در آستانه مذاکرات هسته ای ژنو 3، بار دیگر حضرت ولایت در مصلای تهران که برای سرریز کردن آن با سیاهی لشگر و آفرینش رعب و وحشت بنا گردیده است، طبق گزارش های منتشر شده با بیش از 50 هزار فرمانده بسیجی، دیدار کرد و نشان داد که چرا او همچون الله، خداوند یکتا و یگانه است، چه او تواناست که در یک لحظه هم سری به صحرای کربلا بزند و هم وارد اینجا و اکنون گردد، و در صحنه مذاکره هسته ای و مبارزه با "استکبار جهانی " حضور یابد، مبارزه ای که با گسیل انبیا آغاز گردید و با پیامبر اسلام، آورنده حقیقت نهایی و غایی، پایان گرفت که امامت و سپس ولایت آغاز گردیده تا احکام الله را بر سراسر جهان جاری سازد. حضرت ولایت به گذشته باز میگردد، به گذشته ای اسطوره ای که سپاهیان را برای به هلاکت رساندن دشمنان آماده نماید و از ان جا بسوی آینده بر جهد، آینده ایکه تمام چراغ های مملکت را اورانیومی که بدست پاک مسلمانان معصوم پرست غنی شده است روشن گردد.
حضور خداوند خامنه ای در برابر امواج فرماندهان بسیجی، یکه و تنها بر فراز جایگاهی بلند و برتر، به راستی خیره کننده تر از همیشه بود، صحنه ای بی نظیر و حماسی، فرمانروایی از تبار مقدسین در برابر انبوهی از فرمانبران جان فشان. نظیر آنرا شاید بتوان در کره شمالی مشاهده نمود. با این تفاوت که ماشین حزبی ست و ایدئولوژی، دین گریزی ست که نظام فرمانروایی و فرمانبری را در کره سازمان داده است. البته که ما را به یاد هیتلر هم می اندازد که در برابر هزاران هزار نظامی سخنان آتشین ایراد میکرد و آنها را در جا میخکوب میکرد. حال اگر سخنان آتشین و گفتمان تهدید و تحریک و خشم برانگیز حضرت ولایت را نیز بر آن بیفزایی، بعید بنظر میرسد که طرفداران را به هلهله و شادی و ندارد و هراس در دل دشمنان خود نی اندازد. بهمین دلیل هم، این دیدار خیره کننده ی فرمانروا با فرمانبران نیز، طراحی و معماری شده است برای نمایش یکی بودن ولایت با ملت.
اما، آنچه در خطبه آتش بر افروز حضرت ولایت جالب توجه است آن است که اینبار وقتی به صحرای عاشورا سر زد، سراغ حسین مظلوم نرفت. نه از مصیبتی سخن راند که قرنها دل مردم ایران را پر از درد و شرم ساخته است، درد و شرمی که گویی تنها با خود زنی و خود آزاری، تسکین می یابد و نه بر شمر بیرحم که سر امام را از تن جدا ساخته بود لعن و نفرین فرستاد.
در از ای روضه خوانی و اشک گیری، بنا بر دلایلی نا معلومی، خداوند گار خامنه ای، زینب کبرا، خواهر کوچک امام حسن، که سر پرستی خانواده نبوت را پس از حسین بعهده گرفته بود،از سوراخ تاریخ بیرون کشید. چه، بنا بر قول فقیه اگر زینب کبرا نبود، ماجرای عاشورا ممکن بود به خاموشی گراید، خون حسین در رگ های زمان جریان نیابد و درخت تنومند اسلام بخشکد. وی زینب کبری و دفاع او از حقانیت خاندان پیامبر در دربار یزید را حتی مهمتر از عاشورا میخواند و در وصف کنش قهرمانانه زینب میگوید : "حضرت زینب مانند قله استواری ایستاد و درس و الگو و پیشوا و پیشرو شد. "
به سادگی نمیتوان گمانه زنی کرد که چرا حضرت ولایت، زینب کبرا را عمدتا برای مردان جنگی، الگو و پیشوا قرار میدهد، نه شاه شهیدان، امام حسین را؟ آیا منظورش بر انگیختن غیرت مردانه بسیجی ها بوده است؟ آیا این بدان معناست که اسلام چنان شان و منزلت والایی برای زن قائل است که میتواند "درس و الگو و پیشوا و پیشرو" شود؟ و یا اینکه زینب، ماورای جنسیت است و یک موجود فرا زمینی؟ همینقدربس که بیاد داشته باشیم زینب یک زن معمولی نبوده است. او نوه پیامبر است، از خاندانی که الله خود زیر بال و پر خود پرورش داده است. میگویند، زینب نامی ست که الله بواسطه جبرئیل برای خواهر کوچک حسین ارسال داشته است. چه کسی میتواند مثل زینب باشد؟ ولی تبعیت از او در این زمان حساس است که پشت "استکبار، " پشت قدرتهای فرعونی که در قرآن بدان اشاره شده است بلره در میاورد.
البته تحلیلگران داخلی و خارجی به این بخش از سخنان خداوندگار خامنه ای، بخش دینی آن و یا بیرون کشیدن زینب کبرا از روزنه تاریخ، توجه ای تمیکنند، چنانکه گویی زبان دین، زبان اسطوره ای و حماسی، باز تابنده سیاست و قدرت نیست و بآن ربط چندانی ندارد. حال آنکه در این بخش گفتمان دینی است که حضرت ولایت پیام خود را به دشمنانی که در پشت میز مذاکزه می نشینند و آنانی که در حاشیه قرار دارند مخابره میکند. چه در این بخش از گفتمان خود، حضرت ولایت جهان اسلام را مخاطب قرار میدهد. او از اسلامی سخن میراند که سلطه ستز است و نماد ان نیز خاندان نبوت ازجمله زینب کبری است که در خونخواهی حسین مظلوم به خوار سازی و تحقیر دربار یزید میپردازد با شهامتی وصف نشدنی. حضرت ولایت، "عزت زینب " را با "عزت اسلام " یکی میخواند، گفتمانی کفر آمیز نزد سنی ها. اما، او سلحشوران جهان اسلام را فرامیخواند که زینب کبرا را الگوی خود قرار دهند و در فروپاشی بارگاه استکبار که مظهر آن امروز آمریکا است به اسلام استکبار ستیز بپیوندند.
روشن است که حضرت ولایت، تنها الگوی استکبار ستیزی بدست نمیدهد بلکه پیامی هم برای طرفهای مذاکره بویژه غربی ها برهبری آمریکا مخابره میکند، که او نیز کارت برافروختن آتش جنگ فرقه ای را که هم اکنون در منطقه شعله ور است، در دست دارد. که هزینه ادامه تحریمات اقتصادی و عدم شناسایی حق غنی سازی هسته ای، دامن زدن به جنگ های فرقه ای در سراسر منطقه است. یکی ساختن اسلام با خاندان نبوت، سخنی نیست که به دل سلفی ها و وهابی، بویژه عربستان سعودی رقیبب ثروتمند و پر نفوذ ولایت، خوش بنشیند و خشم آنها را بر نیانگیزد. او گسترش جنگهای فرقه ای در سراسر منطقه را از توانایی ها و کارت برنده در دست خود میداند. به این ترتیب حضرت ولایت به تحکیم مواضع ماموران مذاکره کنندگان خود میپردازد، تا امتیاز بگیرند و عقب نشینی نکنند. او از زبان دین و موضع قدرت سخن میراند، از زبان زنی که نماد "صدق" و "مقاومت. " است. که او میتواند جهان اسلام را دچار بی ثباتی و بی نظمی نماید، شرایطی که غربیها از آن بیزارند.
اما، حضرت ولایت کام بسیاری از اعراب مستاصل و منفعل را نیز سخت شیرین می سازد. با تحقیر و خوار سازی دشمن در بخش سیاسی خطبه خود، مرزهای نزاکت را هم در میشکند و با خشم و ابراز تنفری ناگفتی، نخست وزیر اسرائیل را "سگ هار نجس " صیهونیست ها میخواند. البته در دفاع از جمهوری اسلامی بعنوان یک کشور پر مهر و عطوفت که به تمام مردم دنیا از جمله مردم آمریکا عشق میورزد و مردم گونا گون را دوست میدارد. چه درست میگوید و چقدر در عمق صداقت، که به مردم جهان، بخصوص دشمنان آمریکا عشق میورزد، اما، چیزی جزتنفر و خشونت برای اکثریت مردم ایران احساس نمیکند. معلوم نیست که این 50 هزار فرماندهان بسیج، برای جنگ با آمزیکا سازماندهی و بخرج ملت تجهیز یافته ایند ویا برای نگاهداری یک زندان بزرگ و گسترده ای مثل سر زمین ایران؟ خداوند خامنه ای به مردم ایران چنان عشق میورزد که روزی نیست که آنها را به خفت و ذلت نکشاند و چندین سر بر دار مجازات نیاویزد، بویژه ولایت ستیزان از جمله کردهای جوان.
حضرت ولایت در ادامه سخنانش، رهبران کشور فرانسه را نیز بسختی ملامت و باعث سرافکندگی مردم رفرانسه خواند، رهبرانی که استقلال فرانسه را به پشیزی میفروشند. آنگاه حضرت ولایت تیغ برنده شریعت اسلام را بر گردن آمریکا نهاد که چه شیطنت ها در طول تاریخ مرتکب نشده است. که آمریکا نماد "استکبار " است، استکباری که البته اسلام در برابر ان ایستاده است. خط باطل بر "برتر بینی " آن کشیده است، عارضه ای که هم سیاهان را به بردگی کشیده است و هم برجهان سلطه افکنده است. در امور کشورها دخالت میکند و مال و ثروت کشورها را به غارت میببرند. از تسلیم به حرف حق سرپیچی میکنند. دست به جنایت میزند و آنرا نیز توجیه میکند. آمریکا نماد استکبار است. کاری که بسر بومیان آوردند شرم بشریت است. بر سر مردم ژاپن بمب اتم ریختند. در حالی که جنگ خاتمه یافته بود. در عراق دست به آدم کشی زدند. در زندان ابو غریب چه جنایات شرم آوری که مرتکب نشدند. ویتنام را بخاک و خون کشاندند. سیاهان را شکار میکردند و در غل و زنچیر برای بردگی به آمریکا میبردند. فریب کارند. از حقوق بشر سخن میرانند ولی هواپیما مسافربری ایران را با بیش از 300 مسافر منفجر میکنند. در هنگام جنگ با ایران چه کمکها که به صدام نرساندند(نقل به مضمون).
حضرت ولایت، مظهر شریعت و اخلاق زینب کبرا، در حالی آمریکا را محکوم به جنایت میکند که از آستین گشاد قبای مبارکش خون میچکد. او دست خود را به خون فرزندان ملت خود آلوده میکند که نظم و قوانین شریعت و یا قانونمندی های اسارت و بندگی را بر جامعه حاکم گرداند. آرزوی این رهبر، مقدس آن است که ای کاش میتوانست به صحرای عاشورا باز میگشت و میتوانست به لب های تشنه "عبا عبدالله " آب برساند. آرمان او آرمان زندگی در گذشته است، در آن گذشته ی خون آلود عاشورا. از آن نمیتواند دل برگیرد. بی جهت نیست که تکرار این بازگشت در هر سال، در فرهنگ ما عمیقا نهادین کشته است. چه الگویی که ولایت به ملت ارائه میدهد نهایتا به ساختار نظام فرمانروایی و فرمانبری ختم شود. حتی زینب کبرا اگر دهان به نفرین یزید بر میگشاید، بنا بر قول ولایت، نتیجه "صدق " است بمعنای "دل را صادقانه به راه خدا سپردن." که نمیتواند معنایی بجز تسلیم و اطاعت متبارد به ذهن کند. در غیر اینصورت، حضرت ولایت چگونه میتوانست بر مسند فرمانروایی، همچون خدای یکتا و یگانه بانک بر آورد که از جانب ملتی سخن میگوید که زبان ش را از بیخ بیرون کشیده است.
صدای زینب کبرا از آن زمانهای دور بگوش حضرت ولایت میرسد، اما، صدای مادر بهشتی، صدای هزاران هزار مادران و پدار انی که فرزندان آنان بدست جلادان رژیم مقدس اسلامی به هلاکت رسیده اند به گوشش نمیرسد. او حتی صدای فرزندان میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و همسر حجت الاسلام مهدی کروبی را پس از هزار روز حصر نشنیده میگیرد. آیا معلوم است که موسوی و کروبی به چه جرمی متهم شده اند؟ در آمریکا، برغم تمام زشتی هایی که حضرت ولایت بر شمردند، به دشواری میتوان به موردی بر خورد نمود که کسی را بجرمی نا معلوم و نا مشخصی، بدون محاکمه و بدون وکیل مدافع، یکهزار روز در حصر نگاه دارند. نیز هرگز به موردی بر نمی خوری که انسانی در ملا عام بدار مجازات آویخته شود. و یا دانشوران و دانشمندان را به جرم عدم همکاری با "حاکمیت " برای سالهای نامعلومی در زندان نگاه دارند. و یا هر کس که به رئیس جمهور نه بگوید، و یا حتی اهانت کند، نوع دیگری بیاندیشد و بزیید و یا مقاله و یا گزارشی، بنویسد، در دست بازجو های مقدس گرفتار بشوند. نه در آمریکا گشت های ارشادی و امر به معروف به اذیت و آزار زنان مبپردازند و بجرم غیر قانونی بد حجابی آنها را مورد اهانت و تحقیر قرار میدهند. آمریکا بسی پلید و شر زا، اما به حق و حقوق مردم خود تجاوز نمیکند. چنگال خود را در گلوی کسی نمی نهد و زبانش را از حلقوم اش بیرون نمیکشد.
آموزگار بزرگ اخلاق، خداوندگار خامنه بر آن تصور است که با توسل به گفتمان تهدید و تحریک، و علم کردن مسئله غنی سازی هسته ای، میتواند، حقایق را در پشت پرده نگاه بدارد. خوب میداند که بجز راندن سودای غنی سازی بیشتر از سه و نیم درصد، از سر راهی دیگری در پیش ندارد. در همین گفتمان خشونت بار نیز در حالیکه تمام روزنه ها را مسدود میسازد و در را از جلو مهر و موم میکند، دروازه عقب را میگشاید که میتوان آنرا تعبیری از «نرمش قهرمانانه» دانست، رهنمود دیپلماسی ولایت که خو چنین به تفسیر آن میپردازد:
"نرمش قهرمانانه به معنای مانور هنرمندانه برای دست یافتن به مقصود است. معنایش این است که به هر شکلی و به هر نحوی هست، سالک راه خدا در هر نوع سلوکی به سمت آرمانهای گوناگون و متنوع اسلامی که حرکت می کند باید از شیوه های متنوع استفاده کند برای رسیدن به مقصود.".
آیا این همان تاکتیک قدیمی «هدف، وسیله را توجیه میکند» که به انقلابیون چپ نسبت میدهند نیست؟ آیا این توجیه سازش با ابزار لفاظی نیست؟ اما باید اعتراف کرد که مذاکره کنند گان ولایت هم اکنون امتیاز خود را از غرب، بویژه آمریکا اخذ کرده اند: سکوت در باره حقوق بشر در ایران. بدون امضای این توافقنامه در زیر میز، مذاکرات هسته ای در روی میز هرگز تا سازش مرحله ای و قدم به قدم کشیده نمیشد. آری آمریکا نگران حقوق بشر در ایران نیست. ریاست جمهوری اوباما با سابقه ای درخشان در باب دفاع از حقوق بشر و آزادی، به پایان نمیرسد. اوباما نگران غنی سازی هسته ای هم نیست. او نگران دست یابی حکومت دین به اسلحه اتمی ست. منافع ملی آمریکا با دست یابی به اسلحه اتمی سازگار نیست.
اما، واقعیت آن است تا زمانیکه ملت ایران بپا بر نخیزد و به فعالیت های هسته ای نه بگوید، دیپلماسی ولایت همچون یک سریال تلویزیونی ادامه خواهد یافت و درد را موقتا تسکین دهد. تنها مردم ایران هستند که میتوانند به این بازی خسارت بار پایان بخشند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران