سازمان مجاهدین خلق، تجربه ای شکست خورده و بی اعتبار
حنیف حیدرنژاد
شنبه 30 جون 2018 برابر با 9 تیر1397 سازمان مجاهدین خلق گردهمایی سالیانه خود در پاریس را برگزار کرد. به گفته این سازمان «هیأتهای نمایندگی از کشورهای مختلف جهان، شامل برجستهترین شخصیتهای سیاسی، نمایندگان پارلمان ها، شهرداران، منتخبان مردم و کارشناسان و متخصصان بینالمللی اوضاع ایران نیز شرکت داشتند.» سخنران اصلی این گردهائی همچون سال های گذشته مریم رجوی رهبر دوم این تشکیلات بود که از او با عنوان «رئیس جمهور منتخب مقاومت» یاد می کنند.
پیام اصلی این سخنرانی که از سوی مریم رجوی بر آن تاکید می شد این بود که این سازمان و تشکیلات تنها آلترناتیو دمکراتیک و جانشین اصلی برای دوره ی بعد از رژیم جمهوری است. مریم رجوی در تشریح نشانه های «دوران سرنگونی» از جمله گفت «مهمترین نشانه دوران سرنگونی این است که آنچه آخوندها از آن میترسیدند، به دست آمده و آن پیوند میان خشم محرومان و ستمزدگان با مقاومت سازمانیافته است.» منظور از مقاومت سازمان یافته، همان سازمان مجاهدین خلق می باشد. حال آنکه با وجود ویدئوهای متعدد که از تظاهرات و درگیری های مختلف در ایران در سال های اخیر منتشر شده است، هیچگاه هیچ شعار یا نشانه ای در حمایت از این تشکیلات دیده نشده است چه برسد به تائید گفته های این سازمان که مدعی است سازماندهی این اعتراضات را به عهده دارد.
سازمان مجاهدین خلق فرصت طلبانه بر آن است تا در سایه خشم و نفرت مردم از نظام جمهوری اسلامی، به پشتوانه خاطره تشکیلات قوی که در سال های 57 تا 60 در ایران داشته است، خود را هنوز قوی و نیروئی حاضر در صحنه نشان دهد. این یک دروغ و مردم فریبی بزرگ است. اگر چنین ادعائی واقعیت داشت و اگر آنچه مریم رجوی آن را «کانون های شورشی» می نامد، در ایران وجود واقعی داشت، باید تاثیر آن در اعتراض و مبارزه اجتماعی روزانه مردم دیده می شد.
سازمان مجاهدین خلق با تبلیغات وسیع در تلاش است تا اعتراض مردم را هرچه بیشتر به سوی خشونت و درگیری مسلحانه سوق دهد. این سازمان همچون رژیم جمهوری اسلامی از خون و جنگ و مرگ و نابودی تغذیه می کند. برای این تشکیلات مرگ شهروندان ایرانی و ویرانی زیر ساخت ها شهری اهمیتی ندارد، آنچه مهم است کسب قدرت به هر قیمت است. بنابراین دامن زدن به خشونت بیشتر و جنگ مسلحانه پایه اصلی استراتژی این تشکیلات است. رو آوری مردم به مقاومت مشروع از خود در مقابل سرکوب نیروهای امنیتی رژیم، به معنی قبول و حمایت از سازمان مجاهدین خلق نیست.
مریم رجوی در بخش دیگری از سخنرانی خود گفت «بدون تشکیلات و سازمان رهبریکننده، بدون عبور از کورههای گدازان سنجش و آزمایش، و بدون پرداخت قیمت و فدا و مجاهدت، میتوان بهکار این رژیم پایان داد.» واقعیت این است که رهبری این سازمان در 37 سال گذشته اغلب نیروهای آزادی خواهی که به عشق آزادی ایران به این سازمان پیوسته یا از آن حمایت می کردند را یا به کشتن داد یا به دلیل سیاست های غلط و استراتژی های مرگبار بدانجا کشاند که از این تشکیلات جدا شوند. در سه دهه گذشته هزاران نفر از اعضاء سازمان مجاهدین و ده ها شخصیت و یا حزب و تشکیلات سیاسی از شورای ملی مقاومت، تشکیلات دست ساز سازمان مجاهدین خارج شدند. به این ترتیب این سازمان عملا با پافشاری بر سیاست های به غایت ایدئولوژیک و تمامیت خواهانه خود، زمینه هر نوع همبستگی و اتحاد عمل را از بین برد. رهبری این سازمان با سیاست هائی بر ضد منافع ملی ایران، انسان های سیاسی که می توانستند در شرایط امروز در سازماندهی اعتراضات مردم نقش تعیین کننده ای داشته باشند را نابود یا به بی عملی کشاند. این یک خدمت بزرگ به نظام جمهوری اسلامی بود که بر عمر رژیم افزود.
مریم رجوی در سخنرانی خود همچنین گفت «ما به پیریزی جامعه ی فرا میخوانیم که تار و پودش آزادی، دموکراسی و برابری است. همچنین مرزبندی با استبداد و وابستگی و تبعیض جنسی و قومی و طبقاتی است. ما از برابری زن و مرد، از حق انتخاب آزادانه پوشش، از جدایی دین و دولت، از خودمختاری ملیتها، از تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی کلیه افراد ملت ایران، از لغو اعدام، از آزادی بیان، احزاب، مطبوعات و اجتماعات، از آزادی اتحادیهها، انجمنها، شوراها و سندیکاها دفاع کرده و دفاع میکنیم.» این سخنان نیز یک فریبکاری بزرگ است. اگر بخش بزرگی از مردم ایران در سال های 1356 و 1357 خمینی را نمی شناختند و وعده های دروغ او را باور کردند، امروز و در زمان اینترنت و رسانه های جمعی، گذشته ی سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن ناشناخته نیست. سازمان و تشکیلاتی که در درون خود دگراندیش و منتقد و مخالف را تاب نیاورده و زندان و شکنجه می کند، سازمانی که در آن از مرگ های مشکوک سخن به میان است، تشکیلاتی که در آن زن و مرد به طلاق های ایدئولژیک مجبور می شوند، سازمان و تشکیلاتی که چندش آورترین نوع جدا سازی مرد و زن در آن حاکم بوده و روابط انسانی حاکم بر اعضا آن با فحاشی و کتک کاری و «تُف باران کردن» همراه است. سازمانی که با عشق و عشق ورزی دشمن است، زنان را در مراحل مختلف شستشوهای مغزی درون تشکیلاتی به جراحی رحم ترغیب یا ناچار می کند، فرزندان را از والدین گرفته و به کشورهای مختلف منتقل می کند و آنان را با سرنوشت های دردناک مواجه می سازد، نوجوانان را به سربازگیری اجباری می کشاند، تشکیلاتی که در آن اعضا به سرسپاری و «ذوب در رهبری عقیدتی» فراخوانده شده و هر فردی که از آن سرپیچی کند را «خائن و لایق اعدام» خطاب می کند، تشکیلاتی که همه مناسبات آن برگرفته از تفاسیر «انقلابی» از اسلام و تشیع بوده و سیاست در آن با ایدئولوژی عجین است. سازمانی که از ورود خبرنگاران آزاد در گردهمائی هایش جلوگیری می کند و شرکت کنندگان در نمایش های خود را با صرف هزینه های گزاف و با انواع کلک از ملیت های مختلف جمع آوری می کند، سازمانی که ارتباط اعضا با خانواده هایشان را قطع و مانع اطلاع رسانی تشکیلات به خانواده ها می شود. سازمانی که رهبری تشکیلاتش (مسعود رجوی)، 15 سال است خود را از انظار عمومی مخفی کرده و حاضر به پاسخگوئی نیست، تشکیلاتی که هیچ شفافیتی نداشته و همه چیز در لایه های تو در توی مخفی کاری پیچیده شده است، تشکیلاتی که اسناد ویدئوهای موجود نشان می دهند که چگونه رهبر آن، مسعود رجوی با فرماندهان اطلاعاتی حکومت صدام حسین جلسه داشته و از آن ها دستور برای عملیات در ایران می گرفته و در مقابل از آنها پول دریافت می کرده است. تشکیلاتی که حامیان آن سیاستمداران و یا حکومت هائی جنگ طلب هستند و ….، چنین تشکیلاتی هنوز به قدرت نرسیده، آزمایش خود را پس داده و اعتباری ندارد.
چرا باید مردمی که 40 سال است جمهوری اسلامی را تجربه کرده اند، اینک به این تشکیلات دل خوش کنند؟ آیا حرف ها و کلمات قشنگ مریم رجوی می تواند مردم را فریب دهد؟ آیا مردم ایران که از هر نوع انحصارگرائی و تمامیت خواهی سیاسی و مذهبی خسته شده اند، حاضرند، بعد از رفتن رژیم کنونی با آمدن یک جمهوری اسلامی دیگر با نام و نشانی دیگر موافقت کنند؟ مسعود و مریم رجوی و سازمان مجاهدین خلق فرصت طلبانه برآنند تا بر موج خون و خشم و نفرت مردم از جمهوری اسلامی سوار شده و زمینه ی به قدرت رسیدن خویش را فراهم کنند و بر آنند تا با تبلیغات و جمع کردن شرکت کنندگان اکثرا غیر ایرانی در گردهمائی های نمایشی خود اینچنین وانمود کنند که در بین ایرانیان پایه ی اجتماعی دارند تا از این طریق بتوانند حمایت مالی و سیاسی قدرت های منطقه ای را جذب کنند.
سازمان مجاهدین خلق تشکیلاتی به غایت خطرناک است که نه تنها هیچ گونه صلاحیت برای حضور در ساختار سیاسی ایران بعد از جمهوری اسلامی را ندارد، بلکه باید قبل از هر چیز به دلیل تمام سیاست های ضد ایرانی اش که منجر به طولانی تر شدن عمر جمهوری اسلامی شد، پاسخگو باشد.
اگر متاسفانه برای بسیاری از مردم ایران 40 سال لازم بود تا به این اقناع برسند که اندیشه های خمینی و نظامش نمی تواند جز مرگ و نابودی چیز دیگری برای ایران و ایرانی ارمغان داشته باشد، در مورد سازمان مجاهدین خلق، همین 40 سال گذشته در اپوزیسون، کافی بود تا اندیشه ها و سیاست هایش آزمایش پس داده و روشن سازد که این سازمان نیز آن روی سکه ی ولایت فقیه است. آینده ایرانِ آزاد به آنانی نیاز دارد که در اندیشه و عمل پایبند به دمکراسی و حقوق بشر، پولورالیسم و سکولاریسم بوده و به مردم ایران اتکاء داشته و حاضر نیستند بخاطر رسیدن به هدف، استفاده از هر وسیله ای را توجیه کرده و به قیمت جنگ یا دریافت پول از قدرت های خارجی، انسان ها را سرباز یک بار مصرفِ رسیدن به اهدافِ خود سازند. کارنامه جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین در این مورد خونین و تاریک است. تجربه ای که هر دوی آنها را نیروهائی بی اعتبار و ورشکسته ساخته است.
منبع:پژواک ایران