بدرقه ی دیگری در سالگرد کوچ شهروز رشید!
موسی حاتمیان
در سومین سالگرد کوچ زنده یاد شهروز رشید، که در شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۷ برابر با ۰۲ فوریه ۲۰۱۹ زودهنگام ما را ترک کرد، دیروز برنامه ای در بدرقه ی دیگری برای آن شاعر رشید در آلمان برگزار شد، که ستاره گرداننده اش، و راویان شعر سرشار شعور شاعرش، آذرمیدخت آذرشهاب، شهلا شفیق و احمد(سالم)خلفانی بودند، و سپیده و مهرشاد و علیرضا، با نوای ترانه های فریدون فرخزاد، یاد هر دو شاعر پاکزاد را گرامی داشتند.
البته راویان در کمال بیان، گفتنی ها را روایت کردند، و من فقط می خواهم ضمن یادی از ویژگیهای برجسته ی شاعر خوبان، در یاد و بدرقه ی مجددش سهیم شوم.
کتابهای شهروز مانند شاملو و فروغ و...در کتابخانههای کمپ اشرف وجود نداشت، و لابد که جزو کتب ضاله و ممنوعه بشمار می رفتند، لذا پس از خروجم از کمپ مجاهدین، و امکان دسترسی به اینترنت آزاد او را شناختم، و شاید چون خودم هم ایلیاتی بودم، شعرش زود بر دلم نشست، و هر چه از دل برآید، بر دل نشیند.
اصلی ترین نکته ای که مرا به نوشتن این سطور واداشت، همان چیزی است که شهلا شفیق در روایتش از رشید، و پیوند زدن یاد شاعر با دادگاه استکهلم بر آن تأکید کرد، که پس از دستگیری حمید نوری، و طی دو سال گذشته، که بسیاری از مطالبات فرو خورده از جنایات بی عقوبت، بدین واسطه مطرح، و روی میز دادخواهی آمده، اهمیت بیشتری یافته است، زیرا شهروز رشید از نادر روشنفکران ایرانی بود، که بخصوص برآمده از چپ، همانند هما ناطق، اسماعیل خویی، کمال رفعت صفایی، شهلا شفیق، ایرج مصداقی، اسماعیل وفا یغمائی و... گذشته ی خویش، و ادبیات و مشی به اصطلاح انقلابی راه طی شده ی پیش از ۵۷ را که بقول استاد خویی، مرگ را سرودی کردند، تا در پژواکش، خمینی ای امام را بشنوند، و آن بهمن سیاه را بر مردم و میهنمان آوار کنند...، را با جسارت به نقد می کشند، و به چراغ قرمز های مدعیان رهبری اپوزیسیون چپ و راست درمانده برای عبور از این مرز سرخ ها وقعی نمی نهند!، و اگر شهروز هم می ماند، و در این دو سال پس از دستگیری حمید نوری و شروع دادگاه استکهلم، روند شتابان دگردیسی مدعیان سابق را می دید، شاید باز هم فریاد می کرد که «قرار بود ما به صورت شب نور بپاشیم، قرار بود پیشانی ما آیینه روز شود، قرار بود آنجا که پرنده ساکتتر از خرسنگ است، ما معنای پر تلالو صدا و آواز باشیم، قرار ما چنین بود، بی قراری ما چنین بود، آه، من همیشه فراموش میکنم که ما از دیروز آمدهایم، ما هرگز به سوی راه نرفتهایم، ماهمواره و همیشه سرمست رد پاییم، ما تکرارکنان آمدهایم، ما تکرار بودهایم، ما تکرار هستیم …» بهمنی که در هر ساله تکرارش، باز هم همان همدستان آغازش، که
وقتی خمینی با تبر آمد،
و با آن داس پر احساس هیچ آمد،
همین احساس هیچستان آن شیاد را
شعر و سرودی دیگری کردند…!
و هنوز هم انقلاب کبیر ضد سلطنتی و ضد امپریالیستی اش می خوانند!، و ذره ای شرم نمی کنند که حکومت اسلامی اشغالگران ضد امپریالیست ایشان، و ضد ایران ایرانی، در این چهل و سه سال، چه جهنمی آفریده است، که پس از تمام قتل عام ها، همین دیروز در اهواز، سر دختری جوان را بریده، و قاتل در سایه ی حمایت احکام قرآن و عترت و سنت محمد و علی تا خمینی و علی خامنهای، با سربریده در دست، و برای حفظ دین و ناموس و اجرای حکم خدا، قرآن، محمد، در خیابان رژه ی شکوهمند میلیشیای انقلاب اسلامی را در ایام دهه ی زجر میهن برگزار کرد!،
عصبها در مغاکهایی پنهانی میتپند
ماری از جلد خود بیرون خزیده
جا مانده ذرههای زماناش
در پولکهای غلافاش…!.
شهروز رشید، همچنانکه خودش سرود، یک نهر ناگهانی، زیر شعرم، و زورق در جای امضای من ایستاد، اگر چه قلبش از طپش ایستاد،
دریا کشم زچاه غمت گر برآرم آه
سوزد نهنگ را طپش آه زیر آب
اما زورق شعر و اندیشه اش از طپش نایستاده است، و بدون شک یکی از صداهای ماندگار در شعر تبعید ایران خواهد ماند، زیرا که شعر سرشار شعورش، مثل خودش بود، و هر دو برآمده از دههی شصت قتل عام عمومی مردم و زندانیان سیاسی است، که او برایشان سرود،
در چشم های شوکرانی تان
از من یاد آورید
من دهان شما بودم...، بله او در یادها خواهد ماند، زیرا تنها صداست که می ماند، و شاعر با صدایش، در عمر کوتاه و پر بارش بارید، بعنوان شاعری از راه کارگر، فرا راه کارگرانی که در این چهاردهه نکبت حکومت اسلامی پس از آن بهمن سیاه، برای نان و زنده ماندن، می میرند، و آنطور که اسماعیل هفت تپه با بغض بیان می کرد، ای لعنت به این زندگی...، که شاعر در مرثیهای برای این کارگران خیمه زده در این «صعبالعبورها» سروده بود، گریستن الماسی کثیف است که زندگی نام دارد!.
شهروز خود سروده بود که
مردن سخت نیست
زال زر هم که باشی
همیشه زود می میری
به مرگ خود مردن مشکل است
که ماه نشناسدت
به غربتی چنین کاکتوسی مردن مشکل است
و گویی که می دانسته زود می رود، اما شهروز رشید، مانند ساعدی، اسماعیل خویی، کمال رفعت صفایی، حمید نصیری و...دق کردند، و اگر چه دریغا که فرصت شکفتن بیش از اینرا نیافتند، اما از شب اندیشه ی حکومت اسلامی اشغالگران و همدستان و حامیانش گذشتند!
لازم نیست
حتماً
ستاره ای بالای سرم باشد
بی آسمان هم می توانم
از این شب بگذرم!
یادش و یادشان گرامی و جاودان
موسی حاتمیان
یکشنبه ۱۷ بهمن/ February 06-2022
منبع:پژواک ایران