واقعا نمیدونی چقدر ابلهی؟!
حنیف حیدرنژاد
بهاره هدایت یک زن زندانی سیاسی شناخته شده که سالها در زندان جمهوری اسلامی به اسارت کشیده شده است، در نوشتهای که چند روز بعد از «انتخابات» رژیم اسلامی از او منتشر شده، به حال درونی و «کلنجار رفتنهای» خودش با خویش در مورد شرکت یا عدم شرکت در «انتخابات» پرداخته و مینویسد: «به صادر کنندگان احکام اعدام رأی دادیم؛ تنم میلرزد.» و در پایان: «تمام شد. کلنجار رفتنها تمام شد، لرزش دستها موقع نوشتن بعضی اسامیهم تمام شد… فقط کاش همین حداقلی را که اراده کردیم، برآورده شود.»
او در نوشتن اسامیآنانی که نزدیک چهار دهه است اعدام و زندان و شکنجه و تحقیر مردم و تخریب و ویرانی ایران را مهندسی کرده اند، «دستش میلرزد». بهاره هدایت با خود و وجدانش صادق است و حداقل آنچه را با خود مرور میکرده بر کاغذ آورده است. بر او و بر بسیاری از مردم پوشیده نیست که این رایها پایههای چوبههای اعدام را محکمتر و حلقهی طناب دار را بر گردن مردم ایران بیش از پیش تنگتر میکند. ایران اتفاقا در دو سال گذشته از آغاز ریاست جمهوری حجتالاسلام حسن روحانی، در صدر کشورهای صادرکنندهی حکم اعدام و اجرای آن قرار دارد.
از خود میپرسم به آنانی که در ایران یا خارج از کشور ادعای آزاداندیشی و فهم و مبارزه و اصلاح و تغییر و تحول و… داشته و مردم را به شرکت در بازی انتخابات و همراهی با رژیم ترغیب میکنند چه باید گفت؟
به ترانهای که سال گذشته در آلمان منتشر شده فکر میکنم. ترانهای در نکوهش مردمیکه در تظاهرات مختلفی که علیه خارجیان و پناه جویان ترتیب داده میشود شرکت میکنند. این شرکتکنندگان خود را نازی و فاشیست نمیدانند، اما با حضور در صف و برنامههای نازیها، عملا آنان را همراهی میکنند. این مردمِ Mitläufer یا همراه، اغلب از سطوح متوسط و میانه جامعه هستند. آنها از اینکه با نازیها در یک ردیف قرار داده میشوند عصبانی شده و اعتراض میکنند: چرا ما را با نازیها یکی میکنید؟ مخاطب ترانهای که به آن اشاره کردم این دسته از مردم هستند.
«کارولینا کِبِکوس» خواننده ترانهی «چقدر تو ابلهی»، یک کابارتیست جوان آلمانی است که برنامههای اِستندآپ کمدی او در شبکههای مختلف تلویزیون آلمان پخش میشود. او در ترانهاش مردمی را که در آلمان در برنامههای نئونازیها شرکت میکنند مورد نکوهش و پرسش قرار میدهد. در یکی دو سال اخیر هنوز در خشونت علیه خارجیان و خوابگاههای پناهجویان کسی کشته نشده، اما این هنرمند آلمانی به «زخمهائی» که نازیها در طول تاریخ بر پیکر بشریت از خود به جای گذاشتهاند اشاره میکند و خطاب به این «همراهان» میپرسد: چطور با این همه نشانه شما هنوز متوجه نیستید که برای چه کسی هورا میکشید؟ کارولینا در ترانهاش میخواند: «شرمم میاد، از همهی پرچمها و نشانههایت و از همه زخمهائی که از خود بجا گذاشتی.»
راستی اگر بلند کردن دست و دادن سلام هیتلری مایهی شرم است، و آنان که در این صفها و بازیها شرکت میکنند «ابلهانی هستند» که از تاریخ درس نگرفته یا نمیخواهند درس بگیرند، به آنان که در ایران انگشت خود را بر برگههای رای جنایتکاران گذاشته و با افتخار بر زیر سایه پرچمی لبخندزنان جشن شادی میگیرند که خون مردم ایران از آن میچکد، چه باید گفت؟
حنیف حیدرنژاد
http://www.hanifhidarnejad.com
بندهایی از ترانه «تو چقدر ابلهی!»
در یک صف با انواع و اقسام نازیها رژه میری
میخوای یک آلمانی خوب باشی
به خوابگاه پناهجویان حمله میکنی
و با این کار واقعا خودت رو به کثافت میکشی
دستات رو بلند میکنی [به نشانهی سلام هیتلری]
و با این کار از شهروند خوب به فاشیست تبدیل میشی
وگرنه کاری بیشتر از این نکردی
به تو میخندند، میتونی اینو بفهمی؟
شرمم میاد از همه پرچمها و نمادهات، پشت اون دیوار، بله، در درسدن [اشاره به مرکز پگیدا]
بذار به تو بگم، نه، بذار به تو بگم
واقعا نمیدونی چقدر ابلهی؟!
منبع:پژواک ایران