پنجم فوریه در این برف و این بوران استکهلم در راهست،
«برف میبارد به روی خار و خاراسنگ
کوهها خاموش،
دره ّ ها دلتنگ؛
راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ...!»*۱
و یلی در این میان، مصداق آرش، در این زمانه نابکار، و پس از چهل سال که «غیرت اندر بندهای بندگی پیچان؛ و عشق در بیماریِ دلمردگی بیجان» بود، او تمام جان خود در تیر کرد، و بالاخره حمید نوری جنایتکار را بدام انداخته است، که در پنجم فوریه هماوردی دیگری برای ادامه این نبرد جنبش دادخواهی در راهست.
همانطور که در مقاله پیشین از کارل مارکس نقل قول آورده بودم:
«هگل در جایی اظهار می کند که تمام وقایع بزرگ و شخصیت های جهان تاریخی دو بار ظاهر می شوند، اما او فراموش می کند اضافه کند که: بار اول به صورت تراژدی، بار دوم به صورت کمدی. کاسیدیر در مقابل دانتون، لویی بلانک در برابر روبسپیر، برادر زاده در برابر عمو، همان کاریکاتور در موقعیت نسخه دوم هیجدهم برومر نیز رخ می دهد «کارل مارکس: هجدهم برومر»، و در مقاله ای که به زبان سوئدی-انگلیسی برای دوستان سوئدی(که با طرح سوالاتی در این باره درخواست و نوشتن آنرا پیشنهاد داده بودند)، ضمن یادآوری این فاکت تاریخی:
اضافه کرده بودم، که البته من نیلز(Nils Bejerot) و فرانک(Frank Ochberg) نیستم، و امروز هم اوت ۱۹۷۳ نیست، اما این بیان مارکس، وضعیت اسفبار مدعیان اپوزیسیون را در تشابه آن واقعه سندرم استکهلم بخوبی بیان می کند!.*۲
این مدعیان اپوزیسیون ممکن است اعضا یا هوادار احزاب سرخ(کمونیستی)، یا فمنیست، یا سبز، یا سازمان رهبری در غیبت با گردانهای شورشی غیبی!، یا هواداران سلطنتی، یا لیبرال و... با شعارها و روبان های رنگارنگ گوناگونی باشند، اما عجب اینکه در این جبهه بندی بر سر دستگیری نوری جنایتکار، همه جبهه و متحد شده اند!, با جنبش دادخواهی مردم؟ نه، هرگز، بلکه در کنار جنایتکاران حاکم بر میهنمان متحد شده اند، و هر یک با بازیگری در این «کمدی الهی سید علی»!، در بهترین حالتش سکوت کرده و در صور دیگر، نه با نامه نگاری به شیخ و شورای نگهبان، که این با پای پیاده ...*۳
«دشمنان بگذشته از سرحدّ و از بارو
هیچ سینه کینهای در بر نمی اندوخت
روسپی نامردمان در کار
انجمنها کرد دشمن،
رایزنها گرد هم آورد دشمن؛
تا به تدبیری که در ناپاک ْدل دارند،
هم به دست ما شکست ما براندیشند
نازک اندیشانشان ،بی شرم،
_ که مباداشان دگر روزِ بهی در چشم _
یافتند آخر فسونی را که میجستند»
و ناگهان پس از چهل سال ناتوانی، شیخ در غیبت توانست از میان چاه، دست یازد بر نوار شیخ همزادش مقیسه با...،که بله نواری به ما رسیده (از کجایش به شما ربطی ندارد!) و در این نوار برملا می شود که نوری نه یک جنایتکار بر علیه بشریت، بلکه یک کارمند ساده آبدار چی مقیسه بوده است و...*۴
«چشمها با وحشتی در چشمخانه هر طرف را جستجو میکرد؛»
پادوها و پرستوهای حقوق بشری و پروژه نویسان و...به همراه هر مور و مار از لانه بیرون خزیده،
«وین خبر را هر دهانی زیر گوشی بازگو میکرد»:
اصل قضیه مشکوک است!، اصلا چه کسی سفر او را اطلاع داده؟، اصلا نوری، قربانی جنگ قدرت جناح های رژیم است!، و تا این حد از وقاحت پیش رفتند، که از نوری جنایتکار یک قربانی بسازند!
در این چند ماه تمامیت حکومت اسلامی جنایتکاران حاکم با تمامی همدستان خود، بیشترین پاراپاگاندای منحصر بفرد را در هماهنگی تلویزیون سیمای آزادی(که تنها رسانه در دسترس اعضای در بند آلبانی می باشد)،*۵ با تلویزیون های رژیم و بی بی سی و ...تمام روزنامه های ستاره دار و بی ستاره خارج کشوری و...بر علیه آقای ایرج مصداقی و کاوه موسوی و شاهدان قتل عام (که شاهدان همین دادگاه در جریانند) براه انداخته و از هیچ رذالتی فرو گذار نکردند، تا به هزار رنگ و یک زبان به مردم میهنمان بگویند:
آسمان میهن شیران دگر الماسِ اخترهای خود را داده است از دست!، و همچنانکه موج های قیام جنبش دادخواهی را در داخل کشور سرکوب و خاموش می کنیم، این موج همبسته در خارج کشور را نیز سرکوب و خاموش می کنیم و...
اما آن یل میدان، که اول بار تیر انداخت!، در برابر تمامی این فرافکنی های همدستان دشمن گفت:*۶
زمین میداند این را، آسمانها نیز،
که تن بی عیب و جان پاک است
نه نیرنگی به کار من، نه افسونی؛
نه ترسی در سرم، نه در دلم باک است»
و حالا می رود تا ببینیم در پنجم فوریه چه خواهد شد، اما همانطور که آقای ایرج مصداقی در همان روز نخست تأکید کرد، سرانجام این پرونده دادخواهی مردم ایران، هر چه باشد، خانواده های قتل عام شدگان، مردم و جنبش دادخواهی مردم میهنمان، و تمامی ما که دل در گرو مردم و میهن داریم، پیروز شده ایم!
«مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش؛
گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش
شما را باده و جامه
گوارا و مبارک باد!»
این دگردیسی عمیق شخصیتی، که در جریان این دادگاه نمادین جنبش دادخواهی مردم ایران، به یک باره، بصورت شگفت انگیزی بروز پیدا کرد، نه اینکه ناهمخوان با ماهیت ها باشد، بلکه همچون موج های قیام جنبش دادخواهی، که دی ماهش خروشانتر و عمیق تر از آبان، در نقطه مقابل مردم، در اردوی دشمنان و همدستانش نیز عمیق تر قی می شود!.
بله همچنانکه دستگیری نوری جنایتکار، قیام آبان و قیام دی در یک امتداد جنبش دادخواهی مردم ایران است، تمامی آنچه به اشارتی در بالا ذکر شده، و سردار و قهرمان ملی نامیدن سلیمانی جنایتکار، و سکوت های مشابه در کشتار مردم تا مسافران بی گناه تا ایستادن در کنار جنایتکاران حاکم، همه و همه بیانگر مرزبندی عمیق بین جنبش دادخواهی مردم ایران از یک طرف، و جنایتکاران حاکم بر میهنمان، با تمامی همدستان دشمن مردم ایران در طرف مقابل است!
بی تردید، این موج های قیام جنبش دادخواهی، نهایتاً چون سیلی خروشان از شمال و جنوب و غرب و شرق میهنمان تا قلب تهران براه خواهد افتاد، و تمامیت حکومت اسلامی اشغالگران ضد ایران و ایرانی را از خاک پاک پارسیان جارو، و با تمامی نمادهای مذهبی، و ضد ملی به گورستان تاریخ روانه خواهند کرد، و آن روز دور نیست!
موسا حاتمیان
ششم بهمن / januari 26,2020
سوئد
پاورقی:
۱- شعر های در « » از شعر آرش کسرایی
۲- نیلز و فرانک در باره سندرم استکهلم در همان سال و پس از آن سخن گفته اند...
۳-البته در میان گروه های موسوم به چپ، همانطور که آقای مصداقی بارها و همچنین در این جریان تأکید کرده اند، من فقط اعضای حزب کمونیست کارگری را در اینجا مشاهده کرده ام، که حداقل در یک نوبت بصورت فعال در دادگاه حضور پیدا کرده و با تی شرت های شعار نویسی شده، از محاکمه این جنایتکار حمایت کرده اند.
۴- اشاره به نوار گفتگوی مقیسه جنایتکار و...که یک هفته پس از دستگیری نوری جنایتکار از طرف اطلاعات حکومت اسلامی به سازمان مجاهدین داده شد، تا دستگیری او را زیر سوال برده و...
۵- اشاره به برنامه موسوم به همیاری سیمای آزادی مجاهدین که طی آن محسن رضایی و محدثین معرکه گردان و لنگ انداز خودفروشی دو سه تن از زندانیان سابق بودند و از هیچ خیانتی در حمله به آقای مصداقی کوتاهی نکردند...
۶- اشاره ایست به آقای مصداقی که در برابر تمامی حملات رذیلانه، ضمن پای فشردن بر حق مردم و جنبش دادخواهی، تأکید کرده اند، که ای کاش کسی یا گروه و جریانی صداقت و توانایی بدست گرفتن و پیشبرد این دادگاه را داشت...تا ایشان کنار کشیده و به صدها کار بر زمین مانده رسیدگی کنند.