نگاهی به پیام مسعود رجوی به خامنه ای و رفسنجانی
حنیف حیدرنژاد
مسعود رجوی پیامی به خامنه ای و رفسنجانی به تاریخ 18 اردیبهشت 1392 ارسال کرده که در سایت های وابسته به سازمان مجاهدین خلق ایران انتشار عمومی پیدا کرده است.[1]
مسعود رجوی در "پیام به خامنه ای و رفسنجانی" آنها را "آقایان" خطاب می کند و نه "آخوند های جنایتکار".
به آنها "سلام" می فرستد و آنها را به "هدایت" دعوت می کند. آیا این افراد منتظر نامه و پیام مسعود رجوی نشسته اند تا چشمشان بر جنایتی که طی سه دهه مسئولیت آن را عهده دار بوده اند باز شده و راه "هدایت" پیشه گیرند؟ چطور است که یک شبه جنایتکاران به "آقایان" تبدیل می شوند و چرا توضیحی در رابطه با این تغییر لحن و تغییر سیاست داده نمی شود؟
مسعود رجوی در پایان پیام خود و در بند 2 با لحنی آمرانه می نویسد "رفسنجانی باید پیرانه سر ترس را کمی کنار بگذارد و بلادرنگ برای انتخابات ریاست جمهوری رژیم ثبت نام کند". و خطاب به خامنه ای نیز توصیه می کند "باید راه ریاست جمهوری رفسنجانی را هموار کند و به تقسیم قدرت با او تن بدهد".
آیا خامنه ای و رفسنجانی در تصمیم گیری های خود منتظر مانده اند تا رجوی به آنها بگوید "بلادرنگ" چه بکنند یا چکار نکنند؟ چطور است یک شبه آن چیزی که رجوی در سه دهه گذشته "مضحکه و نمایش انتخاباتی" می خواند، به "انتخابات" تبدیل می شود و چطور است که مسعود رجوی بجای تکرار سیاست سه دهه گذشته مبنی بر تحریم انتخابات رژیم، این بار از تحریم سخن نمی گوید؟ آیا رهبر "تنها آلترناتیو دمکراتیک" رژیم جمهوری اسلامی این حق "دمکراتیک" را برای افکار عمومی قائل است که چنین سوالاتی را مطرح کنند؟
مسعود رجوی برای آنکه پیشاپیش راه هرگونه سوال و انتقاد در ارتباط با چرخش سیاستی که پیشه کرده است را بر منتقدین و پرسش کنندگان ببندد، تاکید می کند که تردید ندارد پس از انتشار این پیام، دیگران پیام او را "به گونه ای که می خواهند و در چهارچوب اوهام خود تعبیر و تفسیر می کنند". او این متقدین را "هم کیشان و هم خطان و متحدین عینی " رژیم و "پاسداران سیاسی نظام" خطاب می کند. آیا رجوی اصلا در مقابل افکار عمومی مسئولیتی احساس می کند که به سوالات مربوط به چرخش سیاست های این سازمان پاسخ دهد، بی آنکه پرسش کنندگان پیشاپیش مورد تهدید و توهین قرار گیرند؟
مسعود رجوی در پیام خود تاکید می کند که 40 سال پیش خامنه ای و رفسنجانی از ِقبل مجاهدین برای خود اعتبار می خریدند و یادآوری می کند بخاطر رسیدن به قدرت و حفظ قدرت است که اکنون آنها به هرجنایتی دست زده و آنرا توجیه هم می کنند. مسعود رجوی ایستاده بر "دریای خون شهیدان" به این جنایتکاران و "بصیران درون نظام" پیام و پیشنهاد می فرستد و از آنها می خواهد که به "انقباض" نظام پایان دهند تا خون کمتری به زمین بریزد.
مسعود رجوی خود باید به این سوال پاسخ دهد که چطور است چنین نظام جنایتکاری در درون خود "بازی تقسیم قدرت" را باید بپذیرد، اما او خود نه تنها حاضر نیست به دوره "انقباض" و رهبری مادام العمر بر سازمان مجاهدین پایان دهد، بلکه گوش شنوائی برای هیچ گونه سوال و پرسش و انتقادی نیز ندارد؟ چرا مسعود رجوی مجاز است حتی به سران این رژیم نامه نوشته و پیام و پیشنهاد بدهد و این سیاست او را هم باید عین "انقلاب" دانست، اما هرکسی که خود او را مورد پرسش قرار دهد به "پاسدار سیاسی نظام" تبدیل می شود؟
اگر مسعود رجوی از رهبران رژیم انتظار تغییر رفتار و سیاستشان را دارد و برای آنها پیام سرگشاده می فرستد، چطور است که به نامه ی سرگشاده ایرج مصداقی که با فاکت و اسناد بسیار همراه است جواب نمی دهد؟[2]
اگر او برای سران رژیم نسخه خروج از بن بست می پیچید، پس چرا حاضر نیست به سوالاتی که از خود او می شود پاسخ دهد؟ با چنین رفتاری، برای ناظر بیرونی سخت خواهد بود که او و ادعاهایش را باور کند.
چرا مسعود رجوی در سال های گذشته از این پیام ها نمی داد و حتی زمانی که بازرگان زنده بود، در پیام به او، او را از "خوردن نانی که از گندم ری" ساخته شده برحذر می داشت و خواهان آن می شد که بازرگان انتخابات رژیم را تحریم کند. چگونه است که خود او اکنون رفسنجانی را تشویق به شرکت در انتخابات همان نظام می کند. آیا این بدان معنی است که میزان و مقیاس اندازه گیری هر سیاست و هر "خوب و بد"ی مسعود رجوی است و هرچه را او می گوید باید مطلقا درست دانست؟ چرا رفتار و سیاستی که تا دیروز توسط مجاهدین محکوم می شد می تواند امروز معنی دیگر داشته باشد؟ البته که در دنیای سیاست کار کردن روی تضادهای درونی رقیب روشی معمول و شناخته شده است، اما وقتی مجاهدین هر روشی را به انحصار خود در می آورند و معیار بجا یا نابجا بودنِ استفاده از هر تاکتیک را مسعود رجوی بدانند، این، یعنی خود را "خدایگان" دانستن. در این حالت، دیگران تنها مجاز به اطاعت از این رهبری بوده یا می توانند برای او هورا بکشند، اما سوال و انتقاد از او جائی نداشته و نمی توانند از او در مورد تغییر رفتار و سیاستش توضیح بخواهند.
مسعود رجوی در پایان شعار می دهد "برقرار باد ارتش آزادیبخش ملی ایران". باید سوال کرد کدام ارتش؟ ارتشی که خلع سلاح شده و اینک در زندانی به نام "لیبرتی/ آزادی"در عراق به گروگان گرفته شده و در معرض خطر است و حتی نمی تواند خود را از بن بستی که برای او ایجاد کرده اند خارج کند، چگونه می تواند برای رهائی مردم ایران اقدام عملی انجام دهد؟ بجای این شعار دادن ها چرا رجوی نمی خواهد شکست یک استراتژی را پذیرفته و مسئولیت پاسخگوئی به آن را به عهده بگیرد؟ آیا کسی او را با اینگونه شعار دادن ها جدی می گیرد؟
حنیف حیدرنژاد
22 اردیبهشت 1392 / 12.مه.2013
منبع:پژواک ایران