چه نیازی بگفتن است و یا بازگویی آنچه بچشم ما عیان است. کیست که نداند، اگر خود را بنادانی نزند، اوضاع حاکم بر جامعه ما بسی بسیار وخیم است و وخیمتر از این هم خواهد شد، چون نان و دین و قدرت در هم آمیخته اند. آیا میتوان وضع کنونی را از این وخیمتر هم یافت؟ شرایطی که بسرنگونی نظام شاهنشاهی انجامید، هرگز چنین تیره و تار نبود. از چیزی که سخنی در میان نبود، سخن نان بود و هر آنچه به تولید و مصرف آن ارتباط داشت، مثل شغل و کار و نرخ بهای عرضه نه تنها نان بلکه سایر کالاهای مصرفی، از جمله نرخ بهای سوخت و انرژی. چرا که بهایی که مصرف کننده برای نان میپردازد، در بهای دیگر کالاهای مصرفی تاثیر میگذارد و لاجرم به صعود نرخ گرانی و بیکاری و تعطیلی فعالیتهای اقصادی و یا یک بحران تمام عیار را در پی خواهد آورد.
در نظام های اقتصادی که بر آنان بازار حاکم است، تولید و مصرف در تبعیت از قواعد و قوانین بازار بوقوع می پیوندند. برنامه و برآوردها های اقتصادی در ارتباط با انچه در بازار میگذرد، مدیریت میشوند. ساختار قدرت نقش مهمی در اقتصادی که بازار بر آن حاکم است بازی نمیکند. در نظامهایی که قانون اساسی فرمانروای نهایی ست، قانون، قدرت را از دخالت در بازار اگر منع نکند بسی بسیار محدود تعریف میکند. چرا که بهای کالای مصرفی را رقابت آزد در بازار باید تعیین کند نه ساختار قدرت.
در چنین جوامعی، حداقل در هشتاد سال گذشته، تولید و مصرف نان بیک مشکل حیاتی جامعه تبدیل نشده است. نه اینکه بحرانهای اقتصادی بوقوع نیامده اند. البته که نظام سرمایه داری در غرب بارها با بحرانهای اقتصادی دست بکریبان بوده اند. اما، هر بار نیرومندتر و تندرستر از آن خروج یافته و به پیش راندند. چرا که نیروهای اقتصادی آزاد بودند که خود را تغییر دهند و از کهنه دست بشویند، به تحقیق و جستجو بپردازند تا داناتر و توانا شده نو را ببازار آورند.
حتی رهبران حزب کمونیست هم در یافتند که به بند کشیدن نیروهای اقتصادی، چیزی جز فقر و بدبختی، حقارت و خواری ببار نیاورد. بنگر که فروپاشی اقتصاد سوسیالیستی شوروی، روسیه را بکجا کشانده است، از اقتصادی که در تبعیت از اراده رهبر حزب و یا حتی در تبعیت از منافع حزبی بگردش در میآید، اقتصاد الیگارشی بوجود میآید که خود محصول وحدت ساختار قدرت است با ساختار اقتصادی. روسیه اگر نفت و گاز نداشت و کشورهای غربی محتاج آن نبودند، روسیه بسطح کشورهای فقیر تنزل میافت.
پوتین برغم ثروت هنگفتی که بهم زده است، بضعف خود در عرصه اقتصادی آگاه ست و نمیتواند با ابزار اقتصادی، همچون غرب در کشورهای دیگر نفوذ نموده و در عرصه اقتصادی حضور یابد. جبران احساس این حقارت است که پوتین را وا میدارد زور بازوی خود را بجهانیان بنمایاند و نیروهای ارتش بازمانده از جنگ دوم جهانی را بکار گیرد که بکشوری تجاوز کند که توانست خود را از نظام استبدادی رها ساخته بسوی آزادی و استقلال پیش رود، واقعه ای که بمذاق گردنکلفتی نه فقط مثل پوتین بلکه همچون شی جین پینگ و آخوند خامنه ای، همه خود یک مگا اولیگارک، هرگز خوش ننشیند.
واقیت آنستکه جوامعی که در تبعیت از اراده حاکمی تمامیت خواه، بزندگی خود ادامه میدهند، تولید و عرضه نان همواره نهایتا یک پدیده سیاسی ست. چرا که ساختار قدرت است که مدیریت تولید و عرضه نان را از خرید گندم از دهقانان تا تبدیل آن بآرد و توزیع و پخت آن نقش بازی میکند. روشن است، در تظاهرات و اعتراضاتی که هم اکنون شاهد آن هستیم، تولید و عرضه نان بیک بحران سیاسی تبدیل شود.
البته که تجاوز ولادیمیر پوتین، امپراتور جدید روسیه به اکراین که سبد نان جهان نامیده میشود، نان را بیک مشکل جهانی، تبدیل کرده است، پدیده ای که عمدتا در کشورهای فقیر و استبدادی، بشکل سیاسی تظاهر می یابد و کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این کشورها، از جمله کشورما، برای جلب رضایت مردم، ساختار قدرت پیوسته بهای آراد را بطور مصنوعی پائین نگاه میدارد. یعنی که در مقام تولید کننده، ساختار قدرت بهای آراد را زیر بهای تولید آن به نانوایی ها عرضه میکند. بددین ترتیب اگر مردم از هرچه که شکوه کنند، نمیتوانند از نبود، نان و شکم گرسنه شکایت کنند.
در شرایط حاکم، تولید و توزیع و مصرف نان، این ضروری ترین سیرکننده شکمهای گرسنه ، دچار بحران گردیده است. با این وجود، واکنش جمعی به بحران نان را نمیتوان تنها یک پدیده اقتصادی و یا حتی سیاسی دانست بلکه باید پذیرفت، مصافا داری یک جنبه دینی هم هست. چرا که طبیعی ست، وقتی که ساختار قدرت تحت سلطه دین وظایف خود را باجرا در میاورد، جنبش اعتراضی کنونی تنها بر علیه ساختار قدرت نیست که سامان یافته است بلکه ضرورتا بر علیه ساختار دین نیز تظاهر مییابد. واقعیتی که در شعار " توپ و تانگ و فشفشه، آخوند باید گم شه" بازتاب مییابد، شعاری اگرچه بر گرفته از تظاهرات گذشته، اما، بازتابنده ظهور آگاهی جمعی ست باین واقعیت که ساختار قدرت، نهایتا از اراده ای برخاسته است، معطوف به سلطه دین، سلطه دین اسلام که مظهر آن آخوند سید علی خامنه ای است، آخوندی بر خاسته از حوزه های علمیه و یا مراکز تولید قشر آخوندی، قشری مفتخوار در جامعه. همین بس که نگاهی کوتا بوضع موجود بر افکنیم تا در یابیم بچه دلیل برای اولین بار نهادهای دینی همچون حوزه های علمیه و بسیج مورد خشم اعتراض کنندگان قرار گرفته است.
در واقع، آنچه جنبش اعتراضی اخیر را از گذشته خود در 96 و 98 مجزا میسازد، در هم شکستن اقتدار و تقدس نهادهای دینی ست، واقعیتی که در شعار "خامنه ای قاتل است حکومتش باطل است" بازتاب مییابد، همچنین گفتار فائزه هاشمی مبنی بر مطلومیت امام حسین در مقایسه با مظلومت امیر انتظام، نمیتواند اصلا مظلوم شناخته شود. روشن استپ کسی که در میدان جنگ میکشد تا کشته شود، نمیتواند مظلوم بشمار آید. چنین اسطوره شکنی خود البته ناشی از ضعفی است در ساختار استبداد دین و قدرت بوجود آمده استکه خود جای بسی امیدواریست. اگرچه بعضا، بر آن باورند که این نیز بجایی نبرد. از یکی از رسانه های اینتنرتی شنیدم که برگزار کننده برنامه میگفت از آنچه هماکنون در جامعه بوقوع می پیوندد بوی خون بمشام میرسد. بدرستی نمیدانم منظور گوینده چه بود. شاید منظورش آن بود که انتظار میرود که نهایتا نظام دست خود را بکشتار بسی بسیار خوفناکتر از آبان 98 آلوده کند؟ که چندان هم بعید نیست.
برغم وجود چنین احتمال وحشتباری،میتوان امیدوار بود که جنبش اخیر بازتابنده ظهور یک آگاهی جمعی باشد توانا و دانا به پاسخ این سوال که کیست در جامعه که میتواند دست بخون ریزی بزند، مسلم است نه آنکه مشت گره دارد بلکه آنست که شمشیر بدست دارد و یا توپ و تانگ و فشفشه. که شمشیر که نماد خشونت و خونریزی است در دست شریعت است، شریعت اسلامی، شریعتی که مظهر ان آخوند است، آخوندی همچون، سیدعلی خامنه ای، اجتهاد را نا تمام گذارده بخدایی رسیده است، خدایی که همچون الله، یکتا است و یگانه. خدایی که آخرین حرف را میزند، حرفی که چون و چرا ناپذیر است. بدیهی ست که وقتی آخوند خامنه ای ورود واکسن های کرونا ساخت دو شرکت دارویی غرب، فایزر و جانسون جانسون را ممنوع نمود، اراده خدایی خود را بمنظه ظهور درآورد. نشان داد که اوست صادر کننده فرمان نهایی ، بی نیاز از بحث و مشاوره باین دلیل ساده که آخوند خامنه ای عقل تمام است. او عالم بر تمامی عرصه های زمینی و آسمانی ست.
بعضا، برآنند که نباید آخوند خامنه ای را در جایگاه الله، نشاند و تظاهرات علیه آخوند خامنه ای را یکی دانستن با نفی الله، بعنوان خدای یکتا و یگانه، جنبش مردمی را بسوی نا کجا ابادی تند روی و تندخویی، رهنمون میسازد.
این البته، بدان معناست که بیان حقیقت را باید فدای مصلحت اندیشی نمود. از دین و ایمان مردم دست کشید و به سیاست، به براندازی و چگونگی براه اندازی ان و ارائه الترناتیو پرداخت. این خود، ما را به بحث قدیمی جدا سازی دین و قدرت از یکدیگر میکشاند، امری، بباور این نگارنده در قاموس دین اسلام، غیر ممکن. چرا که اسلام با خشونت و شمشیر پا بعرصه وجود نهاد و با شمشیر توسعه یافت. هم اکنون نیز شریعت با گلوله های ساچمه ای بدن معترضین را سوراخ سوراخ میکند. اما، اگر برای لحظه از این بحث فراتر برویم، یاد آوری این نکته لازم است که آگاهی جمعی به وحدت دین و قدرت، اگرهمراه نشود با آگاهی بخواست آزادی، بعنوان اصلی ترین خواست جمعی، نمیتوان باین زودیها انتظار وضع مطلوبی را در جامعه داشت.
برای دست یابی بوضع "مطلوب،" رها از استبداد دین و قدرت زیستن در آزادی باید باور به آزادی را بعنوان یک بدیل و یا آلترناتیو بکار گرفت، باوری که ذاتا نافی نظام تسلیم و اطاعت است و اخلاق بندگی و عبودیت ، بهر شکل و شمایلی که باز تاب یابد. تا زمانیکه حوزه های علمیه به تولید قشر مفتخوار آخوند در جامعه ادامه میدهد، نمیتوان باین زودیها به وضع مطلوب رسید. این بدان معناست که اگر هم اکنون دچار چنین اوضاع مصیبت باری شده ایم، از زمانی آغاز گردید که آزادی، هنوز شش ماه هم از فررو پاشی نظام شاهی نگذشته بود، مورد لعن و نفرین آخوند حاکم قرار گرفت و دشمن اصلی خوانده شد و با قهر و خشونت سرکوب گردید. اگر امروز، نان و دین و قدرت در هم میآمیزند و جامعه را باسارت و بندگی میکشاند، تنها بآن دلیل است که آزاد نبوده ایم و چندان هم درگیر اندیشه آزادی نبوده ایم. هنوز برای دفاع از آزادی بپا نخواسته ایم و انرا آرمان یک جنبش اجتماعی نساخته ایم. البته که چه باک اگر آزادیخواهی، پر شر و شرور، سراسر هرج و مرج و کفر گرایی و هرزهگرایی و یا آنچه فقهای حاکم "اباحیگری " میخوانند، شناسایی شود.
واقعیت آن استکه تنها در آزادی ست که میتوان مرزهای جدیدی در پیش برد تمدن انسان ترسیم نمود. تنها در آزادی ست که انسان میتواند به نیروها، توانائیها و استعدادی های نهفته در ذاتش آگاه شود و آنها را بنفع همنوع و هموطنان خود بکار گیرد. آزادی یک نیاز جمعی ست. مهم نیست که در چه مرتبه اجتماعی قرار گرفته ای همگان بآزادی نیازمئدند. همین بس که بنگریم که در این 43 سال بکجا رسیده ایم، اسیر درچنگال نان و دین و قدرت. برای رهایی هم که بر خیزیم گلوله های ساچمه ای جسم تظاهر کنندگان را سوراخ سوراخ میکنند و گاهی هم مزدوران نظام با گلوله های واقعی انان را بخاک و خون میکشانند. تردید مدار که هر ساچمه که بدنی را سوراخ میکند و یا گلوله ای جان انسانی را میستاند، سوراخی ست بر پیکر آزادی و کشنده روح آزادی. از این روی، سز است که پیوسته بیاد بیاوریم، زنده باد آزادی و این شعارمان باشد از اینجا تا ابدیت.
فیروز نجومی
Firoz nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران