«گناه امیر جوان، خروج بر امام زمان غرق در گندآب جمکران و رمضان»
موسی حاتمیان
منبع:پژواک ایران
«گناه امیر جوان، خروج بر امام زمان غرق در گندآب جمکران و رمضان»
امیر یغمائی، کارشناس محیط زیست، و ساکن سوئد، در چهارم ژوئیه ۱۹۹۸، در سن چهارده سالگی، با فریب تشکیلات سازمان مجاهدین، به همراه نوجوانان دیگر از کشورهای سوئد، فرانسه، آلمان و...، به کمپ اشرف در عراق برای جنگ منتقل شدند...،
سرگذشت هر کدامشان یک کتاب رمان غم انگیز است، دل آزار تر از سرگذشت «کوزت»(رمان بینوایان ویکتور هوگو) در آزار بیست و چهار ساعته ی تناردیه های تشکیلات...!، و بسیار قویتر از سرگذشت «گریگوری» شولوخوف(رمان «دن آرام»)، یا «هنری» شاهکار فرانکلین جی.شنفر(رمان پاپیون) و ...که سرگذشت مادرانشان نیز غم انگیز تر از «فانتین» (مادر کوزت) , خود تراژدی دیگریست...!
آن نوجوان دیروز، که امروز جوانی متخصص و دارای همسر و فرزند است، در بغض حسرت دیدار و حتی شنیدن صدای مادرش، و نشان دادن نوه ی نازنین به مادر بزرگ، مجدداً پس از ناکامی از دستیابی به ابتدایی ترین اصل حقوق بشری خود، نهایتاً خواسته خویش را در یک کلیپ یوتیوب اطلاع رسانی کرد، و آب در لانه ماران ریخت.
علیرغم اینکه امیر بر خلاف دیگر دوستان جدا شده از مجاهدین، که میلیشیا (فرزندان مجاهدین در تشکیلات) خوانده می شدند، و حتی بر خلاف پسر شخص رجوی (محمد رجوی) تاکنون آنها را نه تهدید کرده است، نه افشاگری کرده، و نه مانند دوستانش برای سکوت کردن از آنها حقوق چند هزار یورویی ماهیانه حق السکوت گرفته است، و تنها به همت استعداد و پشتکار خویش زندگی موفقی را شروع و پیش برده است، با این همه، از آنجا که رهبری مجاهدین بیشتر و بهتر از هر کسی می داند، که با کمترین شکاف حقوق بشری (از دیدار امیر یا هر عضو جدا شده یا عضو خانواده با هر عضوی در تشکیلات آلبانی، از بالاترین اعضای به اصطلاح شورای رهبری، تا اعضای رده پایین، تا داشتن تلفن موبایل و حتی تماس تلفنی آزادانه با اعضای خانواده و ...) نه نشان ماند از تاک سر برافراشته در هزار کهکشان کشور فقیر بالکان، و نه از سارق فراری غرق در گندآب جمکران و رمضان...
به همین دلیل، به سیاق ثابت، به فرموده ولایت فقیه مغلوب، که مثل خامنهای جنایتکار، هم خوابیده پارس می کنند، و هم در آستانه شب های قدر مولای جنایتکارشان به هم حواله می دهند!... دستگاه ترور مجاهدین بکار افتاد، با نمایش های روحوضی سیمای سرافکنده بردگی و سایت های متعدد اینترنتی، و بکارگیری چند قلم کش مزدبگیر شورای نمایشی، یا بردگان بی مزد تشکیلاتی، تا با چندین عکس امیر جوان در کنار خودفروختگان به رژیم آدمکشان، سناریوهای نخ نمای مسعود دلیلی و...بازنشخوار کنند:
ایرانیان داخل و خارج از کشور، ممکن است برایشان قابل فهم نباشد که چرا شیر همیشه بیدار فراری، در ورای تمام موش و گربه بازی، در غیبت و ظهور مجدد پیام های صوتی و مجازی، تا این حد از کمترین تماس اعضای تشکیلات آلبانی با اعضای خانواده و دنیای آزاد بیرون از تشکیلات وحشت دارد؟
برای یافتن این پاسخ، شما نمی توانید با اطلاعات و شناخت سی یا بیست سال پیش از مجاهدین و شخص رجوی، به بررسی این موضوع شگفت «جزیره شیطان» اشرف هزار کهکشان بپردازید!
زیرا نه رجوی دیگر آن شخصیت سالهای حتی ۶۳-۶۴ فرار کرده به فرانسه است، و نه مریم عضدانلو حتی آن زوج هبه ای پیامبر خودشیفته ی مجنون آن سالهاست، بلکه پس از فرار یا پرواز تاریخساز دیگری از فرانسه به عراق، این زوج پلید انقلاب ایدئولوژیک نوین، در معنای دگردیسی نوین، و بر اساس تاثیر متقابل دیالکتیک نوین(و همه شاهکارهای اسلام انقلابی با پسوند نوین) به چنان خیانت، رذالت، تجاوز، قتل و جنایت درغلتیدند، که به جرأت می توان مدعی شد، اگر خانم فیروزه بنی صدر از رجوی جدا نشده بود، بدلیل شأن و شخصیت فردی ایشان، حتی رجوی تا این درجه به چاه جنایت و خیانت سقوط نمی کرد، که اکنون سالها شرمگینانه خود را در گندآب جمکران مخفی کند.
اما چرا موضوع امیر جوان و این درخواست در حسرت کودکانه، با چنین واکنش هیستریکی مواجه شده که شگفتی پدر دردمند ایشان (استاد اسماعیل وفا یغمائی) را نیز سبب شده است؟
برای فهم این جنون، نبایستی به اشتباه محاسبات سیاسی افتاد!، زیرا همانطور که اشاره کردم، مشکل این زوج پلید تبهکار، نه این «دو رأس یغمائی»، که کل «رأس» در زنجیر آلبانی است، و این اندیشه و انشاء شخص رجویست، که بارها و بارها در تفاسیر همین شبهای رمضان بر این باور چوپان بودن چون پیامبرش، و گوسفند و رمه بودن گله ی تشکیلات تکرار و تأکید داشت، و اکنون نیز هدف او از این عر و تیزهای جمکرانی، نه استاد یغمائی یا امیر جوان، و نه آقای مصداقی و دیگر مبارزان جنبش دادخواهی مردم میهنمان برای سرنگونی حکومت اسلامی اشغالگران اسلامیست، بلکه هدف یک تا صد او، حفظ اعضای زندانی در «جزیره شیطان» آلبانی بوده و هست!، و برای فهم این تاکتیک رجوی کافیست به یکی از آخرین پیام های صوتی ظهور مجددش نگاه کنید:
پاسخ سخنگویمجاهدین بهخبرفوری خامنهای، خلیفهارتجاع و وحشیگری...
اردیبهشت ۱۳, ۱۳۹۹
در این پیام که ظاهراً پاسخ به خامنهای جنایتکار است، تصویر پخش شده این پیام برای اعضای تشکیلات با این شعار رهبری فراری پخش می شود: جاروی شغالان، اسلحه خلق ما به سینه خائنان همیشه غرنده باد!،
و نه اینکه فکر کنید خودش شکی ندارد، که جدا شدگان و منتقدان رهبری مجاهدین در خارج کشور، ذره ای او را به حساب نمی آورند، بلکه هدف تمام این تهدیدات نه متوجه جنایتکاران حاکم بر میهنمان، بلکه جدا شدگان و منتقدان است، تا کسانی که هنوز به اسارت او تن داده اند، فکر جدا شدن را عملی نکنند، همچنانکه در تمام دستورات صریح تروریستی در اروپا نیز که در کال کنفرانس های قبل از غیبت کبری به زبان صریح می گفت: در زمان مناسب من خواهم گفت اضداد مجاهدین را در اروپا با کارد مجازات کنید، و فرار هم نکنید، چون زندان های اروپا هتل سه ستاره است، ولی درس عبرتی برای اضداد ما خواهد شد و...در همانجا نیز در پاسخ هم محفلی های منتقد درون تشکیلات توضیح می دادم، که تمام این پارس های خوابیده برای ترساندن اعضای تشکیلات از جدا شدن است...این فرهنگ حذف رقبا و حتی کسانی که کنار کشیده یا انتقادی دارند توسط امیر مومنان آنهاست، که در نهجالبلاغه و نامه علی در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، جلد چهارم، ص ۱۴ می توانید بوضوح ببینید،
صحابۀ محمد، ستارگان راهنما یا گمراهی . اسماعیل وفا یغمایی، ایمان سلیمانی امیری و مانی
تا دریابید که خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و رجوی و شرکایشان به پشتوانه کدام اندیشه است که اینچنین به حذف یاران خودشان نیز بیرحمانه اقدام کرده اند، برای همین همگی آنها هم اکنون نیز در وانفسای کرونا برای زنده نگه داشتن شب های قدر همان امیر مومنان گوشخوار پیشانی جنگی حکومت قتل عام اسلامی از هم پیشی می گیرند، قرآن بر سر اعضای تشکیلات خودشان می گذارند، و تعهدات کتبی شب های قدر از آنها می گیرند... اینست ماهیت و کارکرد این اندیشه و تهدیدات تروریستی و حذف دگراندیشان...
اما در واقع امر پس از شکست(تمام عیار استراتژی پریدن بر اسب قدرت از طریق همراهی و همدستی با صدام حسین در) عملیات فروغ، تا همین امروز، با نشان دادن کفترهای در قفس اشرف توانسته است همان دولت صدام قبل از سقوط، تا شیوخ عربستان و خلیج را سرکیسه کند، تا خودش مثل آخوندهای انگل، از بهترین امکانات و تجهیزات پزشکی و لذت دنیوی برخوردار باشد، و زوجه رییس جمهورش نیز ماهی یک عمل زیبایی داشته باشد، تا پیر عجوزه جوان بنماید، و به بردگان در زنجیر اشرف مثل خمینی و خامنهای جنایتکار وعده ی بهشت و رقم زدنش در شب های احیاء و قدر رمضان امیرمومنان بدهند!، و دقیقاً برای حفظ این دکان پول درآوردن است، که هر عضو تشکیلات را مثل یک سپرده بانکی می بیند، و فتوکپی برابر اصل علی ابیطالب تا علی خامنهای و رجوی و نگهدار تبهکارست، والا سالهای سال پیش از بازیهای تهوع آور غیبت و ظهور جمکرانی، و گندگاو چاله دهانی های رمضانی زوج پلید رهبری و انترهای نمایش های روحوضی، هم خودشان و هم تمامی اعضای تشکیلات می دانستند و می دانند، سالها پیش از آنکه بمیرند مرده اند!، و اگر رجوی به این واقعیت یقین نداشت، هرگز به رفسنجانی، خامنهای، رییسی و شورای نگهبان جنایت ولایت غالب نامه نگاری نمی کرد، و خود را حقیر آنان نمی شمرد!، زیرا او می دانست که با همین اتهام، بنی صدر و حزب دموکرات کردستان را از شورا اخراج کرده است، و خوب بیاد داشت که حتی فراتر شورای تیول خودش، در تمامی اروپا و آمریکا اینرا مرزبندی سرخ عبور ناپذیر قابل مجازات برای تمام ایرانیان سیاسی و غیر سیاسی اعلام رسمی کرده است... پس یقین داشته باشید که رجوی در ورای گندگاو چاله دهانی های خودش و نوچه هایش نسبت به آقایان مصداقی، وفا یغمائی، قصیم، روحانی و...به وضوح مرگ خویش و تشییع جنازه سازمان مجاهدین و ارتش آزادی بخش را به چشم دیده بود، حتی سالها پیش از این نامه نگاری ها، که پس از زندان و شکنجه و قتل اعضا برای دست و پا زدنی در مرداب اشرف و سرزمین کربلا، هنگامی که مجبور به عبور از آن وضعیت بحرانی شده، و نشست های دادگاه های جمعی دیگری بنام «حوض» را در مجموعه بهارستان بغداد راه انداخت، و خودش به تک تک نفرات با روبوسی خوشآمد می گفت، هنگامی که نوبت به من رسید، من به این مرده ی متحرک تبهکار حتی نگاه هم نکردم، و در حالیکه دستان پلیدش را روی شانههای من گذاشته بود، و درخواست می کرد که حداقل نگاهش کنم، اسدالله مثنی و دیگر چماقداران تشکیلاتی با فحش(نامرد، بی ناموس، خائن...) به برادر نگاه کن، و در حالیکه بعضاً از پشت می زدند، داد می زدند یا با گریه های تصنعی رایج بیت رهبری فریاد می زدند، حکمت اعدام بود و حالا برادر دارد به تو پرداخت می کند و...، بعد از دقایقی وقتی رجوی دید که نه بابا این لر کوتاه بیا نیست، گفت بچه ها کاری با موسا نداشته باشید و در نشست حرف هایتان را بزنید!, در جلسه اول هر اکیپ، او به همان شیوه خمینی و خامنهای که می گفتند من جسم علیلی دارم و...تا ترحم حضار را برانگیزانند، رجوی نیز کلت خود را در می آورد و می گفت، من همانطور که در نشست ستاد شورای رهبری و اعضای قدیمی گفته ام، اگر برایم ثابت شود که شکست خورده ایم با یک گلوله این پرونده را خواهم بست...!، جیغ و گریه و فریاد حضار! مثل مراسم دیکتاتور کوتوله کره شمالی، اما حضار نمی دانستند رجوی بزدل تر از آنست که حتی مثل هیتلر جسارت خودکشی را داشته باشد، و تنها جسارتی که از امامان خویش به ارث برده، کشتار مخالفان و فرار است و الفرار در تمام بزنگاه های سال شصت تا همین امروز!
و اگر هم با شیادی های رجوی فراری، در ادا و اطوار های چه گوارایی، در خلال تهاجم ولایت جنایت برای قربانی کردن اعضای باقی گذاشته به همین منظور در اشرف، شکی برای کسی باقی گذاشته بود، در اجرای دستور کاخ سفید از ما بهتران، که از لیبرتی هم جا کن شده و(بقول فروغ) مثل گاری فرسوده ای، میدان استراتژیک - ژئوپولتیک سرزمین امیر مومنان و کربلا و سامراء امام زمان را با شتابی پر هیاهو ترک گفتند، و آخرین میخ تابوت رجوی نیز کوبیده شد، دیگر یک نفر، بله حتی یک نفر در تشکیلات آلبانی هیچ توهمی نسبت به پایان این سرانجام رقت انگیز البته تأسفبار نداشته و ندارد!.
این شیادی, ذاتی روضه خوانی اسلامی است، که به کمک آن توانستهاند از علی بن ابی طالب آدمکشی که مثل لاجوردی پیشانی جنگی محمد بوده و جنون دریدن و سر بریدن داشته و ۷۰۰ یهودی بنی قریظه را با شمشیر سمبل خامنهای -رجوی گردن زده است، را به امیرمومنان عوام بیچاره تبدیل کنند، تا بتوانند یک ماه رمضان هر شب برای زنجیریان روضه خوانی کنند، و شب قدر هم تعهدات جدید آزادانه برای موافقت با ادامه زندان را دریافت کنند!.
اما از آنجا که آن لوطی هفت خط فراری، انترهای دست آموزش را واداشته که در تشکیلات و خارج تشکیلات با سوال، از پاسخ تمام مطالبات، خانوادگی، حقوق بشری و... بگریزند، بلافاصله سوال در ذهن مخاطب ایجاد می کنند، اگر ما آنها را به زور در اشرف نگه داشته ایم، و...پس چرا آنها با انتخاب خودشان همچنان در اشرف ۳ هزار کهکشان آلبانی نیز مانده اند؟
برای روشن شدن عمق فاجعه زندانیان در زنجیر زوج تبهکار رجوی در سریال اشرف، بخصوص برای کسانی که در درون این سکت خطرناک و شیوههای وحشتناک اعمال شده سالیان طولانی برای قتل عام جمعی روح و روان و احساس و شخصیت های تمام اعضای تشکیلات، تصوری ندارند، بهترین نمونه ی قابل فهم همان شاهکار فرانکلین جی.شنفر از سرگذشت تکان دهنده هنری شارپر است، اگر این فیلم را دیده باشید، در سکانس پایانی که با موسیقی اعجاب انگیز جرمی گلد اسمیت در اندیشه بیننده ثبت و حک می شود، پاسخ به این پارادوکس را به وضوح تصویر می کند،
پاپیون(هنری) تا پای جانش برای اثبات حقانیت آزاد بودن میجنگد, اما نزدیکترین دوستش، دگا، خسته از تقلای بیحاصل سالیان, و رسیدن به نگاه فلسفی پوچی نسبت به در زندان بودن انسان در جهان تا لحظه مرگ، به همان زندان در جزیره شیطان راضی میگردد، همچنانکه بسیاری از اعضای تشکیلات در مواجهه ناگهانی با آشنایان و دوستان جدا شده در خیابانهای تیرانا، هنگامی که از آنها سوال می شد، مگر ابهامی داری؟ پس چرا جدا نمی شوی؟، بصراحت می گفتند بعد از این همه سال بیاییم بیرون چه بگوییم؟ بگوییم سی چهل سال کشک سابیده ام ...، و مانند همان دگا در آن سکانس، با ناامیدی از آینده، به «جزیره شیطان» برمی گشتند...و به همین دلیل در رسیدن به تیرانا در آلبانی نیز دوباره همین سکانس را در فیسبوک پست کردم، و از قول پاپیون نوشتم...آهای حرومزاده ها من هنوز زنده هستم!، تا هم زندانی پیام را دریافت کند و هم زندانبان!
بنابراین شک نداشته باشید، که مشکل رجوی و زوجه و شرکا جنایاتشان، امیر جوان یا دیگر میلیشیاها، یا محمد رجوی و دیگر جوانان جدا شده از این نسل نیست، بلکه مشکل و هراس آنها این است که سر کلاف جنایت سالیان باز شود!
زیرا بدستور این رهبری تبهکار، آنها بزرگترین کودک ربایی و قاچاق کودکان و نوجوانان از اسکاندیناوی، اروپا و آمریکا در عصر حاضر را مرتکب شده اند، و بسیاری را به کشتن داده اند،
زیرا آنها در سال ۱۳۸۵ در نشست های موسوم به اپورتونیسم، آنقدر در گوش جوانان خواندند، و از ندا حسنی(دختر ۲۵ ساله ای که در سال ۱۳۸۲ بدستور این تبهکاران در پیاده روی روبروی سفارت فرانسه در لندن خودسوزی کرد، و مظلومانه جان باخت) هر روز برای آنها تعریف کردند، و با طرح سوال: کجاست آن شیر زن یا دلاور مردی که مثل ندا خود را برای نجات رهبری و اشرف فدا کند؟...و آنقدر فرشته یگانه (مسول نشست) یاسر اکبری را مخاطب این تحریکات و شستشوی مغزی قرار داد، که در حوالی ظهر متوجه گر گرفتن علفهای خشک محوطه مقر شدم، و در حالیکه به آن سمت می دویدم، بدستور مژگان زمانی که در جلوی ستاد شاهد ماجرا بود، می خواستند مانع من بشوند، اما آنها را با خشم کنار زده و وقتی رسیدم، متأسفانه یاسر اکبری نسب ۲۷ ساله بدلیل حجم زیاد بنزینی که روی خود ریخته بود، کامل سوخته و تمام کرده بود، و ساعاتی بعد وقتی سرهنگ تورلاک(فرمانده آمریکایی وقت در اشرف) به همراه دو هاموی به مقر ما و محل حادثه آمدند، آنها در وحشت از جنایتی که آفریده بودند، حتی در کنار من مأمور گذاشته و از سایه خودشان هم وحشت داشتند، همچنانکه چند شب بعد هنگامی که در سیمای سرافکنده ی بردگان، بهنام وزیر خارجه رییسجمهور فرقه جنایتکاران (سیدالمحدثین) با فرار به جلو، ضمن تعریف و تمجید از یاسر جوان هنرمند، عنوان کرد که وی در اعتراض به محدودیت های نیروهای آمریکایی خودش را به آتش کشیده است، و پدرش مرتضی، و برادرش موسی را به زور در ارتباط آوردند، تا دستان خون آلود زوج پلید رجوی را پاک کنند، اما توضیح نداد که چرا جسد یاسر را غریبانه و به دور از شهدای مجاهدین دفن کردند، تا در تبلیغات حیرت آور بعدی برای فاصله گرفتن از این جنایت آشکار، باز هم در مقر ما توسط جانشین رهبری تبهکار فراری(مژگان پارسایی) اعلام کنند، که خودسوزی یاسر یک اقدام کاملاً اپورتونیستی و ضد منافع سازمان بوده است...!، و بعد دکتر وحید احمدی را صدا کرد, که بعنوان پزشک متخصص نظر تخصصی خودش را بعد از چک جسد یاسر اعلام کند، دکتر وحید دست آموز متخصص با وقاحت بی مرز آموخته در مکتب رجوی اعلام کرد، من بعنوان یک پزشک متخصص بعد از مشاهده و چک جسد صریحا اعلام می کنم که مشکل او تنها و تنها «جیم» و اپورتونیسم بوده است!، آنقدر بیشرمانه که توان ادامه دادن نداشت، و بلافاصله به بیرون سالن آمد تا ظاهراً وجدان نداشته سوگند سقراطش را تسکین دهد، و با دیدن من دستپاچه سلامی کرد، و من هم بعد از پک عمیقی به سیگار گفتم یاد بچههای اوین و دکتر شیخ الاسلام افتادم!، و او که منظورم از این قیاس را فهمید سرش را پایین انداخت و حرفی نزد.
اما امیر یغمائی، و یاسر و موسی اکبری تنها قربانیان این زوج پلید رهبری در جزیره شیطان نیستند، به همین دلیل خوب می دانند که اگر راه امیر را باز کنند، سر کلاف باز خواهد شد، و آنها بایستی در باره کشته شدن الان محمدی (نوجوان ۱۶-۱۷) که با شلیک گلوله در پست نگهبانی اشرف کشته شد توضیح بدهند(و اینکه چرا تنها شاهد این قتل یعنی زهره را به مأموریت بی بازگشت فرستادند تا در پست بازرسی حوالی منطقه کرند-اسلام آباد درگیر و کشته شوند، در حالیکه بسیار پیش از رفتن، زهره که لر نیز بود موضوع آن شب را برایم توضیح داده بود)، همچنانکه در باره کشته شدن مرجان اکبریان ۲۹ ساله، فرمان شفابین جوان اهل رمادی، و چگونگی کشتن نسرین احمدی ها، و بسیار دیگر در نشست های اشرف و بازجویی های سال ۱۳۷۳ و ... بایستی توضیح بدهند!.
بنابراین بی حکمت نیست که به فرموده رهبری تبهکار، انترهای دست آموز لوطی مرده ی ظهور کرده، تمامی وقت و انرژی خود را صرف حمله ی هیستریک به یغمائی، مصداقی، همنشین بهار و دیگر جدا شدگان و منتقدان کرده و برایشان خط و نشان می کشند، مثل نوشته ای توسط لایستان رونویسی کننده در آن داغستان جزیره شیطان:
...سیرک پژواک نیز در لجنپراکنی روی دست سیرک مزدوران جلوی قرارگاه اشرف و بلندگوهای زنجیرهای بلند شده و نیروی قدس «هتل مهاجر» بغداد را در استکهلم تکثیر کرده است...
که البته بفرموده، جرأت نوشتن نام را ندارند، زیرا خوب می دانند که به محض چنین غلطی، نامه های موجود فاطمه رضایی(ارسال شده از اوورسورواز)، و تماس های مسول امنیتی آنها که در هتل ارض الزهور با غلط کردن گویی مدعی بودند مریم رجوی در جریان تصمیم فرستادن من از لیبرتی نبوده و حالا می خواهند کمک کنند تا مرا از آن حبس خانگی بیرون آورده و ...در معرض دید همگان قرار خواهد گرفت، تا این گندگاو چاله دهانی های نشخوار شده از ذهن زوج پلید رجوی در معرض قضاوت عمومی قرار بگیرد، و مشخص شود که با این پاراپاگاندا، خودشان در تلاش برای انتقال این نیروی قدس مورد ادعا به سوئد بوده اند، بنابراین به همان شیوه های بچه ترسان اکتفا می کنند.
و یا قلم کش مخبط احمد گریان رجوی، در اپیزود های نواله ی ناگزیر دریافت استخوانی در افطار رمضان، ضمن بهم بافتن زمین و آسمان
با فروتنی تهدید آمیزی مدعی شده:
...پیشاپیش هم روشن باشد که میتوان به مجاهدین یا شورای ملی مقاومت انتقاد کرد. ما مجاهدین هم هیچوقت خود را موجودات آسمانی مبرا از هر گونه کمی و کاستی ندانستهایم. میشود انتقاد کرد و حتی با کلمات تند و تیز انتقادات را بیان کرد؛ اما خصومت با مجاهدین و مخدوش کردن جبهه خلق و ضدخلق فقط و فقط کار مأموران و پادوهای اطلاعاتی رژیم است...
در حالیکه خوب می داند، موضوع بحث انتقاد نیست، بلکه دادخواهی جنایت است، و این دو مقوله بسیار متفاوت!، اما چون واقعیت را می دانند، مانند روباهی که دمش را شاهد میگیرد، قلم کش قبلی را بعنوان شاهد ادعاهایش مطرح کرده، و در اوهام تهوع آوری از حسین و کربلا و امیر مومنان و رمضان و فرهنگ اشغالگران ایران، به فرموده، بجز آقای مصداقی، به آقای همنشین بهار نیز حمله می کند، و رندانه از آقای مختار شلالوند نیز فاکت می آورد، اما همزمان با این چنگ و دندان نشان دادن به مختار، سخنگوی مجاهدین با پروفایل بزدلانه با نام ارنستو! از نروژ و عکس گل، به گه خوری پرداخته و در ذیل پست اشتراک گذاشته شده دادخواهی امیر جوان، هر چه لایق رهبری تبهکار است را نثار آقایان یغمائی و شلالوند می کنند، تا بخیال خود با گسترش چماقداری های اشرف به دنیای اینترنت و خارج کشور، افراد را مانند نگون بختان اسیر اشرف به سکوت وادارند، وی در ادامه زیاده خوری اضافه می کند:
...بدتر از همه اما ردیابی بهغایت وقیحانه و چندشآور جا و مکان رهبر مقاومتی است که ولایت فقیه به خونش تشنه است. آیا این ردیابی برای ترور و کشتن یک مأموریت اطلاعاتی و امنیتی نیست؟ هر آدمی که ذرهیی وجدان داشته باشد چه رسد به کسی که زندانی این رژیم باشد مثل روز روشن میبیند و میفهمد که این کار فقط از یک بچه جلاد جانی برمیآید. مجاهدین این را نه میبخشند و نه فراموش میکنند. وای اگر از پس امروز بود فردایی...
اما چرا این را به فرموده اضافه می کند؟، زیرا بازی غیبت و شیادی امام زمانی، نان دانی خامنهای و رجوی است، و رهبر فراری می خواهد وانمود کند، که پس از فرار تاریخساز آخر از اشرف، که در ناز و نعمت کنگر خورده و لنگر انداخته، در این ایام رمضان به زندانیان اشرف وانمود کند، که هنوز چه گوارای مخفی شده است...
به این مخبط گریان، که تصویر کامل دگای جزیره شیطان است بایستی یادآوری کرد، که نیازی به وای و واق نیست، زیرا بی تردید روز عدالت برای خامنهای، رییسی، آوایی، رجوی و تمامی شکنجه گران، قاتلان فرزندان ایرانزمین، و جنایتکاران بر علیه بشریت فرا خواهد رسید، و من نیز بعنوان یک شاهد در آن دادگاه حاضر خواهم بود.
از خوانندگان عزیز برای طولانی شدن این رنجنامه حمایت از دادخواهی امیر جوان پوزش می خواهم، اما
صحبت از پژمردن یک برگ نیست، وای جنگل را بیابان کرده اند(می کنند از مشیری)
بله چه باید کرد که پرونده خیانت و جنایت بر علیه حقوق بشر طولانی است، و اینها فقط اشارتی!،
البته پرداختن به این مهم، جزیی از وظیفه ضروری جنبش دادخواهی مردم ما برای سرنگونی حکومت اسلامی جنایتکاران حاکم بر میهنمان، و تضمین بیشتری برای تکرار نشدن ولایت امیرالمومنین تا خمینی و خامنه ای در ایران اشغال شده است، و در همین راستا، جاروی تمامیت شغالان ولایت غالب و مغلوب در خارج کشور، از نایاک و انگشت بنفشان، تا سینه چاکان اصلاح طلبان، و از چماقداران جزیره شیطان اشرف هزار کهکشان، تا اروپا و تمام جهان یک ضرورت دفاع از آزادی در کشور های دمکراتیک است، و بر خلاف جنایتکاران اسلامی در اوین و تهران و اشرف که به هیچ کسی جز خدایشان پاسخگو نیستند، در اینجا می توان هر تهدید و تروریسم شخصیت و ...را توسط پلیس و دادگاه مورد تعقیب و پاسخگویی قرار داد، و نبایستی به خامنه ای و رجوی اجازه و فرصت داد، که چماق اسلامی خودشان را تا کشورهای دمکراتیک جهان نیز گسترش دهند.
ملت ایران پیروز خواهد شد، و تمامی عاشقان جمکران و رمضان بخوبی دریافته اند که در قیام های پسبا تمامیت اندیشه و نمادهای اشغالگران ضد ایران و ایرانی به گورستان تاریخ روانه خواهند شد، و آن روز دور نیست!
موسا حاتمیان
شنبه بیستم اردیبهشت /maj 9,2020
سوئد
Request to contact my mother in MEK
صحابۀ محمد، ستارگان راهنما یا گمراهی 27.اسماعیل وفا یغمایی، ایمان سلیمانی امیری و مانی
منبع:پژواک ایران فهرست مطالب موسی حاتمیان در سایت پژواک ایران *آمریکا در نقطه پرل هاربر! و آیا خامنهای هم پَر؟! [2024 Nov] |