چند سوال و ابهام در مورد بيانيه «پشتيبانان سکولار جنبش سبز ایران»
حنیف حیدرنژاد
این بیانیه با عنوان "ما ايرانی بی تبعيض می خواهيم"(1) در بند یک خود تاکید میکند:"بنظر ما، مشکل اصلی و تاريخی ملت ايران تحمل رنج مدام ناشی از سلطه ی انواع تبعيض ها بوده است." خواسته های پانزده گانه آورده شده در این بیانیه نیز تماما بر اساس رفع تبعیض تنظیم شده است. اما چند ابهام و کمبود در آن وجود دارد:
1- بیانیه در پیشگفتار با این جمله شروع میشود: " ما، امضاء کنندگان اين بيانيه، بخشی از پشتيبانان سکولار حامی جنبش سبز"...
سوال: منظور از "جنبش سبز" کدام جنبش می باشد؟ آیا منظور جنبش آزادی خواهانه مردم ایران است که در خیابانها خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی هستند، یا آن حرکتی که موسوی و کروبی و دیگر اصلاح طلبان وفادار به نظام در داخل یا خارج ایران آنرا نمایندگی میکنند؟
اگر منظور، حمایت از موسوی و کروبی باشد، آنگاه این سوال پیش می آید که چرا این منظور واضح و شفاف گفته نشده است. ابهام آفرینی چرا؟
2- بیانیه به درستی تاکید دارد که: " تنها راه چاره برای نجات سرزمين مان از انواع بحران های فعلی را انحلال کامل حکومت موجود و به رای گذاشتن نوع حکومت آينده، و گزينش نمايندگان مجلسين مؤسسان و شورا، و دولت آينده ی ايران از طريق يک سلسله انتخابات آزاد، و زير نظارت نهادهای بين المللی می دانيم."
اما اگر منظور بیانیه از "جنبش سبز" ، جنبش موسوی و کروبی باشد، این سوال مطرح می شود که وقتی این هر دو نفر بر قانون اساسی و ولایت فقیه و در نتیجه دخالت دین در سیاست تاکید دارند، چگونه میتوان از آنها حمایت کرد و چگونه می توان انتظار داشت که آنها با محتوای این قسمت از بیانیه موافق باشند؟
تنظیم کندگان بیانیه خود خوب می دانند که این خواسته آنها با خواسته های موسوی و کروبی در تضاد و تناقض است و آن دو نفر نیز چنین خواسته ای نداشته و ندارند. بنابراین سوال این است: آیا هدف، فقط اطلاعیه دادن است، یا ارائه یک راه کار عملیِ مشخص؟ تناقض خواسته فوق با مواضع موسوی و کروبی، تناقضی بنیادین و اساسی می باشد، اگر پایداری بر "انحلال کامل حکومت موجود"، یک پرنسیب و اصل غیر قابل چشم پوشی باشد، دیگر دفاع از جنبش سبز موسوی چرا؟
اینجاست که میتوان چنین نتیجه گیری کرد که شاید انگیزه اصلی از تنظیم چنین بیانیه ای، عرضه کردن خود با این هدف باشد که تنظیم کنندگان بیانیه در تعادل قوای سیاسی به بازی گرفته شوند. در چنین صورتی باید گفت روح حاکم بر بیانیه یک روح فرصت طلبانه بوده و چنین رویکردی نمی تواند منشاء تحولاتی سالم در آینده باشد. اگر قرار باشد بر اساس عدم صداقت از جریانی دفاع شود که تنظیم کندگان بیانیه خود به خوبی بر ماهیت ضد دمکراتیک آن آگاه و وافق هستند، جریانی که جناح مغلوب و شکست خورده نظام را نمایندگی میکند، باید پیشاپیش یقین داشت که از دل چنین سیاست غیر صادقانه ای، سکولاریسم، دمکراسی و حقوق بشر بیرون نخواهد آمد.
3- بیانیه در چند جا و همزمان با تاکید بر اصل یک پارچگی کشور، از "قومیت" ها نام می برد. آیا باید حذف "ملیت" و استفاده از واژه قومیت را تنها یک خطا ی انشائی در تنظیم بیانیه دانست یا یک حذف آگاهانه؟ بیانیه در بند هفت بر احترام به "مالکیت خصوصی" تاکید میکند و عملا فراتر از طرح خواسته های کلی، بطور مشخص موضع خود را نیز در قبال آن تعیین میکند. سوال اینجاست که پس چرا در هیچ کجا در زمینه حقوق ملیت ها به "حق تعیین سرنوشت" ملل ساکن ایران اشاره ای نشده و هیچ صراحتی در آن دیده نمی شود و چرا برای مثال از فدرالیسم، سخنی به میان نیامده است؟
4- سوال دیگر آنکه چرا هیچ کجا از ضرورت یک کمیته حقیقت یاب و مجازات جنایتکاران بر اساس موازین بین المللی سخنی گفته نشده است؟ تکلیف آمرین و عاملین جنایت های انجام شده در سی و یک سال گذشته چه می شود؟ آیا مسکوت گذاشتن این موضوع یک "تبعیض" در قبال قربانیان و خانواده ها و بازماندگان جنایت های جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته نمی باشد؟
اینجاست که بار دیگر انگیزه اصلی تنظیم کنندگان بیانیه مورد تردید قرار میگیرد.
حنیف حیدرنژاد
.............................
http://www.seculargreens.com/
منبع:پژواک ایران