چه درسهايى ميتوان از بهمن ٥٧ گرفت ( بخش سوم )
عباس رحمتی
ما ايرانيان ، در هرسر فصل و مقاطع حساسي براى سرنوشت كشورمان ، نتواسته ايم تصميم درستی اتخاذ كنيم در هر سر فضل نتوانستيم سرهِ را از ناسرهِ تشخيص بدهيم ، در هر مقطعى نتوانستيم كار را به كاردانش بدهيم و بزرگترين اشتباهى كه مرتكب شديم اين بوده كه روحانيون يا همان آخوندها را نشناختيم و هرچه پدر بزرگها هم مي گفتند به حرف آنها گوش نكرديم مردم كه در آنزمان دكتر على شريعتى را معلم انقلاب مى دانستند و تفكر ات او را آغاز بيدارى ميدانستند، حتا به ياد نوشته هاى او هم كه روحانيت را بخوبى تشريح كرده بود، نيافتادند و با تأسف بسيار، گروه هاى سياسيمان هم همراه توده هاى ميليونى با تخته گاز به حمايت " خمينى " كه بعضى ها او را " هُمينى " هم مى گفتند، پرداختند (مجموعة آثار با مخاطبهاي آشنا)[17].
بله ، گروه هاى سياسى هم از چپ ِ چپ تا راستِ راست با خمينى و ساير ين همراه شدند ، آيا خمينى مهره مار داشت كه چنين چشم بسته از او حمايت كرديم ؟ تا جايى كه بعضى ها او را تا ماه هم بالا بردند ، فخرالدين حجازى كه خود را روشنفكر تلقى ميكرد او را جانشين امام زمان دانست و اين آغاز انحراف بود و نه بيدارى كه ريش و قيچى را به روحانيت سپرديم ! فخرالدين حجازى خود را پيرو شريعتى ميدانست و در مقابل خمينى به او ميگفت :امام بگو كه تو امامى ! اما شريعتى در مورد روحانيت چه ميگفت و نگاهش به اسلام و سوسياليست چگونه بود ؟
شريعتى و سوسياليسم :
پدر شريعتى محمد تقى كه خود آموزگار بود لباس روحانيت را كنار گذاشت و همچنان در دبيرستانهاى مشهد متون دينى تدريس ميكرد او كانون نشر حقايق اسلامى ، شاخه خداپرستان سوسياليست را پايه گذارى و در سالهاى ملى شدن صنعت نفت سرسختانه از دكتر محمد مصدق پشتيبانى كرد ، آخوندها و ديگرها محافظه كاران شريعتى(على ) را تلويحاً فردى با گرايش هاى پنهانى " وهابى گرى " "سنى " و حتا " بابى ميخواندند او بعد از فارغ التحصيل شدن در يك روستا به تدريس پرداخت و بعدها براى ادامه تحصيل در رشته جامعه شناسي به فرانسه رفت و پس از باز گشت در دانشگاه مشهد به تدرس عربى و فرانسه پرداخت و كتاب عربى " ابوذر " خدا پرست سوسياليست را به زبان فارسى ترجمه كرد به باور او اين كتاب عملا پيام آور و پيشگام سوسياليسم در تاريخ جهان بوده است . پدر شريعتى در ستايش از فرزندش ميگفت كه او از هنگامى كه با ابوذر آشنا شد ، تلاش كرد تا زمان مرگش مطابق با اصول (فكرى ) ابوذر زندگى خود را تنظيم كند [٢٦] سايرين نيز از شريعتى بعنوان " ابوذر ايران " تمجيد كرده اند [٢٧]
شريعتى و روحانيت:
گفته هاى شريعتى هم در مورد روحانيت و آخوندها با اينكه تناقضات زيادى داشت ولى در يك جا به وضوع ريشه ها و محل در آمد و تغديه و رشد و نمو آخوندها با بازار را نشان ميدهد و چهره واقعى روحانيت را مطرح ميكند .شريعتى در باره روحانيت(بايد گفت ، جامعه اى به اين نام وجود ندارد واين جامعه را خود آخوند نام گذاشته اند ) يا همان آخوندها ميگويد : از آنجايى كه در آمد روحانيت از از موقوفات ، خمس و سهم امام تأمين ميشود نيروهاى ارگانيكى بين طبقات مالك و روحانيون وجود دارد . او با تعابيرى بر انگيزاننده مينويسد : مشكل اسلام معاصر در اين است كه پيوند نا مباركش را با خرده بورژوازى به صورت تمام و كمال بر قرار كرده است . در اين پيوند روحانيت مذهب را براى بازار سهل و راحت كرده است و در مقابل بازار نيز راحتي دنيا را براى روحانيت فراهم كرده است . اسلام در عصر فئوداليسم ، در خدمت توجيه قدرت زمين داران بود و اكنون در عصر سرمايه دارى از گناهان و خطاهاى تجار و بازار چشم پوشي ميكند . وى حتا روحانيون را به دليل پذيرش تشريفاتى جديد نظير آيت ا... و حجت الاسلام و پنهان كردن اين واقعيت از مردم مبنى بر اين كه شغل پيشوايان شان چوپانى و زراعت و پيشه ورى بوده و همچنين به دليل تضعيف راديكاليسم اسلام آن به پدر سالارى رقيق شده مورد انتقاد قرار داده است . درپايان شريعتى نتيجه ميگيرد كه از آنجايى كه علما وظيفه خطير ترويج پيام واقعى اسلام را ناديده گرفته و عملا آن را قربانى كرده اند ، مأموريت اين امر از اين پس به روشنفكران واگذار شده است : " رسالت فعلى ما آزاد كردن اسلام از ( نفوذ ) روحانيون و طبقات مالك است " آثار شريعتى عمدتن جوانان و روشنفكران را مخاطب قرار ميدهد و در جايى ديگر در مورد اسلام منهاى آخوند مى نويسد :
آنچه براي من بزرگترين اميد تسليت بخش نيرو دهنده است... روشنفكراني خواهند بود كه اسلام عليوار و خط مشي حسينوار را به عنوان مكتب فكري نهضت اجتماعي و ايدئولوژي (با مخاطبهاي آشنا) لابي خود را انتخاب كردهاند؛ چه اكنون خوشبختانه همانطور كه دكتر (مصدق) تز " اقتصاد منهاي نفت" را طرح كرد تا استقلال نهضت را پيريزي كند و آن را از بند اسارت و احتياج به كمپاني استعماري سابق آزاد سازد، تز « اسلام منهاي آخوند» در جامعه تحقق يافته است و اين موقعيت موجب شده است كه اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطايي و اسارت در كليساهاي كشيشي و بينش متحجر و طرز فكر منحط و جهانبيني انحرافي و خرافي و جهالت ... آزاد شود.-[١٧] جوانان اگر اين درسها را از معلم خود گرفته بودند وبدنبال شعار هاى تو خالى خمينى نمى رفتند شايد ، وضعيت كنونى ما طور ديگرى شده بود . در مقابل خمينى كه غالباً مخاطبانش آخوندهاى دور وبرش بودند ، زمانى كه در نجف [١٨] بود به تدريج قرائت خود از اسلام شيعى را تثبيت كرد ، قرائتى كه شايد بهترين توصيف براى آن روحانيت مردمى باشد [١٩] خمينى انديشه هايش را نخست به شكل سخنرانى درجمع طلاب حوزه در سال ١٣٤٩ بيان كرد و سپس آنها را بدون نام نويسنده با عنوان ولايت فقيه / حكومت اسلامى انتشار داد [ ٢٠] كه در شماره قبل از آن با يك فريب بزرگ نام برده شده است .
البته ، تحليل معلم انقلاب در مورد روحانيت خود ،داراى تناقضاتى بود كه مخاطبان را دچار ترديد ميكرد يك جا، روحانيت و آخوندها را چنان سكه يك پول ميكرد كه اعتبارى از اين فريبكاران باقى نميگذاشت و جايى ديگر از روحانيت دفاع ميكرد و خيانت ها و قراردادهاى خانمانسوز را به روشنفكران نسبت ميداد ، درست بر خلاف اين نظر ، آخوندها كه روشنفكران را قبول نداشتند و در مقاطع مختلف به مردم خيانت ميكردند و با حاكميت موجود نزديك ميشدند، او معتقد بود وظيفه روشنفكران فقط نوشتن و تفكر نيست بلكه آنان وظيفه دارند جوهرهء حقيقى اسلام انقلابى را احيا وبازيابى كنند . به باور شريعتى شيعه ، جهان بينى منسجمى دارد كه در آن موتور اصلى توسعه انسانى و جبر تاريخى يا همان حركت " ديالتيكى "و" ديالكتيكى تاريخى " است . شريعتى برداشتى انقلابى از بعضى اصطلاحات اسلامى ارائه داد كه باعث شد موتور انقلاب شتاب بيشترى بگيرد او اصطلاح "امت" را به يك جامعه پويا و درانقلاب دائمى ،" توحيد " را به وحدت اجتماعى ، "امامت " را به رهبري كاريزماتيك ، " جهاد را به مبارزه آزاديبخش ، " مجتهد " را به مبارزه انقلابى ، " شهيد " را به قهرمانى انقلابى ، " موءمن " را به مبارزه حقيقى "كافر" به ناظر منفعل و " شرك" به سر سپردگى سياسى "انتظار "را به انتظار يك انقلاب ، "تفسير "را به مهارت استخراج معانى راديكال از متون دينى و احتمالا از همه مهمتر مستضعفين را به توده هاى ستمديده - همان دوزخيان روى زمين - تغيير داد . داستان هابيل و قابيل را به صورت استعاره اى در باب مبارزه طبقاتى و الگوى كربلا را به يك درس اخلاق در خصوص از خود گذشتگى انقلابى تعبير كرد . و او شعار هر روز عاشورا و هر مكان كربلا و هر ماه محرم را وضع كرد و امام حسين را به هيئت پيشواى انقلابى ، فاطمه را مادرى رنج كشيده و بردبار و زينب را زن نمونه اى كه پيام انقلابى را زنده نگه داشت ، در پايان بايد گفت تعجبى نداشت كه به باور شريعتى اسلام را از يك دين به مذهب و به نوعى " ايدئولوژى" سياسى تبديل كرد كه در غرب بنام اسلامگرايى و اسلام سياسى يا اسلام راديكال خوانده ميشود.
شريعتى در تفسير كاملا متفاوتش از اسلام از محكوم كردن علماى سياسى و محافظه كاران دريغ نكرد . آنان را به تبديل كردن دين به " افيون " توده ها ، تضعيف روح زندهء دين و تغيير آن به يك جزميت خشك كه فقط با علوم غريبه و خرافات و آداب طهارت سرو كار دارند ، همكارى با طبقه حاكم و خرده بورژوازى بازار و تغيير تشيع علوى به تشيع صفوى و به بطور كلى توجه بيش از از حد به الهيات ، فلسفه و فقه به جاى ايمان و عمل و تعهد ، متهم كرد . او همچنين اسلام مجتهدين را با اسلام مجاهدين كاملا متفاوت ميدانست. [٢١] و همين نوع تفكرات است كه حاكميت را به چنين روزى انداخته است كه ميخواهد تمامى مسائل كشور را با احكام و فقه حل كند و افرادى مثل جنتي و خامنه اى و... نقشه هاى شومى را براى ايران ترسيم كرده اند كه در صورت بقاى اينها آينده اى تيره و تارى را براى ايران بايد تصور كرد .حكومت ولايت فقيه و حاكميت اسلام ، مجتهدين و پيش فرض هاى آنها چنين است كه نخست ، خداوند پيامبران و امامان را براى هدايت جامعه فرستاده است و اين پيامبران و امامان شريعت را براى حفظ جامعه در مسير درست بر جاى گذاشتند و در غيبت امام زمان و با بيان وى مجتهدين، عملا نگهبانان شريعت به شمار ميروند. منظور علماى سنتى از اصطلاح ولايت فقيه نظارت بر بنيادهاى دينى و افراد نيازمند هدايت و راهنمايى ِ اقليت ها ، زنان بيوه و عقب ماندگان ذهنى بود اما اين معنا از ديد خمينى هدايت تمام مردم را در بر ميگرفت ، وى همچنين آيه " از خداوند ، پيامبر و اولى الامر اطاعت كنيد " را به معناى اطاعت از مجتهدان نيز تفسير كرده بود . به اعتقاد يكى از پيروان خمينى ، ولايت فقيه در اين تعبير گسترده هيچ پيشينه اى در قرآن ، شريعت و يا آموزه هاى ائمه نداشت [٢٢] خود خمينى معتقد بود كه شنيدن انديشه هايش براى برخى كاملا نامأنوس و عجيب است چرا كه طى سده هاى گذشته پادشاهان ، امپرياليست ها و ديگران سخت در تحريف اسلام كوشيده اند . گسست خمينى از سنت صرفاً به موضوع ولايت فقيه محدود نمي شود به اعتقاد او سلطنت نيز نهادى طاغوتى و به جا مانده از دوره شرك بود كه با اسلام سازگارى ندارد . او در سالهاى بعد به اين اعتقاد رسيد كه شاهان ، بدون هيچ استثنائى ، فاسد هستند ، خمينى حتا انوشيروان دادگر "عادل " را فردى مطلقاً ظالم خواند [٢٣] در حاليكه علماى شيعه از جمله خمينى طى دوازده قرن گذشته نهاد پادشاهى را پذيرفته بودند و آن را مطلوب ، دست كم براى پرهيز از فجايع مصيبت بار تر لازم ميدانستند . آنان در دوره ها يى بر اين نظر بودند كه وجود هرج ومرج در جامعه به مراتب بدتر از ده سال حاكميت استبدادى است ، ( يادمان نرود خمينى هميشه شاه را با لفظ اعليحضرت خطاب ميكرد ) اما خمينى بر اساس ديدگاه هاى جديد از اين سنت كناره گرفت و اعلام كرد وظيفه مقدس مسلمانان نابودى كامل سلطنت است ! [٢٤] خمينى به هنگام تدريس در جمع طلبه هاى قم تاكيد بر ولايت فقيه داشت و رژيم پهلوى را در مشكلات اقتصادى و اجتماعى و سياسى مسئول ميدانست ، شاه را به دليل پشتيبانى از اسرائيل در برابر جهان اسلام ،. ائتلاف با غرب در جنگ سرد ، تضعيف اسلام بر اثر تقليد كورانه از بيگانگان و در نتيجه ترويج غرب زدگى ، حمايت از وابستگان ، دوستان ، بهائيان و كراواتى ها و به هدر دادن منابع در بخش همواره در حال گسترش نظامى بى توجهى به كشاورزى و... و تخليه كالاهاى آمريكايى و بي توجهى در ارائه خدمات اساسى به مردم بويژه تأمين آب و برق و مراكز درمانى و مدارس براى روستاها و... در نتيجه ايجاد حلبى آباد هاى عظيم و ورشكسته كردن بازاريان و... خمينى همين طور به انتقادهاى خود به رژيم پهلوى ادامه داد و انتقادهاى شديد را در سال ٥٧ بيشتر كرده و از اصطلاحات و عبارات تاثيرگذار بهره جست كه پيش از اين به ندرت از او شنيده ميشد عبارانى نظير " مستضعفين " طاغوت " شهيد طبقه و انقلاب . او در يكى او بيانيه هايش با جملاتى كه بعدها بصورت شعارهاى خيابانى در آمد ، شعارهايى كه بعد از حاكم شدن خمينى نه تنها هيچكدام تحقق نيافت كه به حاكميت اراذل و اوباش انجاميد ، حال بعد از گذشت ٣٥ سال از آن روزگار و با توجه كردن شعار هاى آنزمان در ميابيم كه چه بى اساس اين شعار ها مطرح ميشد و اين يك فريبى پيش نبود . شعار هاى اينها بود كه با اندكى توضيح در ميگذريم :
- اسلام متعلق به مستضعفين است و نه مستكبرين / به سرمايه هاى خامنه اى نگاه كنيد ، به عمق اين شعار و نتيجه حاكميت مستضعفين را بطور ملموس پى ميبريد!
- اسلام نماينده زاغه نشينان است و نه كاخ نشينان ./ توجه به زندگى آخوندها و اقازاده صحت اين شعار را بخوبى نشان ميدهد .
- اسلام افيون توده هانيست / كشف امام زاده ها و قدم گاه ها و زيارتگاه ها اين را نشان ميدهد و كشف جالبترينش امام زاده هاى سيار كه در سطح شهرها براه افتاده اند.
-اغنيا عليه فقرا كه خون براى اسلام ميدهند توطئه ميكنند / خمينى فقرا را براى خون دادن ميخواست و اين را در جنگ عراق و عراق ديديم كه بعد از فتح خرمشهر ، براى تجاوز و حمله به عراق و رسيدن به كربلا گفته بود مجروحان در حال مرگ را بگذاريد و به حمله ادامه دهيد .
- مستضعفين جهان متحد شوند. /رژيم ايران براى اتحاد مسلمين به ترور روى آورد و حالا بعد از سى وپنج سال يكى از منزوي ترين رژيم هاى منطقه است .
- نه شرقي و نه غربى ، فقط اسلامى ./ هستد ، شعارهايى كه در ظاهر قشنگ است ولى وقتى به قراردادهاى اقتصادى نگاه ميكنيد به عدم استقلال ج . ا پى مي بريم ( به قرارداد تركمچاى غربى با چين نگاه كنيد )[٢٥]استاد دانشگاه خودشان زيبا كلام ميگويد :
با استدلال جمهوری اسلامی تنها سه کشور ایران، کره شمال و کوبا در دنیا مستقلند مابقی نوکرند! و بعد مى گويد ، نه اينطور نيست! اگر اين آمريكا ستيزى كه هويت رژيم شده است را از اينها بگيريد ديگه راجع به چي ميخواهند صحبت كنند ؟ ( در مناظره با خسرو پناه )سياستهاى خارجى ج . ا دقيقا به سياستهاى روسيه و چين وابسته است و اين يعنى عدم استقلال !
- ما طرفدار اسلام هستيم ، نه سرمايه دارى و فئوداليسم ! همه ميدانيم كه خمينى اسم مستعار خود را از همان روز اولي كه وارد ايران شد اسلام گذاشت و با اين كلمه هر جنايتى را انجام داد در مورد سرمايه دارى رژيم و كلاً آخوندها ، بايد گفت با سرمايه داران بازار رفيق بوده و هستند و بند ناف حوزه و بازار با يكديگر در ارتباط است و سرمايه داران سنتى را رها نمى كند.
-اسلام تفاوتهاى طبقاتى را از ميان خواهد برد ! / خمينى ميگفت : " اقتصاد مال خر"است با همين شعار اطرافيان او اقتصاد كشور را خراب كردند تا هرچه ميخواهند بخورند و بچاپند و كسى كارشان نداشته باشد ، در مجلس اول و دوم بيشترين ضربه را به اقتصاد كشور زدند و شكاف طبقات از همان مجلس شروع شد كه رييس آن رفسنجانى بود [٢٨] در مورد اجراى قانون بند" جيم" كه معروف بود به ، گرفتن زمينها از خانهاى آن روزگار و دادن زمينها به كشاورزانى كه روى زمين كار ميكردند ، خيلى سر و صدا كرد ،كوتاهى در گرفتن زمينها انجام شد و عده ى زيادى از جوانان كه روى زمينها رفته بودند تا اين بند را عملى كنند كه با دخالت مأموران يا به درگيرى با خانها كشيده ميشد و يا جوانان را دستگير ميكردند.
- در اسلام هيچ دهقانى بى زمين نخواهد ماند! / و ديديم كه شمار زيادى از دهقانان ما بى زمين ماندند و يا از بى برنامگى هاى رژيم بى لياقت شهر نشينى را ترجيح دادند.بند جيم قانون اساسى به نفع زمين خواران به اجرا درآمد در حاليكه قانون چنين اجازه اى به آنها را نمى داد.
- اسلام از توده ها بر آمده است ، نه از اغنياء ! / جمله بى اساسي است يعنى اغنيا به اسلام روى نمى آورند ؟ پس چرا پيامبر اسلام، اولين ازدواجش با يكى از زنان تجار (خديجه ) بود ؟ درحاليكه اگر مسلمان نبود و اسلام نياورده بود با او ازدواج نمى كرد .
- و آخرين كلمات قصار ، اين كه ، وظيفه روحانيون ، نجات فقرا از چنگال اغنيا است ! قضاوت با مخاطبين است از طرفي ٣٥ سال حاكميت ج . ا نشان از فقر مطلق در ايران دارد تا جايى كه دختران و زنان زيادى به تن فروشي مي پردازند تا بتوانند امرار و معاش كنند و اين ارمغان ج. اسلامى است آخوند عليزاده رييس دادگسترى كرج در زمان صدارت خاتمى بود كه دست به صدور سکس و دختران كشور زده بود كه البته در همان زمان لو رفت و خاتمى هم مسئله را درونى خاموش كرد. اين نجات فقرا بود كه خمينى از آن نام برده بود . بقول آخوند قرائتي پنج ريال به آخوند بدهى نمي توانى آنرا بگيرى ! اين يك جمله خيلى معنى دارد . آخوندها با رژيمهاى اغنيا و عياش هميشه در معامله بودند و اين جمله خند ه آورى است كه مرغ پخته را هم به خنده مياورد .براى شناخت روحانيت و شهوت قدرت اين قشر بهتر است نظرى به قانون اساسى داشته باشيم، تا به اختيارات رهبرى و نهادهايى كه كليديترين ش در دست آخوندها قرار دارد.
اختيارات رهبرى در قانون اساسي ج اسلامی :
قانون اساسي ج. اسلامى ، براى رهبرى نظام اقتدار گسترده اى را در نظر گرفت .
- تعيين سياستهاى كلى نظام جمهورى اسلامى
-نظارت بر حسن اجراى سياستهاى كلى نظام و حل اختلاف و تنظيم روابط قواى سه گانه بر عهده او گذاشته شده است .
- عقو و بخشش محكومين
- عزل رييس جمهور ، تنفيذ حكم رياست جمهورى پس از انتخابات مردم از ديگر وظايف رهبر است .
- فرمانده كل قوا ، اختيارات نيروهاى نظامى ، اختيار اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروها ، تعيين فرمانده هان نظامى و همچنين تشكيل شوراى امنيت ملى را بر عهده داشت .
- افزون بر اينها ، رهبرى اختيار داشت ، مقامات ديگرى را خارج از ساختار رسمى دولتى تعين كند . نظير رييس سازمان صدا وسيما ، رييس دفتر ائمه جمعه ، روساى نهادهاى جديد روحانى ، تعيين رييس بنياد مستضعفان كه جايگزين بنياد پهلوى شده بود
- تعيين نمايندگان خود در دو روزنامه مهم كشور " اطلاعات " و " كيهان " علاوه بر اين انتصاب رييس قوه قضاييه و همچنين برخى قضات پايين تر و از همه مهمتر تعيين شش تن از فقهاي شوراى نگهبان از مجموع ١٢ عضو اين شورا برعهده رهبر است . شوراى نگهبان ميتواند قوانين مغاير با قانون اساسى يا شرع مجلس را ملغى كند و صلاحيت نامزدهاى مقامات عمومى را مورد بررسي قرار دهد ، در اصلاحيه قانون اساسى تعيين اعضاى مجمع تشخيص مصلحت نظام براى ميانجىگرى در اختلافات بين مجلس و شوراى نگهبان در اختيار رهبرى قرار گرفت .
اختيارات رهبرى در نظام جمهورى اسلامى ( خمينى و خامنه اى ) با قدرت شاه قابل قياس نيست( ديدم حُبل بجاى خدا تكيه كرده بود) [ بيداد ] ، انقلاب مشروطه در سال /١٩٠٦ /١٢٨٥ يك نظام پادشاهى مشروطه ايجاد كرده در حالى كه انقلاب ١٣٥٧ قدرتى به اندازه پيشوايى مذهبى براى رهبر در نظر گرفته است . يكى از شاگردان اصلى خمينى ( منتظرى ) گفته بود ، اگر قرار باشد ميان دموكراسى و ولايت فقيه يكى را انتخاب كنند در انتخاب دومى هيچ ترديدى نخواهيم كرد زيرا ولايت فقيه صداى خداوند است ! [٢٩] خمينى بر اين باور بود و مي گفت : قانون اساسي ابداً با دموكراسى تناقض ندارد . زيرا ملت روحانيت را دوست دارد به روحانيون اعتقاد دارد . ميخواهد رهبرى اش به دست روحانيون باشد، پس بهتر است كه مراجع نظارت داشته باشد بر اعمال نخست وزير يا رياست جمهورى – براى اينكه جلوگيرى شود از اشتباهات يا برخلاف قانون قرآن است عملى انجام نشود . [ ٣٠] در حاليكه قانون اساسى بر بسيارى از اركان دموكراسى صحه گذاشته بود اما آنجا كه لازم بود رهبرى يك لگد به آن ميزد و مي زند و آنطور كه خود مي خواهد قوانين را جلو ميرود بارزترين آنها عزل بنى صدر كه مى بايد مجلس تصمصم بگيرد با دخالت و نظر مستقيم خمينى ، عملى ميشود كه لينكش را در شماره قبل گذاشته ام و مشخصتر ين اين خود سرى رهبرى ، انتصاب" احمدى نژاد" براى دو دوره توسط خامنه اي بود كه دومين دوره اش به يك كودتا انجاميد و به كودتاى ٨٨ معروف شد .
خصوصيات و تماميت خواهى خمينى باعث انحراف قيام بهمن٥٧ شد :
خمينى فردى ، سنگدل و قدرت طلب و تماميت خواهى بود كه اين تماميت خواهى در زمان كوتاهى به مردم ثابت شد با پاپيچ درست كردن روزانه دولت بازرگان را به استعفا واداشت تا خود آنچه ميخواهد انجام دهد در همان چند ماه اول صدارت بارزگان مرتب مي گفت كه امام تيغه چاقو دست خودش است و دسته بدون تيغه را به من داده است .تحمل ناپذيرى او زبانزد عام و خاص شده بود و تمامى گروه هاى سياسى مخالف خودش را يكى پس از ديگرى حذف كرد .
پروفسور آبراهامیان یادآور می شود که "تحمل ناپذیری" آیت اله خمینی و اطرافیان اش از جمله آیت اله بهشتی در برابر مخالفان شان، تنها در مورد مجاهدین صدق نمی کند و از دولت مهدی بازرگان تا حزب توده و سایر احزاب سیاسی چپ را در بر می گرفت.
برای بررسی تمامیت خواهی حکومت آیت اله خمینی، باید به روزهای نخست پیروزی انقلاب بر گردیم:
برخلاف نظری[٣١] که معتقد است شرایط، آیت اله خمینی را واداشت تا خود وارد قدرت شود و اطرافیانش را به قدرت برساند، آقای آبراهامیان معتقد است:
"خمینی به شدت به قدرت تمایل داشت و به همین دلیل هم بود که بلافاصله بعد از سقوط شاه، به صورت برنامه ریزی شده، کمیته ها را به راه انداخت."
اشاره او به راه اندازی کمیته های انقلاب اسلامی در روز 23 بهمن 1357، یک روز بعد از پیروزی انقلاب است. تشکیلاتی که به ادعای گردانندگان اش در آن زمان، مجموعه ای "مردمی" بود. [ ٣٢] تشكيل نهادهاى سركوب بنام نهادهاى انقلابى فريبى بود كه خمينى انجام داد ، خمينى و يارانش در خارج كشور بودند كه ابتدانهاد هايي چون كميته و سپاه را پى ريزى كرده بودند و فرداى ٢٣ بهمن ٥٧ كميته هاى انقلاب اسلامى را تشليل دادند . در شماره بعدى به نهاد هاى سركوب گر ميپردازيم .
ادامه دارد
[١٧]. مجموعة آثار 1 (با مخاطبهاي آشنا٧]
[١٨] ١٣٤٢/١٩٦٣ ( سخنرانى در نجف ) :
[١٩] دركتاب تاريخ ايران مدرن بخوانيد
[٢٠] ر. خمينى ولايت فقيه حكومت اسلامى / تهران ١٣٥٧
[٢١] ع. شريعتى ، درسهاى اسلام شناسى ( هوستون : انجمن دانشجويان مسلمان، بيتا ) درس دوم ص ٩٨-٩٩
[٢٢] م. كديور ، انديشه هاى سياسى در اسلام ( تهران ١٣٧٧) نظريه هاى دولت در فقه شيعه (تهران ٧٧) و حكومت ولايى (تهران ٧٧)
[٢٣] سخنرانى خمينى ، اطلاعات ١٣ آذر ١٣٦٤
[٢٤] در كتاب تاريخ ايران مدرن ص٢٦٤ بخوانيد
[٢٥]http://fararu.com/vdccimqsp2bqxx8.ala2.html قرارداد تركمنچاى غربى با چين
[٢٦] شريعتى (مقدمه ) برع. شريعتى ، ابوذر : خداپرست سوسياليست ( تهران ١٣٦٨)ص ٣
[٢٧]بى نام ، بزرگداشت مهاجرت دكتر شريعتى ، اطلاعات ١٨ فروردين١٣٥٧
نيرو گاه بوشهر زير تيغ روسي هاhttp://mahtabnews.blogfa.com/post-601.aspx
[٢٨] م . تبريزى يكى از نمايندگان و اعضاى كميسيون اقتصادى مجلس اول در جلسه خصوصى ، ميگفت : ما اعضاى كميسيون ساعتها و روزها روى برنامه هاى مهار تورم كارميكرديم كه تا ٥ سال آينده قيمت ها ، ثابت باشند برنامه را به مجلس ارائه ميداديم اولين كسى كه با طرحهاى ما مخالفت ميكرد "رفسنجانى" بود و بدنبالش ساير آخوندهاي ريز و درشت بودند كه بناى مخالفت ميگذاشتند. بعد طرحهايى به مجلس ميامد كه توى قوطى هيچ عطارى پيدا نمي شد ، وى ميگفت طرحى آورده بودند كه براى شخصيت هاى شماره يك ٧٥ نفر پاسدار باديگارد و براى شخصيت هاى شماره دو ( كه خودش ميگفت ، يعنى من هم جزء اين طبقه هستم ) ٣٥ پاسدار ب مي خواستند يعنى يك بودجه هنگفت را بايد به اينها اختصاص بدهيم و اين طرحها براحتى تصويب ميشد ! البته، در همانجا ، به او گفتم چرا مانده ايد و چرا استعفا نمي دهيد ؟ گفت اينجا ( مجلس ) از " اوين" بهتر است . وى در آن زمان(٣١ سال پيش ) ميگفت، خمينى صد سال از جامعه ايران عقبتر است و منتظرى ٥٠ سال از اين جامعه عقبتراست! و ...
[٢٩] اطلاعات ١٦ مهر ١٣٥٨ - به كتاب تاريخ ايران مدرن ص٢٩٣ مراجعه كنيد.
[٣٠] ر. خمينى
[٣١]http://www.irdc.ir/fa/content/35030/default.aspxيارخى . حسينعلى
[٣٢] سايت تاريخى ايرانى: كميته ها تشكيل شد
منبع:پژواک ایران