تاملی چند در باره جنبش عبور از ولایت!
فیروز نجومی
اگر به جنبش عبور از ولایت با جدیت بنگریم، رشد و بلوغ آنرا در کوتاه مدت باید بدست بخت واقبال و عوامل غیر قابل پیش بینی سپرد. اما در بلند مدت است که بارور میشود و میوه های دلپذیر و شیرین کننده کام تولید مینماید. چرا که ساختار پیچیده و بغرنج نظام ولایت، نیازمند سخت کوشی ست و تلاشی دراز مدت. چون تنها دستگاه قدرت نیست که باید از آن عبور نمود بلکه نظام ولایت است، نظامی که بر اساس شریعت اسلام، قواعد و مقررات دینی بنیاد گذارده شده است. قانون حکومت اسلامی بنام ولایت نگاشته شده است نه بنام ملت. نظام جمهوری را نه "دمکراسی" بلکه "مردم سالاری دینی" نامیده اند. این بدان معناست که جنبش عبور از ولایت نه با یک بلکه با دو خصم بزرگ روی در روی قرار گرفته است، دو هیولا ی دین و قدرت.
اما، در نظام ولایت، اسلام تنها به قدرت نیست که آلوده گردیده است بلکه با هر آنچه که هست آلوده گردیده است. بدرستی معلوم نیست که در چه نقطه ای دین آغاز میشود و قدرت کنار میرود و یا بر عکس. مرزهای تسلیم و اطاعت، فرمانروایی و فرمانبری را مخدوش نموده است. حضرت ولایت وقتی سخن میگوید روشن نیست که از زبان دین سخن میگوید یا بزبان قدرت، دستور و فرمان صادر مینماید و یا پند و اندرز میدهد و یا وقتی بر فراز منبر خطبه خوانی میکند و لوله تفنگ را در مشتش میفشرد فرمانروایی میکند و یا فرمانروایی. قوای سه گانه جمهوریت وابسته و از زیر شاخه های دستگاه ولایت اند. در کل چیزی و جایی وجود ندارد که عاری از حضور شریعت اسلام باشد، اسلامی که جلوه آن ولایت است. اسلام هم در دبستان و دبیرستان و دانشگاه خود نمایی میکند، هم در وزارتخانه ها و اداره های دولتی گسترده در سراسر کشور، هم در کارخانجات و نمایشگاه ها، هم در تلویزیون و تاتر و سینماها، هم در کوچه و بازار و خانه ها ، هم در سازمانهای امنیتی و پلیسی و جاسوسی و انتظامی. هیچ قانونی هرگز به تصویب شورای نگهبان نرسد اگر از فیلتر شریعت نگذرد.
در 25 خرداد 88، وقتی بیش از 3 میلیون نفر در شهر تهران ناگهان از اعماق تاریکی به بیرون جهیدند و به زندگی روشنایی و امید بخشیدند، کمتر کسی بود که حد اقل ثمره ی چنان جوش و خروشی را نرمی و فروتنی حکومت ولایت، و تخفیف مطالبات ش از ملت، ارزیابی نکند. بگذریم که بعضا حتی فروپاشی نظام را پیش بینی میکردند. اما حوادثی که در پی آن واقع شد، نشان داد که حکومت ولایت درختی ست کهن سال با ریشه های عمیق تنیده در اعماق زمین، در قلب تاریکی. که طوفانی را بس بسیار عظیم تر می طلبد که آنرا از زمین بر کند.
هیچیک از رژیم های دیکتاتوری جوامع مسلمان شمال آفریقا چنین ریشه ای در اعماق تاریکی نداشته اند. بهمین دلیل همچنانکه طوفان وزیدن گرفت یا از جا کنده شدند و یا با چنگ و دندان به ساختار شکننده قدرت آویختند. البته بآن دلیل که این رژیم ها همآنند نظام ولایت، مظهر دین نبوده و نیستند. شمشیر دیکتاتور، شمشیر شریعت نیست که بر هر گردنی فرود آید. همه ی دیکتاتورها بزودی درمییابند که خشم و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی را حد و حدودی است. چرخهای نظام سرکوب رفته، رفته فرسوده میشوند و از کارایی باز می ایستند. بعنوان مثال سرهنگ قذافی، حسنی مبارک و بن علی اندکی دیر فهمیدند که در دریای تاریکی نمیتوانند کشتی قدرت را به ساحل برسانند. البته چند تنی از آنان هنوز بر جا مانده اند، از جمله بشار اسد که مردم سرزمین خود را بخاک خون کشیده است. بی جهت نیست که مورد لطف و محبت حکومت آیت الله های حاکم در ایران که بر ثروت باد آورده نفت نشسته اند، قرار گرفته است. کوربینی ست که اگر دست های آتشزای ولایت را در جنبش اسلامی حماس، در حزب الله لبنان، در هوثی های یمن و شیعیان بحرینی مشاهده نکنی. چرا که آنان نیز در سنگری به نبرد میپردازند که مورد تایید ولایت است، سنگر دین، سنگری که دفاع از آن، دفاع از شریعت است و عدالت، دفاع از اخلاق است و امنیت، از نظم و انضباط است و از نظام ولایت، برابر با حکومت الله و رسالت و امامت، نوچه گان ولایت در منطقه به تبعیت ازسرور خویش پیوسته نه بر طبل صلح و دوستی که دایم بر طبل جنگ و سلحشوری مینوازند. بواسطه ی ماهیت دینی اش است که نظام ولایت و نوچه هایش میتوانند خشم و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی را به سطح بسیار بالاتری ارتقاء دهند و نفسها را در سینه ها حبس سازند. همچنانکه لشگر لباس شخصی ها ولایت، چون امدادی های امام زمان با شنیدن کوچکترین زمزمه مخالفت از اعماق زمین برجوشیده تا آن زمزمه خاموش گردد قبل از آنکه بگوش کسی برسد. که در شرایط موجود ولی فقیه سکوت مطلق میخواهد تا بتواند شکست مفتضحانه هسته ای را پیروزی شگفت انگیز جلوه دهد. همچنانکه پایان مذاکرات هسته ای نزدیک میشود باید انتظار سختگیری های شدیدتری در درون بود. همچنانکه شاهد حمله لشگر لباس شخصی های ولایت به محافل سخنرانی و برگذاری کنسرتهای موسیقی و تاترها و نمایشگاه، هستیم.
حال در چنین شرایط سخت و دشواری، جنبش عبور از ولایت، زمانی برشد و باردهی رسد که در سوی رهایی ره سپارد، خواستی که معطوف میشود بچالش شریعت، چالش دین و یا خواستی که گفته میشود از«کفر گرایی،» بر میخیزد، از سرپیچی و نا فرمانی، از تمرد و خود آئینی، روندی که حکومت تبعیض و تحقیر، حکومت محدودیت ها و ممنوعیت ها ضرورتا بدان دامن زده و ظهور آنرا اجتناب ناپذیر نموده است. چنانکه گویی سر زمین ما را کفر فرا نگرفته است. بدرستی معلوم نیست که امام عج در انتظار چیست. هرآنچه که به لحاظ اخلاقی ناروا است امروز روا ست. امروز فریب و ریاکاری، دروغ و خدعه، حقه و نیرنگ، رانت و رشوه خواری، غارتهای بزرگ و چپاولگری، برپاداری دار مجازات در ملا عام و خشونت عریان یعنی آنچه زشت و غیر و انسانی و نارواست، تقدس حضرت ولایت و آیت الله های پر زهد و تقوا، روا و بسی بسیار عادی ساخته اند. از ولی فقیه، یعنی از راس تا ذیل از گفتمان فقاهتی و یا گفتمان فریب و ریاکاری بهره بر گیرند که بنا بر مصلحت به مجادله و درگیری های لفظی و بحث های حوزهوی، میپردازند بآن منظور که نشان دهند حرف دیگری هم بجز حرف ولایت، بیان میگردد، مثل بهشت با شلاق، یا بدون شلاق، زن امروز و یا زن دیروز، مبارزه با فساد حرفی یا عملی. سانسور و نظارت افسار گریخته و یا محدود و قانونمند، نیروهای انتظامی مجری شریعت و یا قانون، تعامل و مسالمت، یا تهدید و تحریک، بحثی که بین دولت و آنچه فرا دولت است، ولایت در میگیرد، بحثی که هرگز دارای پی آمدهای عملی نیست، از نوع بحث حوزه ای است. این نوع مجادلات لفظی لاجرم در خدمت مصادره حرفها و دیدگاههای مخالف مبنی بر کثرت گرایی ست. این همان بریدن سر با پنبه است که به رئیس جمهور روحانی نسبت داده میشود.
بدون بچالش کشیدن شریعت، بدون شک و تردید در اصل تغییر ناپذیر لا الله الا الله، در بعثت و رسالت و امامت، انتظار واژگونی نظام استبداد مضاعف، استبداد دین و قدرت اگر کاربجایی نبرد چندان ثمر بخش هم نیست. چه دژ شکست ناپذیر استبداد، دین است و آموزشهای دینی. بعضا، بیهوده سعی میکنند که بگویند، خامنه ای بنده ی خدا ست، نه خدا. ثروت و قدرت است که او را بر میانگیزد نه اسلام. حال آنکه ولایت بر این باور بنا گردیده است که الله وحی خود را برای عمل بدان، برای هدایت امت، برای برقراری نظام تسلیم و اطاعت بر رسول خود ابلاغ نموده است. بنابراین حکومت الهی با دوران رسالت، یعنی حکومت پیامبر بپایان نمیرسد، بلکه حکومت الله ادامه مییابد در امامت و در دوران "غیبت " در ولایت تا قیامت و لحظه "ظهور."
با ریختن آب تطهیربر سر اسلام نمیتوان دیواری مقاوم بر سر راه جنبش عبور از ولایت بنا نمود، چون کفرگرایی هر روز گسترده تر و در بروز غرایز سرکوب شده بیان میگردد که گاهی بشکل تراژیک در سانحه برخورد خودروی پرشه 120 هزار دلاری یک "آقا زاده " جوان همراه دوشیزه نامحرمی با درخت و درجا کشته شدن آنان وقوع مییابد. اما، مظاهر کفر را بر حسب معمول در زلفهای افشان و مانتوهای تنگ خانمها، در ساپورت پوشی که گزارشگری مومن آنرا تحریک آمیزتر از بدن عریان زن توصیف کرده است، در آریشهای غلیظ و پر رنگ زنان، تتوی لبان و ابروها و افزایش بی سابقه حراحی پلاستیک در بین زنان و مردان، در ازدواجهای سفید، در رسیدن سن روسبیگری به زیر 13 سال و کشاندن زنان شوهر دار به بازار فحشا، در مصرف و تولید مواد مخدر روان گردان مثل شیشه تظاهر مییابد.
برای رهایی از یو غ ولایت نمیتوان آب تطهیر را بر سر اسلام ریخت. نمیتوان از نگریستن در چهره ی انتقامجو و غضب آلود الله برغم رحیم و رحمان بودنش سر باز زد، ولی فقیه جلوه راستین الله است. نظام ولایت، شرایط را برای رویت چهره الله به وجود آورده است. 36 سال نظام اسلامی بر سر دار مجازات به شکوفایی خود رسیده است. جنبش های اخیر اسلامی که از ویرانه های نظام دیکتاتوری و هر یک به نوعی ارائه کننده اسلام اند و در پی قدم های محمد که آورنده دین اسلام و یا آورنده آئین فرمانروایی و فرمانبر است، قدم نهاده اند، بر روی دست، حکومت آیت الله ها بلندشده اند و اسلام اصیل را بجهان معرفی میکنند. اگر مردم جهان چشمان خود را بر روی خونریزی های تازیان بومی در ایران را بسته اند، خشونت انزجاربار داعشی ها را که مشاهده میکنند. سر یک انسان را جدا میکنند گویی که سر یک گوسفند را میبرند و بخود نیز میبالند که به اراده الله پاسخ مثبت داده اند. درست است که این اسلامیست های نوپا هنوز باید جنایت های بیشمار دیگری مرتکب شوند تا بپای فاشیستهای آلمان و احزاب کمونیست در شوروی و کامبوجیا برسند. اما، این خشونت و کین خواهی از نظام مفاهیمی و یا ایدئولوژی ای بر میخاست بشری. هالوکاست و کشتار استالین و پل پات، دلالت بر حیوان درنده ای میکند که در زوایای تاریک وجود انسان کمین کرده است. اما، خشونت و انتقام جویی حکومت آیت الله ها و جنبش های اسلامی از جمله داعشی ها از یک باور و یک ایدئولوژی بر میخیزد، ا آسمانی، مقدس، ماورایی و خدایی، از ایدئولوژی لا الله الا الله، از دین اسلام ریشه برگیرد، از مفاهیمی که با احساسات و عواطف میلیونها الله پرست عجین گشته بگونه ای که به ارزشهای آن تعصب هم میورزند. بعضا آماده اند که جان بدهند اما کاریکاتور محمد را نبیند و حقایق تاریخی حاکی بر گردن زنیها و جنایاتی که پیامبر مرتکب شده است. ناشنیده میگیرد.
در شرایط کنونی پاک ترین بخش جامعه، بخشی که میتواند چیرگی بر خود را بیاموزد، فرمانفرمای خویش شود و مسئولیت آزادی را بپذیرد، همان جوانانی هستند که در پای گیری جنبش سبز اعلام نمودند که "ولایت باطل " است. اینان اگر چه دردامن حکومت اسلامی به بلوغ رسیده اند، با نظم و انضباط شریعت در ستیز و خصومت اند. چرا که بر خلاف نسل پیشین که شریعت در سرشتشان نهاده شده بود، نسل انقلاب باید به اجبار به قواعد و مقررات شریعت تن دهند و بر ضد خویش بر خاسته از غریزه ی معطوف به آزادی را در خود خاموش و سرکوب نمایند. بدین لحاظ جوانان در نظام ولایت بیشتر از هر قشر دیگری رنج کشیده اند. در این جهان درهم تنیده، جوانان میل به پرواز دارند. اما ولایت بال آنان را شکسته، از پرواز بازداشته و همچون پردنده ای در قفس محبوس ساخته است. در جهان کنونی، تنها زمانی میتوانی کمال انسانی را کسب کنی، که آزاد و خود آئین باشی، مهم نیست چه جایگاهی را در جامعه اشغال نموده ای، آزادی شرط تنفس است و زندگی بدون آن تن دادن به حقارت است و خواری.
بنابراین میتوان به نیروی رهایی بخش جوانان برای عبور از ولایت و ساختار جامعه ای نوین رها از اسارت و بندگی در دست شریعت برهبری ولایت و حوزه های علمیه، امیدوار بود. در جهان گشوده ی امروز، جوانان نمیتوانند با پیغمبر و امام، خود را شناسایی نمایند. در کشورهای عربی شمال آفریقا در واقع این نیروی جوانان بلوغ یافته در جهان امروز بودند که دیگر نمیتوانستند یو غ نظام دیکتاتوری را به گردن بکشند. این کشورها همیشه از عوارض فقر و عقب ماندگی، تورم و بیکاری رنج برده اند، اما بپا خواسته اند که به کمال انسانی، به آزادی دست یابند. دیگر نمیخواستند رعیت و زبان بسته باشند. در این جنبش ها نه شعار ضد امپریالیسم و صیهونیسم بگوش رسید و نه الله اکبر و جهاد اسلامی. حال اگر ناکام مانده اند در بآغوش کشیدن آزادی، بدان معنا نیست که نیاز به آن نیز به مرگ واصل شده است. هرگز نباید فراموش کرد که نیاز به آزادی میرنده نیست، در سخت ترین شریط از منفذی سر ببیرون میکشد.
نظام ولایت از همان آغاز با "هنجار شکنی " به منظور بر قراری "امنیت اخلاقی، " به مبارزه پرداخت. جوانان بیش از هر قشر دیگری هدف این سرکوب قرار گرفتند. در نتیجه جوانان به تجربه در یافتند، بویژه در برپایی جنبش سبز آموختند که بنام امنیت اخلاقی و دفاع از نظام ولایتی، مجتهدین و آیت الله ها و حجت الاسلامهای الله پرست به چه بی اخلاقی ها، چه دزدی ها، چه رانت خواری ها، چه رشوه گیریها، چه دروغگویی ها، چه بازجویی ها، چه شکنجه ها و تجاوزات دست نزنند. بعضا، آب تطهیر را بر سر خداوند خامنه ای زمانی میریزند که دست ش آلوده بخون بهترین فرزندان این آب و خاک است. بازتاب قتل عام در زندانها در سال 67، قتل های زنجیره ای و کشتار 88 را هنوز میتوان در سیمای خداوند خامنه ای و کارگزار او روحانی و تمام آن فقها و علما و مجتهدین حوزه ها و خبر گان رهبری که آگاه بودند و دم فروبستند، قابل مشاهده است. سکوت حوزه های علمیه در باره جنایات ولایت آنها را در کنار کیفر دهنده، در کنار خداوند خامنه ای قرار میدهد.
در میان جوانان بخش زنان جایگاه ویژه ای را در مبارزه با ولایت اشغال میکنند. چون آنان بیش از هر بخشی دیگری از جامعه مورد تحقیر و توهین قرار گرفته اند. چرا که آنان پیوسته به جرم هنجار شکنی گرفتار شده اند. هم اکنون شیر زنی همچون نرگس محمدی را بار دیگر باسارت در آورده اند بآن امید که او را از غرش باز دارند. چه خیال باطلی. جنبش عبور از ولایت بدست انسانهای بزرگی همچون نرگس محمدی و پروین ستوده و صدها شیر زن دیگر رهبری میشود.
نظام سرکوب ولایت ضرورتا بر ذکاوت و زیرکی جوانان، بویژه زنان و دگر اندیشان افزوده و بسطح جدیدی ارتقا داده است. هنجار شکنی و بی اعتنایی به قواعد و مقررات شریعت به یک امر عادی تبدیل گردیده است. این یک اسطوره است که سنگر دین فتح ناشدنی ست. نیروی جوان نمیتواند در بند شریعت به انکار خویش و آنچه هست و میتواند باشد بپردازد. تعصب و تحجر وجدان آنها را هنوز باسارت در نیاورده است، میتوانند به چهره الله همانگونه که هست، مطلق گرا و سلطه جو، سخت گیر و بیرحم، سراسر خشونت کین خواه، مالک دوزخ، کوره آتش و جایگاه شکنجه و عذاب الیم، بنگرند. هرچه توانایی نگریستن جوانان در چهره ی الله افزایش می یابد، پایه های نظام ولایت لرزان تر میگردد، و عبور از آن سهل تر. چرا که ولایت، جلوه الله است. جنبش عبور از ولایت زنده است و نفس میکشد، همین بس که بوجود خود آگاهی یابد.
فیروز نجومی
منبع:پژواک ایران