پوران ناظمی امروز در اتاق کلاپ هاوس دادخواهی برادران افکاری، گزارشی از وقایع دو روز پیش به اطلاع حاضران رساند، که هم تکاندهنده و هم باعث افتخار و حاوی ابعاد مهمی بود، که وظیفه ی خود دانستم، آنرا برای همگان به اشتراک بگذارم.
ایشان گفتند:
قرار بود که فعالان معلمین شیراز به همراه خانواده افکاری در مقابل زندان عادل آباد تجمع اعتراضآمیز داشته باشند، زیرا پس از صدور حکم ۵۴ و ۲۷ سال زندان برای برادران افکاری، و تهدید صریح مقام قضایی که سرنوشت نوید در انتظار شما نیز هست، مگر اینکه حاضر به مصاحبه شده و اعلام کنید، که نوید قاتل بوده است...و پس از دست رد زدن برادران افکاری به این جنایتکاران، مدتهاست که ممنوع ملاقات و ممنوع تماس بوده، و مشخص نیست که در چه وضعیتی هستند...
به نقل از معلم در صحنه ادامه داد، به محض اینکه خانواده افکاری در جلوی زندان عادل آباد پیاده می شوند، مأموران امنیتی وحشیانه به آنها حمله می کنند، مادر بهیه نامجو(مادر پهلوان نوید) را به روی زمین پرت کرده و سرش به زمین اصابت کرده و گیج می شود، الهام افکاری و دخترخالهاش که به سمت مادر می دوند، توسط جانیان زیر مشت و لگد قرار گرفته، موهایشان را می گیرند، و روی زمین آسفالت می کشانند، و نهایتاً به زندان منتقل می کنند، پدر افکاری که سعی کرده بود دختران جوان را از دست آنها درآورد، مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی قرار می گیرد، مادر افکاری گریه می کرد که دخترم و خواهرزاده ام را کجا بردید، خدا لعنت تان کند، دخترانم را بیاورید...معلم در صحنه که خودرویش را برای سوار کردن مادر افکاری نزدیک می کند، مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار می گیرد...
سوال از پوران ناظمی: چرا شما بجای این تعداد اندک، افراد بیشتری با خود نبردید، تا قویتر باشید و...
پوران ناظمی: واقعیت این است که ما برای هر حرکتی مانند همین، با مشکلات مالی و امکاناتی فراوان مواجه هستیم، و از دوستان دادخواهی در خارج کشور تقاضا دارم که یک صندوق کمک به خانواده های دادخواهی داخل کشور تشکیل بدهند... مثلاً ما برای مادران همراه(ناهید شیر پیشه و مادر کتابدار) بلیط هواپیما تهیه کرده بودیم، که با توجه به مشکلات بیماری مادر کتابدار، راحتتر به شیراز برسند، اما مأموران امنیتی متوجه شده و مانع پرواز آنها گردیدند، سپس ما برای پیدا کردن یک ون یا خودرویی که بتواند گروه ما به شیراز برساند مشکل داشتیم، و نهایتاً با یک خودروی ون رفتیم، که قبل از رسیدن به زندان، آنها منتظر ما بودند، و ماشین خودمان را در محاصره خودروهای امنیتی دیدیم، آنها بدون نشان دادن کارت شناسایی یا حکم بازداشت، به نرگس محمدی می گفتند که برای عدم تشنج در محل، به آرامی پیاده شده و با آنها بیایید...، بعد از مدتی بگو مگو، نرگس محمدی بخاطر بیماری قلبی مادر کتابدار، که نکند دچار شوک شود، به آنها گفت که فقط به احترام مادران پیاده می شوم، والا کار شما غیر قانونی است، آنها که چند مرد تنومند و چند زن نیروی امنیتی بودند، موهای نرگس محمدی را کشیده تا او را بطرف ون خودشان ببرند، من خودم را به نرگس رساندم، تا مانع زدن او بشوم، ولی با چند لگد به شکم مرا پرت کردند، جعفر عظیم زاده و سعید محمدی نیز که تلاش کردند، خودشان را به نرگس محمدی و من برسانند، زیر مشت و لگد قرار گرفته و به خودروی ون منتقل کردند...نرگس محمدی در یک لحظه با چنان قدرت و شجاعتی، خودش را از محاصره ی آنها بیرون کشید، روسری را به زمین کوبید، و با فریادی رسا به مردم حاضر در صحنه گفت، من نرگس محمدی هستم، ما برای دادخواهی مادر افکاری آمده ایم، اینها دارند آدم ربائی می کنند...دختری جوانی برای اعتراض و همبستگی نزدیک شد و گفت چرا آنها را می زنید، ولی با لگد او را پرت کردند، و نمی دانم چه شد...
در مسیر فرمانده خودروی حامل ما در پاسخ به اعتراض شدید ما که نرگس محمدی کجاست؟ گفت آرام باشید، اگر نگاه کنید می بینید در خودروی بعدی پشت سر ما هستند...او مستمرا در حال تماس و هماهنگی بود، تا ببیند ما را به کجا ببرند، حتی با اصفهان در تماس بود، اما ما صدای از اصفهان را می شنیدیم که به او پاسخ منفی می دادند، و می گفتند این مشکل استان شماست، و آنها را به سمت اصفهان نیاورید...!، و ما به وضوح شاهد بودیم که حتی در بین نیروهای امنیتی شکاف ایجاد شده است...(پایان مختصری از گزارش پوران ناظمی).
به گمانم گزارش فوق به اندازه کافی روشن و بی نیاز از هر توضیحی در مورد وضعیت تعادل قوای موجود بین جنبش دادخواهی و رژیم می باشد، و همچنین یادآوری کننده وظیفه ی ملی تمام ایرانیان خارج کشور است!.
همچنانکه یهودیان در یک همبستگی قوی قومی، با ایجاد صندوق های مشابه، تمامی قربانیان خودشان در اقصا نقاط جهان را در زیر پوشش و پشتیبانی قرار دادند، و از این نظر می توانند الگویی برای میلیونها ایرانی ساکن خارج کشور باشند.
همچنانکه در یک نمونه که در سوئد شاهد بودم، قبل از ژانویه گذشته، یکی از نمایندگان ایرانی - سوئدی پارلمان، فراخوانی برای کمک مالی به دو پسر بچه آسیب دیده (تجاوز شده) را در توییتر اعلام کرد، و طی فقط سه چهار روز، چند میلیون کرون جمع آوری گردید، پس آیا اینهمه نماینده پارلمان و سیاستمدار، وکلا و ...ایرانی خوشنام در سراسر جهان نمی توانند چنین فراخوان مشابهی برای کمک به خانواده های دادخواه و حل مشکلات فراوان جنبش دادخواهی مردم میهنمان در داخل کشور را اعلام و عملی کنند؟، و کمک های مردمی را به دست نرگس محمدی و فاطمه سپهری و... رهبران میدانی جنبش دادخواهی در داخل کشور برسانند؟.
واقعیت این است که من بارها پیشنهاد ایجاد این صندوق ملی توسط ایرانیان خارج کشور را از آقای سعید بهبهانی در تلویزیون میهن تی وی حداقل از سال گذشته بارها شنیده بودم، و همچنین می دانم که بعضی از فعالین سیاسی خارج کشور نیز اقدامات مشابه و تحسین برانگیزی در شروع همه گیری ویروس کرونا و... برای مردم داشتند، اما گزارش امروز بوضوح نشان می دهد که نیاز به این صندوق مالی تنها یکی از اصلی ترین و مبرم ترین جبهه یا شورای ملی فراگیر اپوزیسیون متشکل خارج کشور است، که متأسفانه تاکنون بدلیل مبتلا بودن به غده سرطان بحران هویت ملی، پس از چهل سال هنوز شکل نگرفته است...
من به نوبه خود از شخصیت های خوشنام مورد اعتماد ایرانیان خارج کشوری (نظیر ایرج مصداقی، سعید بهبهانی، مسیح علی نژاد، کریم لاهیجی، اصغر سلیمی، اسماعیل وفا یغمائی، کریم قصیم و...) درخواست دارم که با درایت خودشان نسبت به این مهم اقدام نمایند.
از آنجا که در خلال شنیدن گزارش تکاندهنده پوران ناظمی، ضمن بغض از گریه های مادر افکاری و دیگر مادران دادخواه و افتخار و تعظیم به تمام آنها، اما بی اختیار شعر نیما نیز از ذهنم می گذشت، این گزارش را با تغییراتی در شعر نسبت به موضوع فوق به پایان می برم.
آی آدمهای ایرانی
که در این سوی آب نیلگون غرب
بر ساحل نشسته، شاد و خندانید!
مادرم آن نامجو رودابه بی سهراب
در میان عادل آباد پر از ظلمت،
مادرم تنهاست!
مادرم دایه شریفه، چون شکوه کوه آلان
مادرم ناهید شیر بیشه ی ایران
مادرم در کودکی ریرا، چو اسماعیل قربانی شرم آسمان
مادرم محبوبه بغض در گلو پژمان
مادرم شیر سکینه آذری کوی امیر خیزان
مادرم تنهاست
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید!
در چه هنگامی بگویم من؟
مادرم تنهاست، ای قربان
مادرم با آه می خواند شما را از دل ایران
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده...
آی آدمها...!
بی تردید جنبش دادخواهی مردم میهنمان که با نماد مادران دادخواه و رهبری گردآفریدان در همیاری سیاووشان، حکومت اسلامی جنایتکاران را در گوشه رینگ قرار داده اند، این خان هفتم را نیز با شجاعت و درایت به پیش می برند، و تمامیت اشغالگران را به گورستان تاریخ روانه خواهند کرد. ما پیروز می شویم!.
موسی حاتمیان
سه شنبه ۲۵ خرداد /۱۵ ژوئن ۲۰۲۱
منبع:پژواک ایران