«جعبه سیاه دادگاه نوری، در دومین سال رونمائی»
موسی حاتمیان
اکنون در حالی به واکاوی و بازنگری دو سالی که گذشت می پردازیم، که از طرفی در سالگرد قیام و قتل عام آبان، رژیم به اندازه ی قتل عام شصت و هفت در خیابانهای سراسر میهن، آن نسل کشی را بازآفرینی کرده است، و مادران دادخواه آبان، همچون مادران خاوران، در انتظار اولین پیروزی جنبش دادخواهی هستند، و از طرفی تمام طرف های مقابل این رخداد، در قالب شخصیتی و سازمانی، و در همراهی و همدستی با جنایتکاران حاکم، برای به شکست کشاندن این پیروزی، تمامی آرد های خود را بیخته و الک ها را آویخته اند!، و به همین دلیل، امروز صحنه ی واقعی دادگاه نوری و حواشی آن، بسیار روشن تر از ابهام و تردید های اولیه ای است که
نوری اندر خانهٔ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همیشد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف میبسود
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمع دادخواهی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی...
و اکنون پس از دو سال راه طی شده، این تنها یک یادآوری برای هر یادی از دیده ی با وجدانیست، که دل در گرو پیروزی جنبش دادخواهی دارد!
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که دل در مشت دیده می کند یاد
بسازم یک قلم نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد!
برای این واکاوی یا برشی عمیقتر در شناخت زوایای گوناگون و پنهان این رخداد مهم و مورد نظر، شاید اولین سوال متبادر به ذهن این باشد، که چرا دادگاه نوری جعبه سیاه اندیشه اسلامی است؟
از روز دستگیری نوری، همگان شاهد سیل عظیم پروپاگاندای حکومتی، با داد و ستد اسلامی نوار گفتگوی سران جنایتکار قوه قضاییه ی الهی، مبنی بر آبدارچی بودن نوری، و بازخوانی همین ادعای آخوندها در نشست شورای ملی مقاومت، توسط رییسجمهور مادام العمر آنها، و همچنین(بقول وفا یغمائی) سمفونی قورباغه ها با رهبری این ارکستر توسط رجوی، و با به میدان آوردن قلم به مزدان، و یاوه گویان چپ و راست، اندر باب «تئوری توطئه» که خوراک روانشناسی ایرانیان بوده و هست، یا نظریهٔ های کشاف پیرامون توطئه خواندن دستگیری نوری، سوزاندن یک مهره ی دست چندم رژیم برای سرگرم کردن اپوزیسیون خارج کشوری و سفید سازی اولین شاهد و شاکی و عامل دستگیری متهم به جنایت، و ...از هیچ تلاش رذیلانهای برای شکست این پیروزی دریغ نکردند!، و شاید این همه تلنگری به افکار عمومی بود، تا سوالات بسیاری مطرح شود که مگر سابقه داشته و دارد، که مثلاً در پی دستگیری جنایتکاران آشوییتس و حتی منشی دستگیر شده ی اخیر اردوگاه های مرگ فاشیسم هیتلری، تمامی نیروهای چپ و راست، روشنفکر و طنز نویس و وکیل و ...حتی زندانیان سابق اردوگاه های مرگ، برای بی اعتباری دستگیر کنندگان، و دادگاه و ...یک صف و هم صدا شوند؟، و بسیاری از سوالات مشابه و مبنی بر اینکه، آیا این دستگیری و اولین پیروزی، مادران خاوران و آبان را شاد نکرده است؟، آیا امید برای تحقق عدالت، در میدان جنبش دادخواهی داخل کشور را روشن نکرده است؟...و چه کسی از خاک پاشیدن بر این پیروزی سود می برد؟ و...
البته واضح است که علیرغم نوشتن مقالات متعدد منتشر شده در پژواک ایران، دریچه زرد و میهن تی وی، پیرامون اهمیت دستگیری و محاکمه ی نوری، اما نگارنده نیز مانند شما، در طی پروسه ی دو سالی که گذشت، و با استفاده و بهره مندی از نظرات تحلیل گران سیاسی و روانشناسی و روشنفکرانی که با همت خویش بر این موضوع، از زوایای گوناگون نور افکنده اند، اکنون با وضوح بسیار بیشتری از روز نخست، می فهمم که چرا دادگاه نوری جعبه سیاه اندیشه ی اسلامی اشغالگران حاکم بر میهنمان می باشد!.
همانطور که در مقالات مربوط به واکاوی رخدادهای پیش و پس از پانزده خرداد چهل و دو، تا سیاهکل، و شکل گیری دو جریان فدایی و مجاهد، بازرگان و شریعتی و... در افق سیاسی آنروز، تا آن بهمن سیاهی که بر مردم و میهنمان آوار شد، به اختصار یادآوری کرده ام، جریان های موسوم به چپ سنتی، همچون جریان های مذهبی و در رأسشان مجاهدین، همگی در یک آبشخور وطن اشغال شده ای، بمثابه ی کودکان همزاد پنداری زاده و رشد کرده بودند، که از زمان مصدق تا سقوط شاه، نه تنها هیچ مرزبندی ایدئولوژیک - سیاسی - اجتماعی روشنی با روحانیت(بعنوان جدی ترین تهدید جنبش ایران) نداشتند، بلکه بدلیل رنج بردن از بحران عمیق هویت ملی!، افتخارشان «راه حسین» و آرم شان فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا بود، و یا عدالت اجتماعی و سوسیالیسم را آموخته ی مولای علی(در عصر برده داری) باور کرده بودند، و از محمد حنیف نژاد تا گلسرخی، با نام مولا حسین، و البته با سر پر شوری برای تحقق عدالت و آزادی مردم، به استقبال تیرباران رفتند، و یادشان گرامی باد.
گر نهادت همه این است، زهی پاکْ نهاد!
ور سرشتت همه این است، زهی نیکْ سرشت!
از دوران پر التهاب بهمن سیاه پنجاه و هفت، و پس از سقوط شاه، این بحران هویت ملی، و همزادی با خمینی و اندیشه اسلامی او، آنچنان آشکارا خود را در تمامی جریان های مذکور نشان داده است، که به دور از جرزنی های کودکانه، جای هیچ انکار و تردیدی در یک واکاوی منصفانه باقی نگذاشته است، و همچنانکه مهدی اصلانی دیروز با متن کوتاهی بر نشریه کار چریکهای فدایی اکثریت، با شعار کلیشه ای "کارگران و زحمتکشان جهان متحد شوید" در بالا، و در پایین نشریه، با "رهنمودهای امام خمینی در رابطه با کردستان را اجرا کنید" مزین شده است، این واقعیت تلخ را(البته با نگاه متفاوت خودش) یادآوری می کند، زیرا نگارنده این را منحصر و محدود به پیش و پس از انشعابات نمی داند، بلکه از شتافتن مجاهدین برای بدست گرفتن، یا لااقل وردستی خلخالی دیوانه، جهت تنظیم احکام اعدام شروع "قتل عام پشت بام مدرسه رفاه"، تا حمایت از "تسخیر سفارت آمریکا"، و "پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید"و…,همه و همه، تا همین امروز، از نگهدار تا رجوی که برای خط دادن آشکار به جنایتکاران حاکم در عبور از بحران ها، همچون چهل سال پیش، از هم سبقت می گیرند، و تا همین دادگاه نوری، و کنش واکنشهای مشابه تمامی آنها، همگی نشان از ماهیت واحدی دارد که به اختصار همزادی نامیده ام.
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر میکنند
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند!.
اما بدلیل اینکه هر کدام از مقولات اشاره شده، خود به تنهایی، مبحث کشافی ست که در حوصله ی این مقال نیست،
نگویم لب ببند و دیده بردوز
ولیکن هر مقالی را مقامی ست، لذا تلاش می کنم تا به صورت مختصر و تیتر وار به دلایل جعبه سیاه بودن دادگاه نوری اشاره کنم، و امیدوارم همچنان که دولت و سیستم آموزشی سوئد تلاش دارد که با تدریس و آموزش مبانی دادگاه نوری در دانشگاه های حقوق و...، آنرا بعنوان یک دستاورد ملی و اروپایی به ثبت رسانده و ماندگار کند، روشنفکران، روانشناسان، تحلیل گران سیاسی - اجتماعی و تاریخ شاسان ایرانی نیز، با نورافشانی بر زوایای گوناگون این جعبه سیاه، آنرا بعنوان یک برگ درخشان از گنجینه ی جنبش دادخواهی مردم، برای نسل های کنونی و آتی میهنمان به یادگار بگذارند:
۱- در چهار دهه ی پس از حکومت اسلامی، و اگر دقیقتر بگوییم، از دوران پس از مشروطه، و شروع پی ریزی حکومت اسلامی در جوانی خمینی، و نواب صفوی و تمامی قتل ها و ترورهای آنها تاکنون، دادگاه نوری اولین باری است که نه فرد نوری و حتی رییسی، بلکه اندیشه ی اسلامی قتل عام، در زیر پروژکتور دادستان های عدالت در یک دادگاه اروپایی دمکراتیک قرار گرفته است.
۲- این دادگاه نه تنها پای رییسی جلاد و تمامی جنایتکاران و مسولان وقت در زمان قتل عام را به میان کشیده است، بلکه دادستانی و قاضی، با شهادت شاهدان دادگاه، تا قیام ۸۸ نیز نوری و جنایتکاران حاکم را ردیابی و ثبت کرده اند.
۳- دادگاه حمید نوری با ثبت حکم خمینی، اندیشه اسلامی قتل عامی را به محاکمه کشانده است، که اگر از قتل عام های نخستین ایرانیان توسط عمر و عثمان و علی هم بگذریم، در امتدادش با قتل عام مدرسه رفاه، خوزستان، کردستان، ترکمن صحرا، شصت و هفت تا آبان و مجدداً خوزستان، و قتل عام خاموش کرونا، در چهار دهه ی اخیر تنها با قتل و نسل کشی و تروریسم دولتی توانسته است در قدرت بماند.
۴- علیرغم تلاشهای رجوی، برای تقلیل دادن جایگاه دادگاه و متهم، و حتی ترفندهای شیادانه اش برای دعواهای حیدر نعمتی درون و بیرون دادگاه استکهلم، و حاشیه سازی های مستمر بسیاری برای القای بیرونی تسویه حساب کردن با مصداقی، و حتی راه اندازی پر خرج تبلیغاتی، برای منتقل کردن یکی دو هفته ای روند دادگاه به آلبانی(حتی با احتمال چند در صدی انتقال حمید نوری توسط دادگاه استکهلم به آنجا، که شاید گریزگاهی برای دربردنش توسط سفارت رژیم گردد، و هر دو طرف از شر این کابوس هر روزه خلاص شوند و…)، اما ایشان تا همین نقطه، خود را در کنار نوری حس کرده و چوب سرخط زده است!، زیرا پای رجوی مانند رییسی و مقیسه تا خامنهای، در میان است، و یک قلم، قتل عام شصت و هفت، و عملیات فروغ جاویدان، در نزد قاضی و دادستان، یک پرونده ی جدایی ناپذیر هستند!.
۵- اگر چه جنایتکاران حاکم، بنا به اندیشه اسلامی قرآن و سنت!، از هیچ جنایتی دریغ نکرده اند، اما پر واضح است، که بدون سی خرداد و عملیات به اصطلاح بزرگ هفت تیر و تظاهرات مسلحانه ی پنج مهر برای سرنگونی رژیم و همچنین عملیات فروغ جاویدان برای فتح تهران، خمینی جلاد هرگز نمی توانست به آن سادگی، و بی هراس از واکنش داخلی و بینالمللی، چنان قتل عامی را از سال شصت تا تابستان شصت و هفت پیش ببرد، و سایه ی مرگ را بر جامعه مستولی کند…
۶- رجوی و خمینی در رأس دو طرف این اندیشه اسلامی، که با سرود مرگ ارتزاق و راهگشایی کرده اند، نهایتاً با عملیات فروغ جاویدان و قتل عام زندانیان، لااقل برای نزدیک به دو دهه، موجب انقطاع نسلی در جنبش مردمی بر علیه اشغالگران حاکم گشتند، و ضمن ایجاد فرصت ترمیم و بازسازی حکومت اسلامی، پایه های قتل عام، زندان و قبر و قیامت حاج داوود و نواب سازی لاجوردی و... را نه تنها در اعدام های خیابانی و کشتار روشنفکران و کشیشان و...در قتل های زنجیره ای، بلکه تا دانشگاه ها، مدارس، کارخانه ها و حتی خانه ها گسترش دادند، و در همین امتداد و همزادی ایدئولوژیکی بود، که مسعود رجوی نیز با کپی برداری از لاجوردی، همان سلول ها و ضرب حتی الموت و قتل در زیر شکنجه را در سال ۱۳۷۳ در کمپ اشرف برپا کرد، و متعاقباً (همچنانکه ایرج مصداقی بخوبی تشریح کرد) مریم رجوی نیز به تئوریزه کردن نوین همان قبر و قیامت حاج داوود در دستگاه انقلاب ایدئولوژیک خودش با مسعود مبادرت کرد، و زنان و دختران تشکیلات را در یک بهره کشی جنسی و تمام عیار به مقام شامخ زن مجاهد طراز مکتب ارتقاء داد...و در یک برابری نوین اسلامی با مردان مجاهد، از آنها بازجو و شکنجه گر و قاتل تولید کرد، که تعدادی از دختران و زنان و مردان ناراضی ثبت شده، توسط همین نوری های مونث و مذکر تشکیلات اشرف، شکنجه شده و به قتل رسیده اند…
۷- جنابت سواستفاده از کودک سربازان نیز در اندیشه اسلامی اشغالگران، از آغاز بوده و هر دو طرف با افتخار از آن یاد می کردند، و به همین دلیل برای کشته شدن علی اکبر کذایی شش ماهه ای که در حماسه ی عاشورایشان تیرباران شده است، این همه گریه و روضه خوانی کرده و می کنند، و با بازتولید علی اکبر در "فهمیده" ی خوزستانی توسط خمینی جلاد، که دهها هزار دانش آموز دبستانی و دبیرستانی را روانه میدان های مین کرد، و در تنور جنگ سوزاند، تا افتخار رجوی به دختران نوجوان تیرباران شده ی بدون احراز هویت، و صدها و هزاران نوجوان عضو تیم های عملیاتی، که رجوی پس از فرار بزرگ خویش، از آنها بعنوان قهرمانان در زنجیر و جوخه های اعدام یاد و افتخار می کرد، اگر چه اکنون با چشم زدن از دادگاه نوری و پیآمد های محتومش، منکر سواستفاده از کودک سربازان شده است، اما همچنانکه مهناز قزللو و حنیف حیدرنژاد بعنوان کارشناس حقوق بشر، و فرهاد مرادی بعنوان مدافع حقوق کودکان در هفته گذشته و پیشتر، به مواردی از این واکاوی سواستفاده از کودک سربازان در کمپ اشرف پرداخته اند، شاهدان بسیار دیگری از همین کودک سربازان وجود دارند که در دادگاه عادلانه ی رسیدگی به زوج رجوی بعنوان شاهد حاضر خواهند بود.
۸- البته انکار اخیر رجوی منحصر به سواستفاده از کودک سربازان نیست، بلکه در همین پرونده و دادگاه استکهلم نیز که با دستگیری نوری مجبور شد از غیبت امام زمانی خارج شده و با تبلیغات گسترده ای، آنرا یک شوی وزارت اطلاعات معرفی می کرد،
آنچنان کز نیست در هست آمدی
هین بگو چون آمدی مست آمدی
و با شروع محاکمه ی نوری در دهم آگوست، اینبار با لشکرکشی عاشورایی در مقابل دادگاه استکهلم، این لوطی هفت خط، با تمام انترانش، بازیگر حاشیه سازی این شوی وزارت اطلاعات شدند!...و حالا برای سفید سازی خود و شیادی هایش، و برای حفظ آبروی نداشته اش در تشکیلات و نیروهای خارج کشوری، دوباره با یک پشتک واروی دیگری، مدعی شده است که طرح دستگیری و سوزاندن حمید نوری توسط اطلاعات را ما به نفع مقاومت چرخانده و به آلبانی منتقل کرده ایم، و لابد آن نوار گفتگوی مقیسه و جانیان هم یک شنود اطلاعاتی کمیسیون امنیت ایشان بوده است و شتر دیدی ندیدی،
بر سر مناره رفته شتر و فغان برآرد
که نهان شدستم اینجا که کسی مرا نبیند!
لذا به ایشان باید یادآوری کرد
راههای آمدن یادت نماند
لیک رمزی بر تو بر خواهیم خواند
بله رمز دادگاه نوری، از ایرج مصداقی تا پیام امروز منوچهر بختیاری از درون زندان برای قیام و قتل عام آبان، و پیام های دادخواهی مادران، از معصومه رمضانی (مادر قهرمان پژمان)، تا سهیل و فرنگیس مظلوم، و از نسرین ستوده و آتنا و گلرخ و سبا و نرگس محمدی، تا تمامی مادران و خانواده های خاوران و آبان و جنبش دادخواهی مردم ایران، تنها و تنها یک چیز است، ما دادخواهیم!، و جنبش دادخواهی مردم میهنمان، تا دستگیری و محاکمه ی تمامی قاتلان فرزندان ایرانزمین، از پا نخواهد نشست، تا روز شادی مادران و خانواده های جانباختگان، حالا این گوی و این میدان!.
۸- همچنانکه روشنفکر برجسته ی میهنمان شهلا شفیق به کرات نوشته، یادآوری و تأکید کرده اند، اگر ما جسارت واکاوی شجاعانه و صادقانه ی نورافکندن بر دادگاه نوری، بر خودمان، و بر تمامی موضوعات و طرف های درگیر در این دادگاه و...را نداشته باشیم، نمی توانیم که از آن شکست تمام عیار جنبشی که در دهه ی شصت سرکوب خونین شد، اکنون پس از چهار دهه بر خرابه های آن شکست، برج پیروزی بسازیم(نقل به مضمون)، زیرا «ما هیچچیز نداریم جز کلماتمان، کلماتی که خود پُرند از کلام ناگفتهای که پشتشان پنهان میماند، مثل "کلمات باقی و باقی کلمات"»...بله همچنانکه از دو سال پیش گفته بودم، دادگاه نوری یک آیینه است، و هر کسی خویش را در آن می بیند، و همچنانکه مسعود رجوی در باره سیمرغ انقلاب ایدئولوژیکش مدعی بود، چون نیک نظر کرد، پر خویش در آن دید!، پس هر کجا و به هر کسی که پیری یا زوال عقل و حافظه، موجب فراموشی وقایع اتفاقیه در او شده است، باید گفت: «از آیینه بپرس»!.
و با این امید از حافظ به پایان می بریم آخر، که
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند!.
ما پیروز می شویم، و روز عدالت برای جنایتکاران بر علیه بشریت نزدیک است!.
موسی حاتمیان
سه شنبه هجدهم آبان / November 9,2021
سوئد
منبع:پژواک ایران