نقدی بر مقاله « قتل ناموسی برگی خونین از روایت ستم بر زنان»
حنیف حیدرنژاد
متاسفانه آنچه که نویسنده در ارائه این راه حلها نادیده میگیرد آن است که فاجعه قتلهای «ناموسی» در ایران از طریق اصلاح یک یا دو ماده قانون حل نمیشود. چنین راه حل دادنی دامن زدن به این توهم است که گویا واقعا با این اصلاحات «ریشه» مشکل خشکانده میشود. حال آنکه قانون اساسی و دیگر قوانین جاری در نظام جمهوری اسلامی منبعث از شرع و مذهب تشیع و کتاب قران بوده و دخالتدان دین در سیاست ریشه اصلی این فاجعه میباشد."
خانم فرشته سعادت در مقالهای تحت عنوان «قتل ناموسی برگی خونین از روایت ستم بر زنان» * که در نشریه «خط صلح» شماره هشتم/ مهر ماه ۹۰ منتشر شده نتیجه گیریها و راه حل هائی را مطرح کرده که قابل تامل است. نوشته زیر نقدی بر آن مقاله است.
نویسنده در مقدمه مقالهٔ خود «ناموس» را از دید مردسالاران چنین تعریف میکند که در «مفهوم ناموس، کنترل و قیمومیت بدن زنان از آنان گرفته شده و در اختیار مردان و نزدیکانشان قرار میگیرد که با بروز کوچکترین سوء ظن، در معرض تهدید قرار گرفته و اقدامی جدی را برای اعادهء حیثیت مطالبه میکند.» و چند جمله بعد مینویسد «در فرهنگهای بسته و مردسالار زن به مثابهء موجودی معنا میشود که هم باید از آن حذر کرد و هم باید آن را کنترل کرد و این کنترل از همان کودکی در پسرها نهادینه میشود و زن در این بستر فرهنگی هویت مستقلی ندارد. آزادی و حق انتخابش در میدان حق خواهی مردانه نادیده انگاشته میشود.»
تعاریف فوق خیلی روشن هستند و بخوبی ارزش هائی که مردسالاران از آن پیروی میکنند را مشخص میکنند، اما مایلم در باره برخی موارد دیگر مقاله چند نکته را یادآوری کنم:
۱- در مقاله آمده است که «در فرهنگهای بسته و مردسالار، زن به مثابهء موجودی معنا میشود که هم باید از آن حذر کرد و هم باید آن را کنترل کرد و این کنترل از همان کودکی در پسرها نهادینه میشود و زن در این بستر فرهنگی هویت مستقلی ندارد. آزادی و حق انتخابش در میدان حق خواهی مردانه نادیده انگاشته میشود.» و ادامه میدهد «موردی که همواره ذهن نگارنده را به خود مشغول داشته طرح چنین سوالی است که آیا مردان این گونه مناطق ذاتا از خشونت بیشتری برخوردارند و میل به زن ستیزی در آنها طبیعی است؟» ولی در سطور بعدی به این سوال پاسخی داده نمیشود.
سوال این است که منظور از «ذاتی» بودن خشونت در مردان چه میباشد؟ این یک موضوع قدیمی در علم حقوق و جرمشناسی و جامعهشناسی است که آیا انسان میتواند «ذاتا» جنایتکار باشد؟ آیا صرف به دنیا آمدن یا زندگی کردن در یک خانواده یا شهر یا منطقه فقیر و محروم میتواند دلیلی بر جنایتکار شدن یک فرد باشد؟ پاسخ آن منفی است. نظریه پردازانی که انسان را ذاتن جنایتکار تعریف میکنند غالبا از دیدی نژادپرستانه/ تبعیض گرایانه به «نوعی» از انسان «خوب و بد» اعتقاد داشته و در پی آنند که از دل این نظریه، کامل بودن دین و مذهب و یا دیدگاه و فلسفه و ایدئولوژی خود را به کرسی بنشانند. درستتر آن است که وقتی سوالی با این اهمیت مطرح میشود، نویسنده آنرا بیپاسخ نگذاشته و موضع خود را مشخص کند.
۲- در قسمت «چه باید کرد؟» نویسنده بر سه خواسته یا راه حل تاکید میکند؛ اول: «توسعهء اقتصادی و فرهنگی مناطق حاشیهای و اشتغالزایی در مناطق محروم و حاشیهای» دوم: «بازنگری و اصلاح قوانین [قانون مجازات اسلامی و...]» به عنوان گامی مهم. سومین خواست که به عنوان موثرترین اقدام بر آن تاکید میشود «تشکیل موسسات و نهادهای مدنی در قالب حمایت از زنان در معرض خشونت و دفاع از قربانیان جنایتهای ناموسی در مناطق حاشیهای و در معرض خطر» میباشد.
متاسفانه آنچه که نویسنده در ارائه این راه حلها نادیده میگیرد آن است که فاجعه قتلهای «ناموسی» در ایران از طریق اصلاح یک یا دو ماده قانون حل نمیشود. چنین راه حل دادنی دامن زدن به این توهم است که گویا واقعا با این اصلاحات «ریشه» مشکل خشکانده میشود. حال آنکه قانون اساسی و دیگر قوانین جاری در نظام جمهوری اسلامی منبعث از شرع و مذهب تشیع و کتاب قران بوده و دخالتدان دین در سیاست ریشه اصلی این فاجعه میباشد.
نویسنده مقاله از مفاهیمی چون مدرنیسم سخن میگوید، با تاکید بر اینکه در جوامع مدرن «ناموس» به آن مفهومی که در آغاز مقاله به آن اشاره شد بسیار کم رنگ است. اما متاسفانه به اصلیترین مانع فعلی محقق نشدن مدرنیسم و حاکمیت قانون مدرن در ایران، که همانا هیئت حاکمه کشور است، اشاره نمیشود. هیئت حاکمهای که ارزش هائی بسیار پوسیده و عقب افتاده را نمایندگی کرده و مخالف حقوق شهروندی میباشد. این رژیم و نهادهای آن به خود اجازه میدهند که کرامت هر شهروند را هر زمان و در هرکجا که بخواهند زیر پا له کنند.
نویسنده به خشونتگرائی مردان اشاره میکند و ریشه بخشی از آن را در مناطق محروم و فقر زده دنبال میکند، در حالی که ریشه آن در تهران و قم و مشهد و در مراکز قدرت و در حوزههای علمیه و در تفکر آخوندها و نظریه پردازانی است که ریختن خون زنان را بدست مردان «مشروع» اعلام میکنند.
نویسنده تصور میکند که با نهادهای مدنی میشود با فاجعهای بنام «قتلهای ناموسی» مقابله کرد. اما در اساس این دولت و نهادهای حکومتی در هر کشور هستند که باید ضامن رعایت کرامت و شأن همه شهروندان بوده و از امنیت آنها دفاع کنند. وقتی یک نظام و دولت و نهادهای برآمده از آن، خود اصلیترین تهدید برای امنیت شهروندان هستند، نهادهای مدنی، آنهم در چهارچوب تنگ و کنترل شده ایی که این رژیم به آن اجازه فعالیت میدهد، نمیتوانند هیچ نقش جدی و تاثیرگذاری داشته باشند.
اگر چه نویسنده در مقدمه مقالهٔ خود نقش فرهنگ و ارزشهای حاکم بر یک جامعه در نهادینه کردن زن ستیزی را بخوبی بر میشمرد، اما در نتیجه گیری پایانی به بازتولید خشونت توسط مردم در جامعه ایران و الهام گیری آنها و ارتباط این رفتارشان با فرهنگ خشونت پرور نظام حاکم اشارهای نمیکند. رژیم جمهوری اسلامی در برخورد با مسائل اجتماعی، کشتن انسان و مرگ و خونریزی و اعمال خشونت را یک ارزش مثبت دانسته و آنرا از کودکی به شهروندان آموزش داده و تمام تریبونهای رسمی و رادیو و تلویزیون را هم برای تبلیغ آن به خدمت گرفته است. در این کشور و در چنین نظامی انسانها «ذاتا» آزاد به دنیا میآیند، اما تحت عنوان دفاع از «ناموس» برای جنایتکار شدن آموزش دیده و تشویق میشوند.
وقتی این همه عوامل آموزشی- تربیتی، سیاسی- اجتماعی و روانی- شخصیتی که فوقا به آن اشاره شد دیده نشوند، چطور میشود «ریشه» را درست دید و شناخت و به نحو موثر و اصولی با آن مبارزه نمود؟
مشخص نیست که نویسنده مقاله در ایران است یا در خارج از کشور، اما برخی از فعالین اجتماعی که در داخل کشور هستند چنین استدلال میکنند که به دلایل مشکلاتی که رژیم برای فعالین سیاسی- اجتماعی و فعالین حقوق بشر یا خانواده آنها ایجاد میکند، باید با ملاحظه نظر داد. و این نظر را مطرح میکنند که چون امکان تغییرات اساسی و یا تغییر نظام وجود ندارد، پس باید به همین حد از اصلاحات بسنده کرد. واضح است که میتوان از زاویه تحلیل سیاسی چنین نتیجه گیری هائی را مطرح نمود، که البته من با آن مخالفم، اما اگر قرار باشد که بررسی موضوعات حقوق بشری از زاویهای حقوق بشری انجام شود، در این صورت چنین کاری باید جدا از محاسبات و ملاحظات سیاسی انجام گردد. باید تلاش کرد که بررسی موضوعات حقوق بشری به عنوان یک واقعیت موجود، جدا از ملاحظات سیاسی و از یک زاویهٔ کاملا تخصصی انجام شده و باید تمام دقت را بکار برد که از گزند جوسازیهای تبلیغی و نظریه پردازیهای غیر علمی محفوظ بماند. در غیر اینصورت نظریه یا راه حلهای استخراج شدهای که بر مبنائی غیر دقیق و غیر علمی استوار شده است میتوانند گمراه کننده بوده، انرژیها را به بیراهه کشانده و موجب توهم شوند.
حنیف حیدرنژاد
۲۷. ۱۰. ۲۰۱۱
منبع:پژواک ایران