فریادی برای سر بریده ی اهوازی، در برابر مدعیان آن بهمن سیاهی!
موسی حاتمیان
منبع:پژواک ایران
فریادی برای سر بریده ی اهوازی، در برابر مدعیان آن بهمن سیاهی!
در سالگرد دهه ی زجر آن بهمن سیاهی که بر مردم و میهنمان آوار شد، و در آستانه ی اولین فریاد دادخواهی بلند و شجاعانه ی دختران و زنان میهنمان در همان اسفند پس از آن بهمن هولناک...در چند روز اخیر، شوک عاطفی- روانی از سر بریده ی غزل اهوازی در دست قاتلی که می خندد، واکنشهای متفاوتی در تمام طیف ها را در پی داشته است.
آهوان را هر نفس از تیرها فریادهاست
لیک صحرا پر ز بانگ خنده صيّادهاست*
حکومت اسلامی زن ستیزی که در منابر پیامبرش، و مجلس وحوش ملایانش، آمر اصلی اجرای این احکام الهی قرآن و محمد و علی، تا خمینی و گله ی آخوند های آدمخوار صفوی اوست، بسرعت سایت رکنا را برای پخش تصاویر این جنایت هولناک توقیف می کند.
در توییتر و اینستاگرام و فیسبوک نیز عده ای به انعکاس این خبر واکنش منفی نشان داده و مدعی می شوند، که این انعکاسات می تواند جنایت علیه زنان را نرمالیزه و عادی کند، گویی کسی مدعی شود، که مثلاً انعکاسات وسیع جنبش Me_Too# باعث نرمالیزه کردن تجاوز جنسی شده، و یا افشای جنایات و تجاوزات و شکنجه ها توسط زنان زندانی سیاسی باعث رواج یا نرمال کردن این موضوع می شود…،
اما در ورای این کنش واکنشهای متفاوت دوست و دشمن، نه از منظر زنانه مردانه، بلکه از منظر یک ایرانی، و در یک واکنش انسانی، بایستی برای این بیداد، فریاد کرد!.
خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم
چندان كه دگر طاقت فریاد نباشد*
اما برای اینکه این فریاد سطحی نباشد، ما بایستی نگاهی عمیقتر به این پدیده ی زن ستیزی وحشیانه بیندازیم، که تنها یکی از ارمغان های حکومت اسلامی خمینی، در چهل و سومین سالگرد بهمن سیاه پنجاه و هفتی است، که پیش از کارگران، معلمان و...بر روی دختران و زنان میهنمان آوار شد، و دقیقاً به همین دلیل در روز هشتم مارس و آن اسفند پنجاه و هفت، زنان و دختران ما، با طینت و هوشیاری زنانه، و حسی قویتر از مردان، بوی شوم فاجعه را حس کرده و شجاعانه به خیابانها سرازیر شدند، و اولین دادخواهی مردم میهنمان را با قوی ترین صدا فریاد کردند... که متأسفانه بعنوان یک حرکت بورژوائی - سکتاریستی از سوی رهبران تمامی جریانهای اصلی آنزمان(فداییان، مجاهدین، حزب توده، ملی مذهبی ها و اکثریت طیف چپ و راست و حتی شبه روشنفکران، و…) خائنانه مورد شانتاژ و بایکوت قرار گرفت و آنرا خفه کردند، و حداقل بقول زنده یاد هما ناطق که جسارت نقد صادقانه ی خویش را داشت، سازمان او را فرستاد، تا تظاهرات زنان معترض را با کار توضیحی متوقف کند…
گفته بودی که به فریاد تو روزی برسم
شرمگینم که زمان طول کشید تا برسم*
اگر روشنفکران یک جامعه را عصب های حیاتی آن توصیف کنیم، که مانند مشروطه ی خودمان، یا انقلاب کبیر فرانسه، و واکنش های سریع مارکسیسم کورکی و سولژنیتسین و...در انقلاب اکتبر، شوربختانه با انقطاع نسلی روشنفکران مشروطه، آنچه که در ایران دهه ی چهل تا پنجاه و هفت در ته کیسه ی فرهنگی مردم ایران باقیمانده بود، مشتی شبه روشنفکری بودند، که لااقل در پیش و پس از آن سرفصل مرگ و زندگی ایران و ایرانی، در سحرگاه آن بهمن سیاه، خواب در ربودشان، و شعر و نثرشان همه امام نشان، و رهبران سیاسی گروه های مطرحی که برآمد چریکی این قشر شبه روشنفکری بودند، بدتر از آنها برای خمینی ای امام ضد امپریالیست از هم سبقت گرفتند، و چهار دهه است مانند بختکی بر جنبش ایران، نفس مردم را در همدستی آشکار با حکومت اسلامی بریده اند، و به نیابت از جنایتکاران حاکم، اجازه نداده اند که هیچ آلترناتیو جدی در مقابل رژیم شکل بگیرد، که تنها یکی از جرم ها یا خیانت های آنها، همدستی در ادامه ی همین طول عمر رژیم زن ستیز حاکم است.
واي ازاين افسردگان، فرياد اهل درد كو؟
نالة مستانهاي دل هاي غم پرورد كو؟*
برای کسانیکه این جنایت هولناک را ساده سازی نمی کنند، و یا شیادانه به فرهنگ و...تقلیل نمی دهند، واضح است که، آنچه که بنام فرهنگ و سنت مردسالار ایران مورد اشاره قرار می گیرند، محصول هزار و چهارصد فرهنگ و قرآن و سنت همین اشغالگران اسلامی است، که بطور خاص از دوران صفوی تا رساله خمینی، و خوانش «اسلام انقلابی»رجوی، وهمچنین توسط وحوش حوزه و مجلس شورای اسلامی کنونی مدون و نهادینه و اجرا شده است، و همانند بیکاری، گورخوابی، اعتیاد، استثمار بی سابقه ی دختران و زنان کارگر جنسی در حرم امام رضا، حرم حضرت معصومه، بنیاد شهید کروبی و... همچنانکه در رقص رهایی اجباری بیت رهبری عقیدتی مجاهدین، و در تمام دفاتر صیغه در هر خیابان و کوچه و...مانند تمام نوبرهای این اندیشه و حکومت اسلامی جانیان ابعاد افسارگسیخته ای یافته، که قتل های فجیع مونا حیدری، فائزه ملکی، رومینا اشرفی، ریحانه عامری، فاطمه فرحی، شکیبا بختیار، مبینا سوری و...تا همین منا(غزل) حیدری تنها یکی از ابعاد هولناک این قتل عام خاموش است!.
بله، این اندیشه و کشتار بیرحمانه ی زنان، در سنت پیامبر و امامان، بسیار واضح بیان و عمل شده است، و محمد در تصاحب عایشه ی نه ساله، این سنت جنایتکارانه ی کودک همسری را بنیاد نهاده، که قتل های فجیع کنونی تراشه های همان کالبد هیولای نرینه وحشی در اندیشه ی اسلامی بوده و هست!، و دقیقاً در این همزادی ایدئولوژیکی، رهبران سازمان مجاهدین، با ادعای خوانش انقلابی و مدرن وام گرفته از پدر معنویشان بازرگان، در همین ایام، خمینی ای امام می گفتند، و با انشاهای کودکانه ی بی و سر و تهی بنام «زن در مسیر رهایی»، تلاش کردند که تپاله ی «فاطمه فاطمه است» شریعتی، و زینب و رقیه و کلثوم را با ادکلن بیشتری به خورد دختران و نسل جوان بدهند، تا روزی که قرار است در به گل نشستن استراتژی سقوط شتابان، و فدا کردن بیشمار جوانان در خیابان و زندان، در دومینوی ازدواج های پیامبر گونه، حتی همسر رسمی زیدش را هم برباید!، مانند همین دایناسورهای حوزه، توجیه اسلامی داشته، و همسرش را «سيدة نساء العالمين»=فاطمه بخواند، تا او را بعنوان رییسجمهور مادامالعمر به شورای جاکشان سیاسی* غالب کند، که پس از آن، اصلی ترین وظیفه ی این رییسجمهوری که همزمان فاطمه و مهرتابان بود، قوادی برای امام زمان مجاهدان هم بود!.
اما در این حد محدود نماند، و بنا به همین اندیشه ی منحط زن ستیز اسلامی، به قتل دختران و زنان محبوس در تشکیلات نیز راه برد، از آلان محمدی، نوجوانی که مانند بسیاری از کودک سربازان، با فریب از اسکاندیناوی و اروپا و آمریکا، به شیوههای مافیایی قاچاق انسان، به کمپ اشرف منتقل و در آنجا کشته شدند، و بسادگی مانند موارد آلان بعنوان شلیک ناخواسته یا خودکشی اعلام گردیدند، تا نسرین احمدی ۲۴-۲۵ ساله، که در حضور خلیل و... توسط نسرین(مهوش سپهری- جانشین مسعود و مریم رجوی) با ضربات میله آهنی به سرش، به جرم اظهار تمایل برای خروج از سازمان کشته شد، و پیش از آن، رجوی صریحا اعلام کرده بود، که حکم شورای رهبری فرمایشی ایشان، در صورت اظهار تمایل برای جدا شدن از سازمان تنها مرگ است!، و یا مینو فتحعلی که مانند همین غزل اهوازی برای عشق به زندگی از کمپ پارسیان گریخته بود، و پس از دستگیری او با کمک نیروهای امنیتی حکومت صدام، رجوی در حضور همه، زهره شفایی را شماتت می کرد، که چرا در هنگام دستگیری او را با گلوله نکشته اید، و یا مهری موسوی(دانشجوی تحصیل کرده آمریکا) که پس از اظهار تمایل برای جدا شدن از سازمان و برگشتن به آمریکا، در همان نشست محاکمات استالینی، بدستور مسعود و مریم رجوی، بشدت او را کتک زدند، و نهایتاً بدستور ایشان، به همراه مینو فتحعلی در زمان حمله ی آمریکا و سقوط دولت صدام کشته شدند، و اعلام کردند که آنها قرص سیانور خورده و خودکشی کرده اند…
همچنانکه رجوی در تکرار هورا کشیدن های خمینی ای امام، برای نیروهای داعشی که دختران ایزدی در عراق را سر می بریده، و در بازارهای موصل و شهرها حراج کرده بودند، در اطلاعیه های رسمی غیر قابل انکار هورا می کشید...
بنابراین نبایستی فراموش کنیم که این هیولای اسلامی سر بریدن ها و اسید پاشی ها و جنایات بیرحمانه نسبت به دختران و زنان، اختاپوسی است که سرش در بیت رهبری ولایت فقیه غالب در تهران، و پاهایش از گندآب حوزه های علمیه قم، تا گندآب جمکران امام زمان مخفی مجاهدان، و تا اشرف هزار کهکشان امتداد داشته و دارد!.
تمام کسانی که نمی دانند و یا تاکنون درنیافته اند، که چرا رجوی با این شدت و حدت*، از لحظه ی دستگیری حمید نوری، توسط ایرج مصداقی، حمید اشتری و مختار شلالوند، با شمشیر از رو بسته به میدان رویارویی با این پیروزی درخشان جنبش دادخواهی آمد، و با صرف هزینه های بسیاری، سناتور های از کار افتاده، و مزدبگیران و ساندیس خوران خودش، و رفقای همدستش با پرچم های سرخ حسینی لنینی را در هیئت های لشکریان عاشورا به استکهلم گسیل کرد، و…، همه و همه دقیقاً بدلیل همین وحشتی است که از سرباز کردن این جنایات و منجمله زن کشی های درون اشرف، همانند جنایت کودک سربازان و...در امتداد روند دادگاه استکهلم و احتمال بازگشایی این جعبه سیاه جنایات بی عقوبت تاکنون بوده و هست!.
بنابراین، آنهایی که در کسوت چپ و راست، مدعی وکالت و طنز بطالت! و هر چه از این دست سخافت!، با کلاه چه گوارایی یا سربند حسینی، تاکنون آشکارا یا میانه بازانه، در مقابل دادگاه نوری، یا در همدستی با فرقه ی تبهکار رجوی، و حتی با تولید سریال های مشکوک تلویزیونی بنام دادگاه آبان، و به صحنه آوردن مردان چفیه پوشی بعنوان فرمانده یا عضو نیروهای امنیتی، و با ادعای محرمانه بودن نام شاهدان این سریال تلویزیونی، برای مخدوش کردن مفهوم دادگاه و دادخواهی و شاهد و مستندسازی و...که از شگردهای قدیمی مجاهدین هم بوده است، برای مقابله با دادگاه واقعی حمید نوری، با همدیگرهمراهی، و بدینسان به همراه آنها در کنار پروپاگاندای دروغ و جنایت حکومت اسلامی ایستاده اند، و به همراه تمام به اصطلاح روشنفکران و مدعیانی که در قبال تمامی این جنایات هر دو ولایت غالب و مغلوب سکوت پیشه کرده اند، در تمامی این قتل های فجیع، به اندازه ی سکوت و همراهی شان شریکند!.
لذا بجای زنانه مردانه کردن این فجایع آوار شده از آن بهمن سیاه پنجاه و هفت، بایستی کانون عامل این همه جنایات، یعنی اندیشه و حکومت اسلامی اشغالگران را هدف بگیریم، و تا بن استخوان باور کنیم که تا اسلام کفن نشود این وطن وطن نشود!، زیرا همچنانکه کسی مدعی نمی شود که اعتقاد به فاشیسم هیتلری یک اعتقاد شخصی قابل احترام است، و از آنجا که اشغالگری و هولوکاست چهار دهه ی اخیر میهنمان، که زن کشی و آدم سوزی و خودسوزی زنان نیز در همین اندیشه ی اسلامی تنیده شده است، و مریم و مسعود رجوی از این مانیفست جنایت، بعنوان اسلام بردبار نام می برند، کسی نمی تواند و نباید مدعی شود که این یک اعتقاد شخصی است، و ما کاری به آن نداریم، زیرا او و آنها با ما کار دارند، و با سر بریده ی دختران ما در خیابانهای شهرها رژه می روند!.
یاد ایرج پزشکزاد بخیر که بعنوان یک روشنفکر متعهد، در قالب همان دایی جان ناپلئون، همین جنایات نهفته در زیر پوست اندیشه ی اسلامی را سالها پیش از فرو ریختن آن بهمن سیاه به مردم و روشنفکران و همگان از زبان مش قاسم هشدار داد: تازه همه ی قیاس آبادی ها سرکوفتش زدند که چرا سر زنش را نبریده…
اما متأسفانه از آن همه نویسنده و شاعر و شبه روشنفکر، و چریک فدایی و مجاهد و...هیچکس زاغچه ای را سر این مزرعه جدی نگرفت!.
موسی حاتمیان
سهشنبه ۱۹بهمن/February 8,2022
پاورقی:
*از سهیلی
*از وحشي بافقي
*از اوحدی مراغه ای با کمی تغییر
*از رهي معيّري
*جاکشان سیاسی، توصیف فوقالعاده کامل شاعر توانای میهنمان مینا اسدی از همدستان دشمنان حاکم بر میهنمان
*حدت: سعرة، خشم، غضب، قوت غضب...دهخدا منبع:پژواک ایران فهرست مطالب موسی حاتمیان در سایت پژواک ایران *آمریکا در نقطه پرل هاربر! و آیا خامنهای هم پَر؟! [2024 Nov] |