«از نیمه شعبان تا زنجیریان رمضان»
موسی حاتمیان
مانورهای نیمه شعبان جنایتکاران حاکم بر میهنمان، که در تهران و شهرهای دیگر، نمایش تنفر انگیزی از تمامیت اندیشه حکومت اسلامی جنایتکاران حاکم بود، را همگان مشاهده کردید، که بر پایه یک شیادی جعل تاریخ از کودکی که هرگز زاده نشده، اما در چاهی مخفی اش کرده اند!، چگونه کمر به قتل عام مردم میهنمان با شیوع ویروس مرگبار کرونا بسته اند، تا بر اساس داستان های ساختگی در روضه های صدها ساله، در کنار جنگ افروزی و تباهی بیشتر و بیشتر، مقدمات ظهور کودک هزار و چند صد ساله ای را مهیا کنند، که خودشان هفته پیش(در سرگیجه گرفتن از گل گرفتگی تمامی چاه های فاضلاب شیادی سالیان، و رو شدن دستشان از غیبت منجی درمانده از شفای مردمان بدست کرونا) گفتند، ممکن است خود منجی شفا دهنده و نهان شده در جمکران نیز به کرونا مبتلا شده باشد، و بایستی برای سلامتی حضرتش دعا نیز بکنید...
نیمه شعبان و رمضان نیز مانند دیگر عید و عزاهای آخوندی-اسلامی، یادآور خاطرات تلخ قربانی شدن یاران و پرپر شدن گلهای در زندان نیز هست، زیرا تمامی زندانیانی که با فرار رجوی و دیگر رهبران مدعی اپوزیسیون در چنگال امپراتوری لاجوردی و شکنجه گران وحشی خمینی جلاد(که حالا بعضاً دستار اصلاح طلبی بر سر گذاشته) گرفتار آمده بودند، مرغ عزا و عروسی جلادان بودند، که در این مناسبت ها یا برای تبرک و پیشکش به امام زمان، یا برای انتقام از کشته شدن امیر مومنان و... تیرباران و قربانی می شدند، مثلاً حسین برزگر(دوست همکلاسی من) را در شبهای محرم سال شصت تیرباران کردند، علی محمد رحیمی (یکی از اقوام و هم سلولی مرا) در یکی از شب های همین احیای رمضان بردند و تیربارانش کردند، تا بقول خودشان انتقام از خوارج را بگیرند، و بسیار یاران دیگری مانند حمید آسخ(نوجوان ۱۶-۱۷ساله) و... که در رمضان و بخصوص شب های قدر امیرالمومنین و دیگر مناسبت های این قبیله ننگین، قربانی این اندیشه جنایت شدند...
اما برای درک درستی از میزان خطر این ویروس مرگبارتر از کرونا، که صدها سال است نه تنها قفسه سینه ها، بلکه روح و روان همه را هدف قرار داده است، لازمست اندکی با ملاقه قلم، این آش شله قلمکاری حضرت معصومه و امام رضا را کمی به عقب و جلو هم بزنیم، تا بوی تعفنش بهتر احساس شود.
در امتداد این فاجعه و شیادی نیمه شعبان عاشقان جمکران، وقتی رهبر خودخوانده ی انقلاب اسلامی نوین، یا اسلام انقلابی، پس از اجرای سنت پیامبرانه ازدواج سوم موسوم به انقلاب ایدئولوژیک، خیز تصاحب قدرت با استراتژی معکوس خمینی(راه قدس و ایران از کربلا می گذرد) را برداشت، پس از پرواز تاریخساز دیگری در فرار، و در بدو ورودش به عراق، پس از زیارت علی و حسین به یکی از شعبه های زنجیره ای جمکران در سامراء شتافت!، تا رل یک کیمیاگر نوین با ادعای یک اسلام دمکراتیک رها کننده زنان و...را بازی کند، با توهم اینکه شاید با سوار شدن بر جنگ ایران و عراق، و بهرهبرداری از خروارها تاریخ جهل و خرافات تشییع انقلابی و کمک های سیدالرییس (صدام) بر مرکب قدرت سوار شود...، اما شخصیت این شیخ کوتوله ی نوین بر خلاف کیمیاگر پائولوکوئیلو، همان زر دوز بوریا باف حافظ بود، که سند افتخار کهکشانی از ستارگان درخشان آسمان آزادی ایران را به چاه جمکران انداخت!
حدیثِ مُدعیان و خیالِ همکاران / همان حکایتِ زر دوز و بوریا باف است
و ما مسخ مدار جاذبه در آن زمان نیندیشیدیم که چرا و چطور نسلی که در منتهای واژه ی فدا و شجاعت، هیولایی چون خمینی(خلیفه اسلام و امیرالمومنین دوران) را از ماه به چاه افکندند، حالا توسط سارق دیگری از لشکریان همان قبیله دزدان، به چاه انداخته می شوند....
من دزد دیدم كو برد مال و متاع مردمان
این دزد ما خود دزد را چون می بدزدد از میان
خواهند از سلطان امان چون دزد افزونی كند
دزدی چو سلطان می كند پس از كجا خواهند امان
عشق است آن دزدی كه او از شحنگان دل می برد
در خدمت آن دزد بین تو شحنگان بیكران
آواز دادم دوش من كای خفتگان دزد آمدهست
دزدید او از چابكی در حین زبانم از دهان
از لذت دزدی او هر پاسبان دزدی شده
از حیله و دستان او هر زیركی گشته نهان
خلقی ببینی نیم شب جمع آمده كان دزد كو
او نیز می پرسد كه كو آن دزد او خود در میان!
ای مایه هر گفت و گو ای دشمن و ای دوست رو ...(مولانا)
و با این خیز آغازین
که سرشار پلیدی های چاه جمکرانی بود
بفاصله ای کوتاه، ماهیت پیامبر گونه آفتاب خراسان در سرزمین نجف اشرف و کمپ اشرف هم هویدا شد، و پس از صدور حکم اعدام و قتل محمدرضا صداقت و من در دادگاه سال ۱۳۷۰ قرارگاه انزلی، و اجرای پنهان حکم قتل محمدرضا(که عضو ستاد روابط خارجی مجاهدین و منجمله ملاقات کننده با جمیز بیکر وزیر خارجه وقت ایالات متحده) در واحدهای مسکونی اشرف نشان داد، که نه تنها در سریال ازدواج، بلکه در قتل منتقدان نیز به سنت پیامبرش وفادار است، و پس از آن نیز، من و ما باز هم خویش را در زنجیر رمضان دیدیم، و در زندانهای امیرالمومنین نوین کمپ اشرف اسلام انقلابی سال ۱۳۷۳، اما این بار با صدها تن دیگر از زنجیریان در آن رمضان، که یکی از هم بندی های سلول ما(سجاد) می گفت، ناسلامتی من مکبر امام جماعت نماز عید فطر مجاهدین بودم، اما به محض تمام شدن نماز، آنها مرا به اتهام جاسوس وزارت اطلاعات به اینجا آورده اند...، یا دیگری (قادر) که شب از بازجویی حسن نظامالملکی گوهر بی بدیل رجوی برگشت، و می گفت بچه ها کتک ها را ولش، اینها در لمپنیزم و...حاج داوود و...رو گذاشتن تو جیب و...
بله، به همین سادگی این ترادژی کمدی زندان رجوی، مثل زندانهای دهه شصت لاجوردی ها، مایه خنده و سرگرمی های شب های زندان بود، و رجوی همانطور که آشکارا گفته بود، که چطور خمینی پس از عملیات فروغ، تمامی وزرای دولت، نماینده های مجلس و مسولین نظامش را برای تیر خلاص زدن برد، تا میزان وفاداری آنها به خودش را نیز چک کند، اما ما که در نوک پیکان تکامل اسلام انقلابی هستیم، از او عقب تر باشیم؟، و با این قیاس های خودشیفتگی جنون آمیزی که با خمینی داشت، تمامی مسولان قدیمی و بعضی از زندانیان سیاسی شاه و خمینی، از ابوالقاسم تا محدثین، از حسن نظام تا اسدالله لاجوردی ببخشید اسدالله مثنی، و تمامی مردان قدیمی و اف.قرارگاهها و...، تا زنان شورای رهبری از فهیمه و بتول و سوسن، تا زهره و مهری و طیبه و انسیه و ... بسیاری از زندانیان شاه و خمینی را به هییت شکنجه گر درآورده بود، تا در این آخرین زمینه اسلامی نیز از خمینی و ولایت غالب عقب نمانده باشد...
و من آن شب و شب های دگر در زندان، شعر فروغ را زمزمه می کردم که
«اگر ای آسمان خواهم که یکروز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم...»، به کودکان بجا مانده از مادران و پدران قتل عام شده، یا در اینجا و آنجا کشته شده چه بگویم؟، به مادران قهرمان و پدران قتل عام شدگان چه گویم؟، به مردم میهنمان چطور بگویم که تمامی فداکاری آنها و فرزندان دلیرشان، و همه سرمایه بینظیر چهل ساله جنبش مردمی برای جایگزینی ولایت جنایت غالب، بار دیگر توسط ولایت جنایت مغلوب به قربانگاه برده شده، و همان اسیران و زندانیان خمینی و شکنجه شدگانش، اکنون اسیران رجوی و شکنجهگرانش شده اند...
اما با خود می گفتم، از سیاهی چرا هراسیدن
شب پر از قطره های الماس است(فروغ) و باز به آینده امیدوار می شدم.
اگر چه از منظری (نه در تخفیف جرم آنها، اما) همه ی نامبردگان بالا نیز در عین حال از زنجیریان رمضان بودند، همچنانکه حتی بعضی از هم بندی ها در آن زمان که شکنجه هم شدند، و در مقابل من(بی هیچ ادا و اطوار چه گوارایی پس از جدا شدن، با وضعیت روشنی برای همگان، حداقل از سال ۱۳۷۰ و در عین پذیرش تقصیرات خودم در امتداد این فاجعه) و محفل ما در همان سلول ده پانزده نفره، باز هم از رجوی حمایت می کردند، و این عمق فاجعه ی مدار جاذبه ی نیمه شعبان تا رمضانست، که در آنجا تو می بینی، که هم زندانی و زندان و زندانبان نماز صبح می خوانند، همه قرآن بسر دارند...و هنوز همچون آن شکنجه گران، همه با هم!، در همان زندان قلعه اشرف آلبانی در حال پوسیدن هستند، و همچنان در زمره زنجیریان رمضان اشرف هزار کهکشان...در این زنجیریان هستند مردانی که مُردارِ زنان را دوست میدارند، در این زنجیریان هستند مردانی که در رؤیایِشان هر شب زنی در وحشتِ مرگ از جگر برمیکشد فریاد...(شاملو).
بله، این نشاندهنده عمق تهدید این ویروس خطرناک است!
اما موضوع خمینی، خامنهای و رجوی مقوله ی دیگریست، و دو باقیمانده دقیقاً از روز مکافات و حساب پس دادن وحشت دارند، زیرا آنها هم شیادند و مثل پیامبر شان می دانند خدا و جبرییل و...کشک است، و هم در پارادوکس عجیب این جنون رمضانی، از فرق سر تا پا به این ویروس آلوده هستند، و با سر در جمکران شیرجه رفته رفته اند، و دقیقا به دلیل این شخصیت عمیقاً متضاد در وحدت!، در عین ادعای امام زمان شدن(سال ۱۳۶۸) و تکمیل سناریوی رهایی کامل زنان! برای داستانهای هزار و یک شب نه شهرزاد، که اینبار فهیمه و هزار شورای رهبری برای رقص هزار دستان، و به چنگ آوردن هزار زن هبه ای(باز هم بنا به سنت پیامبرش و آیه ۵۰ سوره احزاب) و... در سال ۱۳۷۳ دیگر بطور کامل فرو ریخته بود، و روانپریشی او در هراس از سایه خودش نیز آشکار شده بود...
البته در این امتداد، یکی داستان است پر آب و چشم، و در زنجیره ای از ناکامی و بحران پس از بحران، تنها راه را زندان و سرکوب و شکنجه و قتل برگزیده بود، و پس از زندان ۱۳۷۳، باز هم زندان واحدهای مسکونی و باز هم در رمضان ۱۳۷۸ و ۱۳۸۰, و نمی دانستم که چرا شیخک پیر مجنون، اینقدر عاشق این ماه ریا ست...و نمی دانستم که در همسایگی ام، شاعری برجسته است، آخر نصیر نصیری را هم در واحد مسکونی کناری زندانی کرده بودند، و نمی دانستم که بدستور امیرالمومنین کمپ اشرف، قرار است نهایتاً در میدان های مین مرزی رها شود و...
بله، این مانور لشکریان وحشی نیمه شعبان یک سرش در تهران، و خراسان، و یک سرش در اشرف هزار کهکشان است، هر دو لشکر هم به سینه می زنند، قرآن بر سر می نهند، و برای انتقام قتل علی پسر ابوطالب اهل عربستان، سینه ی هر ایرانی مخالف را می درند، تا حوری و قلمان را در شبهای احیاء برای خود رقم زنند...پس منتظر باشید تا دو هفته دیگر، برای این شب های احیاء در جمکران قم و اشرف چه برای اسیران رمضان رقم می زنند، و چه فیلی بر فراز چاه هوا می کنند، و چه تعهدنامه های کاملاً اختیاری را از زندانیان خواهند گرفت...
اما، و اما، و اما، اگر به نجف اشرف و کربلا و امام رضا و معصومه و... دخیل ببندد، و هر چه می خواهند در چاه گندآب جمکران موش و گربه بازی عبید را اجرا کنند، و هر چه دعای اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ...در شبهای احیاء بخوانند، و هر چه عمامه به زمین بکوبند، و تعهدنامه شب قدر بگیرند و...، دیگر آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت! و در ایران پساکرونا با قیام بزرگ مردمی که از چهل سال ظلم و غارت، قتل و رذالت، و هر چه جنایت و... به تمامیت شیادی و شیادان اسلامی تف کرده اند، و تمامیت این اندیشه ی ضد بشری و قرون وسطایی، با تمامی نمادهای ضد ایران و ایرانی، را به گورستان تاریخ روانه خواهند کرد، و فلک ایران زمین را سقف بشکافند، و طرحی نو دراندازند!
بله، بی تردید ملت ما پیروز می شود!
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت(حافظ)
موسا حاتمیان
سه شنبه ۱۱ اردیبهشت/april 21,2020
سوئد
منبع:پژواک ایران