مهندسی انتخابات و گزینههای خامنهای
حنیف حیدرنژاد
«مناظره»های تلویزیونی دو هفته گذشته در ایران قبل از هر چیز نشان داد که جمهوری اسلامی برخلاف آنچه رهبران آن در تقریبا چهار دهه گذشته ادعا میکردند، چه به عنوان یک مدل سیاسی برای اداره کشور و چه به لحاظ یک مدل آرمانی برای برقراری اخلاق و عدالت شکست خورده و اکنون در بنبست گیر کرده است. بنبست اداره کشور و حل و فصل مسائل روزمره و بنبست ناتوانی در ارائه ی برنامه و چشماندازهای میانمدت و بلندمدت در ایجاد توسعه، رفاه، کار، امنیت اجتماعی و دوری از تنش و مداخلهگری منطقهای و جهانی.
افشاگریهای بالاترین سران و مسئولین این نظام که در ۳۸ سال گذشته در سطوح مختلف مسئولیت داشتهاند و اینکه دست همدیگر را در دزدی و اختلاس و فساد و ویرانی و غارت منابع ملی رو میکنند، نشان میدهد که جناحهای مختلف نظام دیگر بیش از آنکه به حفظ تمامیت نظام فکر کنند، به حفظ سلطه جناح خود فکر میکنند. نشانهای از پایان دوره همزیستی جناحها با همدیگر؟ اینک به نظر میرسد فراتر از حذف خاموشی و خانهنشینی جناح رقیب، زمینههای حذف خشن جناح اصلاحطلب نیز به تدریج فراهم میشود.
نظر به آنکه در جمهوری اسلامی هیچگاه رای مردم اهمیت نداشته و به حساب نیامده، بلکه ولی فقیه، و در بیست سال گذشته، این خامنهای بوده که تصمیم نهایی را گرفته است، سوال این است که در بین شش نفر «کاندیدا»ی کنونی، طرح خامنهای برای مهندسی پرده پایانی نمایش «انتخابات» چه خواهد بود؟
حالتهای احتمالی
حالت اول: ضعیف کردن پشتوانه رای رئیس جمهور، و زمینهسازی برای رهبر شدن رئیسی
– انتخابات با شش کاندیدای کنونی برگزار میشود. هیچ یک حد نصاب ۵۰ درصد را نمیآورد و به دور دوم میرسد.
– انتخابات با کنارهگیری دو یا چهار نفر برگزار میشود، هیچ یک حد نصاب ۵۰ درصد را نمیآورد و به دور دوم میرسد.
در هر دو حالت بالا آنچه برای خامنهای مهم است این است که درصد شرکتکنندگان بالا نشان داده شود و میزان رای و درصد به دست آمده توسط هر یک از کاندیداها طوری باشد که مجموع آن رقابت نزدیک و شانه به شانه «اصولگرایان» و «اصلاحطلبان» را نشان دهد.
نتیجهی عملیات مهندسی در مرحله دوم بر روی کاغذ باید این باشد که رئیسی نفر برنده معرفی شود. در این حالت مجموع آرای اعلام شده باید طوری باشد که نفر برنده نتواند در مقابل خامنهای (تا زمانی که او زنده است) خودش را «شاخ» کند و آرای بالای مردم را به رخ او بکشد (حل تضاد جمهوریت و ولایت).
پرده پایانی این مرحله: بعد از مرگ خامنهای، رئیسی از سوی مجلس خبرگان به عنوان رهبر برگزیده میشود. در آنموقع به عنوان فردی معرفی میشود که علاوه بر دارا بودن مشخصاتِ «ولی فقیه»، تجربهی اجرایی و اداره کشور را هم داشته و مدیر و مُدبر و… هم هست و پشتوانهی «انتخاباتی» نیز دارد.
حالت دوم: زمینهسازی برای «تعامل» با غرب و «چرخش قهرمانانه» با هدف حفظ نظام
از آنجا که بسیاری از مردم فقط برای نشان دادن مخالفت با خامنهای به کسی که در جناح مقابل او میایستد، رای میدهند، خامنهای میگذارد تا زمان برگزاری انتخابات، روحانی همچنان در مقابل او بایستد. به چند دلیل، اول: خامنهای در این حالت بر آن است تا در یک دوره کوتاه چند روزه هیجان کنترل شدهای را به جامعه تزریق کرده تا مردم بیشتری را به پای صندوق رای بکشاند. دلیل دوم میتواند این باشد که چون خامنهای و همهی رهبری نظام جمهوری اسلامی آیندهای برای خود نمیبینند، با میدان دادن دوباره به روحانی، در تلاش هستند تا بهطور تدریجی، سازش با غرب ادامه پیدا کند. شرکت بالای مردم در انتخابات باید پشتوانهی مشروعیت این «چرخش قهرمانانه» باشد.
حالت سوم: صحنهسازی و ایجاد ناامنی هدایت شده و انتقال قدرت به سپاه
خامنهای دست همه کاندیداها را باز میگذارد تا با حفظ خط قرمزهای اصلی (ولایت فقیه، قانون اساسی، سپاه، وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی، بیت خامنهای و شخص خامنهای)، همانطور که تا حالا در مناظرههای تلویزیونی و سخنرانیها به هم میپریده اند، بیشتر از آنچه تا حالا کردهاند، باز هم در مورد فساد و نالیاقتی علیه همدیگر و… افشاگری کنند. حتی ممکن است به دستور خامنهای با تحریک هدفمند ولی کنترل شده، ناآرامیهایی هم در سطح شهرهای مختلف، به ویژه تهران دامن زده شود. سپس در یک فضای پر التهاب، با «حکم حکومتی» و با بهانهی تامین امنیت که در ماههای اخیر بسیار در سخنرانیهای خامنهای مطرح شده، انتخابات را متوقف و همه کاندیداها را به سکوت دعوت کند. و بر اساس اتهاماتی که کاندیداها به طور علنی به هم زدهاند، دادستانی را مامور رسیدگی به اتهامات کند. به این ترتیب خود را جدای از همه فسادها نشان داده و طرفدار اجرای قانون و عدالت جا میزند. رئیسی و قالیباف بلافاصله اعلام بیعت میکنند. اصلاحطلبان و حامیان آنها اعتراض کرده و به خیابان میریزند. خامنهای با حکم حکومتی اداره کشور را به دست فرد خاصی (مثلا قاسم سلیمانی) میسپارد. حتی میتواند مجلس را منحل کند. با چنین سناریویی، قدرت به دست سپاه منتقل میشود تا تکانهای بعد از مرگ خامنهای کنترل شود. اصلاحطلبان درونی از دایره قدرت کنار گذاشته شده و در صورت لزوم دستگیر و سرکوب خواهند شد. تجربه سرکوب و حذف موسوی و کروبی و «جنبش سبز» هنوز در خاطرهها مانده است. با آن تجربه، کمتر کسی جرأت میکند به طور جدی در مقابل موج سرکوب بایستد. سخنرانی خامنهای در هفته گذشته در جمع پاسداران و هشدار «سیلی زدن» به معترضین، میتواند نشانهای از تمایل به همین سناریو باشد.
با این سناریو چند مشکل یک جا حل میشود: حذف کامل اصلاحطلبان و یک دست کردن حاکمیت و حفظ نظام (حداقل برای یک دوره ده ساله). جلوگیری از تکانهای شدید بعد از مرگ خامنهای. بعد از مرگ خامنهای مجلس خبرگان میتواند رئیسی را به رهبری انتخاب کند و تبعیت او از خامنهای را نشانه هوشیاری و ولایی بودن او بداند. با ایجاد فضای رعب و وحشت و موج جدیدی از دستگیری و سرکوب، هر صدای اعتراضی را در گلو خفه شده و امنیت قبرستانی کنونی هرچه عمیقتر میشود. سپاه نیز میتواند با تاکید بر اینکه ورود سپاه به میدان برای تامین امنیت کشور و با حکم حکومتی خامنهای و برای جلوگیری از جنگ داخلی بوده است، ادعای هر نوع کودتا را رد کرده و اقدام خود را مشروع و قانونی جلوه دهد.
اینکه کدامیک از حالتهای بالا احتمال بیشتری داشته و اینکه آیا احتمالات دیگری نیز متصور است را گذر زمان روشن خواهد کرد. آنچه مسلم است، جمهوری اسلامی بر سر دوراهی تعیینکنندهای رسیده است.
http://www.hanifhidarnejad.com
منبع:پژواک ایران