ظهور رجوی و دستِ خر کوتاه!*
موسی حاتمیان
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=766082967205858&id=100014124854456
منبع:پژواک ایران
ظهور رجوی و دستِ خر کوتاه!*
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=766082967205858&id=100014124854456 برون آمد ز چاه و تنبکی در دست
که من هستم جماعت، گر علیل و پست...
ظهور مجدد ولی فقیه مغلوب، پس از قیام سراسری آبان، سوالات و ابهامات مختلفی را در باره واقعی بودن این پیام و سرنوشت رجوی خیانتکار دامن زده است.
اگر چه پس از "المرحوم اخ مسعود رجوی" اعلام کردن و تکرار آن توسط ترکی الفیصل و...، بدفعات در پاسخ به دوستانی که می پرسیدند، بصراحت گفته و نوشتم، او سالهاست که یک لاشه متعفن در کالبد جنبش ایران است، و مرده یا زنده، بقول حافظ نمرده بر او نماز بگذارید، اما ظهور مجدد وی، البته قابل انتظار بود!.
این انتظار، ریشه در شناخت شخصیتی و روحی بیمارگونه ایست، که دقیقاً آنروی سکه غیبت صغری و کبری و جزیی از این باور جمکرانی در نگرش اعتقادی او و کلیت نظام اسلامی اشغالگران ضد ایران و ایرانیست!
برای روشن شدن این شیادی نهادینه شده در اعتقاد جمکرانی ایشان یک یادآوری مشابه این ظهور سرآسیمه ضرورت دارد.
نسل موسوم به دهه شصتی ها بیاد دارند، که خمینی جلاد نیز، در هنگامه مشابهی در بیرون آمدن از چاه و سایه در نجف پیام مشابهی صادر کرد: ...امروز یک فرجه پیدا شده، من عرض می کنم به شما، یک فرجه پیدا شده، اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمی شد در ایران، یک فرجه ایست این، اگر الآن غنیمت بشمارید این را، این فرصت است، این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان، امروز روزیست که باید گفت و پیش می برید، من خوف این را دارم که خدای نخواسته اگر این فرصت از دست برود...(۱۰ آبان ۱۳۵۶ در نجف عراق).
اگر چه بقول آقای اسماعیل وفا یغمائی، ادبیات خمینی مانند ترجمه انگلیسی به فارسی بود، اما رجوی که تسلط به زبان انگلیسی را در اکثر نشست های عمومی به رخ می کشید، با خوانش و نوشتار انقلاب نوین دمکراتیک اسلامی!، این بار نیز همان پیام را(مانند دیگر ابتکارات خمینی از ولایت مطلقه فقیه تا حتی زندان و شکنجه و ...)کپی برداری کرده است.
«هگل در جایی اظهار می کند که تمام وقایع بزرگ و شخصیت های جهان تاریخی دو بار ظاهر می شوند، اما او فراموش می کند اضافه کند که: بار اول به صورت تراژدی، بار دوم به صورت کمدی. کاسیدیر در مقابل دانتون، لویی بلانک در برابر روبسپیر، برادر زاده در برابر عمو، همان کاریکاتور در موقعیت نسخه دوم هیجدهم برومر نیز رخ می دهد «کارل مارکس: هجدهم برومر»
در باره این عدم تعادل روحی (یا بقول معروف سر پیری و معرکه گیری ظهور و پیام مجددش) و همزادی این سید کوتوله ی بیمار با خمینی و خامنه ای، و اتحاد عمل عینی همیشگی آنها در تمام سالیان گذشته تا همین قیام آبان، و زمینه سازی شکنجه و اعدام دستگیر شدگان قیام با منتسب کردن به مجاهدینی که حتی یک شعار در تظاهرات آبان در رابطه با آنها طرح نشده، و قطعاً بسیاری از جوانان دستگیر شده حتی نام مجاهدین را نیز نشنیده اند، تنها و تنها همچون لبه دوم قیچی سرکوب توسط حکومت اسلامی جنایتکاران مورد استفاده قرار گرفته و می گیرد، همچنانکه کارت بازی در دست آمریکایی ها در زمان بوش و ...، یک مثال دیگر را می نویسم، تا از این لاشه متعفن مانده روی دست جنبش ایران، تصویر روشن تری از خیانت و شیادی ایشان برایتان رسم شود.
در آگوست سال ۲۰۱۳ (که متأسفانه معادل تاریخ فارسی آن را حضور ذهن ندارم) رجوی هنوز به غیبت کبری نرفته بود. در آن ماه رمضان، وی بنا به عادت سالیانه ناشی از خودشیفتگی بیمارگونه اش، نشست های طولانی حرافی برگزار می کرد، تا آنرا به شب های احیاء و قرآن بر سر نهادن و گرفتن تعهدنامه اجباری مجدد در هر شب قدر وصل کند...، در نشست های مذکور که بصورت کال کنفرانس برگزار می شد، بر خلاف عربدهکشی ها و چماقداری های به دستور ایشان در رابطه با هر منتقد، و یا دلسوزی های ایرانیان خارج کشوری برای خروج نفرات اشرف و لیبرتی، که وااسلاما، آنها گرای اشرف و لیبرتی و گرای محل رهبری را به دشمن می دهند و ...،وی در نشست های ماهانه کال کنفرانسی، هیچ مشکلی از بابت شنود یا پیگیری محل امن خود از جانب حکومت اسلامی یا دست نشاندگان آنها در عراق و یا از طرف های آمریکایی و ...نداشت. در روز سوم نشست، رجوی ارتباط مستقیم نفرات اشرف و لیبرتی را برقرار کرد، و بدستورش احمد وشاق، حسین مدنی، و تعدادی از جوانان را به پای میکروفون کشاند، تا بگویند ما انتخاب کرده ایم در اشرف بمانیم و شهید بشویم و...، آنروز بحدی از این خودشیفتگی دیوانه وار رجوی و بدام افتادن اعضای باقی گذاشته در اشرف برای قربانی کردن، به خشم آمده بودم، که در نامه شدیداللحنی به رجوی، فاکت های متعدد تاریخی مبنی بر تکرار نشدن وقایع برایش نوشتم، و ضمن یادآوری آنچه همیشه از پیآمد های پس از ۱۹ بهمن شصت با مباهات می گفت، که تمام طیف های خارج کشوری از چپ تا سلطنت طلب و ...برایم تسلیت فرستادند و...، بصراحت اضافه کردم، اگر فکر می کند، که می تواند با قربانی کردن نفرات باقیمانده در اشرف، شرایط عاطفی و حمایتی آنزمان در داخل و خارج کشور را مجدداً کسب کند، قطعاً اشتباه می کند، و در پایان تأکید کردم که در صورت حمله رژیم و مزدورانش به اشرف و کشتن نفرات آنجا، مسول تمام عیار قربانی کردن آنهاست...!، فردای آنروز مرا به نشستی با حضور مسئولان تشکیلات لیبرتی(پروین صفایی، مهدی برایی و...) فرا خواندند، و پس از جر و بحث های معمول اولیه، وقتی آنها گفتند البته اینها مواضع همیشگی تو از سال ۷۰ به بعد بوده، و پروین صفایی بعنوان مسول تشکیلات گفت ولی این یکی دیگر عبور از خط سرخ ماست و...، من گفتم که طرف حساب من رهبری بوده است و برای او نوشتم، احمد واقف (برایی) خودش را کنار کشید، و گفت موسا بگذار صریح بگویم، ما هیچ بحث سیاسی استراتژیک با تو نداریم، و مرا فرستاده تا به تو ابلاغ کنم، که رهبری نشست لایه ای کال کنفرانس می گذارد، و بیا آنجا صحبت کن، من گفتم مشکلی نیست، نشست بگذارد، خودش و شما هر چقدر می خواهید صحبت کنید، من هم یکربع موضع خودم را در این رابطه توضیح می دهم، که پروین صفایی گفت، حرف های خودت نه، و خودت می دانی چه باید بگویی!، اگر حاضری من به ایشان اطلاع بدهم که امشب یا فردا نشست لایه ای بگذارد(منظور رجوی که از طریق آنها ابلاغ می کرد، اظهار ندامت از این نامه و مواضع و تأیید سیاست های او برای قربانی کردن نفرات اشرف و ...بود)، من نپذیرفتم، و آنها تصریح کردند، پس این تصمیم گیری در حد ما نیست!، من به آنها گفتم اگر دستور صریح اوست، پس الآن یک نشست در محور بگذارید، و شما هر چه می خواهید بگویید، و من هم پنج دقیقه موضوع را برای اعضای محور توضیح می دهم که پشت سر من حرف های غیر واقعی مطرح نکنید، که ظاهراً با بالاتر تماس گرفتند، و موافقت نکردند، سپس خواستم با کمیساریا(UNHCR) تماس بگیرند، تا بیایند مرا تحویل بگیرید، اما با فریب کثیف روش جاری رهبری، پس از یکربع به من گفتند، ما با UNHCR تماس گرفته ایم، و آنها گفتند تو را در ایستگاه پلیس عراق بگذاریم، تا الآن بیایند تو را ببرند، و با این بی مرزی در خیانت، مرا به پلیس عراق تحویل دادند.
البته رجوی ید طولایی در تحویل دادن اعضای قدیمی(مانند مصطفی و ... به زندان ابوغریب زمان صدام) و همچنین اعضای با سابقه کمتر در زمان صدام و پس از سقوط صدام داشت، و برایش فرقی نداشت و ندارد، که برای پیشبرد نیات خیانتکارانه اش با چه کسی معامله می کند، با صدام، با دولت های دست نشانده حکومت اسلامی در عراق یا دول از ما بهتران در خاورمیانه، یا خوش رقصی برای آمریکایی ها و حتی دست راست ترین احزاب اسپانیا و...
یادآوری اخیر بجز ارتباط تنگاتنگ اعتقادات و باورهای خمینی و رجوی، و نشان دادن تفاوت دو سرفصل تاریخی، از این جهت اهمیت دارد که رجوی بشدت در مقایسه خودش با خمینی در تمام زمینهها بصورت آشکار در اکثر نشست های عمومی یا لایه های مختلف مناسبات مجاهدین، بصورت هیستریک و حسرت بدلی عمیقی مطرح و سپس توسط مریم رجوی بکرات بازخوانی و تعزیه گردانی می شد، از دزدیده شدن انقلاب بهمن ۵۷، تا سرقت رهبری که حق رجوی بوده است تا...، و نهایتاً پس از هوشیاری خمینی و اعلام نوشیدن زهر آتش بس، رجوی بجای نشان دادن شهامت مشابه ولی فقیه غالب، و اعلام شجاعانه پایان استراتژی ارتش آزادیبخش در عراق، بزدلانه و شیادانه، خیز تکمیل انقلاب مریم را برداشت، و در نشست سال ۱۳۶۸ و چند ماه پس از شکست فروغ جاویدان و به گل نشستن استراتژی عراق، خود را بالاتر از ولایت مطلقه فقیه، و امام زمان نامید!،
گاو را گرچه گيا نيست چو لوزينهء تر
بگوارد به همه حال ز لوزينه گياش*۲
همان امام زمانی که به غیبت رفت، و پس از این همه سال که در حسرت همیشگی جای خمینی را پر کردن، ظهور کرده است، باید به ایشان گفت:
...دستک زنان باز آمدی کو یک نشان ز آن ها کنون
ای کرده بر پاکان ز نخ امروز بستندت ز نخ
فرزند و اهل خانه ات از خانه کردنت برون
کو آن نفس کز زیرکی بر ماه می خواندی فسون
کو طوق و کو آویزه ات! ای در شکافی سرنگون
کو آن دم دولت زدن بر این و آن سبلت زدن
کو حمله ها و مشت تو وان سرخ گشتن از جنون...*۳
البته من فکر میکنم، تمامی کسانی که در داخل و خارج از کشور، با حکومت اسلامی جنایتکاران حاکم بر میهنمان چنگ در چنگ بوده و هستند، از ظهور مجدد رجوی(با هر نیتی که باشد) استقبال می کنند، زیرا در نقطه مقابل شکری(پاکنژاد) که آبروی سیاست و اخلاق مبارزه بود، رجوی همچون تف سر بالای جنبش، مایه ننگ، ضد اخلاق، بی پرنسیپی و بی مرزی در خیانت و جنایت است...و درست به همین دلایل و برای پاسخگو بودن، از ظهور مجدد امام زمان مغلوب بغایت استقبال می کنیم، بشرط آنکه با تغییر احتمالی شرایط موجود، مجدداً به قعر چاه جمکران شیرجه نرود!
ناموس عشق و رونق عشاق می برند
عیب جوان و سرزنش پیر می کنند
جز قلب تیره شان نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر می کنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند!*۴
موسا حاتمیان
سه شنبه ۱۷ دی، برابر با ۷ ژانویه ۲۰۲۰
پاورقی:
۱- با معذرت از الاغ که یار کمک کار و شریفیست، اما در مثل مناقشه نیست!
دستِ خر کوتاه. چون بخواهند کَسِ بیقدری را از کاری بازدارند این را گویند. (منبع: امثال و حکم، علی اکبر دهخدا).
۲- دقیق سراینده بیادم نمانده اما احتمالاً از ناصر خسرو
۳- از مولانا
۴- از حافظ
منبع:پژواک ایران فهرست مطالب موسی حاتمیان در سایت پژواک ایران *آمریکا در نقطه پرل هاربر! و آیا خامنهای هم پَر؟! [2024 Nov] |