«بهمنی که در بحران هویت ملی بر میهنمان آوار شد»
موسی حاتمیان
منبع:پژواک ایران
«بهمنی که در بحران هویت ملی بر میهنمان آوار شد»
امروز و این ماه بهمن، بنا به رخدادهایش از بسیاری جهات برای مردم ما حائز اهمیت بسیار است.
از جشن سده ایرانیان، تا واقعه سیاهکل که رفقا حماسه اش می خوانند، و زنده یاد سلطانپور «آفتاب کاران جنگل» را برایش سرود، و امروز هر سال رفقای قدیم و جدید، آنرا در خارج کشور زمزمه می کنند، و حتی در پنجشنبه هیجده بهمن - February 9, 2019 - سال گذشته در ایران تحت حاکمیت آدمخوران، نیز بدون هیچ مزاحمتی از طرف اطلاعات سپاه زمزمه شد، و بزرگداشتش را برگزار کردند، و اربابان رسانه ها هر ساله کشت کار ان انشعابات و اصلاحات را برای بررسی آن به صحنه می آورند...
و همچنین ضربه به خانه ستاد رهبری داخل کشور جریان همزاد مذهبی سیاهکل در همین روز و کشته شدن موسی خیابانی، اشرف ربیعی و...که رهبری این جریان نیز حماسه اش نامید، اما با پسوند عاشورای مجاهدین، و بارها در آن سالهای توهم حکومتش در کمپ اشرف - که با پوزخندی به عرفات و سپس محمود عباس بیش از اراضی دولت فلسطین می خواندش - در مقایسه این دو واقعه، با تأکید بر نقش رهبری ذیصلاح، اضافه خوری می کرد و می فرمود، حماسه نوزده بهمن ما کجا و مال آنها کجا؟!، این است تفاوت نعمت رهبری ذیصلاح، والا که همین شهدای شما هم مثل شهدای فدایی ها مردار می شدند...
تا وقایع بسیار دیگر بهمن، از ترور منصور، تا بازگشت خمینی جنایتکار به ایران، از شکست اسفناک آخرین شانس نجات مردم و میهنمان در نخست وزیری بختیار، تا نخست وزیری بازرگان، و فرو ریختن حکومت پهلوی و شروع بلادرنگ اعدام و قتل عام...
در این بهمن لعنت شده
که پس از این همه سال
هنوز از سوز سرمایش
نفیر مرگ می بارد
نشانی از حماسه خواندنش هم نیست....
در واکاوی تمامی رخدادهای پیش و پس از مشروطه(از گروه پنجاه و سه نفره، و ارانی، تا شکل گیری حزب توده، از مجتبی میر لوحی و فداییان اسلام که یکماه بعد از امروز کسروی را کشتند، تا چهره های تاثیرگذاری مانند بازرگان و شریعتی، از واقعه سیاهکل و سربرآوردن فداییان و مجاهدین تا...) بحران هویت ملی، بعنوان اصلی ترین مشکل جنبش، در سازمان های مبارزاتی و شخصیت های سیاسی و هنری و...خود را نمایان می کند، و هر محقق و منتقدی نیز در بررسی رخدادها، با هر تحلیل و گرایشی، بر این مشکل اصلی اذعان داشته است.
واضح است که من در این مقاله قصد بررسی آکادمیک موضوع هویت ملی و بحران آنرا ندارم، و هر کسی علاقه به این موضوع دارد، می تواند با یک جستجوی ساده در گوگل، به مفهوم «Identity» و تشابهات و تمایزاتی که از این مفهوم «هویت» متبادر میشود، دست پیدا کند، هدف من همچنانکه در مقالات قبلی بصورت اشارات رویدادی به آن پرداخته ام، انگشت گذاشتن بر ریشه مشکلات یا درد مشترکی است، که بایستی برای گذار از این بحران هویت ملی فریادش کرد!.
اگر چه بقول هدایت، حافظه تاریخی ما، عمیقاً به مرده پرستی آغشته است، و از چپ و راست و مذهبی و ملی و ...همه بنوعی هویت خویش را در مردگان جستجو می کنیم، اما یکبار از خود نپرسیده، خود را نقد نکرده، و برای هواداران و مردم توضیح نداده ایم که:
- چرا صادقانه به تحلیل و بزرگداشت سیاهکل نپرداخته و نمی پردازیم؟
- آیا بعنوان یک پدیده اجتماعی و فرآیند های انکار ناپذیرش در شکل گیری جریان فدایی، مجاهدین، بستن فضای اجتماعی و...که به همراه اشتباهات مهلک شاه و اتاق فکر حکومت سلطنتی در زندان و شلاق و تیرباران، تا آزاد سازی آخوندها و دخیل بستن به امام رضا و... نبایستی حالا پس از چهل و دو سال حکومت اسلامی اشغالگران میهنمان، یکبار به این سوال پاسخ بدهیم که چرا و چگونه خمینی تمامی محصول سیاهکل و فدایی و مجاهد و...را به یکباره چید؟
بحث بر سر بدیهیات اکنون نیست!، و نمی توان با واضحات امروز، درگذشتگان دیروز را چوب زد!، همچنانکه من نیز اگر چه بعنوان یک نوجوان بی تجربه و به اصطلاح کتاب بسیار خوانده، اما مانند بسیاری از شماها در آن ایام، در تمامی تظاهرات و درگیری ها و آتش زدن ها و به آتش کشیدن میهنمان شرکت داشتم، و عذر تقصیری هم برای سن و سال خودم نمی آورم،
اما چرا یکبار خودمان را نقد نمی کنیم؟، آیا ما ایرانیان باید همیشه و حتی در خارج کشور هم کاسه داغ تر از آش باشیم؟، و نگوییم و نپرسیم که چرا پس از فروپاشی رویاهای دروغین مدینه فاضله شوروی دیروز، امروز مردم روسیه حتی برای لنین نیز بزرگداشت نمی گیرند، چه رسد به استالین، پس چرا ما هنوز برای امام حسین و زینب و لنین و استالین و ...سینه می زنیم؟
اگر این «سادومازوخیسم» ناشی از همین بحران هویت ملی نیست، پس از چه و از کجا ناشی می شود؟
همچنانکه در یکی از مقالات گذشته، بصورت تیتر وار یادآوری کرده بودم، جریان چپ و راست، یا آنچه کمونیست ایرانی و جریان های اسلامی ایرانی نامش گذاشته اند، بدلیل طبیعی نفس کشیدن و رشد در اتمسفر ایران اشغال شده هزار و چهارصد ساله توسط اسلام، بشدت از هویت ملی و ایرانی تهی بوده است، فداییان اسلامش منصور و کسروی و هر کسی که آخوندها فتوا می دهند را می کشتند، نیم قرن پیش مهاجمان به پاسگاه سیاهکل، ماشه ها را برای آزادی هادی لنگرودی چکاندند، و پس از این همه سال حتی یک بازخوانی ساده و واقعی از آن رویداد نشده و نمی شود، و حتی در باره حماسه سیاهکل حمید اشرف می گویند که سندیت ندارد...و به جوانان دانشگاه آموختند تا بخوانند گریه کن جنگل سبز، گریه کن بحر خزر، خلق در زنجیر است...اما پس از نیم قرن کسی نمی پرسد و پاسخ نمی دهد، آیا آن زمان خلق در زنجیر بود، یا طی چهل و دو ساله اخیر؟، و در آن فرآیند های خودبخودی، جریان فدایی اعلام موجودیت می کند، و سمپاتیزان آنها در یک قدمی اعدام فریاد می زند که من بعنوان یک سوسیالیست و مارکسیست، عدالت و قیام و مبارزه انقلابی را از مولا حسین و از مولا علی آموخته ام...
بنیانگذاران سازمان اسلامی که بعدها یک نام غیر ایرانی مجاهدین بر آن نهادند، برای اینکه عقب نیفتند، عملیات بزرگ را تدارک دیدند، تا نور حکومت عدل علی را در میهن اشغال شده بدست علی و نوادگان اصیل تاریخی او بتابانند...سران توده آشکارا با خلیفه کرملین بیعت کرده بودند، و حتی جرأت پیگیری کردن صدها تن از رهبران و اعضای کمونیست ایرانی تیرباران شده در توتالیتارلیسم برآمده از انقلاب اکتبر را نداشتند، و در موارد نادری از پیگیری ها، از بهشت معبود سرخ به آنها پیام داده شد که دیگر پیگیر موضوع نباشند، حزب کمونیست قدرتمندی که هم بر علیه مصدق کار می کرد، هم با روحانیون و حتی فداییان اسلام رابطه داشت و خلاصه سیاستش بر پایه منافع کاخ کرملین تنظیم می شد...، بازرگان و شریعتی بعنوان تأثیر گذارترین شخصیت های ملی مذهبی، با تمام اندوخته و دانش آموخته از غرب، برای نجات بیضه اسلام و دفع شر مارکسیسم در میهنمان کمر بستند، و تا توانستند، چرندیات ذهنی خودشان را به اذعان تشنه نسل جوان پمپاژ کردند...
و در تمامی فرآیند های این وقایع، که بسیاری بی هیچ اندیشه، بررسی و...بصورت خودبخودی بوقوع پیوستند، و در خلال سالیان برایشان داستان ها و سناریو های غیر واقعی روایت شده است، آنچه که انکار ناپذیر و غیر قابل توجیه و ...مانده، این است که تمامی این تلاشها و کنش واکنش های اشاره شده، نهایتاً چون بهمنی هولناک در بحران هویت ملی ما بر این میهن و مردم آوار شد، و خمینی جنایتکار برنده اصلی تمامی این تلاشها و کنش واکنش های فوق بوده است.
اکنون چهل و دو سال پس از آن بهمن سیاهی که هنوز هم در ناصداقتی بعضی کبیرش می خوانند، و برای آن خودکشی دسته جمعی یاوه ها می بافند، وقتی به صحنه واقعی خارج از ذهن خودمان نگاهی می کنیم، هنوز هم این پیکره زخمی ملت ما همچنان از سرطان بحران هویت ملی رنج می برد!،
برای دیدن نشانه های این سرطان نیازی به تحصیلات و تحقیقات آکادمیک هم نیست، و با نگاه ساده اما صادقانه ای به شطرنج سیاسی داخل و خارج کشور می توانیم آنها را ببینیم.
بله، در تمامی رخدادهای کنونی نیز این بحران قابل مشاهده است، از دستگیری و ادامه بازداشت حمید نوری جنایتکار تا حمله به نسرین ستوده و... آیا شما ملتی را سراغ دارید که نیروهای چپ و راست آن، بجای همراهی و همکاری ملی، اینچنین در تخطئه این فرصت ها و پیروزی ها و...، تا آنجا کینه جویی و رذالت پیشه کنند، که حتی در کنار دشمن مردم قرار بگیرند؟ آیا مثلاً یک یهودی بخودش اجازه می دهد، که در مقابل دستگیری یکی از جنایتکاران آشویتس چنین واکنشهای سادیستی و ضد ملی از خودش بروز دهد؟، آیا در نقطه مقابل این دسته افراد معلوم الحال، وقتی مثلاً ایرج مصداقی از طرف بی بی سی و تلویزیون صدای آمریکا و...در باره محکومیت دیپلمات تروریست اسدالله اسدی مورد سوال قرار می گیرد، می بایستی به اعتبار اینکه عملیات تروریستی مذکور بر علیه تجمع سالیانه مجاهدین بوده است، سکوت یا متقابلاً تخطئه کند، یا آنچنانکه نشان داد، با تمام قوا از این پیروزی قضایی جنبش دادخواهی مردم دفاع کرد، و برای استمرار آن در محاکمه نوری جنایتکار و...امیدها داد، بله این تفاوت دو نگرش، دو شخصیت و دو رویکرد کاملاً متفاوت است!.
این همان دردیست که زنده یاد ساعدی دگردیسی اش نامیده بود، که ایرانی خارج کشوری با شنیدن سخن فارسی از مسافری در ترن، ایستگاه بعدی پیاده می شود...!، و من نیز در این دو سال و اندی که به سوئد آمده ام، مانند دیگر پناهجویان این درد دگردیسی را بخوبی حس کرده ام، و به جرأت می توان گفت ایرانیان تنها قومی در خارج کشور هستند، که در این زمینه قابل مقایسه با دیگر اقوام نیستند!
در این زمینه البته می توان مثال های بسیاری را ذکر کرد، اما در ادامه موضوع اصلی بحران هویت ملی و پیآمد های آن در شرایط کنونی:
جریان موسوم به چپ ایرانی، دیگر وجود خارجی ندارد، و تنها در چند نفر از هر گروه، با نام ها و اعلامیه هایی به اندازه بار یک کامیون خلاصه می شود،
جریان موسوم به مجاهدین که برخلاف ادعای رجوی مبنی بر سرقت نتیجه بهمن سیاه پنجاه و هفت، تماماً توسط خودش به سرقت رفت، در تمامی بحران های درون تشکیلاتی پس از آن فرار بزرگ، همواره از سال شصت و سه این بحران هویت را احساس می کرد، و در همان سال و نشست های موسوم به انقلاب ایدئولوژیک در سال شصت و چهار، همچنانکه در بحران پس از عملیات موسوم به فروغ جاویدان اسلام در سال شصت و هفت، و بحرانهای پیاپی پس از سقوط دولت صدام، نشست های بحث اپورتونیسم و... همواره بدستور شخص رجوی، بحث هویت در دستور کار تشکیلاتی قرار می گرفت، البته آن بحث یک نگرش سطحی عاریتی از کتابهای اسلامی و مارکسیستی بود، که نهایتاً به نتیجه گیری اسلام در چپ مارکسیسم راه می برد، اما رجوی یا توان درکش را نداشت، یا آنقدر در اندیشه و رویکرد مزدوری برای بیگانگان و کسب قدرت به هر قیمت غرق شده بود، یا از بزدلی و ترس انتقاد از خود به سودش نبود، که بجای آن بحث های مزخرف و بی محتوا، لااقل پس از عملیات فروغ جاویدان، به هویت ملی ایرانیان چنگ بزند، و خودش و سازمان مجاهدین و جنبش مردم ایران را از خطر نابودی و نتایج اسفناک این سالیان برهاند، و همچنانکه همگان شاهد این رسوایی رقت انگیز هستند، رییسجمهور مادام العمرشان، خویش را نه یوتاب و آرتیمیس و آتوسا و آذرمیدخت، بلکه خودش را فاطمه سيدة نساء العالمين می داند، و شخص رهبر هم ولایت مطلقه فقیه و امام زمان، با ارتشهای غیبی عاریت گرفته شده از جزوه های مضمحل شده ی جنگ چریکی بنام یکان های شورشی اجاره ای در تهران و شهرستان ها...
از شخصیت های سیاسی مطرح کنونی، که به واسطه رابطه نسبی با شاه درگذشته این شطرنج، و بنا به مثل نه از حب علی، بلکه از بغض معاویه و حکومت اسلامی علی خامنهای، مردم در قیاس دو دوران گذشته، گوشه چشمی به ایشان نشان داده اند، و می توانست، و می تواند، با تکیه بر همان سرمایه ملی بجا مانده در حافظه تاریخی مردم ما از زمان پدر بزرگ و پدرش و... نقشی در پایان دادن به این رنج مردم و اشغالگری میهنمان ایفا کند، باز می بینید که در رنج بردن از این درد کهنه، خیلی که تلاش می کند، نامش را نهایتاً از بیانیه روزولت(New Deal) عاریت گرفته و بعنوان نسخه پیمان نوین برای نجات مردم و میهن پیچیده است...
اما به مصداق عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی، در پایان یادآوری می کنم که در ورای تمامیت این درد و رنج و ... در یک مقایسه ساده از رخدادهای امروز و این بهمن در گذشته میهنمان، قیام آبان به روشنی به همگان نشان داد که نسل جوان ایران، برای عبور از این بحران هویت ملی پاشنه ها را کشیده و کمرها را بسته اند، اگر چه دردناک است، و تاریخ از یاد نخواهد برد، اما جوانان میهنمان منتظر نسخه پیچی غیر ملی هیچکسی ننشسته اند، و همچنانکه بارها تأکید کرده ام، اگر بلای کرونا مانند مائده ای الهی چون نعمت جنگ هشت ساله، از آسمان برای خامنهای جلاد نازل نمیشد، علیرغم قتل عام سه روزه در قیام آبان، در ادامه فوران همان خشم آتشفشان زنان، کارگران، دانشجویان و ... گردآفریدان و سیاووشان میهنمان، تمامیت حکومت اسلامی اشغالگران ضد ایران و ایرانی را با تمامی نمادهای فرهنگی و...ضد ملی، به گورستان تاریخ روانه می کردند، و بی تردید دیر است و دور نیست، که چنین خواهند کرد، همچنانکه این واقعیت خفته در کف خیابان ها را خامنهای، رییسی و تمامی جنایتکاران حاکم بیش از دیگران می بینند و می دانند، که هر روز برای به عقب انداختن روز تحققش دار می زنند و تیرباران می کنند و...
ولیکن در پس این بهمن خربند!،
به شادی می رسد اسپند
و جشن اورمزد و آبسالان و -
بهاران می رسد چون قند!
موسا حاتمیان
یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹
۷ فوریه ۲۰۲۱
سوئد
منبع:پژواک ایران فهرست مطالب موسی حاتمیان در سایت پژواک ایران *آمریکا در نقطه پرل هاربر! و آیا خامنهای هم پَر؟! [2024 Nov] |