یادی از «شکری» در کلاپ هاوس دادگاه نوری
موسی حاتمیان
منبع:پژواک ایران
یادی از «شکری» در کلاپ هاوس دادگاه نوری
در روزهای اخیر همچون مباحث دیروز اتاق کلاپ هاوس دادگاه حمید نوری(عباسی)،
و شنیدن ادعاهای انحرافی مانند چپ ستیزی، و حمله به شخصیت ارزشمند جنبش روشنفکری میهنمان(شهلا شفیق)، به خیال تنهایی منتقدان و پیروزی مستبدان برای فراخوان «تحریم سراسری کلاپ هاوس دادخواهی»، و لابد «بیلاخ نشان دادن مانند نوری به جنبش دادخواهی»، از طرف مدعیان سرقفلی دکانداران چپ و همانند پروپاگاندای مجاهدین در ادعای سرقفلی دکانداری قتل عام زندانیان سیاسی و…، علیرغم اینکه ایرج مصداقی و رفقا و دوستانش با دستگیری حمید نوری و برپایی این دادگاه تاریخی نشان داده اند که
ما فرصت آخر گل سرخ برافروخته ایم*
ما کار و دکان هر چه بی دینی و دین سوخته ایم
ما از رقص ققنوس ها در غروب سپیده ها آموخته ایم*
از همین محکمه را تا خاوران، پل پیروزی ساخته ایم
بار دیگر بی اختیار بیاد شکری افتادم، و از او در همان کلاپ هاوس دادخواهی یادی کردم، که برای اطلاع از موضوع اشاره شده می توانید به مقاله ی امروز خانم شهلا شفیق در لینک زیر مراجعه کنید:
کلاس اول دبستان سعدی بودم، و هنگامی که به خانه برگشتم، غوغایی بود، پدربزرگ و بزرگترهای اقوام جمع شده بودند، و بر خلاف معمول لری ما، آنروز آهسته حرف می زدند!، می گفتند شکری و ناصر و داوود و هاشم و ... را گرفته اند*... و در همان کودکی برای اولین بار اسمش را شنیدم، از حرف های آنها سر در نمی آوردم، ولی واضح بود که دارند شور و مشورت می کردند... هاشم که فقط قاچاقچی گروه فلسطین بود، و بنا به خلق و خوی یاغی گری در بازجویی اولیه حرفی نزده بود، شاید آنها بخاطر هیکل تنومند و رازداری اش، گمان کرده بودند که احتمالا از رهبران گروه است، و برای به حرف آوردنش شکنجه شده بود، اما بعد از اینکه شکری تمامی اتهامات همه را بر عهده گرفته، و از او رفع تقصیر و حضرات ساواک را اقناع کرده بود، که او یک قاچاقچی عادی و بی اطلاع از همه چیز بوده که فقط در ازای دریافت پول اینکار را کرده است، باعث شده بود که او فقط پنج سال حکم بگیرد...
مدتی پس از آن دستگیری ها، برنامههای رادیویی این گروه که توسط ریاحی از رادیو عراق خوانده و پخش می شد، یکی از صداهای ثابتی بود، که در خانه ی ما شنیده می شد، بیشتر اسم شکرالله پاکنژاد را می شنیدیم، و از کودکی دلبستگی به نامی یافتیم که نمی دانستیم معنایش چیست، و چرا می خواسته اند با هاشم از پشت شهرمان به عراق بروند؟، و چرا…
کم کم بزرگتر شدم، شعر رادیوی آنها که می خواند «ای کوتوال پیر...» حفظم شده بود، اول راهنمایی بودم که هاشم سگوند هم آزاد شده بود، و به همراه پدر بزرگ و بقیه به خانه اش در محله ی بالاتر از خانه مان رفتیم، و از تعریف های او در باره ی شکری و داوود و ناصر و بقیه شگفت زده شده بودم، او هم مثل رادیو گفت که آنها به زندان های ابد یا کمتر محکوم شده اند…
سالهای دیگری گذشت، و اقوام و آشنایان دیگری نیز(مانند محمود رحیم خانی، مختار شلالوند، یدالله، محمود و…) نیز دستگیر شدند، من هم به کلاس اول دبیرستان رفته بودم، که بر حسب اتفاق، آقای کاظمینی دبیر ادبیات ما نیز از اعضای همان گروه فلسطین و پس از پنج سال حبس آزاد شده، و بعنوان دبیر ادبیات به سر کارش باز گشته بود، و توسط او تقریباً بطور مبسوطی در جریان اندیشه های شکری، مجاهدین پیش و پس از ۵۴-۵۳، و جریان های فدایی و سازمان انقلابی (پیکار) و …قرار گرفتم.
اما یکسال بعد از آن، وقتی رییسجمهور وقت آمریکا در کنفرانس گوادالوپ طرح کنار زدن شاه را به اطلاع سران جهان رساند، و هیولای ارتجاعی خفته در کنار قبر مولای متقیان بیدار شد، و از سرداب چاه سامراء تنوره کشید، و با صلوات به نوفل لوشاتو، و از آنجا با پرواز اختصاصی به ایران منتقل گردید، مشخص شد، که دفاعیات اعضای آن گروه شورشی آرمانخواه، نیز مانند پیش و پس از خودشان(در دفاعیات بنیانگذاران مجاهدین و فدایی تا مهدی رضایی، گلسرخی و…) مبنی بر نفی کورکورانه ی تمام تحولات اجتماعی ایران، از اصلاحات ارضی تا روند شتابان صنعتی شدن کشور، و پروژه های عظیم جلوتر از کره جنوبی ... و تکرار تئوری های مد آن روز امپریالیست ستیزی و امریکای لاتینی مانند بورژازی کمپرادور و تأیید جنگ مسلحانه، تا همراهی و دلسوزی بدون نقد شورش و خیز خطرناک و ارتجاعی ۱۵ خرداد ۴۲ و اعتراض به تبعید خمینی و...، تا خوشحالی از رفتن و سقوط شاه، آمدن خمینی و نفهمیدن خدعه ی او! و…، همه و همه ناشی از بی تجربگی و کودکی سیاسی جنبش روشنفکری و چریکی، در عدم شناخت هویت ملی، و حتی فراموشی تجربه ی تاریخی نه چندان دور انقلاب مشروطه و روشنفکران صدر مشروطه بوده است!، البته پرواضح است که اکنون دیدن این همه هنری نیست، و حکایت پنجه دیدن و وجب نامیدن آنست، ولی این تفاوت زمانی نه تنها نمی تواند مانع نقد هیچ کس و هیچ اندیشه ای باشد، بلکه یک وظیفه ی مبرم روشنفکران در تاباندن چراغ گذشته برای آینده و آیندگان است!، همچنانکه اکنون و پس از روشن دیدن این راه طی شده، چه بسا بتوان آن افکار آرمانگرایانه، پوپولیستی و ...را مورد نقد و واکاوی قرار داد، اما بنا به تمامی تلاشهای خستگیناپذیر تا پای جان شکری، می توان همچنان اثبات کرد که شکرالله پاکنژاد، برجسته ترین رهبر سیاسی دهه ی شصت بود، که صادقانه برای گردآوری تمامی نیروهای مخالف حکومت اسلامی در زیر یک چتر فراگیر ملی، برای شکل گیری یک آلترناتیو قدرتمند در برابر خمینی با تمام توان تلاش کرد، ولی متأسفانه مانند دکتر بختیار پاسخی نشنید، و به دلیل همین مواضع اصولی، رهبران آنزمان مجاهدین و فدایی و ملی و...تنهایش گذاشته و رهایش کردند، تا در تور نیروهای امنیتی امپراتوری مرگ لاجوردی دستگیر شود، تا با لهجه ی صریح صداقت سیاسی اش، مزاحم تشنگان قدرت در یک قدمی تصاحب شش ماهه ی آن نشود!*، اما شکری در زندان و یک قدمی اعدام نیز دست از نقد صریح خود بر نداشت، و پس از شنیدن فرار بزرگ رجوی از ایران، برآشفته گفته بود:
«...چوپان که نمیتواند گله را رها کند و برود، نمیشود که رهبری خودش برود و بقیه مردم در اینجا بمانند...»،
در زندان یونسکو خبر دستگیری او را از اقوامش که به سلولم منتقل شدند فهمیده بودم، و می دانستیم این آدمخواران صفوی، وقتی که بچههای نوجوان را حتی بدون احراز هویت تیرباران می کنند، از شکری با آن همه کینه ی قدیمی از محبوبیت مردمی اش در دزفول و اندیمشک و حومه و تمام ایران نخواهند گذشت، البته تاریخ اعدام شکری را ۲۸ آذر ثبت کردهاند، که نمی دانم همان تاریخ روزنامه ی کیهان، اطلاعات آنروزیست که خبر تیرباران شکری را در آن نوشته و اول صبح به سلولهای ما انداختند، یا نه، چون اقوام زندانی ام در تهران هم تا قتل عام رفتند، و کسی برنگشت تا تاریخ دقیق اعدام شکری را به من بگوید، ولی آنقدر که ببادم مانده، اواسط آذر بود، که از طریق سلول های کناری مطلع شدم، خلف رضایی با پیام لاجوردی برای حضور در اعدام شکری به تهران رفته و پس از برگشت به یونسکو در سلول ۵ تعریف کرده که چطوری شکری را اعدام کرده اند، و بقول همنشین بهار، لاجوردی فریاد می زده «کسی را که شاه میگفت نجس نژاده، ما کشتیم».
بله، در این مباحث باز هم بی اختیار بیاد شکری و حسرت نبودن رهبران اصیلی مانند پاکنژاد می افتم، که لاجوردی دژخیم، جریان چپ و مردم را از هدایت او محروم کرد،
یاد بعضی نفرات روشنم میدارد... قوتم میبخشد
ره میاندازد واجاق کهن سرد سرایم
گرم میآید از گرمی عالی دمشان
نام بعضی نفرات رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی سویشان دارم دست
جرأتم میبخشد، روشنم میدارد(نیما)
یاد شکری گرامی که(به نقل از همنشین بهار) می گفت:مارکس با دگماتیسم، میانه خوشی نداشت، و در پی ایجاد مبانی علمی درعرصه های علوم انسانی و علوم اجتماعی بود، اما با گذشت زمان، کسانی که پوسته مارکسیسم را گرفتند، و جوهرش را مسخ کردند، آنرا به یک کیش مذهبی، بدتر از کلیسای کاتولیک تبدیل نمودند، که اولین چیزی که نشانه میگیرد آزادگی و استقلال است. به شوخی و جدی میگفت: اگر امروز مارکس زنده بود توسط هوادارانش بایکوت میشد!.
برای اطلاع بیشتر از مباحث اشاره شده، می توانید به سخنان آقای ایرج مصداقی در مصاحبه دیشب ایشان مراجعه کنید:
دادگاه نوری و چپ، ... https://t.co/9h96LPYf5Z via @YouTube
‘دادگاه نوری و چپ، … با ایرج مصداقی’ on #SoundCloud #np https://t.co/JWeDQtmS13
همانطور که از دو سال پیش در مقالات مربوط به دادگاه استکهلم تأکید کرده ام، دادگاه نوری، از آنجا که یک فرصت تاریخی برای دادخواهی مردم ماست، میدان بروز ماهیت واقعی همگانی نیز هست!، و به اعتقاد نگارنده، اگر شکری زنده می ماند، برخلاف تمامی مدعیانی که در مقابل دادگاه نوری طی دو سال گذشته در یک صف ایستاده اند، او در حمایت از جنبش دادخواهی مردم، در کنار ایرج مصداقی، شهلا شفیق، مهدی اصلانی، و رفقا و دوستان دادخواهی می ایستاد!.
بی تردید، به رغم تمامی وقاحت های نوری و رئیسی و اژه ای(در حمله و هتاکی به لاله بازرگان در دادگاه استکهلم، تا حمله به نرگس محمدی، گوهر عشقی و مادران دادخواه تا حلق آویز کردن دو روز پیش حیدر قربانی و…)، و تمامی امداد رسانی های آشکار و پنهان همدستان نوری و حکومت اسلامی، جنبش دادخواهی مردم میهنمان پیروز می شود!.
موسی حاتمیان
پنجشنبه ۲ دی / December 23,2021
پاورقی:
*آخرین فرصت گل سرخ، از مهدی اصلانی و از اسناد دادگاه حمید نوری
*رقص ققنوس ها و غروب سپیده(نه زیستن نه مرگ)از ایرج مصداقی و اسناد دادگاه حمید نوری
*شکرالله پاکنژاد، ناصر رحیم خانی، داوود صلحدوست، هاشم سگوند و...در جریان خروج گروه فلسطین دستگیر شده بودند، و ناصر،هاشم، محمود، مختار، یدالله و... از اقوام ما بودند.
*سقوط شتابان شش ماهه، تحلیل رجوی در سی خرداد سال ۱۳۶۰ بود، که از مسولین دستگیر شده به ما زندانیان قبل از سی خرداد نیز منتقل شده بود، اما دو سال پس از آن شکست خونبار، رجوی منکر آن تحلیل مشخص خودش گشت. منبع:پژواک ایران فهرست مطالب موسی حاتمیان در سایت پژواک ایران *آمریکا در نقطه پرل هاربر! و آیا خامنهای هم پَر؟! [2024 Nov] |