از طلبگی تا خدایی و مسئله جانشینی!
فیروز نجومی
دوران فرمانروایی و فرمانبری بسر آمده است. بهوش باش ای فقیه، ای آیت الله، ای مرد خدا شناس، خرقه ریا از تن بر کن، شمشیر خوف و خشونت از گردن "بندگان" خود برگیر تا حقیقت را دریابی، حقیقتی که فرمانروایان از دیر باز از رویت ان اجتناب ورزیده اند. این حقیقت که «این نیز بگذرد.» چه فرمانروایان سخت بیمناک بوده و هستند که فرمانبران بر خیزند و در چشم بهم زدنی کاخ فرمانروایی را ویران نمایند. براستی که فرمانروایان، زبون ترین زبونان اند.
تاریخ بلند و طولانی ما، یکی از دیرین ترین و درخشان ترین تاریخها، دارای بیش از یکهزار سال تمدن، پیش از آنکه، اسلام پا بعرصه وجود بگذارد، نیز بر این حقیقت شهادت میدهد که فرمانروایان هرگز نپذیرند که "این نیز بگذرد." نفرت همه آنان نسبت باین حقیقت، پایان نابذیربوده و هنوزهم هست. همه فرمانروایان، چه پیش و چه بعد از اسلام هرگز نپذیرفتند که دوران فرمانروایی شان، فانی و گذرا است و زمانی بسر میرسد و قبل از سرنگونی، برضایت و سر فرازی راه را هموار نمایند برای فرمانروای دیگری. بشت گوش اندازند گویی که این نیز هرگز نگذرد، درست تا وابسین ترین لحظه، این نیز بگذرد را انکار میکنند که ناگهانی تاج و تخت و بارگاه فرمانروایی دود شود و بهوا رود. و یا در نتیجه تعلل و تاخیر، در بستر بیماری رخت از جهان بر بندند بی آنکه جانشینی برای خود در نظر گرفته باشد.
پیامبر اسلام، چشم از این جهان بر بست بی آنکه جانشینی برای خود انتخاب کند. چه زیرک بود پیامبر اسلام! زیرا، اگر جانشینی برای خود بر میگزید، خط بطلان میکشید بر فراخوان خود مبنی بر تسلیم و اطاعت از اراده الله بآن دلیل که جهان هستی هر آن به پایان خود میرسد. حال آنکه برگزیدن جانشین میتوانست نشانی بر بقای جهان هستی باشد و هست. پس کذب گفته بوده است پیامبر اسلام. بشر بجای آنکه عازم آن جهان دیگر، جهان ابدی گردد تا بار دیگر از دل تاریک زمین برخیزد و بر دفتر اعمالش بنگرد، در این جهان ماندگار است. یعنی که پیامبر اسلام باین حقیقت که بشر نه تنها میماند در این جهان بلکه برآن نیز سلطه افکند، بخوبی آگاه بود اما، نمیخواست این حقیقت را با برگزیدن جانشین برای خود مورد تصدیق و تایید قرار دهد. آری، "فریب بزرگ" باید ادامه مییافت و یافته است. بیجهت نیست که تسلیم شدگان، در اشتیاق جهان ابدی، دست بکشتار میزنند تا کشته شوند که خود حاکی از این واقعیت است که بسی بسیار سهل تراست تن بفریب دادن تا در چهره حقیقت نگریستن. یکی چشم بسته نیاز دارد و دیگر چشمان بینا.
البته که روایت خم غدیر، مکانی که گفته میشود پیامبر اسلام پسر عم خود، علی را بجانشینی برگزیده است- روایتی که هیچ پژوهشگری اثری از آن درفقه سنی نیافته است- یکی دیگر از افسانه هایی ست بر ساخته دست معدودی از پیروان "امامت. " پیروان امامت بر آن باور بوده و هستند، که رسالت (حکومت الهی) بواسطه ارتباط خونی ادامه مییابد در خاندان بلافصل پیامبرو یا در "امامت،" حکومتی از جنس فرازمینی همچون حکومت بیامبر اسلامی.
حال شاید بهتر بتوانیم بفهمیم که چرا امام خمینی، بنیان گذار نظام "ولایت" و یا نظام فرمانروایی و فرمانبری بر اساس شریعت اسلامی، قبل از انکه چشم از این جهان بر بندد هرگز در صدد برگزیدن جانشینی برای خود بر نیامده است. گزینش آیت الله منتظری بعنوان جانشین، بنا بر قول وی(منتظری) توطئه ای بوده است برای جلوگیری از ورود او در میدان رقابت جا نشینی پس از امام خمینی، در آن هنگام که مرگ امام را به مور و مار و حشرات و جانورانی موذی تحویل دهد. بدرستی که خمینی از این حقیقت که این نیز بگذرد غافل بود. چون او غرق در اندیشه "آدم سازی" انسانها بود.
در دوران بهار عربی نیز این حقیقت به تایید رسید که فرمانروایان بدون استثنا تا چه حد بی حدودی به "این نیز بگذرد،" تنفر میورزیدند و هرگز حاضر نشدند که بملاقاتش بشتابند. اگرچنین میکردند شاید هم نام نیکی از خود بجای میگذاردند. اما، نه، تا لحظات آخرین دامن فرمانروایی، رها نکردند تا سرانجام فرو غلتیدند. بشار الاسد، کشور خود و منطقه را بخاک و خون کشانده است تنها بآن دلیل که هنوز نپذیرفته است که این نیز بگذرد، به پند و اندرز فرمانروایی گوش فرا داده است که از بزرگترین انکار کنندگان این نیز بگذرد بوده و هست، فرمانروایی که خود را از تبار امامان می پندارد و ایمان تزلزل ناپذیر دارد که امامت ادامه میابد تاقیامت تا آن زمان که جهان هستی پایان میگیرد. در چنین صورتی چگونه میتواند ایمان آورد که این نیز بگذرد یک حقیقت است. اما، همچنانکه زمان، بدیگر فرمانروایان حقیقت را آموخته است به بشار الاسد هم میآموزد. اما، فرمانروایان، در بیشتر مواقع زمانی به حقیقت وقوف یافته اند که کاراز کار گذشته و کاخ فرمانروایی فرو ریخته و در اسارت و حقارت غرق گردیده اند.
تردید مدار که فرمانروایانی که از برگزیدن جانشین برای خویش، مستقیم یا غیر مستقیم، خود داری کرده اند بآن دلیل بوده است که در اطراف خود نگریسته و نیافته اند فردی را شایسته مقام فرمانروایی، مقامی که خود بویژه ولی فقیه، به شان و مرتبه خدایی ارتقا داده اند. هیچیک از فرمانروایان معاصر، همچون ولی فقیه «رهبر معظم انقلاب» تمامی قدرت را در دست ولایت متمرکز نساخته است. منظور از تمامی قدرت، شمشیر است باضافه شریعت. در حالیکه شاهان پیش از ظهور ولایت فقیه و نیز دیگر فرمانروایانی که در بهار عربی سقوط کردند دارای چنین قدرتی، قدرتی مضاعف هرگز نبوده اند. چرا که فرمانروایان سوار بر دو مرکب دین و قدرت خود را از تبار پیامبران میپندارند. خمینی، فرمانروایی را به امامت رساند و پس از او خامنه ای آنرا به مرتبه ای خدایی، ارتقا داد، مرتبه ای چنان بلند و بالا، گویی قرار گرفته است در بیخ آسمانها، هم میشنود و هم میبیند و از همه مهمتر فرمان صادر میکند، اما، پاسخ بندگان را هرگز ندهد. اگر این قدرت خدایی نیست، چیست، قدرتی فارغ از هر حد و حدودی، هر مرز و محدودیتی، هر قاعده و قانونی. همچون الله، خداوند یکتا و یگانه، ولی فقیه فرمانروایی ست، مستقل و قائم بذات حال آنکه وجود بندگان، جمعا، بدو وابسته اند. او بی نیازاست از هرچه هست و نیست، بندگان، اما، جمعا، بدو نیازمندند. او داتاترین دانایان است و عالمترین عالمان. آیا میتوان انتظار داشت که اندیشه این نیز بگذرد از ذهن چنین فرمانروایی خطور بیابد.
بعنوان مثال، در دوران گروگانگیری که بیش از یکسال و نیم بطول انجامید، آیاهرگز «نه» بر زبانی رانده شد. کیست که «نه» بگروگانگیری را شنیده باشد. آیا هست کسی که به ادامه هشت سال جنگ پوچ و بیهوده، جنگی که برکت الهی خوانده میشد «نه» کفته باشد؟ بیش از 12 سال است که غنی سازی هسته ای بهر قیمی ادامه بافته است و بسیاری از دانشمندان و دانشورزان و متخصصین دانشگاه های خارج در آن برنامه شرکت نمودند دانا که این راه به نا کجا آباد میبرد و خسارات جبران ناپذیری بر ملت ایرا تحمیل میکنند نه تنها «نه» نگفتند بلکه در تسلیم و اطاعت کوشیدند که ولی فقیه را در ردیف فرمانروایان بزرگ جهان قرار دهند.
این بدان معناست که رهبر معظم انقلاب، با ارتقا جایگاه ولایت فقیه به جایگاه خدایی، آنرا از دست هر فقیه یا مجتهد دیگری خارج ساخته است. او همه همردیفان و هم کسوتان خود را حقیر و بی مقدار و بی کفایت نموده است برای بعهده گرفتن مقام فرمانروایی. کدام یک از مراجع تقلید میتوانند، دهانها را بکوبند و بندگان خود را به تسلیم و اطاعت وا دارد، بر آنها شبانی نماید و کشور را بر لبه پرتگاه رهنمون نماید. کدام فرمانروایی میتواند بر فراز منبر خطبه رحمان و رحمت، ابزار خشونت را برنماید و فرمان کشتار مردمی را صادر کند که در پی مطالبه رای خود دست باعتراض زده بوده اند. خامنه ای از گدایی به شاهی نرسیده است بلکه از طلبگی به فرمانروایی و سپس بخدایی رسیده است. چه او در تمام جنایتی که علیه مخالفین ولایت فقیه صورت گرفته و میگیرد شرکت نموده است. البته که او فرمانروایی ست که آموزگار بزرگ اخلاق نیز هست، و بدین لحاظ فریبکاری را باوج خود رسانده است. در منطقه آتش افروزی میکند به کشتار مردم سلطه ستیز کشورهای دیگر امداد میرساند تا پرچم سلطه ستیزی را بر دوش خود حمل نموده و آسایش و امنیت را در کشور اسلامی ایران حفظ و پا برجا نماید، کشوری که فقط برای غارتگران و چپاولگران، برای تف لیسان ولایت، برای آنانکه تسلیم و اطاعت به اراده ولایت، پاداشی ست مقدس و الهی، برای آنانکه خود میشکنند، دروغ میگویند، چاپلوسی میکنندو بوسه برجایی زند گرم از نشیمنگاه ولایت تا از پلکان قدرت و ثروت بالا روند. آسایش و امنیت چنان بر قرار است که مردم با هر نفسی که بر آرند نه ممد که مضر و کشنده حیات است.
این بدان معنا ست که خداوندگار خامنه ای عملا کار جانشینی را غیر ممکن ساخته است. چرا که کدام فقیه است که به جایگاه خدایی تکیه بزند. شرایط مشخص تاریخی و نیز پیشینه خامنه ای از طلبگی تا انقلابیگری راه را برای صعود به خدایی هموار ساخته است. بفرض که خبرگان هم در انتخاباتی آزاد برگزیده شوند با هر ترکیبی از جناح ها، کدام عالم و فقیهی را در حوزه های علمیه بیابند که بتواند وحدت شمشیر و شریعت را حفظ کند. اگرچه تا ولی فقیه نفس برآرد، خبرگان جانشینی را بر نگزیند، چه ولی فقیه اعتقادی به این نیز بگذرد ندارد، برگزیدن جانشین نشان از میرندگی دارد، حال آنکه فرمانروایان رویای جاودانگی در سر میپرورانند. اما، با خاطر جمعی بسیار میتوان نتیجه گرفت که زمانیکه خداوندگار خامنه ای در حلقوم مرگ فرو رود، افول نظام ولایت فقیه نیز آغاز میگردد، صرفنظر از اینکه چه کسی را خبرگان برگزینند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران