی، فیلسوف، اسلام شناس و محقق را یدک میکشند
وقتی دولتهای غربی ارگانها و مجامع حقوق بشری که این افراد برای معالجهی پوست و کتف همفکران و سران محبوس خود به آنها متوسل میشوند؛ وقتی خبرگزاریها و رسانههای بینالمللی که این حضرات برای رساندن صدای خود به آنها دخیل میبندند، جنایت صورت گرفته در اشرف را محکوم میکنند و فیلمها و تصاویر قتلعام ساکنان بیدفاع و بیگناه اشرف را انتشار می دهند و از این جنایت بزرگ پرده بر میدارند با ناجوانمردی و به شکلی رذیلانه بر آن جشم میپوشند.
تمامی این افراد در عین حال دم از اسلام و مسلمانی و انسانیت میزنند. راستی چه شد آن مسلمانی که امام شیعیان علی، فریاد برآورد که «اگر مسلمانی پس از در آوردن خلخال از پای زن غیرمسلمانی از اندوه بمیرد نه تنها نباید ملامتش کرد بلکه مرگ را سزاواتر است.»
گیریم زنان مجاهد ساکن اشرف به نظر این حضرات «مسلمان» نبودند، آیا به عنوان یک انسان شما مدعیان مسلمانی، نمیبایستی کشتار آنها را محکوم میکردید؟
راستی چه شد آن دروسی که در محضر بقول خودتان علمای اسلام و فلاسفه مسلمان فرا گرفتید؟ کجا رفت آن اسلام شناسی و مسلمانی که بر منبر و محراب و کرسی و تریبون خطابه و دانشگاه و مجامع و گردهماییها تدریس و موعظه میکردید؟
آیا در اسلام شمایان تیرخلاص زدن به اسرای دست بسته و زنان محجبه که شهادتین گفتهاند، مباح و مشروع میباشد؟
مگر عکسها و فیلمهای آن را مشاهده نکردید که چگونه قاتلین مکتب رهبر جمهوری اسلامی، زنان مسلمان مجاهد را با فجیعترین و شنیعترین وجه ممکن به گلوله بستند. بقول طنز نویس مردمی ما هادی خرسندی، چرا خفقان مرگ گرفتید؟
اسلام و مسلمانی را فراموش کردهاید؟ اعلامیه جهانی حقوق بشر را که به استناد آن به ارگانهای و دولتهای تدوینکنندهی آن به ویژه دولتهای غربی برای دریافت حمایت و کمکهای مادی و سیاسی (امثال اکبر گنجی) مراجعه میکنید را به یاد آورید.
ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر «هیچ کس نمیبایست مورد شکنجه یا بیرحمی و آزار و یا تحت مجازات غیرانسانی و یا رفتاری قرار گیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد»
حضراتی که رگ گردنتان بر تب ۴۰ درجهی میرحسین موسوی و دیسک کمر تاجزاده بیرون میزند، آیا کشتار ضدانسانی بیماران در درمانگاه اردگاه اشرف، تیرخلاص زدن در شقیقههای آنها ، آنقدر بیرحمانه نبوده است که شما ها را به یک محکومیت سطحی وادارد؟
فرض بگیریم که مجاهدین خلق مجرم بودند، بدون محاکمه آنها را به شکلی هولناک و وحشیانه به گلوله بستند و در سرشان تیرخلاص زدند، آیا سزاوار نبود که شما مدعیان سبز حداقل آنرا در سایتهای خبری خود انعکاس دهید؟
این که چرا مدعیان سبز حقوق بشری در برابر چنین جنایت سبعانهای سکوت پیشه کردهاند به ماهیت و ذات آنها بر می گردد. در تحلیل نهایی اینان از سرشت همان نظام برخوردار هستند. در غیر این صورت محال است که انسانی انبوهی عکس، سند، مدرک و محکومیتهای جهانی را مشاهده کند و نسبت به آن بیتفاوت باقی بماند. جنایت به وقوع پیوسته در اردوگاه اشرف و اعلام انزجار و فاصله گرفتن از آن، پایبندی افراد و جریانات به اصول جهانشمول حقوق بشر را نشان میدهد . در عین حال به دلیل ضدانسانی بودن عریان این جنایات، فعالین سیاسی در معرض قضاوت و دید عموم قرار میگیرند و یا باید آنها را مورد قضاوت و داوری قرار داد.
بهروز ریحانی
منبع:پژواک ایران